حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ١٩

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۱۹
 اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
قسمت نوزدهم
 
hoshyaresmaeil@yahoo.com

از نظر مجاهدین ، تنها حکومت برحق در همه تاریخ حکومت ۴ ساله علی بوده است. و اکنون پس ار ۱۴۰۰ سال مسعود صلاحیت تکیه زدن بر جایگاه علی را دارد. رهبری حق مسعود بود و خمینی آنرا دزدید. ۱۴۰۰ سال است که این حق پایمال شده است و حالاپس از ۱۴۰۰ سال مسعود باید به حق خودش برسد. در این مسیر حتی منافع خلق هم بی معنی می شود. مسعود می خواهد راه تکامل و خداگونگی انسان را بازکند. اگر ما اعتقاد داریم که برای نخستین بار مجاهدین خدا را روی زمین ماده کرده اند. پس باید نمود بیرونی داشته باشد. علی الحساب و دست به نقد هم،  پدیده ایی به نام خدا که نمود بیرونی داشته باشد همان اندیشه یی  است که خمیر مایه اش آرمان و عقیده مجاهد خلق؛ رهبر عقیدتی است.
    خلاصه اینکه:
۱-  ما بر اساس اعتقادمان عمل می کنیم به مونیزم معتقد هستیم. مبارزه برای ما یک شغل نیست یک آرمان است و البته در اثر تلاشهای ما یک چیزی هم گیر خلق می آید.
۲-   حاکمیت سیاسی برای ما یک گام است که رسیدن به آن آغاز راهی است که به اهداف تکاملی و توحیدی می رسد.
۳-   فهم رهبر عقیدتی در توان هر کس نیست. پس رهبر عقیدتی در این دنیا به هیچ ریز و درشتی پاسخگو نیست. او تنها به خدا پاسخگوست.
اصول بالا همگی برآمده از اصل متن سخنرانی های مسعود رجوی در نشستهاست.
    به هر حال در عراق ماندگار می شویم. شعار سرنگونی را هم داریم. تشکیلات و هژمونی را هم حفظ می کنیم و مهمتر از همه سلاح است که داشتن آن در صحنه ی سیاسی تضادها را حل می کند!
باید به یاد داشت که حتی منظور مجاهد خلق از آرم شیر و خورشید ، آنچه که مردم می اندیشند نیست. شمشیری که در دست شیر است همان ذوالفقار علی است که در مسیر استراتژیک مجاهدین کارایی و برایی دارد.
 تنها باید بردبار بود تا مردم کاررژیم را بسازند، آنگاه ارتش آزادی بخش با یک خیز به تهران رسیده است! سازمان در این مرحله فقط باید راه حل مناسبی برای دو چالش درون-تشکیلاتی بیابد: نخست مشکل جذب نیرو که از این پس چگونه باید باشد. زیرا به سادگی دوران پیش از عملیات فروغ نخواهد بود و صاحبخانه هم باید خیالش آسوده باشد و ببیند که مجاهدین از گذشته هم موثر تر شده اند. چالش دیگر نگه داشتن نیروهاست که بی گمان، باز دشوارتر از دوران پیش از فروغ است!!!!
    دیگر نیازی به اندیشیدن به جای رهبر نیست و کند کاو بیشتر هم دیگر ضرورت ندارد. اکنون چند فلش بک به دوران فروغ جاویدان و آتش بس.
 حدود یک ماه پس از عملیات فروغ جاویدان، در نشستی توجیهی ادامه ی راه و مسیر را توضیح دادند.
 “از نظر سازمان (رهبرعقیدتی) صلحی میان ایران و عراق انجام نشده است و این تنها یک آتش بس است. پس حتما جنگی میان دو کشور در خواهد گرفت و راه سازمان باز خواهد شد”. بنابراین به جنگی دیگر وابسته شدند که از نظر رهبر باید شروع می شد. شمار فراوانی می پرسیدند که مگر تا دیروز مجاهدین شعار صلح نمی دادند و مگر اعلام نکردند که مجاهدین ، ماشین جنگی رزیم را متوقف کرده و آن را به حساب پیروزی گذاشته و مگر اصلاٌ جنگ چیز خوبی است که مجاهدین در آرزوی آن هستند؟ تا دیروز که این رژیم بود  جنگ را نعمتی الهی می دانست و امروز کار وارونه شده؛ داستان چیست؟ پاسخ: “رژیم ذاتاٌ جنگ طلب است و حضور سازمان در عراق به ناگزیر به جنگی دیگر راه خواهد برد؛ پس منتظر می مانیم”!
    جالب است که رژیم در سال ۶۷ مجبور شد آتش بس را بپذیرد و جام زهر را بنوشد. مجاهدین هم اعلام کردند که ما جام زهر را به حلق رژیم ریختیم و عملکرد ما باعث شد تا خمینی آتش بس را بپذیرد!
 یعنی رژیم تا این اندازه نادان است که منافع خودش را هم تشخیص نمی دهد. رژیم دیکتاتور و فاشیست است اما ابله نیست که بخواهد راه دشمن خودش را با دست خودش باز کند. اگر رژیم برای بقای خودش مجبور به پذیرش آتش بس شد، درست به همین دلیل تن به جنگ دیگری نخواهد داد تا دوباره مرز باز شود. پس اگر صدام حسین آستین بالا نمی زد ، رژیم اهل چنین حماقتی نبود. صدام هم البته رفتن به کویت را سودمند تر می دید. آنجا بود که فغان رهبر عقیدتی در آمد و برای صدام پیام فرستاد که چرا به کویت رفته است و نخست باید به تهران می رفت!
 در موضع گیری های بیرونی شان هم گفتند که در جریان یورش صدام به کویت، نخستین قربانی مجاهدین هستند. اما هرگز توضیح نمی دادند که چرا. زیرا تنها امیدشان برای آغاز دوباره جنگ صدام بود و اکنون باید باز شدن مرز و سرنگونی رژیم ایران را برای همیشه فراموش می کردند. اما شعار سرنگونی باقی بود و ادامه داشت. اگر مجاهدین رابطه خودشان را با دولت عراق بر اساس منافع متقابل و رابطه دو دولت تعریف می کردند؛ دولت عراق اما، هرگز چنین فرضی نداشت. در این معامله، رهبر عقیدتی یک واحد سود می برد و صدام نود و نه واحد! توجیه آن رابطه بر پایه ی عواطف شخصی میان رجوی و صدام (!)  منطقی تر به نظر می رسد!
    بخش از نیروهای سازمان بر این باور بودند که سازمان بی درنگ پس از اشغال کویت به دست صدام و پیش از آغاز جنگ باید به سرعت از آن بحران دوری می کرد و در جهت خروج از عراق گام برمی داشت که در آن صورت شاید در عرصه ی جهانی هم قدرت مانور بیشتری برای مبارزه با رژیم به دست می آورد. اما رهبر عقیدتی مصمم بود، زیرا هیچ ظرف دیگری برای تداوم ان حکومت خاموش خودش در قرارگاهها و چمبره زدن  بر رویاهای عقیدتی خودش نمی توانست بیابد. رهبر به خوبی اگاه بود که ترک عراق در هر شکلی یعنی از هم پاشیدن ساختار ارتجاعی مجاهدین و در نتیجه از دست دادن همان به اصطلاح هژمونی که مسعود رجوی ان را ودیعه الهی می دانست! از سوی دیگر آنجا که مسعود رجوی بنا بر گفته خودش سرنوشت همه مجاهدین را به سرنوشت صدام گره زد در تردید و دودلی نبوده است و انتخابش ناشی از جبر سیاسی نمی توانست باشد و همگان در روند قضایای عراق جا به جا شاهد این مطلب بودند؛ چه قبل از سرنگونی و چه پس از سرنگونی صدام.
 
ادامه دارد…..
اسماعیل هوشیار
 
www.tipf.info