وحدت یا تقابل؟ در باره اظهارات خامنه اى

زمانى که تیغ حکومت در پس رویدادهاى نمایش انتخابات مشمول “یک بال نظام” یعنى اصلاح طلبان حکومتى شد٬ و همزمان بحث “وحدت ملى” توسط “راست اعتدال گرا” طرح شد٬ خامنه اى فرمول “جذب حداکثرى و حذف حداقلى” را بعنوان سیاست نظام اسلامى مطرح کرد. دراین طرح خامنه اى هر نوع وحدت و سازش میان جناح ها را به پذیرش رهبرى خود منوط کرده بود. یادمان نرفته که خاتمى اولین کسى بود که گفت ولایت فقیه یک رکن قانون اساسى است و ما همه قانون اساسى را قبول داریم. یادمان نرفته که دولت احمدى نژاد بعد از مدت کوتاهى توسط موسوى و کروبى و شرکا٬ تحت این عنوان که “دولت در مقابل مردم مسئول است”٬ برسمیت شناخته شد. همه اینها کرنش در مقابل خامنه اى و تلاشى براى مقابله با تعرض جامعه و شعار “مرگ بر خامنه اى” بود. اما استراتژى “جذب حداکثرى و حذف حداقلى” بعد از چند هفته لابلاى اخبار گم و گور شد و حتى خود خامنه اى هم دنبالش را نگرفت. در واقع در آن موقعیت خامنه اى به سر کار ماندن خود اطمینان نداشت. 

در هفته اخیر اما مجددا این چهارچوب طرح شده است. اینبار سیاست “جذب حداکثرى و حذف حداقلى” مقدارى نونوار هم شده و با عنوان “وحدت بر مبناى اصول” طرح میشود. بخشهاى مختلف اردوى راست که در هفته هاى پیش در باره خطر “حذف روحانیت” و “حذف نیروهاى اصلى نظام” توسط “گروه کوچکى” هشدار میدادند و به خامنه اى اعمال فشار میکردند٬ ناگهان همه وکیل و تریبون سخنان خامنه اى شدند و مجددا بساط میانجى گرى و رایزنى پشت پرده را راه انداخته اند. توجیهات طرح مجدد فرمول خامنه اى از جانب اردوى راست و اصلاح طلبان حکومتى متفاوت اند. اما مبناى واقعى طرح مجدد این سیاست کدامست؟ آیا تعادل طلائى و نقطه سازشى کشف شده است؟ آیا سیر رویدادها به سمت “وحدت حول خامنه اى” میرود و یا تقابل با هر کسى که بنوعى با فعال مایشائى باند احمدى نژاد و راست افراطى مخالف است؟

توجیهات و واقعیات
در بخشهاى مختلف حکومت اسلامى توجیهات خود خشنود کن پیرامون این موضع خامنه اى طرح شده است. اصلاح طلبان و جریانات ملى اسلامى تلاش دارند “شکست کودتاچیان و گسترش جنبش سبز” را مبناى اتخاذ این سیاست توسط خامنه اى معرفى کنند. بخشهاى مختلف در اردوى راست – منهاى طرفداران احمدى نژاد – از ضرورت وحدت در تقابل با دشمن٬ اتکا به همه نیروهاى نظام با محوریت خامنه اى و اقناع “برادران بیرون افتاده از نظام” سخن میگویند. اولین سوالى که باید در وراى این توجیهات پاسخ گیرد اینست که مبناى شکاف و جدال درون حکومتى و تشدید آن چیست؟ کدام فاکتورها در ایجاد این وضعیت دخیل اند و کنترل و یا جمع کردن اوضاع در گرو پاسخ به کدام سوالات است؟ موقعیت اصلاح طلبان حکومتى و “راست اعتدالگرا” چگونه است و آیا مجموعه فشار این بلوک به ضرر احمدى نژاد سیر میکند؟ ایا سیاست احمدى نژاد براى بقاى نظام در درون خود نظام زیر سوال رفته است؟ مبناى واقعى طرح مجدد این فرمول کدامست؟

١- پیشروى جنبش سبز؟
واقعیت اینست که استراتژى اصلاح طلبان حکومتى شکست خورد. هیچ مکانیزم قانونى براى حکومت اصلاح طلبان و برکنارى احمدى نژاد وجود ندارد و نیروهاى این جریان یا زندانى شدند و یا از دایره حکومت بیرون افتاده اند. بحث “پیشروى جنبش سبز” توجیهى خودخشنود کن و کودکانه عده اى سیاسیون بى افق است که قرار است زیر پوشش آن هم شکست و هم کرنش به خامنه اى توجیه شود. واقعیت اینست این جریان از موسوى و کروبى و خاتمى تا دیگران بشدت نگران سرنگونى نظام اسلامى است و بقاى نظام اسلامى را هدف خود قرار داده است. نامه ابوالفضل فاتح مشاور ارشد موسوى که پیشنهاد گفتگوى خامنه اى و اصلاح طلبان را میداد٬ نامه نورى زاد به خامنه اى که پیشنهاد دیدار میداد و اینکه همه شان بیایند و در مقابل “جایگاه رفیع رهبرى” بنشینند و گفتگو کنند٬ رایزنى هاى اصلاح طلبان براى گفتگو و جلوگیرى از ضرر بیشتر٬ همه نوعى انطباق خود با راست اعتدالگرا و بخط شدن زیر پرچم خامنه اى است. این جریان دارد در مقابل شعار مرگ بر خامنه اى شعار وحدت با خامنه اى را زیر پوشش دفاع از “همه ارکان قانون اساسى” و “دفاع از نظام” پیش میبرد. این سیاست یعنى اینکه امیدى وجود ندارد٬ باید نیروها را حفظ کرد٬ شاید بتوان در “انتخابات” بعدى چند نفر را به مجلس فرستاد. سیاست سازش با خامنه اى سیاست توجیه شکست استراتژى اصلاح طلبان حکومتى است.

٢- “خطر جنگ و وحدت ملى”
بحث خطر جنگ و ضرورت “وحدت ملى” قبل از اینکه بطور واقعى به خطرى بالفعل و بلافصل توجه دهد٬ تلاشى براى منحرف کردن اذهان از مسیرى است که طى میشود. اتفاقا اگر جنگ و تقابل نظامى اى درگیرد٬ این احمدى نژادها هستند که کار ناتمام را تمام میکنند و در چنین شرایطى قبل از اینکه “ایران عزیز” براى حضرات در خطر باشد جان خودشان در خطر است. “وحدت ملى” اسم رمز ائتلافى از راست اعتدلگرا و اصلاح طلبانى است که رهبرى خامنه اى و اصول مورد نظر وى را پذیرفته اند. ائتلافى که یک هدف آن احیاى موقعیت خامنه اى است که توسط مردم تماما بى اعتبار شده است و هدف دیگر آن به گوشه راندن باند احمدى نژاد و محدود کردن تهاجماتش به آخوندها و مخالفین در اردوى راست است. واکنش منفى و بخشا سکوت باند احمدى نژاد به این بحثها نشان میدهد که این جریان با چنین سیاستى مخالف است. هر نوع تفوق اردوى راست و ایجاد وحدتى حول خامنه اى به معناى تعمیق زاویه باند احمدى نژاد با خامنه اى خواهد بود. یک معضل خامنه اى ایجاد بالانسى بین این دو دسته در اردوى راست است. اجراى سیاست “جذب حداکثرى و حذف حداقلى” و یا نوعى “وحدت و آشتى ملى” در تقابل با سیاست باند احمدى نژاد براى حذف رقبا و قبضه تمام قدرت است و هر درجه پیشروى این روند به معنى انزواى سیاستهاى احمدى نژاد و یا دستکم ترمزى بر آن خواهد بود. مسئله واقعى خطر فورى جنگ نیست٬ مسئله جنگ بقاى نظام و تقابل سیاستهاى مختلف درون حکومتى در این زمینه است که خود را در پوشش این توجیهات بیان میکند.

٣- بن بست احمدى نژاد
ترکیب اردوى راست یعنى کادرها و بدنه اساسى جمهورى اسلامى و آخوندها که عمده آنها امروز خود را در چهارچوب “اصولگرایان معتدل” معرفى میکنند٬ به اضافه اصلاح طلبان حکومتى که با یک گام عقب نشینى و قسم به سر آقا به نظام نزدیکتر میشوند٬ ترکیبى است که بهتر از باند احمدى نژاد منافع جمهورى اسلامى را میتواند نگهدارد و بویژه در چهارچوب مسائل بین المللى قدرت مانور و وقت خریدن بهترى دارد. از زاویه منافع اسلام سیاسى خط مشى احمدى نژاد تا امروز مجموعا جمهورى اسلامى را در منطقه تقویت کرده است٬ خیرش را رسانده و تداوم آن در گرو جراحى در درون خود نظام است. اما مسئله تماما برسر پیامدهاى این جراحى بزرگ است و ابدا معلوم نیست طى این روند از جمهورى اسلامى باقى میماند یا نه؟ باند احمدى نژاد اگر به پروسه “وحدت ملى” تمکین کند٬ یعنى به نیروئى در کنار دیگر نیروها به زعامت خامنه اى تبدیل شود٬ دیر یا زود باید صحنه را ترک کند و وظیه دفاع از نظام اسلامى را به رقبائى بدهد که امروز در پى حذف آنان است. اما اگر نخواهد به این روند تسلیم شود باید از روى خامنه اى هم رد شود. چون سیاست احمدى نژاد حذف حداکثرى و یکپارچه کردن قدرت سیاسى و اقتصادى است و همین منشا تقابل با اردوى راست موسوم به اصولگرا است. باند احمدى نژاد تلاش براى حذف مخالفین سیاسى درون حکومتى را دنبال خواهد کرد و بسادگى تسلیم خوشباوریهاى رقبا نخواهد شد. پروسه کنونى در فقدان یک رویداد مهم جهانى مثل تهاجم نظامى و جنگ٬ میتواند چند صباحى ماتریال اخبار و تحلیلهاى مفسرین سیاسى باشد اما کمکى به هم آوردن شکافهاى درون حکومتى نخواهد کرد. سازشى ممکن نیست٬ اگر هم باشد بشدت موقت و ناپایدار است. آنچه مشخصه اوضاع جمهورى اسلامى است نه سازش و توافقات پایدار باندهاى متفرقه آن بلکه تشدید جدال و تقابلهاى شدید است. بن بست احمدى نژاد بن بست نظام اسلامى است همانطور که بن بست اصلاح طلبان بن بست نظام اسلامى است.

آینده سیاست “وحدت ملى”
فرمول خامنه اى همان سرنوشتى را پیدا خواهد کرد که دور اول پیدا کرد. اعاده موقعیت خامنه اى میان مردم که سهل است میان حکومتیها هم غیر ممکن شده است. سازش شکست خوردگان و برافراشتن پرچم سفید در مقابل خامنه اى٬ هر معنى اى در تقابل باندهاى درون حکومتى داشته باشد٬ براى مردم به معنى روآورى وسیعتر به سیاست و راه حل انقلابى سرنگونى حکومت اسلامى است. سیاست “وحدت حول اصول” که معنى اى جز وحدت حول خامنه اى ندارد٬ تیر خلاص به جنبش سبز حکومتى به قیمت حفظ خود در مقابل احمدى نژادها و باندهاى تروریست درون رژیم است. در عین حال با توجه به تنشهاى تاکنونى در منطقه٬ چهره نظامى و مخوف جمهورى اسلامى باید تقویت شود. بمیدان آمدن ائتلاف راست که خود را در کرست کریه “وحدت ملى” چپانده است٬ براى هزارمین بار ثابت میکند که راه حل برون رفت از بحران دست طبقه کارگر و مردم انقلابى است. سرنگونى انقلابى حکومت اسلامى تنها ضامن جلوگیرى از هر تهاجم نظامى٬ گسترش تروریسم٬ و پایان دادن به چرخه جنایت در ایران و منطقه است. سیاست سازش باندهاى اسلامى در حکومت آینده اى ندارد چون سازش پایدارى متصور نیست. نفس پدیده احمدى نژاد و سیاست حذف درون حکومتى تاکیدى بر ناممکن بودن سازش است. مردم باید راه خود را بروند و مطلقا به مواعید و توجیهات باندهاى متفرقه اسلامى و موئتلفین شان توجه نکنند. راه پیروزى مردم در گام اول سرنگونى تمام و کمال جمهورى اسلامى است.

منشا بحران نخواستن مردم است
تشدید جدالهاى درون حکومتى خلق الساعه نیست٬ از روى “انحصار طلبى” این و آن و یا صرفا “تهدیدات خارجى” نیست٬ منشا شکاف و جدال در بالا نخواستن در پائین است و تشدید جدال جناح ها ریشه در تشدید تخاصم مردم با حکومت اسلامى دارد. لذا هر نوع سازش در بالا اگر متکى به سازشى با مردم نباشد شعارى پوچ است و سازش با مردم براى حکومت عملى نیست. حکومت نمیخواهد زندانیان سیاسى را آزاد کند٬ نمیخواهد به حداقل مسائل و معیشت طبقه کارگر و مردم گرسنه پاسخ دهد٬ نمیخواهد دست ارتش اوباش خیابانى را از سر زنان کوتاه کند٬ حتى نمیخواهد نرمترین منتقدین درون حکومتى را تحمل کند. ایجاد هر گشایش سیاسى محصول مبارزه از پائین و تحمیل آن به حکومت اسلامى است. جمهورى اسلامى اگر در مقابل مردم پس بنشیند مردم همانجا نمیمانند و تهاجم به حکومت را تشدید میکنند. اگر تهاجم به مردم را گسترش دهد نه فقط سازش در میان باندهاى متفرقه اسلامى موضوعیت خود را از دست میدهد بلکه موجب تشدید شکافهاى درون حکومتى میشود. از پیش معلوم است سیاست تسلیم جمعى اپوزیسیون دربارى به “جایگاه رفیع رهبرى” شاید براى مدتى جانشان را حفظ کند اما در میان مردم تخاصم با کل جمهورى اسلامى را تشدید خواهد کرد. مردم تحرکات بالائیها را نه “دلسوزى” نظام براى مردم بلکه وحشت آنان از سرنگونى ترجمه خواهند کرد. در این اوضاع باید اعمال فشار براى آزادى کلیه زندانیان سیاسى٬ لغو مجازات اعدام٬ لغو سیاست حذف سوبسیدها٬ کار یا بیمه بیکارى٬ و تامین معیشت میلیونها خانواده کارگرى را در دستور گذاشت. نمیتوان از “وحدت ملى” حرف زد اما اکثریت مردم را تحت فلاکت و اختناق سیاسى نگهداشت. “وحدت ملى” بورژواها براى طبقه کارگر و مردم زحمتکش پشیزى ارزش ندارد. *
 
٢۴ اوت ٢٠١٠