باز هم در باره مجمع عمومى کارگرى

 

بحث پیرامون تشکل کارگرى در میان تعدادى از فعالین کارگرى به یک نوع مخالفت با مجمع عمومى تبدیل شده است. یک رگه این مخالفت غیر منطقى در واقع یک تمایل سندیکالیستى راست در تقابل با خط مشى و سنت مجمع عمومى – شورائى است. اما رگه دیگر که آشکارا با مجمع عمومى مخالفت نمیکند٬ استدلالش اینست که مجمع عمومى در وقت اعتصاب حتما پیش مى آید و خوب است٬ اما “مجمع عمومى تشکل نیست” و نباید بجاى تشکل کارگرى در نظر گرفته شود.

 

تشکل چیست؟

اگر “مجمع عمومى تشکل نیست”٬ اولین سوال اینست که تشکل چیست؟ آیا تصویر این دوستان از تشکل صرفا شکل ادارى٬ رسمى و بورکراتیک تشکل است؟ مثلا اینکه فلان تشکل دفترش فلان خیابان است٬ ثبت و یا قانونى و یا توسط دولت برسمیت شناخته شده٬ اساس نامه اش در فلان مجمع تصویب شده٬ نمایندگانش این افراد هستند و غیره. اما این خصوصیات و جنبه فرمال در مورد هر تشکلى و نه ضرورتا تشکل کارگرى صدق میکند. این وجه تشکل هنوز چیزى راجع به سنتهاى متمایز مبارزاتى درون طبقه کارگر که از جمله خود را در تشکلهاى مختلفى بازتاب میدهد نمیگوید. این شکل تشکل هنوز راجع به دخالت مستمر توده طبقه کارگر در سرنوشت خود چیزى نمیگوید. این وجه تشکل هنوز در مورد قدرت و درجه اتحاد کارگران و تناسب قوائى که به کارفرما تحمیل کرده چیزى نمیگوید.

 

وقتى داریم راجع به تشکل کارگرى حرف میزنیم٬ در واقع داریم در مورد درجه سازمانیابى و قدرت طبقه کارگر حرف میزنیم و نه ظواهر ادارى و بورکراتیک تشکل. داریم در مورد این حرف میزنیم که کارگران به اتکا تشکل شان توانسته اند این درجه اتحاد را میان خود ایجاد کنند و با اتکا به دخالتگرى مستمرشان توانسته اند این درجه عقب نشینى را به کارفرما و سرمایه داران تحمیل کنند. یک وجه و بنیاد اساسى تشکل کارگرى خصوصیتى است که افراد ذینفع در تشکل مربوطه٬ یعنى آحاد کارگران یک مرکز صنعتى٬ دارند و آن چیزى جز قدرتى نیست که کارگران میتوانند در هر لحظه بمیدان بکشند. این قدرت اگر حین اعتصاب و یا تجمع خیابانى بیشتر خود را نشان میدهد٬ دقیقا به این دلیل است که در این نقطه توده کارگران نیروى واحد و قدرت واحد و منافع واحدشان را حس میکنند و با اتکا به آن جلو سرمایه داران مى ایستند. اتفاقا وقتى کارگر تشکل اسمى هم دارد و نمایندگانش مشغول رتق و فتق امور هستند٬ چنین قدرتى بیان مادى ندارد. اگر این سیستم مرتبا به مجمع عمومى و توده کارگران متکى نباشد٬ کارگر قدرتى ندارد و لاى بورکراسى منزوى میشود. کارگر وقتى قدرت خویش را حس میکند که آن قدرت بطوى مادى در میدان باشد و برآیند تصمیم جمعى کارگران٬ هر چه باشد٬ قطبنماى حرکت باشد. در غیر اینصورت کارگر چه علاقه اى دارد که صرفا در قلمرو حقوق و قانون صاحب تشکل باشد اما در قلمرو واقعى نیرویش مادیت پیدا نکند؟ بسیار واضح است که حتى شکل فرمال و حقوقى و قانونى برسمیت شناسى حقوق کارگرى٬ و در این بحث حق تشکل٬ بسیار مهم است. اما اینجا بحث برسر این اهمیت و تفاوت بود و نبود آن نیست٬ بحث برسر محتواى واقعى تشکل و قدرتى است که به توده طبقه کارگر میدهد.

 

مجمع عمومى تشکل است

مجمع عمومى تشکل است چون بیان قدرتى از طبقه در مقطعى از مبارزه و جدال کارگر با سرمایه دار است. مجمع عمومى تشکل است چون اتحاد کارگر را معنى میکند و توده طبقه را نمایندگى میکند. مجمع عمومى تشکل است چون قدرت اراده جمعى٬ تصمیم جمعى٬ تاکتیک جمعى٬ انتخاب جمعى کارگران را نمایندگى میکند. مجمع عمومى تشکل است چون اتفاقا اشکال بورکراتیک و فرمال تشکل کمتر در آن معنى پیدا میکند و عمل مستقیم کارگرى و شکل واقعى و مادى تشکل بیشتر و به بهترین وجهى میتواند در آن نمایندگى شود.

 

وانگهى٬ مدافعان نظریه “مجمع عمومى تشکل نیست”٬ على القاعده باید شوراى کارگرى را بعنوان تشکل قبول داشته باشند. شورا چیزى جز مجمع عمومى دائر نیست. شورا چیزى جز بمیدان آوردن اراده جمعى کارگران از طریق مجمع عمومى نیست. رکن اساسى و پایه اى و معرفه هر سنت شورائى مجمع عمومى است. بدون مجمع عمومى شورا میتواند به اشکالى بورکراتیک٬ ضد کارگرى و ضد طبقه کارگر تغییر شکل دهد. آن مکانیسمى که کارگر در شورا میتواند اعمال قدرت کند٬ یعنى انتخاب کند و انتخاب شود٬ تصمیم بگیرد و یا تصمیمى را لغو کند٬ گزارش بدهد و گزارش بگیرد و غیره٬ مجمع عمومى است. این مجمع عمومى است که اصل برابرى را میان آحاد عضو تشکل کارگرى تامین میکند و استمرار آن٬ یعنى حضور مستمر کارگران از طریق مجمع عمومى٬ مکانیسمى براى حاکم کردن اصل برابرى و تقابل با بورکراسى و قدرت مافوق است. مجمع عمومى تشکل است چون پایه هر تشکل واقعى کارگرى و منشا قدرت و اتحاد طبقه و مرکزى براى بررسى تصمیمات و بمیدان آوردن اراده توده طبقه کارگر براى اجراى سیاستها و یا لغو آنست.

 

مجمع عمومى و اوضاع امروز

ما همواره براین نکته تاکید کردیم که نباید این توهم را داشت که در لابلاى قوانین و تعهدات دولتها به سازمان جهانى کار و یا امکانات قانون ارتجاعى کار دنبال تشکل کارگرى گشت. این گرایش که البته در ایران ضعیف است وجود دارد. سندیکالیسم راست عملا وجود تشکل را به عروج جناحى از حکومت و حمایت آنها گره میزند. قرار است چراغ این نوع تشکل را حکومتیها روشن کنند و البته وظیفه سران این سندیکاهها هم اینست که مانع اعتراض و تحرک کارگرى و بویژه تحرک رادیکالهاى جنبش کارگرى شوند. این افق تماما شکست خورده است و بویژه در ایران پایه مادى ندارد.

 

اما جناح چپ تر این سندیکالیسم که برتشکل مستقل کارگرى اصرار دارد٬ و بخش عمده آن شورا و ایجاد شوراها را ویژه دوره انقلابى میداند٬ معتقد است که مجمع عمومى تشکل نیست و لذا کارگران نباید دنیال آن بروند. بنظر من این گرایش راست است که امکان و دامنه تشکل کارگرى را در تناسب قواى کنونى درک نمیکند. درکى سیاه و سفید از تشکل دارد. از آنجا که نه سندیکا و نه شورا را حکومت تحمل نمیکند٬ و دستکم تجریه عینى دو سندیکاى واحد و هفت تپه جلوى چشم همه است٬ لذا به روشهاى ولونتاریستى و فرقه اى و غیر کارگرى رو مى آورد. عده اى از هسته هاى مخفى حرف میزنند٬ عده اى از شوراى مخفى و برخى از کمیته هاى و نهادهاى مخفى. جهت عمومى این خط٬ علیرغم تفاوتهایش٬ اینست که تشکل به شکل علنى ممکن نیست و یا اختناق نمیگذارد ایجاد شود. همینطور تلاش براى ایجاد تشکل را نمیخواهد به بهانه اختناق بایگانى کند. با مجمع عمومى هم موافق نیست و روى خوش به آن نشان نمیدهد. تنها راهى که میماند اینست که باید هسته مخفى درست کرد و براى ایجاد “تشکل کارگرى” تلاش کرد!

 

در دنیاى واقعى اما این تلاشها با سنت مبارزه کارگرى در تناقضى عمیق قرار دارد. میتوان فهمید که سازمان حزبى و کمونیستى کارگران لااقل در تناسب قواى امروز باید مخفى باشد. اما اگر بحث برسر تشکل توده اى طبقه کارگر است٬ هسته مخفى و شوراى مخفى و غیره صرفا بهانه اى براى تسلیم شدن به اختناق و اعلام “نمیشود” است. کارگر علنى مبارزه میکند٬ تشکل توده اى امر طبقه کارگر است و توسط طبقه کارگر ایجاد میشود٬ نه توسط عده اى به نمایندگى کارگران و براى کارگران. این داستان همان موتور کوچک و موتور بزرگ است که اینبار به شکلى جدید و با پسوند کارگر خود را احیا کرده است. این ربطى به مبارزه واقعى و روزمره کارگران ندارد و با سنت هاى واقعى مبارزه کارگرى بیگانه است.

 

مجمع عمومى مقدور است

مجمع عمومى شکل مقدور و ممکن تشکل کارگرى در اختناق سیاسى است. شکلى که کارگران در صنایع مختلف به آن متکى میشوند. مجمع عمومى چه قبل از اعتراض و اعتصاب و چه قبل آن مطلوبیت دارد. چون اشکال و تاکتیک هاى دیگر مانند هیئت نمایندگى و غیره امروز نمیتوانند پاسخگوى نیازهاى مبارزاتى کارگران باشند. مجمع عمومى مقدور و عملى است چون بهترین شیوه حفظ امنیت رهبران عملى کارگران است و اعتراض دسته جمعى کارگر را بمیدان میکشد. مجمع عمومى یک جز ارگانیک سنت رادیکال و عمل مستقیم کارگرى است. مجمع عمومى مبناى هر تشکل واقعى کارگرى و بویژه رکن اساسى هر شوراى واقعى کارگرى است. برپائى مجمع عمومى نه اجازه میخواهد٬ نه ثبت میخواهد٬ نه انتخابات میخواهد و نه هیچى. کارگران هر وقت تشخیص دهند در سالن نهار خورى٬ صحن کارخانه٬ موقع ورود و خروج شیفت ها٬ در پارکینگ٬ مقال درب ورودى٬ داخل سالن تولید و غیره جمع میشوند. این مجمع عمومى و تجمع طبیعى و اعتراض دسته جمعى کارگران است. واضح است که براى هر کدام از این اجتماعات قبلتر لایه اى از رهبران عملى تلاش لازم را انجام داده اند تا این اجتماع ممکن شود. بازهم واضح است که این شکل مجمع عمومى با مجامع عمومى اى که توسط کارگران یک مرکز صنعتى در شرایط و تناسب قواى بازترى برپا میشود و زمان و دستورات آن فرق دارد. در این شکل دوم خود تشکل کارگرى تحمیل شده و مجمع عمومى یک بروز این تحمیل و تناسب قواى جدید است.

 

جنبش مجمع عمومى را گسترش دهید

حزب اتحاد کمونیسم کارگرى به سنت عمل مستقیم و شورائى کارگرى و گرایش رادیکال و سوسیالیستى طبقه کارگر تعلق دارد. متشکل کردن این گرایش و مسلط کردن افق سوسیالیستى آن در جنبش کارگرى نه فقط هدف ماست بلکه آنرا شرط پیشروى کارگران در مبارزه روزمره و متضمن اتحاد و تشکل شان و یک شرط اساسى آمادگى طبقه کارگر براى انقلاب کمونیستى و سرنگونى سرمایه دارى میدانیم. ما بر سنت عمل مسقیم کارگرى در جامعیت آن تاکید داریم. تقویت سنت مجمع عمومى و شورائى کارگرى٬ دامن زدن به جنبش مجمع عمومى و تبدیل آن به شکل طبیعى اعتراض و تجمع کارگران٬ تلاش براى ایجاد شوراهاى کارگرى٬ و دست بردن به سیاست کنترل کارگرى و غیره از اشکال و تاکتیکهاى سنت عمل مستقیم کارگرى است.

 

در شرایط و تناسب قواى کنونى٬ گرایش ما و کارگران کمونیست نه منتظر بهتر شدن تناسب قوا میمانند٬ نه چشم به کسى و جریانى در بالا و سازمان جهانى کار دوخته اند٬ و نه تسلیم اختناق سیاسى میشوند. ما راسا براى تغییر این وضعیت تلاش میکنیم. ما نمیتوانیم از مبارزه واقعى و روزمره طبقه کارگر انتزاع کنیم. پاسخ روشن و عملى ما برپائى مجمع عمومى و دامن زدن به جنبش مجمع عمومى است. یک جنبش مجمع عمومى در مراکز مهم کارگرى یعنى وجود بالقوه دهها شوراى کارگرى قدرتمند و عروج یک جنبش رادیکال و توده اى کارگرى. کارگران کمونیست و پیشرو باید آگاهانه به مجمع عمومى دامن زنند و مطلوبیت آنرا در شرایط کنونى براى دیگر گرایشات و رهبران عملى کارگران توضیح و جا بیاندازند. این سنت نه فقط جوابگو است بلکه امنیت رهبران کارگرى را به بهترین شکل ممکن حفظ میکند و این بسیار مهم و حیاتى است. سندیکالیسم حتى نمیتواند رهبرانش را از چنگ خونین اختناق دور کند. سنت فرقه اى چپ رادیکال نیز چنین توانى در حفظ سرمایه هاى جنبش کارگرى ندارد. یا کلا زمین را به بورژواها واگذار میکند و یا به تشکل هاى بى تاثیر و جنجالى و مخفى رو مى آورد. یک سیاست مسئولانه کمونیستى اما هم سیاست و سنت رادیکال کارگرى را بجلو میراند و همراه آن مرتبا به دامنه تشکل و اتحاد و قدرت کارگران مى افزاید٬ و هم با استفاده از تاکتیک هاى درست و سنت اعتراض جمعى و توده اى کارگرى امنیت رهبران عملى کارگران را حفظ میکند٬ و هم به تربیت و آموزش لایه هاى جدیدى از رهبران کارگرى کمک میکند.

 

کارگران پیشرو باید آگاهانه در مبارزه روزمره و در تلاش براى متحد کردن کارگران به مجمع عمومى متکى شوند و جنبش مجامع عمومى را دامن زنند. این تشکل مقدور امروز و پایه تشکلهاى واقعى فرداست. *

 

٢۴ اول ٢٠١٠