تواب

تقدیم به تمام توابهای با وجدان؟

وقتی درخت گیلاس
 با نفرت وترحم ترا نگاه کرد
کفشهایت چنان
 فشاری بر پاهایت آوردند
که استخوانهای
 انگشتانت شکسته شد
 وخون از هر سو روان
دستهایت خود را
درپشت ت دریکدیگرحل کردی
لبهایت از خشگی
 چاک چاک میشدن
 وخون در آنها دلمه می بست
وزبانت خودرا
 تا بی انتها به عقب برده بود
 که دیگر نمیتوانستی
 حتی نفس بکشی
شش هایت
 سعی میکردند
 تا اکسیژن را
درخونت نریزند
وقلبت
 هر چند ثانیه
 از طپش باز میماند
 تا خون را به مغزت نرساند
چشمهایت
 از پس چشم بند
 وقتی پای درخت گیلاس را
 نگاه کرد
 کوهی از دمپائی های را نظاره کرد
که پاهای نامرئی را
 نوازش میکردند.

اکبر یگانه ۲۰۱۰٫۸٫۲۴