در مورد کمپین نجات سکینه محمدی آشتیانی و ابعاد آن

بی شک این کمپین بزرگترین و وسیعترین کمپین جهانی علیه سنگسار و علیه جمهوری اسلامی است. رفقای دیگر در مورد ابعاد عملی و تاثیرات سیاسی این کمپین مقالات متعددی نوشته اند. من در این نوشته تلاش میکنم از زاویه دیگر به این کمپین بنگرم٬ زیرا شناخت این وجه فعالیت میتواند تجربه مهمی برای حرکات بعدی هم محسوب شود.  با اطمینان میتوان گفت که این کمپین بزرگترن حرکتی است که تا کنون اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی سازمان داده است. قبلا نمونه های زیادی از کمپینها و حرکات موفق را شاهد بوده ایم٬ اما هیچکدام از آنها تا این حد جهانی٬ وسیع  و توده ای نبوده است. هیچکدام از آنها تا این حد رژیم اسلامی را تحت فشار و ناچار به جوابگویی نکرده است. این کمپین تا همین امروز بسیار بزرگتر از تمام حرکات و کمپینهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی از جمله کمپینهای خود ما در طول سه دهه گذشته بوده است. تا کنون ما شاهد هیچ موردی در این ابعاد از دخالت رسانه های جهانی٬ دخالت شخصیتها و دخالت توده عظیم مردم  و حتی دولتها نبوده ایم. بنابر این ابعاد و گستردگی این کمپین قابل مقایسه با هیچ کمپین دیگری نیست. سکینه محمدی اکنون نه تنها به چهره ای شناخته شده در جهان تبدیل شده است بلکه عکس و اسم او به عنوان یک قربانی در ابعادی میلیونی سمپاتی به خود جلب کرده است. برای اولین بار در تاریخ اپوزیسیون ایران به فراخوان یک جریان رادیکال٬ انسان گرا و مترقی٬ در یک روز هماهنگ در صد شهر جهان مردم صدایشان را علیه سنگسار و علیه جمهوری اسلامی بلند میکنند و در مقابل توحش اسلامی از انسانیت و تمدن دفاع میکنند. این اتفاق کم نظیر در متن شرایط و اوضاع سیاسی معینی در ایران  ممکن شده است. اوضاعی که از یک سال و چند ماه گذشته کل چهره سیاسی جامعه ایران را دستخوش تحول جدی کرده است. اتفاقی که نه تنها دو جناح قبلی رژیم اسلامی را به جان هم انداخته است٬ بلکه جناح حاکم هم تحت فشار به چند دسته تقسیم شده است.  اما همه این فاکتورها فقط زمینه و موقعیتی را نشان میدهد که به ما میگوید: میتوان چنین فعالیتی را انجام داد. بنابر این نیروی فعاله و خط سیاسی و موقعیت شخصی معینی لازم بود که از چنین شرایطی بتواند  استفاده کند و این کمپین را سازماندهی کند. اگر شخصیتهای مطرح و رهبری این کمپین کسانی مثل مینا احدی و مریم نمازی و ….. امروز به اعتراف همه رسانه های مهم جهان نقش تعیین کننده و مهمی به عهده گرفته اند٬ نتیجه و ثمره همین کمپین نیستند. زیرا علاوه بر سابقه ای طولانی آنها علیه جمهوری اسلامی و دفاع بدون اما و اگرآنها از حقوق انسانی همه انسانهای تحت ستم٬ در چند سال گذشته آنها با تلاشی خستگی ناپذیر پرچم نقدی روشن و راهگشا در مقابل جنبش اسلام سیاسی بر افراشتند. آنها درمقابل یک جنبش وحشی قد علم کردند و سد سکوت و ایگنور کردن رسانه های اصلی غرب را شکستند.  به همین دلیل آنها قبل از این کمپین شخصیتهای شناخته شده و مطرحی برای رسانه ها و مراجع بین المللی بودند. قبلا سد رسانه های مهم غرب را شکسته بودند. شکستن این سد کار آسانی نبود. ایده و طرح و نقشه و سیاست رادیکال و اجتماعی میخواست. تشخیص سیاسی و تحلیل درست از اوضاع لازم بود که بتوان این سد را شکست. بدون آنها شکستن این سد ممکن نبود و بدون شکستن این سد آنها هم با هر سیاست رادیکالی که داشند میتوانستند در حاشیه ای حوادث سیاسی قرار گیرند.  شکستن این سد سکوت و بی تفاوتی رسانه ها اولین بار با تشکیل سازمانهای اکس مسلم ممکن شد. همان سازمانی که مورد غضب چپ غیر اجتماعی و سنتی واقع شد و شکستن سد رسانه های اصلی و میلیونی را نه نتیجه کاری آگاهانه و با نقشه که حرکتی “راست و حتی امپریالیستی” قلمداد میکرد. بخشی از این چپ که خود را متفاوت از چپ حاشیه ای میدانست٬ سعی میکرد تقابل ما با اسلام سیاسی را بی اهمیت و افراطی و…معرفی کند. آنها در محافل خود مدعی بودند که این روش به درد چپ نمیخورد. افراطی است. بخشی از جامعه را رم میدهد و….  به این ترتیب با سکوت و نق زدن در محافل ناخشنودی خود را بیان میکرد و مدعی اختلاف روش با ما در این عرصه بود. بدون اینکه روش خود را به بوته آزمایش بسپارد و منشا اثری در جامعه باشد. در حالیکه اختلاف ما با آنها نه تنها در روش بلکه اختلاف سیاسی و متدلوژیک بود. افتخار همه آنها این بود و هست که در محفل خود حرفهای “قشنگ” بگویند و بشنوند و افتخار کنند که “رادیکال” هستند. آنها کاری به جامعه و نقش رسانه در جهان امروز نداشتند و ندارند. اینجا تاکید بر یک موضوع اهمیت دارد و آن هم نقش رسانه ها در بی اهمیت نشان دادن چپ جامعه و مهندسی افکار عمومی است. اما این فقط یک بخش واقعیت است که چپ را به موقعیت کنونی خود متقاعد کرده است. بخش دیگر واقعیت به خود این چپ برمیگردد. چپی که بخواهد اجتماعی باشد راهی به جز این ندارد که رادیکالیسمش را توده ای کند. چپی که بخواهد از فرقه های موجود فاصله بگیرد و اجتماعا در نقش یک نیروی مدعی قدرت در جامعه ظاهر شود و در عرصه سیاست اکثریت جامعه را نمایندگی کند و اشتهای خود را برای کسب قدرت سیاسی نشان بدهد٬ باید رسانه هایی داشته باشد که بتواند از طریق آنها به چشم و گوش میلیونها انسان دسترسی  پیدا کند.  باید این شانس و این موقعیت را پیدا کند که خود را به معرض انتخاب بگذارد. بنابر این چپ ایران و فراتر از ایران کل چپ غیر کارگری و غیر اجتماعی دنیا٬ عادت کرده است که نشریات٬ رسانه ها و مخاطبینش در حد عددهای دو رقمی و سه رقمی بیشترنباشد. آنها نمیتواند به این ابعاد میلیونی فعالیت فکر کنند. و فکر و ایده آن هم برایشان منحرف شدن و از ریل خارج شدن محسوب میشود. اما چپی که بخواهد در دنیای کنونی خشتی رو خشت بگذارد و نانی به سفره انسانی اضافه کند و جان انسانی را نجات دهد نمیتواند به رسانه های میلیونی بی تفاوت باشد. این چپ یا باید خود صاحب این رسانه باشد و یا به فکر راهی برای استفاده از رسانه های موجود باشد. اگر فعلا به دلایل مختلف داشتن رسانه میلیونی ممکن نیست نمیتوانیم برای شکستن سد رسانه های موجود بی نقشه و بی اهمیت باشیم. اما اینها هیچکدام مشغله چپ غیر اجتماعی نیست. اهمیتی برایش ندارد. بنابر این یا در حاشیه میماند و یا اگر بخواهد در سیاست دخالت کند به راست میچرخد. این سیکلی است که مرتب تکرار میشود وسیمای چپ را از بعد از انقلاب اکتبر تا کنون ترسیم میکند.  بعد از تجربه شکست انقلاب اکتبر برای اولین بار چپی پا به عرصه سیاست میگذارد که دنیا را طور دیگری میبیند. سیاسی است. ایدئولوژیک نیست. خود را صاحب جامعه میداند. با تکرار بی محتوای سوسیالیسم و کارگر مشغول خود ارضایی نیست. بر عکس دست اندرکار تغییر جامعه در هرجا و در همه حال است. مسئله زن و آزادیهای سیاسی و مقابله با مذهب و غیره را امر دمکراتیک و درجه دوم کم اهمیت نمیداند. بلکه تمام مسایل جامعه را به خود مربوط میداند و برای همه آنها از زاویه یک کمونیست  پاسخ دارد و یا به دنبال پاسخ میگردد. دو قطبی فعالیت سوسیالیستی دمکراتیک را از سالها قبل دور ریخته و خود را کمونیست دخالتگر تعریف کرده است. به تمام مسایل جامعه کار دارد. تغییر مثبت در جامعه را به آینده نامعلوم حواله نمیدهد. تغییر در زندگی همین امروز خود و همنوعانش را امری ممکن و فوری میداند. اینها گوشه هایی از ویژه گی این کمونیسم دخالتگر است. گوشه ای از پراتیک این نوع کمونیسم سازمان دادن٬ رهبری و هدایت این کمپین است. کمپین نجات سکینه محمدی آشتیانی اگر چه یک مسئله انسانی است و همه اقشار و گرایشات بجز جمهوری اسلامی که میخواهد سنگسار کند٬ بقیه ظاهرا هر کدام به نوعی خود را موافق این کمپین نشان میدهند. اما در همین سطح هم جدال گرایشات مشهود است. دنیا در مورد این کمپین صدایش بلند شده است اما اکثریت قریب به اتفاق گرایشات و جریانات سیاسی ایرانی فعلا از خواب خرگوشی بیدار نشده اند. مشغول چرتکه انداختن هستند که چقدر به نفع گروه آنها است که وارد این میدان بشوند یا نشوند. ما و این اپوزیسیون چپ و راست در تحولات بعدی هم همدیگر را خواهیم دید. جامعه هم قضاوتش را کرده است و میکند. اینجا بر جریانات راست و ارتجاعی حرجی نیست. اما جریاناتی که خود را چپ میدانند کجا ایستاده اند٬ چکار کرده اند٬ چه سیاستی در پیش گرفته اند. اینها سوالاتی است که در قبال این کمپین روی میز هر جریان سیاسی قرار میگیرد. آیا جواب قانع کننده ومسئولانه ای برای آن دارند? یا مشغول مسایل مهمتری هستند!
۲۴ اوت ۲۰۱۰