حکومتهای دوران بحران، یا بحران در حکومتها!

درحاشیه “وجود” بحران حکومتی موجود در جمهوری اسلامی ایران
مقدمه
دوران نظم نوین که از اوائل دهه ۱۹۹۰ شروع شده، سندی است بر بی ثباتی سیاسی/ اقتصادی دنیای امروز. در این مدت گذشته از بحرانهای سیاسی و قدر قدرت نمایی سرمایه و بازار آزاد روند اوضاع نشان میدهد که بازار آزاد وبال گردن بنیاد گذاران آن شده و هر روز گند کار از جایی در میآید. اگر فقط به صفحه حوادث اقتصادی در دنیای امروز نگاه کنید، تصویری آشفته و بی اندازه مغشوش از فضایسیاسی/ اقتصادی و اجتماعی دنیا می بینید. کشورهایی که زمانی خودرا مهد رفاه و تمدن و دانش میدانستند امروز تازه آشکار میکنند که زیر لعاب آزادیخواهی و تمدنشان چه فضایی از حیف و میل اموال و دارایی های جامعه چه گاو بندی های سیاسی و اقتصادی وجود دارد و حالا که به پیسی افتاده اند،در بر ملا کردن حقه های همدیگر مسابقه  میکذارند. این اوضاع بحدی مشمئز کننده است که احزاب و سیاست مداران از بر ملا کردن دزدی های همدیگر و حیف و میل کردن ثروت جامعه در نرمهای انتخاباتی خود استفاده میکنند. امروز در همین جامعه سوئد (که زمانی به مهد آزادیخواهی و رفاه  مشهور بود و حال درگیر مبارزه انتخاباتی پارلمان در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰ است)، به یمن وجود انترنت و ارتباطات سریع ، کاندیدا های احزاب پارلمانی برای منکوب کردن رقیب خود بیشتر از برملا کردن دزدی های همدیگر استفاده میکنند تا اینکه بحث سیاسی جدی برای رفاه و آسیایش انسانها در جامعه داشته باشند. زیرا اگر اسم احزاب و رنگ وسمبلشان را از روی آفیش های انتخاباتی بردارید همه دارند یک سیاست را دنبال میکنند؛ که هم و غم شان این است ، چگونه بتوانند امنیت شغلی و آسایش و رفاه در جامعه محدود و محدود تر کنند.

 

در نظم نوین سرمایه داری بحران بخش هویتی امروز اداره جامعه است

 

فضای سیاهی  که نظم نوین بر دنیا گسترانده، سود سرمایه و بازار است که همه نرمهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه را رقم میزنند.  از قبل این سیاست بانکدارها و صاحبان سفته و رباخواران هستند که حکومتها را سرکار می آورند و عوض میکنند. نتیجه ما به ازائ این وضعیت این است که کارگر و مزد بگیر فقیر و فقیر تر میشوند و سرمایه دار و بانکداران ثروتهای نجومی انباشت میکنند. بیکاری بین جوانان به بالای ۳۰% در بعضی از کشورها رسیده. آمار بیکار سازی و کم کردن امکانات اجتماعی برای مردم از یک طرف و نیز آمار دزدی و چپاول اموال و ثروت جامعه،  بوسیله بانکها و صاحبات بازار بورس و دولتمداران از طرف دیگر بالانس این وضعیت است. هیمنطور می بینیم که جا دادن به فاسد ترین سیاستها در جوامع ترند این فضای بحران سیاسی در جامعه امروزآمریکا،کانادا ، کشورهای ثروتمند جهان و اروپاست. یعنی سیاست نظم نوین اساسا بر پایه تجاوز به جان و مال مردم بنیاد نهاده شده وکلیه نرمها در جامعه بر مبنای سود و استثمار هر چه بیشتر بنا نهاده شده است. فاصله فقر و ثروت هر روز بیشتر و بیشتر میگردد و در صد بالایی از جمعیت دنیا زیر خط فقر زندگی میکنند. گتو نشینی و زندگی در حاشیه شهر ها بدون هیچ امکان رفاه شهری هر روز بیشتر و بیشتر میشود. تکه های بدن انسان در بازار علنا بفروش میرود و مسئله بهداشت و تحیصل برای بیشتر مردمان دنیا به یک خواب و خیال تبدیل گردیده است.

از نظر اقتصادی هم به یمن همین فضا، در این بیست سال دو بحران عظیم اقتصادی ( یکی در اوائل دهه ۱۹۹۰ یعنی بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴) و دیگری که از اواخر ۲۰۰۷ شروع شده و هنوز ادامه دارد. فشار این بحران و ما به ازائ آن فقر، تحمیل بیکاری به مردم کارگر و زحمتکش در جامعه است. بنا براین وقتی فضای سیاسی/ اقتصادی و اجتماعی  دنیا در چنین وضعیتی هست بحران حکومتی معنی ندارد؛ زیرا خود حکومتها بر پایه وجود بحران سرکار آمده اند و بحران و بیهویتی سیاسی عصاره و هویت وجودی آنهاست. من اول دوست دارم از اروپا و آمریکا شروع کنم. در دو دهه اخیر شاهدیم که راست ترین و ضد بشری ترین سیاسستها را چه درسیاست  داخلی و چه در سیاست خارجی بکار گرفته اند.

 

 

سیاستهای داخلی ،

.شاهدیم که در دو دهه اخیر در کل اروپا و آمریکا راست ترین سیاستها و سیاست مداران سر کا آمده اند. نمونه ایتالیا، فرانسه، کشورهای بالکان، آمریکا، کانادا و کشورهای اسکاندی ناوی و آلمان

 

۱ / شاهدیم که تمام دولتها بلا استثنا ضد انسانی ترین سیاستها را علیه پناهجویان بکار گرفته اند( صد ها نفر در دریا ها غرق شده اند، صدها نفر هم اکنون در کشورهای مختلف در زندان هستند، قاچاق انسان به خارج از کشور محل تولد شان به یک بازار گرم تجارت تبدیل شده است، تجاوز و تعدی به مهاجرین روز بروز بیشتر و بیشتر میشود. در همین رابطه نمونه های بارزی مثل حمله راستها در ایتالیا به کمها و محلات چناهج.یان که تعدادی کشته و دهها زخمی برجای گذاشت و هنوز هم کسی نمیداند عامل یا عاملین آنها کی ها بودند و یا هستندو حمله چلیس فرانسه به حاشیه نشینان مهاجر در چند روز اخیر و بزور برگرداندن آنها به کشور رومانی، خمله به سیاهان در کشورهایی مثل آمریکا ، کانادا و دیگر نقاط آفریقا. حمله به افغانهای مهاجر در ایران و تحمیل فوق العاده فقر و تنگدستی به آنها و محروم کردن فرزندان آنها از تحصیل، عدم صدور شناسنامه برای کودکانی که یکی از والدینشان افغانی باشد.

 

۲ / بیکاری، هر روزه بیشتر و بیشتر میشود و هم اکنون اگر به آمار بیکاری در کشورهای مختلف نگاه کنید همه بالای ۱۰ % بیکار دارند ، و بیکاری بین جوانان در بعضی جوامع تا بالای ۳۰ % هم هست.

۳ / زدن در صد بالایی از کلیه امکانات رفاهی و اجتماعی در جوامع ( از مدارس گرفته تا امکانات تفریحی و رفاهی ) پائین آوردن سوبسید های بهداشتی و رفاهی تا حد زیادی، گرانی مایحتاج زندگی (مواد خوراکی، آشامیدنی، پوشاک و کلیه امکانات تفریحی)

۴ / در زمیدنه مسائل اقتصادی بالا رفتن نرخ مواد اولیه زندگی از یک طرف و دزدی های کلان رئوسای ادارات و بانکها از طرف دیگر. بار گران بحران اقتصادی موجود را مردم کارگر و حقوق بگیر جامعه دارند تحمل میکنند، از بالا رفتن رنت بانکها، دادن انواع و اقسام کارمزدها و در یک کلام آدم فقیر در این دنیا از هیچ امنیتی برخوردار نیست. مردم فقیر برای گذراندن زندگی روزانه مجبورند بیشتر و بیشتر کار کنند”اگر بیکار نباشند” و یا تعداد زیادی با فروش تکه های بدن خود،  تن فروشی و یا به دامن باندهای قاچاق افتادن زندگی خود و خانواده شان را اداره میکنند. کلا فضای بحران اقتصادی را بر جامعه گسترانده اند و از قبل این بحرانها بازار سیاه فروش اجناس یک روند عادی بخود گرفته است. یعنی بقول معروف در این بازار آشفته سیاسی و اقتصادی فقط دزدان دست بالا را دارند.

 

در همین رابطه اعتراضات  پراکنده کارگران در یونان، اسپانیا، فرانسه و ….همچنین عصانهای دوره ای اجتماعی هر دوره در یک کشوری دیده میشود، که عمدتا جوانان در صف اول این اعتراضات هستند.  چرا چون خود ترکیب قدرت در جامعه دست طبقه پولدار است که برای استثمار بالا آمار بیکاری میخواهند هر روز افزایش دهند تا بتوانند حقوق بگیر در جامعه را بیشتر کنترل و مطیع کنند. در سطح اپوزیسیون دولتها هم این مسئله کاملا برجسته است که احزابی بوجود آمده اند و می ایند که هیچ هویت سیاسی و هیچ برنامه اقتصادی که کمک به حل مشکلات کنند ندارند بلکه فقط در نتیجه بی هویتی موجود سر بر آورده اند. فضای راست و چپ در دنیا آنقدر بهم نزدیک شده که تفاوتهای فاحشی با هم ندارند. مثلا احزاب محافظه کار و سوسیال دمکرات را در انگلیس، فرانسه و ایتالیا و آلمان نگاه کنید یا سیاستهای رسمی دولت اوباما و بوش را مقایسه کنید. بخصوص در زمینه خارجی و تجاوز به دیگر نقاط دنیا برای انتقال دادن بار بحرانهای اقتصادی و اجتماعی خود. 

 

سیاست خارجی

 

این بحران عمومی که سرمایه برجامعه انسانی گسترانده، مابه ازائ اش تجاوز و حمله به کشورها و مکانهایی که بتوانند بار بحران را بدان منتقل کنند. نمونه آن؛ اشغال عراق، افغانستان وشعله ور نگهداشتن اتش جنگی طولانی و بیوقفه در خاور میانه، آفریقا، شبه قاره هند و جنوب شرقی آسیاست. سرکار آوردن دولتهای دست نشانده و تحمیل بیحقوقی و فقر به کل جامعه انسانی، امروز نسخه حاکمیت نظم نوین جهانی و بحرانهای هویتی اوست. در نتیجه فضای سیاسی امروز دنیا و تحمیل بیحقوقی سیاسی و اقتصادی به جامعه کل فضا را نا امن و بحرانی کرده است. یعنی دولتهای امروز که بر سر کارند خو نتیجه بحرانی هستند که امروز بر دنیا حاکم است. من برای اثبات بیشتر این به نمونه هایی از جمله به رژیم سیاسی در ایران میپردازم.

 

حکومتهای دوران بحران

 

پرداختن به این مسئله کار زیاد مشکلی نیست اما احتیاج به دقت و ارزیابی جدی دارد. امروز در اوضاع دنیا کشورهایی مثل لهستان و دیگر حکومتهای بعد از دوران جنگ سر در بالکان بوجود آمده اند که اساسا از شکاف موجود در فضای سیاسی دنیا استفاده میکنند و به حیات خود ادامه میدهند. وضعیت اقتصادی این کشور ها اساسا بر پایه قرض از بانک جهانی و نیز تبدیل شدن به حیات خلوت کارتلهای اقتصادی کشورهای سرمایه داری شدن. مثلا شرکت بنز یا ولو و شرکتهای گردن کلفت سرمایه داری کارخانه های خودرا به این کشورها مثل پاکستان، هند، چک، کروسی، بوسنی رومانی، بلغار منتقل کردند زیرا دستمزد خیلی پائین است و نیز امنیت شغلی  و بیمه خلیلی ضعیف و در واقع خیلی پائین است. با انتقال این صنایع به کشورهای فقیر و بی ثبات، کشور آلمان، آمریکا، سوئد و فرانسه بیکاری را در کشور خود بالا میبرند، سوبسیدهای اجتماعی را میزنند و امنیت شغلی در جامعه را از بین میبرند. مثلا در جامعه سوئد اصل حقوق یعنی پایه حقوقی مزدبگیران و ساعات کار از سال ۱۹۷۴ هیچ تغییری نکرده است و هر ساله کافرما و اتحادیه های موجود درصدی خیلی نا چیز به حقوق اضافه میکنند(البته نه به پایه حقوقی و یا کم کردن ساعات کار)  میبرند تا بالانسی بین تورم و بازار کار را نگهدارند. مثلا در دوسال اخیر هم با وجود این بحران اقتصادی موجود ، این مسئله بحدی ناچیز بوده که حتی در بعضی جا ها کارگران بخاطر جلوگیری از بیکار شدن خود قبول کرده اند ساعات کار بیشتری کار کنند( یعنی بیش از ۴۰ ساعت در هفته. یا اینکه روزهای شنبه را نیز کار کنند) و هیچگونه در خواستی برای بالا بردن حقوق خود نداشته باشند.

 

در این فضا سرمایه تلاش میکند پشت دولتها و سیاستهایی را بگیرد که بیشترین بی حقوقی را به جامعه و مردمانش تحمیل میکنند. برای همین سارکوزی در فرانسه، بورلسکونی در ایتالیا، محافظه کاران در انگلیس، مسلمانان در ترکیه و مالزی، دیکتاتورها در ایران، پاکستان، برمه، کره جنوبی، کره شمالی، چین و روسیه سرکار میآیند و در انتخابات هم این مهره راست جایش را به مهر راست دیگری میدهد. میدیا بعنوان پایه سوم این فضا بیشترین نقش را در تحمیل فقر و بدبختی به جامعه دارد و مهندسی افکار این فضای ضد انسانی در جامعه است.

 

جمهوری اسلامی ایران نمونه تیپیک این فضای سیاسی و بحرانی دنیاست

 

رژیم جمهوری اسلامی و سرکار آمدنش یک نتیجه تیپیک اوضاع سیاسی و بحرانی دنیاست که از اواسط دهه ۱۹۷۰ بوجود آمد تا زمینه را برای سرکا آوردن نظم نوین باشد. بنابراین جمهوری اسلامی از بدو تولدش بر دریای خون و ترور خودرا نگهداشته است. جمهوری اسلامی در جنگی حاد برسر ماندن خود به جامعه مثل یک گرگ زخمی چنگ و دندان نشان میدهد. ترور، آدم ربائی سازمان داده شده، اعدام دسته جمعی در ملا عام ، سنگسار، ایجاد بیدادگاههای دوره بحران را فعال کرده است. جمهوری اسلامی با تحمیل فقر مفرط به مردم ایران. باعث شده که خانوادهها کودکان خردسال خودرا ببازار کار بفرستند. هزاران دختر و زن در خرید و فروش و نیز انواع و اقسام سوء استفادهها زندگیشان به تباهی کشیده شده. قاچاق انسان و مواد مخدر یکی از منبع درآمد کاربدستان رژیم و سود فراوان آن به جیب دولت میرود. در جریان جنگ ایران و عراق میلیونها انسان ناقص شده اند و میلیونها جان خودرا از دست دادند. هنوز بارقه توحش جنگ بر چهره میلیونها ایرانی سنگینی میکند. بانی و مسبب این همه بدبختی و اختناق و فقر رژیم جمهوری اسلامیست. سراپای کاربدستان این ماشین جنایت از ابتدا تاکنون باید در دادگاه مردم ایران و جهان محاکمه شوند. جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت هار مذهبی منطقه و کل دنیا را در بازی خطرناک اتمی در گیر کرده و همقطار این جنایت آمریکا و کشورهایی هستند که این ماشین جنگی را هر روز بنوعی حدادی مینمایند. این دو قطب تروریست و جنایتکار یعنی آمریکا و متحدینش از یک طرف جمهوری اسلامی و تروریستیهای اسلامی سیاسی از طرف دیگر دنیا و قبل از هر چیز مزدم ایران و خاورمیانه را در یک مرحله خطرناک و ترس قرار داده اند.

جمهوری تروریسم اسلامی ایران با ایجاد گروههای مزدور در عراق، افغانستان، پاکستان، فلسطین و لبنان تلاش میکند تا جائی که تیغش میبرد جامعه را در یک جنگ خانمان برانداز در گیر کند. درست مثل اینکه همگی جناتیکاران تاریخ و تجربیاتشان را بکار گرفته تا از این مخمصه سرنگونیش جان بدر برد. گوئی جمهوری اسلامی ماموریت دارد تا عصاره سبعیت تاریخی طبقه بورژوا و دستگاه مذهب را به یکباره بکار گیرد تا از این جدال سرنگونی خود خلاصی یابد. این دست و پا زدن بیان واقعیت یک تحول بزرگ در جامعه و سطح بین المللی خواهد بود که انسانهای کمونیست و آزادی خواه بارها در مورد آن سخن گفته اند. تشدید جدال درونی رژیم و حمله به مردم، انعکاس گسترش جدال مردم با کل حکومت اسلامی است. درست مصداق این مثل “وقتی گاری به سربالایی میرسد، اسبها همدیگر را گاز میگیرند” احمدی نژاد شعار قلع و قمع دانشجویان معترض را میدهد و رفسنجانی خواستار آزادی در دانشگاههاست. این دور تسل سلی است که در هر دور شدیدتر و لاجرم خرد کننده تر خود را عریان میکند. رژیم جمهوری اسلامی دستگیریهای وسیعی را در شهرها از میان دانشجویان، روزنامه نگاران و زنان، فعالین سیاسی و حقوق مدنی و کارگران معترض سازمان داده اند. اعدامهای سیاسی تدریجا در کنار اعدام های گروهی “ارازل و اوباش” راه افتاده است. رژیم اسلامی وعده سرکوب خشن تر و فضای میلیتاریزه کردن در دانشگاهها و محل کار در دستور گذاشته است. در این اوضاع اپوزیسیون داخلی رژیم مثل موسوی  و گروههای ملی مذهبی دارند برای “خشونت مردم” روضه میخواند و نگرانی شان از انفجار اجتماعی علیه فقر و اختناق را با غرولند بیان میکنند. گاری حکومت اسلامی به سربالایی رسیده هاشمی رفسنجانی ، اصلاح طلبان جکومتی  و احمدی نژاد بهمدیگر چنگ و دندان نشان میدهند. کروبی بعنوان به اصطلاح میگوید باید قانون رعایت شود. مسخره است و گاها کمیک که جنایتکاری مثل دستگاه حکومت اسلامی درش از قانون اسم برده میشود ؟؟!!

اوضاع اقتصادی جامعه بحران زده و نا بسامان است، تحریمهای بین المللی مزید بر علت شده و فضای اقتصادی را بیشتر و بیشتر نا مناسب برای مردم عادی کرده است. اگر در دهه قبل رژیم میتوانست با پول نفت وضعیت اقتصادی را سامان دهد اکنون این امکان هم مورد مناقشه زیاد و نیز خود نفت و فروش آن به سیر نزولی خود ادامه میدهد، تحریم های شرکتهای نفتی دنیا علیه ایران این مشکل را صد چندان کرده است. طرح های اقتصادی و نیز تلاش برای کم کردن بیکاری در جامعه به شکست کشیده شده. گرانی و بیکاری باعث انواع و اقسام مشکلات اجتماعی شده است. مسئله بیکاری، اعتیاد، تجاوز به ابتدایی ترین حقوق انسانی انسانها به امری عادی و روز مره در جامعه ایران تبدیل شده و هر روز هم خشن تر و ضد بشری تر میشود.

 

این وضعیت از بدو سرکار آوردن جمهوری اسلامی وجود داشته و همیشه دولت و حکومت اسلامی در بحران بسر برده است. بحران اقتصادی، بحران سیاسی/ اجتماعی و یک روز در حکومت چمهوری اسلامی وجود ندارد که آسوده و بدون کشمکش باشد. یعنی هویت وجودی دولتهایی مثل ایران، بحران و بی ثباتی سیاسی است. این نه تنها در سطح علنی و اجتماعی حتی در سطح هرم سیاسی تشکیلاتی در جمهوری اسلامی هر آخوندی برای خودش یک دارو دسته دارد. دولت ایران بخاطر این ترکیب و هویت همیشه دخالتگر در کلیه کانونهای بحرانی در خاورمیانه، آفریقا و جنوب شرقی آسیاست و با پشتیبانی از حرکتها و جریانهای ارتجاعی و تروریستی حفاظ سیاسی برای خود بوجود آورده است.

 

اگر به صحنه سیاسی داخلی ایران نگاه کنیم. دستگاهای اصلی حاکمیت که اصولا باید در اجرای قوانین و دفاع از حقوق شهروندان همجهت کشور را اداره کنند، در یک تنش جدی با هم هستند. مجلس با دولت در گیر است، دولت با قوه قضائیه در گیر است. اصولگرایان که پشتیبان احمدی نژاد بودند، درشان شکاف افتاده و دم از ناراضایتی میزنند. خود حتی اصلاح طلبان نظام هم در یک تشتت جدی قرار دارند. و در این میان رهبر تلاش میکند میخ خودرا بکوبد. فتوای اخیرخامنه ای مبنی برواجب الاطاعت بودن حکم ولی فقیه درامورحکومتی برهمه وازجمله برسایرمراجع، درشرایطی که فصل الخطاب بودن وی بیش ازهرزمانی به زیرسؤال رفته است تلاشی است جدی برای تیزکردن لبه چاقوی کند شده ولایت فقیه.

اینگونه شکاف ها زیادهستند وپرداختن به آنها لازم نیست چون جامعه در جریان این بند و بستها هستند. .یک نمونه روشن آن اذعان سردارجعفری فرمانده سپاه در این روزها، به گزارش خیرگزاری فارس از اوین دوره آموزش مربیان درس آمادگی دفاعی، در پاسخ به پرسشی که چرا با پاسدارانِ هوادار فتنه گران، برخورد نشد سر لشکر جعفری، گفت؛ خیلی ازابهامات رفع شده و آن ها قانع شدند حرکت شان اشتباه بوده و این بهتراز برخورد فیزیکی و حذف آنها است. البته جعفری ازبیان واقعه دیگردرهمین رابطه، که سایت جرس آن را گزارش کرده وگویای دامنه شکاف درصفوف سپاه است خود داری کرده است:

مطابق این گزارش جرس ؛ در تهران ستادی مرکب از سید مجتبی خامنه ای (فرزند مقام رهبری)، سید حسن فیروزآبادی (رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح)، محمد رضا نقدی (فرمانده بسیج) و حجت الاسلام سردار حسین طائب (معاون اطلاعات سپاه پاسداران) به دستور خامنه ای تشکیل شد و طی جلسات متعدد در مورد بازنشسته کردن سرداران سپاه که به میرحسین موسوی رأی داده بودند یا پس از انتخابات از دولت و اقدامات خشن نهاد های وابسته به آن پشتیبانی نکرده بودند تصمیم گرفتند. و در نهایت دویست و پنجاه (۲۵۰) نفراز سرداران سپاه را بازنشسته کردند. افراد بازنشسته؛ سردار حسین علاوی ، سردار حسین دهقان ، سردار مصطفی آجر لو و سردار مرتضی قربانی ، این افراد سردارانی بودند که هشت سال سابقه حضور در جبهه را داشتنند و مسؤلیت های مهمی از قبیل فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ داشتند اما اکنون مورد غضب رهبر ولایت فقیه قرار گرفته اند.

 

اینها و دهها نمونه دیگر خبر از این واقعیت میدهند که جمهوری اسلامی و هویتش بر پایه بحران و بی ثباتی سیاسی است. جمهوری اسلامی درگیر بحران حکومتی نیست بلکه سیستم وجودی و هویت ذاتی این نوع حکومتها بحرانی بودن آنهاست. حکومت جمهوری اسلامی نمونه تیپیک یک دولت بحرانی در فضای بحران ساز امروز دنیاست و بهمین خاطر حتی در مصافهای سیاسی بین المللی جمهوری اسلامی از شکاف و تنش و بحران بین قدرتهای سیاسی و اقتصادی جهانی برای بقا خود استفاده میکند.

 

جواب دادن به این وضعیت،در گرو یک تلاش جدی جهانی و در سطح کشوری هم تلاش بیوفقه برای اتحاد و همبستگی طبقاتی است.