مبارزه کارگران، افکار عمومی و احمدی نژاد

فردی با امضای “م. تهرانی” در نوشته ای تحت عنوان نقش مبارزات سندیکایی کارگران در جنبش های اجتماعی” در سایت سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) با اشاره به اعتصاب بازاریان و عقب نشینی رژیم اسلامی در برابر آن، و مبارزه و اعتراضات کارگران و سرکوب مستمر آن توسط دولت، نتیجه می گیرد که بازاریان سازمانیافته هستند و احزاب و نهادهای خود را دارند که توانستند دولت را مجبور به عقب نشینی کنند؛ و درباره کارگران هم می گوید: “کارگران اما هنوز به درک این ضرورت نرسیده اند که لازمه ی دستیابی به حقوق کار و خواسته های ناشی از برقراری آن حقوق، در گروی آن چنان تلاش و تکاپوی جدی و مداوم و مستمر و مبارزه همبسته و متحدی است که بتواند رژیم سرمایه داری با این مختصات را به عقب نشینی وادارد. چگونه می شود بسترهای لازم را برای چنین شرایطی فراهم آورد؟” وی سپس در جواب به سئوال خود از جمله می گوید: “۱ ـ توسعه و گسترش فرهنگ سندیکایی و اتحادیه ای در بین کارگران؛ ۲ ـ پذیرش این حق مدنی از سوی افکار عمومی و نخبگان سیاسی که در سال های اخیر حمایت از کارگران را در بر داشته است. …” و در ادامه می گوید: “موضوع دیگری که می تواند به درک بهتر و بیشتر کارگران از ضرورت تلاش جدی و همبستگی برای دستیابی به حقوق شان آنها را یاری رساند توضیح شرایط اقتصادی ناشی از سیاست های نادرست اقتصادی حکومت است که عواقب ناگواری را در زندگی اجتماعی و اقتصادی کارگران رقم خواهد زد.” هدف من در این یادداشت جواب به تمامی این نوشته نیست؛ چرا که این نوشته در حال و هوای خط سیاسی سازمان اکثریت و “انتخابات آزاد” در جمهوری اسلامی سیر می کند و کارگران را به زائده موسوی تبدیل می کند و داد و فغانش از کارهای غیرقانونی دولت احمدی نژاد و تمامیت ارضی و غیره در آمده و در بهترین حالت با توهمات دمکراسی خواهی کارگران را دنبال نخود سیاه می فرستد. من اما در این یادداشت تا آنجا که به طبقه کارگر و مبارزه کارگران برمی گردد، نکاتی را در رابطه با همین چند جمله ای که از نوشته ایشان نقل کرده ام، خواهم گفت.

کارگران نمی فهمند!
معنای ساده اینکه کارگران به درک این نرسیده اند که همبسته و متحد و غیره شوند این است که کارگران نمی فهمند. بازاریان می فهمند که همبستگی و اتحاد خوب است و می روند حزب و اتحادیه درست می کنند، اما کارگران نمی فهمند! کسی که می خواهد مقایسه ای درست و واقعی بین دو اعتراض و در نتیجه دو قشر و طبقه در ایران بکند، ابتدا باید جایگاه و موقعیت این دو قشر و طبقه را در مورد خود دولت در این مملکت نشان بدهد. ٩٠ درصد بازاریانی که اعتصاب کردند، سرشان تو توبره جناحی از رژیم است. شما اما حتی نمی توانید ٩٠ کارگر را در این جامعه پیدا کنید که بگوید “چقدر خوشبختیم که رژیمی مثل رژیم جمهوری اسلامی داریم.” بازاریان را رژیم در واقع دور هم جمع می کند که حزب و اتحادیه خود را بسازند. اما همان رژیم با تمام قوا بر علیه حزب و اتحادیه و دیگر تشکل‌های کارگران می ایستد و حاضر نیست به هیچ قیمتی اجازه بدهد که این نهادهای کارگری فعالیت آزاد داشته باشند. شاهد این امر قلع و قمع شوراها و اتحادیه های کارگری است که با سرکوبهای دهه شصت شروع شد و از آن پس هم هر صدای اعتراضی را در این مملکت در نطفه خفه کردند. شاهد این امر سرکوب و قتل عام اعضای سازمانهای چپ و طرفدار کارگران است.
اما ترور و سرکوب جواب کل مسئله نیست. به گرو گرفتن نان شب کودک کارگر حتی نقش اصلی تری را در این رابطه بازی می کند. در جامعه ای که حداقل ٣٠ درصد نیروی آماده بکار آن یا بیکار است و یا خودش را با کارهای بقول معروف کاذب و سیاه مشغول کرده است کسی که ظاهرا کاری دست و پا کرده است، اگر محافظه کار هم بشود امری غیرعادی نیست. اگر بشود برای یک لحظه به وضعیت معیشتی کارگران فکر کرد ـ بیکاری به شدت بالا، نبود بیمه بیکاری، حداقل دستمزد بارها زیر خط فقر، هزینه سرسام آور مایحتاج اولیه زندگی، کارگران مگر اینکه افقی را در چشم انداز خود ببینند تا به کار مهمی مثل پیوستن حزبی و یا تشکیل تشکلی و غیره دست بزنند و گرنه با آن شرایط “می سوزند و می سازند” و منتظر فرصتی می مانند. آمار خودکشی کارگران بر اثر وضعیت معیشتی و غیره شاید در ایران از هر نقطه دیگر جهان بیشتر باشد! بنظر من مقایسه نسبی بین وضع معیشتی و آگاهی کارگران در ایران دوره پهلوی و جمهوری اسلامی درست نیست، اما حتی اگر برای یک لحظه بشود این کار را کرد، حتی در همان دوران هم کارگران هیچگونه تشکل مستقلی از خود نداشتند. اما شاهد سر برآوردن وسیع تشکل‌های کارگری و روی آوری میلیونی کارگران به این تشکل‌ها در اوایل انقلاب و مشخصا در سال ۵٧ بودیم. در حدودا یک دهه گذشته، جنب و جوش حول مسئله تشکل در بین کارگران ابدا قابل مقایسه با سال‌های آخر حکومت پهلوی نیست. می خواهم نتیجه بگیرم که این محافظه کاری چیز ابدی نیست و شاید بشود به آن گفت حساب شده هم هست.

کارگران طرفدار احمدی نژاد هستند!
م. تهرانی صریحا نمی گوید و یا شاید اصلا هم اینجوری فکر نمی کند که کارگران طرفدار احمدی نژاد هستند؛ اما نتیجه منطقی بحث “موضوع دیگری که می تواند به درک بهتر و بیشتر کارگران از ضرورت تلاش جدی و همبستگی برای دستیابی به حقوق شان آنها را یاری رساند توضیح شرایط اقتصادی ناشی از سیاست های نادرست اقتصادی حکومت است که عواقب ناگواری را در زندگی اجتماعی و اقتصادی کارگران رقم خواهد زد.” همین است. یعنی کارگر نمی فهمد که سیاستهای اقتصادی احمدی نژاد بد هستند و رفته اند به ایشان رأی داده اند! به نظر من حتی اگر دو نفر هم از کارگران در این مملکت به احمدی نژاد رأی داده باشند، از این سر است که احمدی نژاد خود در مناظره های تلویزیونی گفت که اگر سر کار بیاید، رفسنجانی را فلان و بهمان می کند. از این سر است که در پیش خود حساب کرده اند که بگذار احمدی نژاد سر کار بیاید تا شکافهای بین خودشان حادتر شود. کارگران خوب می دانند و بارها به هر دو جناح از رژیم هم گفته اند که اگر احمدی نژاد قاتل کارگران در دهه ٨٠ بوده است، جناح دیگرش هم قاتل کارگران در دهه ۶٠ بوده است. یعنی چه، اینکه کسی اینقدر شعور مخاطب خودش را دستکم بگیرد که برود برایش توضیح بدهد که سیاستهای اقتصادی احمدی نژاد برای این جامعه خوب نیست؟! یعنی سیاستهای اقتصادی موسوی ـ رفسنجانی خیلی بهتر است؟! اکنون در جامعه ایران از چنین بحثهائی خبری نیست. بحث اصلی و جدی حول این موضوع است که از چه تاکتیکی استفاده کنیم که جمهوری اسلامی را یک قدم دیگر به لب پرتگاه نزدیک کنیم.

برای خودمان نقشی قائل شویم
بنظر من بحث اینکه کارگران باید تلاش “مداوم و مستمر” بکنند و یا اینکه “فرهنگ سندیکایی در بینشان رواج پیدا کند”، در بهترین حالت بحث آماتورهاست. شما چماق سرکوب را از بالای سر کارگران بردارید تا ببینید که چگونه همین کارگران دارای فرهنگ تشکلیابی بسیار بالائی هستند. توده کارگران، یعنی همه کارگران همه با هم، مگر در مقاطع خاصی جلو نمی افتند که تشکل خود را درست کنند. این کار فعالین کارگری است. این فعالین هم جلوی صحنه هستند و هم پشت صحنه. اکنون در ایران ما فعالینی جلو صحنه داریم که تا اسمشان می آید در ذهن هر کسی مسئله تشکل تداعی می شود. همه اینها هم زیر فشار سرکوبهای جمهوری اسلامی هستند که چرا شده اند سمبل مبارزه کارگران و مبارزه برای تشکلیابی کارگران. کارگران شرکت واحد در یک اعتراض ١٧ هزار نفره شرکت کردند، اما کسی نمی تواند نقش رهبران سندیکای اتوبوسرانی تهران و حومه را نادیده بگیرد. همه فعالین کارگری در یک پروسه ای به معتمدین و رهبران کارگران تبدیل شده اند. همین رفقا با فراخوانهایشان کارگران را دور هم جمع می کنند و دست به کارهای عملی بزرگی می زنند.
گفتم که این بحث در بهترین حالت بحث آماتورهاست. این بحث در عین حال می تواند از این سر هم مطرح شود که به توده کارگران و فعالین کارگری بقبولاند که مسئله بی تشکلی و پراکندگی کارگران ریشه در ناپیگیری و نبود فرهنگ سندیکایی دارد. و این مسئله ریختن آب تطهیری است بر دستان خونین جمهوری اسلامی! هیچ بخشی از جامعه به اندازه کارگران در پیگیری مسائلشان پیگیر نبوده اند. اتفاقا رادیکالیزه شدن فضای سیاسی امروز در ایران ادامه پیگیری مستمر کارگران در مبارزه شان برای تشکلیابی و عقب راندن رژیم اسلامی است. قبلا هم، بارها گفته ام که وقتی بورژوازی و منعکس کنندگان افکار ایشان از آموزش حرف می زنند، چیزی مثل آموزش مدرسه ای را در نظر دارند که مثلا بشود یک چیزهای از پیش ساخته و حساب شده در اذهانشان کاشته شود و با آن سرگرم شوند. این راه، راه حل مبارزه کارگری نیست و تنها چیزی که برای تکرار کنندگان آن، حداقل در شرایط امروزه ایران مانده است، انزواست.

مبارزه کارگران، افکار عمومی و نخبگان سیاسی
بحث “پذیرش این حق مدنی از سوی افکار عمومی و نخبگان سیاسی که در سال های اخیر حمایت از کارگران را در بر داشته است.” که م. تهرانی مطرح می کند، اولا غلط انداز است. چرا رسما نمی گوید منظور ایشان از “نخبگان سیاسی” چیست؟! در فرهنگ سیاسی ـ اسلامی این دوره در ایران به دولتمردان می گویند “نخبگان سیاسی”. هم اکنون جنبشی برای جارو کردن این “نخبگان سیاسی” به راه افتاده است که معاملات پارگراف نقل شده را برهم می زند. اما “افکار عمومی” هم که اینجا مطرح شده است، به نظر من جایگاهش چیز دیگری است. اجازه بدهید برای کسانی که درباره اتحادیه های کارگری در کشورهای غربی چیز زیادی نمی دانند، نکاتی را اینجا روشن کنیم. در کشورهای غربی، علی العموم، اتحادیه های کارگری نهادهای چانه زنی کارگران هستند که در بهترین حالت از حق اعضای خود در چهارچوب قوانین مدنی مملکت مربوطه دفاع می کنند. این نهادها همچنانکه گفتم تعدادی عضو دارند و از حق اعضای خود دفاع می کنند؛ و نه لزوما از حق و حقوق پایمال شده کارگران یک مرکز غیر متشکل و یا از حق و حقوق اقلیتها در برابر تبعیضات مختلف. بسیاری از مسائل سیاسی مهم در جامعه در جریان هستند و این اتحادیه ها در اکثر مواقع هیچگونه عکس العملی از خود نشان نمی دهند؛ چرا که چنین مسائل و عکس العملی را از وظایف خود تعریف نکرده اند. در نتیجه وقتی اعضای یکی از این اتحادیه ها دست به اعتصابی می زنند، حمایت مردم از این اعتصاب باعث تعجبشان می شود. مثلا وقتی در فرانسه اعتصابی می شود و از آنجا که فرهنگ اعتراض در فرانسه بالاست، این اعتصاب مورد حمایت مردم قرار می گیرد و خود به یک خبر عجیب و غیرعادی در بخشهای دیگر جهان غرب تبدیل می شود! “پذیرش این حق مدنی از سوی افکار عمومی” مورد نظر م. تهرانی قاعدتا باید این موضوع باشد. اما مسئله اعتراض کارگری در جمهوری اسلامی و بخصوص در حال و هوای کنونی، بعد دیگری از مبارزه را در اذهان تداعی می کند. کارگران که در ایران دور هم جمع می شوند و دست به اعتراض و اعتصابی می زنند، در کنار خواست افزایش دستمزد و پرداخت فوری دستمزدهای پرداخت نشده، مسئله بیمه بیکاری، حجاب اجباری، کار کودک، پناهندگان افغانستانی، زندانی سیاسی و غیره را هم مطرح می کنند. فدراسیون کار آمریکا، برای اینکه رئیس جمهوری آینده آمریکا هوای ایشان را داشته باشد، مثلا ده میلیون دلار به کمپین نامزد حزب جمهوریخواه و ده میلیون هم به کمپین نامزد حزب دمکرات کمک می کند. یعنی “من امروز هوای تو را دارم، تو فردا این کمکها یادت نره!” منتها در ایران، در هیچ دوره ای تشکل‌های کارگری را با هیچ معیاری اینجوری، کسی تعریف نکرده است. بخصوص این بحثی را که امروز م. تهرانی مطرح می کند، از اساس وقت تلف کردن است.
تا آنجا هم که به رابطه دوستانه “نخبگان سیاسی” و نهادهای کارگری برمی گردد، بهرحال این نخبگان سیاسی همیشه هوای خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و این دور هم بسیج کارگری را داشته اند؛ اگر منظور م. تهرانی از تشکل‌های کارگری این نهادهای جاسوسی و سرکوب در محل کار است. نه تنها این “نخبگان سیاسی” موضوع اعتراضات خیابانی هستند، بلکه نهادهای کارگری جمهوری اسلامی هم موضوع کشمکش امروزه در جامعه است و پرونده شان با پرونده دیگر باندهای جمهوری اسلامی بسته خواهد شد.

در خاتمه
راه حلی را که م. تهرانی در نوشته خود مطرح کرده است، علی العموم راه حل توده ایستی است. توده ایستی در اینجا به این معنا که زیر عبای جناحی از رژیم دارد ناخن میجود. حاضر نیست به هیچ قیمتی دل از جمهوری اسلامی بکند. من منتها همچنانکه در ابتدا هم گفتم، وارد کل مواضع مطرح شده در نوشته ایشان نشدم. اما تا آنجا که به مسائل مشخص کارگری برمی گردد، همچنانکه سعی کردم نشان دهم، به نظر من در این دوره که جنبش اعتراضی خیزهای بلندی برداشته است، می توانند حکم ترمزی بازدارنده داشته باشند.
١۶ اوت ٢٠١٠