نزدیک به یکقرن از زمان پیدایش جنبش کمونیستی، مسئلهی اتحاد همچنان به عنوان معضل در مقابل نیروهای مارکسیست – لنینیست قرار دارد. در طول این ۱۰۰ سال، جنبش کمونیستی هرگز در پروسهی مبارزات قادر نبوده است تا در مقابل نیاز فوری جنبش تودهای، بطور اساسی پاسخی مثبت دهد و سعی نماید تا با یکپارچگی هر چه بیشتر در مقابل طبقات حاکم و بورژوازی، وارد عمل هر چه گستردهتر گردد. در عوض در آنسوی قضیه، دولتها و سرمایهداران با هر درجهای از اختلاف، متحدانه برای تأمین و تداوم منافعی خویش به سرکوب مبارزات تودهها و کمونیستها همت گماشته و میگذارند. در این چارچوب مدتی است موضوع اتحاد از سوی سازمانهای مارکسیست – لنینیست ایرانی، مجدداً با داغی بیشتر از گذشته طرح گردیده و این نیروها دائماً برای غلبه بر پراکندگی موجود راه حلهایی ارائه میدهند؛ راه حلهایی که نه تنها مشکلگشای واقعیت کنونی نبوده و نمیباشد بلکه با آغشته بودن به تزهای مشعشعانه بر ابعاد معضل پراکندگی میافزایند. آنچه میتوان از بطن طرحهای ارائه شده از سوی سازمانهای م – ل استنباط نمود این استکه این سازمانها بنابه منافعی طبقاتیشان و بنابه عدم اعتقاد عمیقشان به مسئلهی فوق، نه تنها در جهت رفع معضل اتحاد گام بر نداشته بلکه در صدد توجیه بی عملیشان در این رابطه میباشند. این رفتار و ارائه راه حلهای غیر واقعی از سوی سازمانهای سیاسی بمنظور دستیابی به اتحاد در شرایط فعلی نشان دهندهی واقعیات امروزی و عدم ارتباط آنان با جنبش میباشد.
این امری مسلم استکه بیعملی و فقدان ارتباط از ضریب و پتانسیل مبارزاتی سازمانها کاسته و میرود در تاریخ مبارزات کنونی جنبش ایران، سازمانهای مدعی مارکسیست – لنینیست را در ذهن تودهها بورطهی فراموشی بسپارد. جنبش چپ در چنین دورانی قرار دارد؛ دوران بی افقی و دوران پایان این مرحله. یکی از عوامل مهم را باید در عدم حضور سازمانهای م – ل در صحن اجتماع بر شمرد. در پرتو چنین شرایطی استکه امروزه تقلاهای بیشماری از سوی سازمانهای م – ل بمنظور اتحاد صورت میگیرد که در واقع تلاش برای اثبات وجودی خویش میباشد تا گسترش و صیقل بخشیدن به مبارزات تودهها.
اگر بخواهیم بیغرضانه و منصفانه به وضعیت چپ طی دو دههی اخیر بنگریم به این واقعیات و نتایج اسفبار دست خواهیم یافت که نیروهای م – ل در این دوران در بدترین شرایط ممکنه از حیات جنبش کمونیستی بسر میبرند. یعنی در یک کلام جنبش در تبعید و بدون حداقل ارتباط و بیعمل. جنبش بدون ارتباط قادر به ارائهی راه حلهای اصولی و بن بست شکنانه نمیباشد. راه حلهای تاکنونی نشان دادهاند که قادر به نجات جنبش چپ از این مخمصه نخواهند بود. با ادامهی این روند، نیروها همانند اسب عصاری بدور خود چرخیده و با شتابی هر چه بیشتر به وضع موجود تداوم میبخشند. این تاکتیکی استکه نیروهای م – ل در دو دهه اتخاذ نمودهاند.
سالهاست که نیروهای چپ بعد از یورش وحشیانهی رژیم به بیرون از جامعه پرتاب شده و به روز موعود چشم دوخته و منتظر آن روزهای “طلایی” میباشند. جنبشی که میبایست افقهای سیاسی و چشماندازهای مبارزاتی را با پراتیک قهر و انقلابیاش تصویر کند و تودههای به عصیان آمده را حول خود متشکل سازد، به نظارهگر مبارزات آنان تبدیل گشته است. این حنبش – جنبش کمونیستی – جنبش, تأثیرگذار، دخالتگر، هدایت کننده و ایثارگر نیست. خصیصهی اساسی مبارزهی کنونی جنبش کمونیستی به مبارزهی افشاگرانه تکراری علیهی رژیم جمهوری اسلامی و آنهم در عرصهی جامعه غیر خودی تبدیل گشته است. اگر در دوران رژیم شاهنشاهی، هزاران و حتی میلیونها انسان در حمایت از نیروهای م – ل به خیابانها ریخته و راه نجات خود را در تحقق ایدههای نوین کمونیستی آنان میدیدند، در شرایط فعلی بدلیل فقدان حضور این نیروها در صحنهی اجتماع، حول شعارها و سازمانهای بورژوا – رفرمیستی و جناحهای حکومتی متشکل گشتهاند. چنین وضعیتی برای جنبش چپ تأسفبار است؛ چرا که بعد از آنهمه اندوختهی مبارزاتی در جایی قرار گرفته استکه هیچ نقشی در روند و ارتقاء مبارزهی کنونی ندارد. نیروهای بسیج شونده اساساً در میدانی به غیر از میدان فعلی، یعنی میدان انتخاب شده توسط نیروهای م – ل میباشند. دست و پا زدن در محیطهای غیر خودی مبارزاتی نه تنها آماده ساز اتحاد فیمابین نیروهای م- ل نخواهد بود بلکه بر مشکلات و معضلات آنان میافزاید.
مروری گذار به حیات سیاسی نیروها در دو دههی اخیر این واقعیت را هر چه بیشتر عریان میسازد که روشهای انتخابی کهنه شدهی آنان، بمنظور دستیابی به اتحاد کار ساز نبوده و نیست. نمونههای فراوانی در اثبات این قضیه وجود دارد که هدفِ نیروهای متشکل شده حول شعار اتحاد، بر خلاف ادعاهایشان گسترش هر چه بیشتر مبارزه علیهی جمهوری اسلامی نبوده بلکه شلیک بدون هدف است. چگونه میتوان بدون درگیر شدن در یک مبارزهی حاد طبقاتی و دخالتگر، راه حلهای عملی و اصولی بمنظور رفع بن بست چندین ساله را ارائه داد؟ در راستای چنین شرایطی استکه بخشهایی از چپ ایران هر از چند گاهی با طرح شعارهای دهان پر کن بمنظور گسترش مبارزهی علیهی جمهوری اسلامی نغمهی اتحاد را سر داده و دیگران را به گرد آمدن حول سیاستهای غیر واقعی خویش فرا میخوانند، بدون اینکه روشهای قبلی را بطور علمی مورد نقد قرار دهند.
اتحاد چپ کارگری، بلوک چپ انقلابی، اتحاد رسانهای و … همه و همه خوراک تبلیغاتی سازمانهای تشکیل دهندهی آنها تبدیل گشته است. وارد شدن در چنین روندی که آیندهی نامعلوم و تاریک را بنمایش میگذارد به انحراف کشاندن مبارزات و توهمزداییست. ورود در چنین پروسهایی نه تنها نقش تأثیرگذاری را ایفاء نخواهد نکرد بلکه به مفهوم رقصیدن به ساز ناهمگون آنان میباشد. اتحاد واقعی نیروهای چپ نه در عرصهی مبارزهی خارج از کشور بلکه در صحن جامعهی ایران عملی خواهد بود. مبارزات نیروها در خارج از کشور، مبارزهی افشاگرانه علیهی رژیم میباشد. مبارزه در داخل بطور همهگیر و خشن و در ابعادی بمراتب رادیکالتر و تعرضی ادامه داشته و دارد و تودهها هر روزه با پوست و گوشتشان ماهیت واقعی جناحهای درونی رژیم را درک نمودهاند.
جنبش انقلابی در شرایط کنونی محتاج پاسخ عملیست. چپ متعهد و انقلابی باید به نیاز تودهها پاسخ دهد نه بر تمایلات درونیاش. اگر قصد و منظور چپ این استکه با اتحاد میخواهد مبارزات تودهها را علیهی رژیم جمهوری اسلامی گسترش دهد، باید خطر کند؛ باید خود در صف مقدم مبارزه قرار گیرد؛ باید از درون جنبش خویش راه حلهای واقعی که همانا پاسخ به کسب قدرت سیاسی است، دهد. جنبش کمونیستی تنها در پرتو قهر انقلابی استکه میتواند رسالت تاریخیاش را ایفاء نماید و چپ شکننده و بحرانزا را در شرایط کنونی نجات دهد. جنبش چپ انقلابی باید ابتکار عمل را از دست دشمنان خلق گرفته و مبارزات تودهها را در جهت صحیح کانالیزه نماید. نیروهای م – ل باید سیاست صبر و انتظار را کنار گذاشته و سیاست تعرض را پیشهی خود سازند.
اتخاذ چنین سیاستیست که جنبش کمونیستی را از مخمصه فعلی نجات خواهد داد. با وارد شدن در چنین عرصههایی از مبارزه استکه مسئلهی اتحاد عمل واقعی، جدی و با افق در دستور کار انقلابیون قرار خواهد گرفت. این آن رسالتیست که جنبش کمونیستی باید بنیاناً برای تحقق آن تلاش ورزد. حال در اینجا این سئوال حساس مطرح میباشد که آیا علیرغم در غلطیدن نیروهای م – ل به چنین وضعیتی باید دست روی دست گذاشت و هیچگونه اقدام عملیای انجام نداد؟ چرا. در درجهی اوّل نیروهای م – ل باید به این درجه از آگاهی و شناخت برسند که اتخاذ همان روشهای کهنه و بی سر انجام برای حل معضل اتحاد مشکلگشا نبوده و مبارزات تودهها را گسترش نخواهد بخشید، در ثانی باید بدانند که هر بار اینگونه اتحادها به شکست انجامیده نیروهای بیشماری را بورطهی یأس و ناامیدی سوق داده است. پذیرش چنین واقعیاتی دال بر رد اتحادهای موردی نیست بلکه چشمانداز و توقعات باید روشن گردد. وظیفهی یک عنصر آگاه و نیروی مبارز این استکه از محیط خویش حداکثر استفادهی مبارزاتی را نموده و در جهت ارتقاء و تغییر آن تلاش ورزد. درک موقعیت و شرایط یکی از ملزومات اساسی برای مبارزهی آتیست. نباید متوهم بود و چشماندازهای کاذب را در صفوف نیروهای جنبش بوجود آورد. وظیفهی یک سازمان متعهد و انقلابی این استکه خط فاصل خود را بطور عملی با ایدههای انحرافی کشیده و اتلاف انرژی ننماید. تجربهی تاکنونی نشان داده استکه بدلیل موقعیت فعلی و کمیت نیروی خودی و تمایلات درونی سازمانها نتوانستیم مسیر تاکنونی اینگونه اتحادها را تغییر دهیم. باید سعی نمائیم که در حد توانمان در جهت اتحادهای موردی بین سازمانها و تشکلات مختلف موجود که به بیرون کشیدن نیروی بیشتری در عرصهی عمل منجر میگردد تلاش ورزیم. باید بدانیم که مبارزات تودهها در خارج از کشور نقش باز دارندهای در مقابل سیاستهای ارتجاعی رژیم ایفاء ننموده و بدون حیات سازمانهای مادر در جبههی داخل و درگیر شدن مستقیم با نیروهای رژیم، ارتقاء بخشیدن به مبارزات تودهها غیر ممکن میباشد و اتحاد عملهای نیروهای خارج از کشور نیز پایدار نخواهد بود؛ چرا که با اوّلین انفجار و خیزش همگانی در داخل، این اتحادها از درون میپاشد. پایداری اتحاد نیروهای م – ل مستلزم تحرک و ارتباط آنان با تودهها میباشد.
۲۳ آگوست ۲۰۱۰
۳۱ مرداد ۱۳۸۹
(*) لازم به توضیحست که این نوشته در شهریور ۸۱ و در بحثهای درونی و در حول و حوش اتحاد نگاشته شده است. از آنجا که بحث اتحاد همواره از زمره مشغلههای فکری – عملی جنبش چپ و نیروهای متشکلهی آنرا تشکیل میدهد و از آنجا که ایدههای اساسی مطروحه در این نوشته همچنان بقوت خود باقیست، بیمناسبت نیست تا از درون به بیرون انتقال یابد.