حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۱۷

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۱۷
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
قسمت هفدهم
 
hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
   در تابستان سال ۱۳۸۰ و گرماگرم نشستهای طعمه که ۴ ماه به درازا کشید، رجوی مدعی بود که پس از نشستها به همه لیسانس انقلاب ایدئولوژیک خواهد داد. البته محصول همه آن نمایشات” پرچم هیهات من الذله ” آن بود که رهبر عقیدتی با آن پرچم مرزبندی با بورژوازی را برای همگان الزامی کرد.
 در یکی از همان روزها، واقعه ی یازدهم سپتامبر رخ داد. در قرار گاه مجاهدین موجی از شادی و جشن به راه انداختند و اگر کسی خودش را شاد نشان نمی داد او را به اتهام هم آوایی با بورژوازی به باد انتقاد و …. می کشیدند. در یک نشست، مسعود رجوی در جایگاه خودش ایستاد و عکسی از مجله ی تایم را جلوی دوربین گرفت و به همه نشان داد و گفت: “این چهره آمریکای امروز است که در وحشت فرو رفته است”. عکس، فروریختن برجهای نیویورک و چهره ی زنی سیاه پوست را نشان می داد. سپس رهبر عقیدتی کمی قرآن خواند و سرانجام هم با غرور تمام گفت: “این تازه حاصل عملکرد اسلام ارتجاعی است، وای به روزی که اسلام انقلابی دست به کار شود”! مریم رجوی در همان نشست گفت: “خبر یازده سپتامبر آنقدر سنگین بوده که مقامات ارشد دولت امریکا تا ۴۸ ساعت در پناهگاههای ضد اتمی پنهان شده بودند و فکر می کردند جنگ جهانی سوم آغاز شده است. آیا هنوز هم کسی ابهام دارد که امپریالیزم ببر کاغذی است”؟
    به راستی سیاست خط موازی با امریکا یک جبر ناخواسته است، مانوری سیاسی است و یا یک تصمیم عقیدتی؟ انطباق اصول با شرایط است و یا فاحشگی ایدئولوژیک؟ اگر ارتش خلق چین بر فرض امروز جای ارتش آمریکا را بگیرد هیچ جای تعجب نیست که علیرضا جعفرزاده (مجاهد خلق انقلاب کرده) سر از پکن درآورد. منظور اندیشه و تفکری است که اجازه خایه مالی قرآنی هر کسی که فعلاٌ دایگی اش را به عهده بگیرد به خودش داده؛ حال می خواهد حزب بعث عراق باشد یا  امپریالیزم! برای توجیه و توضیح هم که کم نمی آورند: “به این می گویند دیپلماسی انقلابی.
 موضوع دیپلماسی انقلابی هم حکایتی است که راه رسیدن به حاکمیت سیاسی را برای مجاهدین هموارتر می کند. رهبر عقیدتی هم ” واژه انقلابی ” را روکشی کرده بود که به تن هر کلمه ایی می تپاند تا کارش پیش رود. چرا که خوب می دانست از شور انقلابی جوانان نباید غافل بود. حال آنکه ماهیت هیچ پدیده ای با ظاهر سازی دگرگون نمی شود؛ مانند اسلام انقلابی!
 پس از روکش انقلابی به تن دیپلماسی، بامکمل کراوات و لبخند ،و با شور انقلابی راهی فرانسه و لندن و سپس فاکس نیوز و سیا شدند. کمی هم عجله دارند و نگرانند که مبادا غرب این انقلابیون را فراموش کند. حرف مردم ایران و نیروهای خودشان هم کمترین اهمیتی برایشان ندارد؛ هدف نهایی، رسیدن رهبر عقیدتی به حاکمیت سیاسی است و بس. قانون دیپلماسی که همانا قانون بی وزنی است ، حکم می کند که با هر سیاستمدار کثیف و جنایتکاری مودب و خندان باشی. در پناه دیپلماسی، نشستن بر سر یک میز با نوابغ حرامزاده ی تاریخ، دعوت شدن به ضیافت خون و دعوت کردن به جشن و پارتی شبانه، تایید کردن هر دیکتاتور دژخیمی ، بستن قرارداد، و لبخند و احترام به ناسیونالیسم که باید مقدس شمرده شود ….؛ همه و همه انجام می شوندچون منطق انقلاب ایدئولوژیک حکم می کند و این یعنی ابتذال مطلق.
    می شود ثابت کرد که در قانون تکامل و دیالکتیک ، هیچگاه زندگی از منطق خالی نبوده است. اما نمی شود ثابت کرد که دیپلماسی چکیده و عصاره ی رذالت تاریخ انسان نیست!
    مجاهدین در محتوا و اندیشه خودشان همیشه به خود می بالیدند که برترین و انسانی ترین اندیشه ها را دارند و در برابر جهان سرمایه داری تنها آنان مانده اند و دیگران همه زانو زده اند. اما پس از پاره شدن رشته های استراتژیک، سیاسی ، نظامی و عاطفی میان رهبر عقیدتی و صدام، یا در برابر پرسشهای روشن و ساده و بنیادین سکوت می کردند یا به مضحک ترین شکل دست به توجیه می زدند. مهر تابان از پاریس برای ساکنان غار اشرف پیام فرستادند که هر کس می خواهد برود آزاد است و …! اما سپس به نیروها گفته بودند که هر کس که رفت، بریده و مزدور و خائن است و از نظر ما مصداق اپورتونیست راست است. زیرا انتظار نداشتند که در نخستین گام یک انتخاب آزاد ناگهان ۵۰۰ نفر قاطعانه جدا شوند. اگر هم امار ریزش در همان آغاز کار به ۲۰۰۰ نرسید تنها به این خاطر بود که چشم انداز پس از رفتن برای نیروهای مردد روشن نبود.
 البته مجاهدین بسیار زود از آن پیام پشیمان شدند و دوباره بیخ کار را محکم گرفتند و برای آمدن به کمپ آمریکا هم راهی جز فرار نمانده بود. مسولان ارشد مجاهدین به همه کسانی که خواهان جداشدن بودند به روشنی می گفتند که آیا می خواهند درزندان تیف دفن شوند؟ پس، پیش از پیام مریم رجوی و ژست آزادی و دموکراسی، چفت و بستها را محکم کرده بودند و می دانستند که کسی نمی تواندجایی برود. پس از موج نخست ریزشها مسعود رجوی پیام داد که از رفتن آنها  تعجب نکرده؛ از ماندن دیگران در شگفت است. رهبر عقیدتی خوب می دانست که فروپاشی آن ساختار کهنه و فرتوت و ارتجاعی به تلنگری بسته بود؛ اگر یک دست خارجی نباشد تا بتواند از آن به عنوان یک مترسک سود ببرد. انصافاٌ که باید وقاحت و بی شرمی رهبر عقیدتی را در پیش گرفتن سیاست خط موازی به وی تبریک گفت! برای او چندان بد نشد. گرچه آمریکا هرگز آن آغوش گرم صدام برای رهبرعقیدتی نخواهد بود، اما به هر حال از تنها ماندن و ورشکسته شدن بهتر است. یک تسلیت هم البته باید به وی گفت که فرموده بود در جوادیه تهران حضور به هم خواهیم رساند ونشد !!.
     نه به رهبر عقیدتی و نه به ولی فقیه وصله وابستگی نمی چسبد. اما رهبر عقیدتی به شکل مفرطی علاقه و استعداد مزدور شدن دارد. فرقی هم نمی کند صدام باشد یا آمریکا یا ارتش سرخ چین یا دالاایلاما یا هر کس و ناکس دیگر!
 اما بپردازیم به ادامه ماندن مجاهدین در خاک عراق که حق خودشان میدانند. آنها البته در درون آسایشگاه و باغچه و اتاق کار مستقل بودند!  اگر تنها برای یک لحظه موضوع سرنگونی، مرز و استراتژی را کنار بگذاریم، آن گاه باید از سرفصل پس از فروغ جاویدان برای این مهمانی بی دلیل و گران و طولانی ، پاسخی قانع کننده و واقعی داشته باشند. پاسخ مجاهدین چه می تواند باشد؟ به باور من آنان اصلاٌ تن به چنین بحثی نخواهند داد زیرا در وضعیتی به مراتب دشوارتر قرار خواهند گرفت.
 ناپدید شدن رهبر عقیدتی پس از سرنگونی صدام بی دلیل نبود. او با انبوهی از پرسشها از درون و از بیرون روبرو بود و هست. ما به ادامه بحث خود در راستای این خط  سازمان ادامه می دهیم. در این کندو کاو درونی بسیاری از نیروها و بیرونی ها به نقطه یی می رسند که با خودشان بگویند ای کاش همان استراژی مرده و پوسیده و وابسته هم می توانست به موقع پاسخگو باشد. اگر همه ی تلاشها و اندوخته های دو دهه نتوانست در فاز عمل موثر واقع شود، ایراد را باید در کجا جست؟ آیا هنوز هم دلیل روزه ی سکوت رهبر عقیدتی بر کسی پوشیده است؟
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار

www.tipf.info