زنده باد لنین (۲)

رفیق سعید صالحی نیا، انتقادش به لنین را گسترش می دهد اما به نظر می رسد که از ریل افتاده است. من که از برخی از نظراتش در مورد حکم اعدام و عدم بست آزادی بیان در زمان لنین (بلافاصله بعد از انقلاب اکتبر) دفاع کرده بودم، اکنون باید علیه همان نظرات او بنویسم. نه به این دلیل که من نظراتم را تغییر داده ام (من به تمام آنچه که در نوشته قبلیم نوشته بودم پایبندم) بلکه به این دلیل که صالحی نیا از آن موضع بینابینی که در نوشته اولیش بود به یک موضع مطمئن تر رسیده است. این موضع مطمئن تر چیزی نیست جز نفی کامل لنین و این نفی کامل لنین البته منصفانه نیست و نمی تواند هم باشد. زیرا هیچ انسان منصفی نمی تواند نقش تاریخی لنین را در انقلاب اکتبر و به همین اعتبار تاثیرش نه تنها در روسیه بلکه در کل جهان و بیش از هر جای دیگر در اروپا، نادیده بگیرد.
کمونیسم بعد از انقلاب اکتبر مدیون نقش تاریخی لنین است همچنانکه کمونیسم قبل از انقلاب اکتبر مدیون نقش تاریخی مارکس و انگلس بود، و کمونیسم مدرن در ایران مدیون نقش تاریخی فوئاد مصطفی سلطانی و منصور حکمت است. شما یک لحظه تصور بکنید انقلاب اکتبر صورت نمی گرفت؛ یک لحظه لنین را از آن انقلاب حذف کنید، الان ما کجای کار بودیم؟ 
اما ما کمونیستها بیش از آنکه مدیون پیشتازان راهمان باشیم، به آنها نیاز داریم. ما به همان اندازه که به تئوری مارکسیستی نیاز دارم به تجربه پراکتیک کردن همین تئوریها نیاز هم  داریم. خوانندگانی که بحث قبلی مرا در همین رابطه خوانده باشند حتما این جمله مرا به خاطر دارند: “ما میخواهیم همان کاری را بکنیم که لینین کرد بدون اینکه اشتباهات او را تکرار کنیم.” یعنی نظام سرمایداری را به زیر بکشیم بدون اینکه کسی را اعدام یا به اردوگاهای کار اجباری بفرستیم.
اما اشتباه اصلی صالحی نیا چیست؟ صالحی نیا در جواب سیاوش شهابی می نویسد: “در علم نقد اینست که شما یافته های امروز را بگذاری جلوی تئوریهای قدیم و نشان دهی این تئوریها نه آنروز دزست بودند و نه امروز!”  این حرف در مورد علوم اجتمایی صدق نمی کند. زیرا جامعه بشری که هم تئوریهای قدیم  و هم یافته های امروز محصول تکامل تاریخی آن اهستند، واقعیتی ایستا نیست. جامعه در یک دوره از تاریخش به این نتیجه رسیده است که نباید اعدام بکند. آنگاه  صالحی نیا، حامد خاکی  و من  مخالف حکم اعدام هستیم. و نمی خواهیم  حتی جنایتکاران هم اعدام شوند. اما همین جامعه هنوز به این نتیجه نرسیده است که نباید حیوانات را کشتو میبینیم که هیچ کدام از ما مخالف قصابی نیستم  و معصوم ترین  بره را به قصاب میسپاریم. من مطمینم که انسانهای آینده در مورد من و صالحی نیا خواهند گفت: آنقدر
بیرحم بودند فریاد میزدند جنایتکاران را آزاد کنید اما در مورد قفس کبکها و قصابی بره ها لام تا کام نمی گفتند. خواهند گفت: اینها آنقدر بیرحم بودند که با افتخار به خودشان می گفتند امانیست.
رفیق صالحی نیا به تاریخ کاری ندارد و همچنانکه سیاوش شهابی می گوید، درک امروزش را به گذشته تعمیم می دهد. میگوید:” انسان امروز بر عکس عمل می کند! چرا؟ چ.ن به گذشته بدهکار نیست! چون قرار نیست در گذشته زندگی کند معیارش را درک کنونیش می گذارد و همه تاریخ را از این زاویه می سنجد.”
خوب، من همچنانکه در مطلب قبلی هم نوشته بودم، به نظر من نقد امروز صالحی نیا به صد سال پیش لنین درست است. اما من به این نقد کار دارم. لنین را ما به این دلیل نقد نمی کنیم که مانند صالحی نیا چهره کریه و جنایت کار از او ارائه بدهیم. بلکه می خواهیم با کمک این نقد به نتیجه برسیم که هرگاه مانند لنین توانستیم به قدرت برسیم ۱- حکم اعدام را بلافاصله لغو کنیم و ۲- آزادیهای سیاسی را کاملا تعمیم بدهیم. کاری که لنین و بلشویکها نکردند  در حالی که حزب کمونیست کارگری جهت اجرای آن مبارزه میکند. نقد لنین از این نظر از اهمیت بسزایی برخوردار است که او (و بلشویکها) مادام قدرت سیاسی را بدست آوردند، میتوانستند هم اعدام را لغو کنند و هم آزادی های سیاسی را بست بدهند. ناگفته پیدا است که نقد لنین از نظر از نقد مارکس هم بیشتر اهمیت دارد زیرا این لنین بود که می توانست اعدام را لغو کند و نکرد نه مارکس.
من در آغاز بحثم صالحی نیا را به بی انصافی متهم کرده ام. دو دلیل دارم: یکی اینکه اگر کسی بر مبنای نوشته های صالحی نیا به دوران اقتدار لنین و بلشویکها نگاه کند این تصور را خواهد کرد که این لنین و بلشویکها بودند که حکم اعدام را در روسیه  قانونی کردند در حالی که حکم اعدام آنموقع تقریبا در تمام کشورهای جهان اعمال می شد. دوم اینکه صالحی نیا، همچنانکه رفیق محسن ابراهمی هم اشاره کرده است ، تمام تجربه انقلاب اکتبر و لنین را نه نقد بلکه تختئه میکند. و این خطای محض است. تجربه انقلاب اکتبر که لنین رهبر قاطع نگینی است بر تاریخ بشریت. 
شاهو پیرخضرانیان
۲۰ آگوست ۲۰۱۰