پناهندگی یک حق است نه یک امتیاز

بعد از دو سال و اندی تیپاخوردن از سیستم بشدت بوروکراتیک و البته دمکرات نمای سرمایه داری برگه پناهندگی سیاسی من و لیلا مهر خورد. در این دو سال تجربه های دهشتناک و دست اول! از بربریت سیستم سرمایه داری را لمس کردیم و البته زنده هم ماندیم که بگوییم ما هستیم! از زندگی در بیغوله های آق سرای در استانبول و تل انبار شدن ۱۲ موجود زنده به نام انسان در یک فضای ده متری به نام اتاق که تنها موسیقی اش گریه های معصومانه دخترکی چهارساله است که اکنون اسمش را هم فراموش کرده ام تا ۹۴ ساعت سوار بودن بر مرکب مرگ در مدیترانه که می توانست تمامی ۱۱۰ نفر مسافرش را در لابلای دهان کف کرده اش درسته قورت دهد و داستان زندگی ما را به تیتری در یک روزنامه تبدیل کند که دیگر توجه کسی را هم به خودش جلب نمی کند.از قایم شدن در جنگلهای شمال فرانسه و کپر نشینی و کارتون خوابی تا روزهای مرکز دیپورت در بهشت پناهنده ها! که وطن را با انبوهی از افکار زمخت ناسیونالیسم و مذهب برایم تداعی می کرد.از روزهای زندگی سگی در مرکز افراد بی پناه  جنوب ایتالیا تا شبهای سردِ کن و آمستردام که تنها حفاظ ما کیوسک های تلفن بود.از بی تفاوتی و خشن بودن سیستم پناهندگی نروژ که ادعای حقوق بشری اش دنیا را برداشته و البته من شاهد یک نمونه عظیم از حقوق بشر در این کشور بوده ام. پناه دادن به یکی از کثیف ترین چهره های اسلام سیاسی در خاورمیانه که آشکارا علیه کفار جهاد می کند.البته در تناقض با این چهره ی مزوّر، من شاهد چندین نمونه از سبعیت این سیستم در برخورد با خود ما هم بوده ام مانند شکستن در اتاق لیلا و دستبند زدن به وی و انداختن در سوز سرمای زیر ۲۰ درجه در لباس خواب تا دروغهای بسیار دمکرات نمای وکیل و وصی و پلیس و ….

داستان زندگی ما مملو از صحنه هایی است که افراد رانده از کشور خود تجربه می کنند به امید اینکه جایی در این سیاره پیدا کنند و حداقلی از امنیت و تامین زندگی داشته باشند.بسیاری از این افراد این تجربه ها را فراموش می کنند و یا  خود بخشی از همان سیستم دروغ و ریا و محافظه کار سرمایه داری می شوند. من  اما دریافت حق پناهندگی را پایان راه نمی دانم و برای مقابله با این سیستم ضدانسانی خود را بیش از پیش مصمم و جدی می بینم.پناهندگی و مهاجرت به بخش لاینفک سیستم سرمایه داری تبدیل شده است و عرصه های جدال با این سیستم مهاجرستیز به گستردگی تمام دنیا و  مورد به مورد انسانهایی است که خود را در این سیستم می بینند.

در اینجا جا دارد از تلاشهای سازمان سراسری پناهندگان ایرانی ــ بیمرز در حمایت بی دریغ و پیگیرانه و  سمپاتی بی حد و حصر دوستان و رفقای زیادی بویژه در مقطع دیپورت ما از نروژ به ایتالیا و نیز از حمایت بی دریغ رفیق جبار محمد وخانم گرتا و راکله و کامران در ایتالیا تشکر کنیم و روزهای بهتری را برای همه این عزیزان در دفاع از انسانیت آرزو می کنیم.