منصور حکمت یک” لنینیست” دو آتشه بود! (در حاشیه بحث بهمن شفیق)

قبل از اینکه وارد بحث شوم چند نکته را متذکر میشوم. اولا نقد ، بررسی و تحلیل هر پدیده ای در دنیا از نظر من  مجاز است و نباید کسی را وادار به خودسانسوری کرد.اما در کنار این آزادی بی قید و شرط .  تحریف ، اتهام و خاک پاشیدن به چشم مخاطب به قصد وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی برای منفعتهای حقیر روز دیگر مجاز نیست و حتما جواب خواهد گرفت.

 

دوما بحث  سعید صالحی نیا در نقد لنین و وام گرفتن از زرادخانه جنگ سرد علیه لنین و معرفی لنین بعنوان بستر اصلی استالینیسم اسم رمز  ضدیت با کمونیسم  است. مهم نیست طرف خود را به هر تعبیر  “کمونیست” بنمامد. از نظر من بحثهای سعید صالحی نیا در مورد آزادی بیان و متهم کردن لنین به ضدیت با آن مردود است. هر پدیده ای را باید در کانتکس زمان خود مورد بررسی قرار داد.

هر نقدی اگر تحریف و وارونه جلوه دادن حقایق را در خود داشته باشد فاقد ارزش علمی است.

و اما بحث اصلی من در مورد نقد بهمن شفیق است که به بهانه سعید صالحی نیا به صحرای کربلا زده است و دقیقا با همان متد بحث نامبرده سبز شدن(اشاره به  جنبش سبز)  حزب کمونیست کارگری  و ضدیت با لنین را به منصور حکمت ربط میدهد. اگر یک طرف بحث “استالینیسم” را به لنین و آموزهای وی وصل میکند دیگری” سبز شدن” و حل شدن حککا در جنبش سبز را به نظریه پرداز کمونیسم کارگری منصور حکمت وصل میکند.

شاید برای سعید صالحی نیا لنین یک قرن پیش زیسته و اولین انقلاب پیروزمند کارگری به تاریخ سپرده شده است! دهها سال بورژوازی علیه لنین و ایده انقلاب کارگری مبارزه کرده است و به درجه ای هم توانسته طبقه کارگر و رهبر راستینش لنین را به انزوا بشکاند.نقد لنین و تحریف حقایق تاریخی کار آسانی باشد اما برای بهمن شفیق تحریف منصور حکمت و الصاق ضدیتش با لنینیسم کار آسانی نیست. نه به این دلیل کسی حق ندارد منصور حکمت را نقد کند بلکه آثار منصور حکمت خوشبختانه همه به فارسی  قابل دسترس است و بحث پنهانی از حکمت نیست که ایشان کشف کرده باشد! در آوردن یک جمله از یک متن و  تحریف  و متهم کردن کسی که سالها در دفاع از لنین و لنینیسم جنگیده زیادی وقیح ، غیره علمی و شانتاز است.

 

 به جرات میتوان گفت منصور حکمت یک بار دیگر مارکس و لنین را از زیر آوار بیرون آورد و متد هر دو را صیقل داد  و در دسترس طبقه کارگر گذاشت. بهمن شفیق مجاز است هر بر چسبی بزند اما مخاطبین  ایشان با مراجعه به آثار حکمت مدافع راستین مارکس و لنین را خواهند شناخت. خوب است بهمن شفیق همت کند و آلترناتیو بحثهای” اسطوره بورژوازی ملی و مترقی”، “سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی ایران “،” آناتومی لیبرالیسم چپ” ،” دولت در دوره های انقلابی” ،” تفاوتهای ما”،” مارکسیسم و جهان امروز”،” مبانی کمونیسم کارگری”،”  دنیای بهتر”،” دمکراسی، تعابیر و واقعیات”،” حزب و قدرت سیاسی”و “حزب و جامعه” و دهها بحث ارزشمند و صدها سند حزبی که گنجینه تحزب لنینستی را غنی تر کرده است برای ما و خوانندگان ارائه دهند تا مشخص شود چه کسی متد لنینیستی را در پراتیک دهها ساله اش داشته است.

بهمن شفیق و سعید صالحی نیا دوری یک سکه هستند و نقد هر دو فاقد ارزش علمی و آکادمیک به معنای بورژوای آن است ادعای بهمن شفیق در” کاشتن تخم ضدیت با  لنین” توسط  منصور حکمت وصله نچسبی است که با یک  چرخش قلم قابل وصول نیست!

 حکمت  یک لنینیست به تمام معنا بود. وی  در پاسخ به سئوالی در مورد لنین و لنینیسم  چنین جواب داد:

 

“انترناسیونال: در مورد لنین و لنینیسم چطور؟ آیا لنینیسم نیازمند بازبینى نیست؟ آیا شما هنوز خودتان را لنینیست میدانید؟

منصور حکمت: زمانه طورى است که قبل از پاسخ به اینگونه سوالات باید بدوا مقولاتمان را تعریف کنیم. اگر بحث بر سر ارزیابى واقعى از لنین، صحت و اصالت نظرات و پراتیکش از نقطه نظر مارکسیسم، سهمش در تفکر و عمل انقلابى طبقه کارگر و نظیر اینها باشد، باید بگویم که البته من یک لنینیست هستم. بنظر من لنین یک مارکسیست اصیل با برداشتى اساسا درست از این نگرش و یک رهبر صالح جنبش سوسیالیستى طبقه کارگر جهانى بود.

لنینیسم بعنوان یک لقب و “زیرتیتر” متمایز کننده جناحها و گرایشات معینى در جنبش موسوم به کمونیسم تاریخچه خودش را دارد و ابداع کنندگان اولیه این لقب در دوران استالین و یا جریاناتى که در انشعابات بعدى در بستر رسمى این کمونیسم عنوان مارکسیست لنینست را برجسته کردند، از این عناوین درست مانند بسیارى از اصطلاحات مارکسیستى دیگر براى بیان اختلافات و منافع زمینى و عمدتا غیر سوسیالیستى اى سود جسته اند. بنظر من اینها نه فقط سوء استفاده هایى از اعتبار لنین بوده است، بلکه لنینیسم به تعبیرى که من از آن دارم کاملا در تقابل با اینگونه “لنینیست ها” قرار میگیرد. سخن گویان بورژوا نیز به سهم خود میکوشند تا کل تجربه شوروى را بپاى لنین بنویسند و آن را امتداد طبیعى خط مشى لنینى قلمداد کنند. این البته امروز بیشتر مد شده است. اینها فراموش میکنند که در روز خودش، در مقطع انقلاب اکتبر، حتى خود بورژوازى علنا به مقام لنین بعنوان یک انقلابى آزادى خواه و عدالت طلب اذعان کرده است. واقعیت اینست که لنینیسم نه در افکار و اعمال احزاب حاکم بر شوروى و چین و آلبانى و نه در تجربه اجتماعى و سیاسى شوروى نمایندگى نمیشود. این احزاب و این تجربه بر مسخ تمام و کمال لنین و افکار و اهداف او بنا شده اند. لنین نماینده پرشور برابرى و آزادى و انسانیت بود. دیکتاتورى و بوروکراسى و سرکوب ملى و صف نان و گوشت را با هیچ توجیهى نمیشود به لنین چسباند.

از نقطه نظر اندیشه و پراتیک مارکسیستى لنین مقام برجسته اى دارد. اینگونه فرمولبندى ها که “لنینیسم، مارکسیسم دوره امپریالیسم است” و غیره بنظر من پیش پا افتاده است. اهمیت لنین و سهم مشخص لنین در جنبش کمونیستى را باید در رابطه روشنى که او میان تئورى و پراتیک انقلابى برقرار میکند جستجو کرد. بنظر من لنین تجسم تمام و کمال وفادارى به تعبیر مارکس از کمونیسم بعنوان “ماتریالیسم پراتیک” است. سهم ویژه لنین، درک نقش اراده انقلابى طبقه کارگر در سیر مادى جامعه سرمایه دارى و درک دامنه عمل عنصر فعاله انقلاب کارگرى بر زمینه عینیات اجتماعى در هر دوره است. لنین نگرش تکاملى و انفعالى حاکم به انترناسیونال دوم را عقب راند و همان تعبیر فعالى را از کمونیسم بدست داد که مورد نظر مارکس است. اگر بخواهم بحثم را ساده کنم، سوسیالیسم قبل از لنین عمدتا “ضرورى بودن و اجتناب ناپذیر بودن” سوسیالیسم را از مارکس آموخته است. لنین “امکان پذیرى” سوسیالیسم در این عصر را تاکید میکند و عملا دست بکار تحقق آن میشود. درک لنین از تاریخ و از نقش پراتیک انقلابى طبقات در تحول تاریخى عمیقا مارکسیستى است. لنین براى این پراتیک جا باز میکند و آن را سازمان میدهد. میدانم که تعابیر بعدى و عمدتا خرده بورژوایى از اهمیت عنصر فعاله و عمل انقلابى به یک رگه ولونتاریستى، الیتیستى و توطئه گرانه در سوسیالیسم منجر شد. اما هر مطالعه ساده نظرات و عمل سیاسى لنین نشان میدهد که او از این ولونتاریسم مبراست. زیرا اولا، عمل انقلابى براى لنین مفهومى اجتماعى و طبقاتى دارد و ثانیا، لنین بهیچوجه از شرایط عینى و عینیات اجتماعى که دامنه پراتیک انقلابى طبقه را محدود و مشروط میکند انتزاع نمیکند.

بنظر من براى هر کس که به سوسیالیسم نه بعنوان یک ایده آل تزئینى، بلکه بعنوان یک امر عاجل و عملى نگاه میکند، براى هر کس که به تحقق عملى سوسیالیسم و انقلاب کارگرى فکر میکند، لنین بعنوان یک متفکر و رهبر سیاسى همواره یک منشاء غنى آموزش و الهام خواهد بود.”( ١)

 

در پایان این سئوال پیش می آید که اگر منصور حکمت” تخم ضدیت با لنین را کاشت” بهمن شفیق میتواند بگوید در زمان انتشار” مارکسیم و جهان امروز” یک پاراگراف از دفاعش از لنین را به ما و خوانندگان نشان دهد تا ما هم مثل ایشان کشف و شهود کنیم؟ مخاطبتان را جدی بگیرید!

١-انترناسیونال، نشریه حزب کمونیست کارگرى ایران شماره ١

اسفند ١٣٧٠ – مارس ١٩٩٢