از ویَن تا اوین٬ از اوباما تا اسانلو

تب و تاب فضاى سیاسى ایران و تلاطمهاى جمهورى اسلامى بر کسى پوشیده نیست. شهر وین٬ پایتخت اطریش و از طرف دیگر زندان اوین٬ دو مرکز پر طپش این فضا را شکل میدهند. مذاکرات برنامه ریزى شده چند هفته بعدتر در این شهر در  حاشیه پرونده اتمى میتواند براى رژیم سرنوشت ساز باشد. اوباما ریاست جمهور امریکا مرکز ثقل روند کشمکشهاى حاد این مسیر است. زندان اوین٬ سرکوب٬ دستگیریها٬ شکنجه٬ و باز هم شکنجه قطب اصلى دیگر در فضاى سیاسى ایران را شکل داده است. اوین همزاد این رژیم است. همیشه مورد اعتراض و خبرساز بوده است. اما کمتر مواقعى را میشود سراغ گرفت که زندان اوین اینچنین در مرکز کشمکش و توجه قرار گرفته باشد. منصور اسانلو٬ یک سنبل گویا از چگونگى کارکرد این زندان٬ و یک چهره گویا براى کشمکشى است که رژیم را در دشوارترین مخمصه سیاسى در مقابل اعتراض مردم قرار داده است. هیچ شباهتى میان اوباما و اسانلو نمیتوان سراغ گرفت. سرپل مستقیمى هم میان آنها وجود ندارد. اما مکث و توجه به کشمکشهایى که هر یک بنوبه خود در آن درگیر هستند٬ قانونمندى و  روندهاى آنها براى طبقه کارگر حیاتى است.
امریکا در راس دول غربى و تعداد بیشترى از دولتهاى متحدش دست به خرخره جمهورى اسلامى گذاشته اند. توطئه٬ هنوز کلمه گویایى براى مجموعه اقدامات علیه رژیم نیست. شریانهاى اقتصادى اش را فشرده اند٬ هر روز طرحهاى نظامى تازه ترى افشا میشود٬ جنگ٬ آلترنایو جدى اى است که یک روز در میان تصویر ترسناک و ویرانگرترى از آن بدست داده میشود. فضاى جنگى در بهبوهه شایعات، افشاگریها، تهدیدها و نقل و انتقالات واقعى نظامى سنگین تر میشود. جمهورى اسلامى در آستانه  پیشرفتهاى تعیین کننده در برنامه هاى اتمى خود، و در عین حال ژیمى در بستر بیشترین کشمشکهاى جناحها و در مقابل مردم؛ با سماجت تمام در دالانهاى سیاسى کاخ سفید جا خوش کرده است.   دولت امریکا هرگز به اندازه امروز در اجراى تهدیدات خود علیه رژیم ایران ثابت قدم نبوده است. جمهورى اسلامى هرگز اینقدر گستاخ و پر تهدید نبوده است. اما در نگاهى دقیقتر تشخیص همزیستى و مسالمت در هر دو طرف ابدا دشوار نیست. از ذره ذره این کشمکش بوى سازش و توافق است که بچشم میخورد. صفبندى و دشمنى این دو اردو در مقابل یکدیگر واقعى و عمیق است. اما هربار که دشمن را به هماورد میطلبند٬ بیشتر از شکست حریف٬  خواهان سازش و همزیستى در موقعیت و توازن قواى بهتر هستند. هر چه بیشتر تهدید میکنند، به همان اندازه راه مذاکره و رفع تشنج را بر روى حریف باز میگذارند. جنگ اینها یک فاجعه تمام عیار براى مردم است و از طرف دیگر،  یک بالانس قابل قبول طرفین هر چه که باشد، قطعا منافع کارگر و مردم زحمتکش و آزدیخواهى در ایران را با خود حمل نخواهد کرد. در میان دوستان جدید و قدیم امریکا لیست بلند بالایى از مرتجع ترین و سرکوبگرترین دولتها  در جلوى چشم ما رژه میروند٬ دولتهایى که دستگیرى و شکنجه رهبران کارگرى سنگ بناى حکومتشان است.  دورى و نزدیکى جمهورى اسلامى به این لیست٬ بطریق اولى براى توده زحمتکش ایران فرجه اى بسمت تغییرى در جهنم موجود نیست.
جنگ٬ بمعناى اخص کلمه اما در ایران در جریان است. زندان اوین شاخص گویاى جنگى است که جمهورى اسلامى در آن سنگ تمام گذاشته است: جنگ علیه طبقه کارگر! سرنوشت منصور اسانلو سنبل تمام عیار این جنگ است. روز روشن دسمتزد کارگر را مصادره میکنند٬ زندگى آنها را با فقر و نیستى گره میزنند٬ اعتراضش را با گسیل نیروى ضربت جواب میدهند٬ رهبران و سخنگویانش را روز روشن میدزدند٬ به زندان میبرند٬ شکنجه میکنند٬ و باز هم در روز روشن درس عبرت از او میسازند. صدها سال است که چنین رفتارى با سربازان دشمن و با ساکنان مناطق مغلوبه٬ اکیدا ممنوع است. به آن توحش لقب داده میشود و داغ لعنت تاریخ را بر خود میگیرد. 
هفته گذشته در پایان مدت حبس قبلى٬ در یک نمایش نفرت انگیز و قلدرانه٬ مدت زندان منصور اسانلو یکسال دیگر  تمدید شد. میشود نشست و محاسبه کرد که در قاموس رژیم ایران چند نفر٬ چند متخصص و مامور٬ چند اداره٬ چند قاضى٬ چند شکنجه گر و چند جیره خور در طول سالهاى اخیر فکر کرده اند٬ جلسه گرفته اند٬ پول خرج کرده اند که منصور اسانلو را تعقیب کنند٬ جاسوس سازمان بدهند٬  برایش پرونده بسازند٬ چاقو کش و لمپن سراغ سندیکا بفرستند٬ توطئه بچینند٬ دستگیر کنند٬ شکنجه کنند٬ دارو و مداوایش را به بازى بگیرند٬ سناریو دادگاه ترتیب بدهند٬ ستونهاى روزنامه ها را با دقت پر کنند٬ مقامات ریز و درشت را توجیه نمایند٬ جواب سربالا به نهادهاى بین المللى راست و ریس کنند و تازه بعدا سراغ اعضاى خانواده اش بروند و …
رژیم جمهورى اسلامى مملو از جانیان و پست فطرت ترین موجودات بوده و هست. رژیم جمهورى اسلامى بر مبناى سیاه ترین جلوه هاى فکرى و عملى سرکوب استوار بوده و هست. اما هر چقدر هم که سرنوشت اسانلوها به یک جنون افسارگسیخته شباهت داشته باشد٬ اما این یک سیاست فکر شده است. باید آگاهى کارگرى را مانع شد٬ باید در مقابل حق طلبى٬ در مقابل اعتراض آنها ایستاد٬  و بیش از هر چیز سازمانیابى کارگرى را باید سد کرد.  این جنگ جمهورى اسلامى است که  نه فقط سى سال٬ بلکه بسیار پیشتر٬ زمانیکه حضرات با امید رویاى شیرین حکومت احتمالى سر بر بالین میگذاشتند٬ قدمت دارد. در این جنگ نه تردیدى بچشم میخورد٬ نه همزیستى و مسالمتى را میشود سراغ گرفت.
براى جمهورى اسلامى٬ نه امریکا و نه اوباما٬ بلکه منصور اسانلو و سندیکاى شرکت واحد یک کابوس است. اشتباه است اگر جمهورى اسلامى را دست کم گرفت. اما باید دید که دستگاه عظیمى به هیبت تمام این حکومت در مقابل یک سندیکا و یک  تابلوى فرسوده زرد رنگ٬  هنوز از زخم دو جلسه و دو ساعت اعتصاب  شش سال پیشتر بخود میپیچد. جمهورى اسلامى میتواند از آگهى اوباما براى احتمال مذاکره براى خود بازار قدرت گرم کند٬ جمهورى اسلامى میتواند با برگ پیشرفت صنایع اتمى در کشمکش با امریکا و غرب همزیستى گدایى کند٬ جمهورى اسلامى میتواند  ظرفیت بیشترى از جنایت و شکنجه و سرکوب را با سرنوشت رهبران کارگرى گره بزند٬ اما نمیتواند ترس و جبن خود از کارگر و اعتراض کارگرى را از جلوى چشم پاک کند.
صف بندى طبقه کارگر علیه جمهورى اسلامى در آن جامعه یک صف بندى عظیم است که باید خود طبقه کارگر آنرا باور کند. آن روزى که صف اعتراض گسترده کارگرى بخود بیاد٬ متحد بشود٬ از حق و صفوف و رهبران خود دفاع کند٬ پرچم آزادى تشکلهاى کارگرى را بدست بگیرد٬ آنروز بلافاصله صحنه سیاسى ایران یکسره عوض خواهد شد. اسانلو و رهبران کارگرى در زندان اوین٬ تداوم فرسودگى و بیحقوقى روزمره کارگر٬ و تداوم کابوس حکومت جمهورى اسلامى همه و همه یاد آور مبارزه تعیین کننده ایست که دست ما و طبقه ما را میبوسد. گریزى نیست.
گفتار رادیو پرتو www.radiopartow.com
مصطفى رشیدى
١٣ اوت ٢٠١٠