تحولات جدید بورژوازی کرد

(  متن  پیاده و ادیت شده مبحث “تحولات جدید بورژوازی کرد” در سمینار کمیته کردستان حککح. به ترتیب سلام زیجی، عبدلله دارابی، رحمت فاتحی و رحمان حسین زاده)

سلام زیجی

بحث “تحولات جدید بورژوازی کرد”  و بررسی جوانب مختلف آن یک ضرورت است برای جنبش و طبقه ما که من به سهم خود دراین وقت کوتاه تلاش میکنم به سر خط مهمترین جنبه های این تحولات و برخورد ما به آن بپردازم.  برای ما کمونیستها و طبقه کارگردانستن اینکه، مخالفین ما و احزاب مربوط به آنها چه سیاست و برنامه هایی، و چه تحولاتی را دارند از سر میگذرانند، و اینکه به روشنی ببینیم چه فاکتورهای جدیدی مبنا این تحولات را  تشکیل می دهند، ضروری است. بورژواهای کرد و احزاب آن همچنان تحت عناوین مختلف و دروغینی مانند”حق ملی”،” حق خلق کرد” پروژه های خود را پیش میبرند و تحولات متعدد در سیاست و جنبش خود را نیز از این منظر بخورد مردم میدهند. بورژوازی کرد همیشه برای پیشبرد اهدافش از این عناوین  استفاده کرده و هر دوره ای معنی خاص برای آن قائلند و اهداف خاصی را از این پروژه ها تعقیب میکند. ما به ازائ عملی و اجتماعی این سیاستهای ضد آزادیخواهانه چه پیوندی با مبارزه کمونیستها و طبقه کارگر علیه این سیستم و نظام سرمایداری، بخصوص در کردستان علیه این طبقه و جنبش مورد بحث که، تمام تاریخش مقابله با طبقه کارگر و کمونیستها بوده است، دارد؟  این آن حلقه کلیدی است که باید جنبش و طبقه ما بیش از پیش در مورد آن روشن باشد و در مقابل آن صف آرای کند.

کل تاریخچه بورژوازی کرد و احزاب آن برابر بوده با زورگوئی و استثمار و فریب دادن طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه تحت نام “ملت”، “حق خلق کرد”، “مسئله قومی”، “خودمختاری” و “فدرالیسم”. بحث امروزما  برسر تغییرو تحولات جدید بورژوازی کرد است در نتیجه  من به کل آن تاریخ و به گذشته برنمیگردم . اما همانطوری که گفتم در حقیقت اگر تمام تاریخ  بورژوازی  کرد در تمام سالهای قبل، مثلا از شصت سال  گذشته به این سو را نگاه کنید به یک معنا  همان تغییر و تحولات در دوره های متعدد در آن صورت گرفته است. به نظر من بخشی از تحولات  پایه مورد بحث امروز ریشه در همان خصلت و ماهیت بنیادی و طبقاتی دارد که هویت واقعی بورژوازی کرد را در ادوار مختلف نمایندگی و باز تعریف کرده است. اینکه مثلأ چرا در وقت خودش  آن اتفاقات در عراق افتاد، داستان ملا مصطفی پیش امد، رابطه اش با شاه و در ادامه با جمهوری اسلامی حسنه شد، چرا جلال طالبانی با صدام رابطه  میگرفت و یا با خمینی رابطه بر قرار کرد و هنگامی که خمینی در پاریس بود نامه “من برای هر کاری حاضرم” برایش نوشت؟ چرا “جمهوری مهاباد” شکل گرفت و به چه دلیل این جمهوری خانخانهای کردستان که هیچ ربطی به زحمتکشان کردستان و رفع ستم ملی نداشت از بین رفت. چرا مسئله قاسملو و لبیک به خمینی و بعد مذاکر و ترورش پیش می آید؟ و دها مورد مشابه که همگی ریشه در یک سنت و اهداف بورژوا- عشیره ای آنها داشته است. ما عمدتا پروسه ای که آن اتفاقات در آن شکل گرفته است و سیاستهای دوره ای آنها را در شکل ناقص و  با” سازش کار” نامیدن آنها اکتفا کرده ایم و در این حد به این رویدادها پرداخته ایم  که بسیار ناکافی بوده است. در حالی که “سازشکار” بودن آنها نیز ریشه در یک حقیت بنیادی تر داشته و دارد که منافع طبقاتی یک طبقه و جدل درونی یک طبقه، بورژوا پوزسیون و اپوزیسیون در میان بوده است. علیرغم این که به اسم کرد و حق کرد اسم گذاری شده است اما تلاش و کشمکشی بوده  بین دو قطب بورژوا و نزدیکی و دوری بورژوا کرد با بورژوازی حاکم در دولت مرکزی. جنگی که فقط برای گرفتن سهم خود در قدرت بوده است.  خواستم اشاره کنم که حالا از تحولات تازه بحث می کنیم  به این معنی نیست که این “تحولات” تنها ویژه این دوره میباشد و یا تازه اتفاق افتاده است.  این یک پروسه متداول بوده است. منتها دوره جدید ویژگیهایی دارد که ابعاد آن بسیار فراتر از روندی است که  بورژوازی کرد در گذشته آنرا طی کرده است. شاخص های امروز برجسته تر و خصلت و ماهیت طبقاتی و بوژوازی آن جنبشی که لباس ” کردایتی” به تن کرده  و همواره مردم را فریب داده است امروز بیش از پیش قابل تعریف تر و برای همه گان قابل تشخیص تر است.

دوره جدید  مترادف است با همسوئی و منفعت بسیار مشترک تر و روشنتر بورژوازی کرد و بخشهای دیگر بورژوازی در ایران و منطقه. منفعتش و پیوندش با طبقه حاکمه  و دولت مرکزی خیلی نزدیکتر شده است. از اینرو از نظر مبارزه طبقاتی مقابله با بورژوازی کرد  درست مانند مقابله با بورژوازی سراسری  برای طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی ضروریتر شده است.  تضاد سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر و مردم فقیر در جامعه کردستان با بورژوازی کرد و نیروهای اپوزیسیون کرد داخلی و برون مرزی که به اسم” کرد” و” حق کرد” فعالیت دارند  روشنتر و اشکارتر شده است. احزاب بورژوازی کرد برون مرزی و مسلح بیش از هر دوره ای نه تنها با بخشهای داخل کشوری بورژواهای کرد نزدیکی و همکاری دارند، بلکه امروز حرف اصلی را آن بخش از بورژوازی کرد میزند که با جمهوری اسلامی متولد شده است و در ساختار اقتصادی و چپاول آن مملکت کم و بیش سهیم است. تمام اختلاف و مسئله باقی مانده فیمابین بر سر سهم بری و شراکت باز هم  بیشتر و رسمی و قانونی تراز نظام چپاولگری حاکم است. هر گاه این تامین گردد تمام ادعاهای تاکنونی مبنی بر “حق کرد” و غیره نزد آنها یک سکه بیشتر ارزش نخواهد داشت. بنا به همین تحولات، آن تاریخ که  رنگ وخصلت “مبارز”  بودن و حتی به نادرست نام “انقلابی” گذاشتن به این جنبش تنها به دلیل تقابل با حکومت مرکزی میداد در این دوره بیش از هر دوره ای وارونگی و غیر واقعی بودن آن تصورات اصولا باید در جامعه روشنتر شده باشد.

  عوامل مهمی که این تغییر و تحولات را ایجاد کرده است کدامند؟ اول اوضاع سیاسی ایران، که بعدا به آن اشاره خواهم کرد،  و دوم اوضاع خارج از ایران است. اولین  و مهمترین مسئله اوضاع عراق است که موقعیت بورژوازی کرد در آن و بدین وسیله در منطقه تغییر کرده است. اینکه چرا چنین شد و چه کسی آنها را بقدرت رساند روشن است و به آن نمیپردازم. اما در هر حال ناسیونالیسم و بورژوازی کرد به قدرت رسیدند و اکنون دو دهه است حکومت میکند.آن بورژوازی که طی دوران طولانی تحت عناوین مختلف “حق کرد” ،”فرهنگ کردی”، “خودمختاری” فعالیت کرده و ادعا داشته برای آن “هدف” کسی کاری به حق زن، حق کودک، حق کارگر و آزادیهای سیاسی و غیره نداشته باشد چون “یک ملت هستیم” و برای حق “همه” تلاش میکنیم تحت این عنوان که ما میخواهیم به حق عمومی کردها برسیم به قدرت رسیدند، و وقتی هم به قدرت رسیدند معلوم شد دروغ میگویند و هیچ کس جز خودشان و سرمایه داران در آن مملکت به هیچ حقی نرسید و معلوم شد این حربه ها حربه بورژواهای کرد برای رسیدن به قدرت سیاسی و اقتصادی و جایگزینی خود با حاکمیت سابق است. این راه و سیاست بیش از هر دوره ای اثبات کرد که با حق زن، کودک، کارگر و ازادی و برابری جامعه نه تنها بی ربط که سر دشمنی دارد.  ترور روزنامه نگار جوان که امروز خبرش را شنیدیم در اربیل به اندازه کافی ماهیت “حکومت کردی” را نشان داد.

علاوه برفاکتور عراق مسئله ترکیه هم  مستقیما بر بورژوازی کرد از جمله شاخه داخل کشوری آن تاثیر داشته است. علیرغم اصطکاک اپوزیسیون مسلح کرد در آنجا  عملا “حزب قانونی” “کردها”  بخش عمده کردستان ترکیه  را اداره میکند. اگر به ترکیه و  شهر دیاربکر بروید می بینید که شهردار، مدرسه، پاسبان، همه کرد زبانند میشود تلویزیون کردیی داشت و زبان کردی را هم بعضا تدریس کرد. به نوعی هضم شدن این بخش از بورژوازی کرد در برنامه های بورژوازی حاکم ترکیه خاصیت اپوزیسیون به اصطلاح انقلابی و ضد حکومت مرکزی را کم رنگ و کم اهمیت کرده است. اینجا هم هر دو طرف مردم را بازی میدهند. اینجا هم مسئله ستم ملی و دیگر تبعیضات حل نشده است اما همانطوری که گفتم به هر اندازه بورژوازی کرد در اقتصاد و امور اداری جامعه سهیم گردد بقیه ادعاهای دیگر پوچ هستند. ظاهرا این شکل از شراکت در قدرت در میان بخش داخل کشوری پورژواهای کرد قاپیده شده و آنرا دیکته کرده اند هر چند خود آنها سابقه طولانی تری در ایران دارند بخشی از بورژوازی کرد با جمهوری اسلامی متولد شده است. “جبهه متحد کرد” “کردهای مقیم مرکز” و بقیه  از یاران دیرینه جمهور اسلامی هستند . از دوره ای که سپاهی و مسلح و “پیشمرگ مسلمان” بودند  و بعدا صاحب ثروت شدند و “سیاسی” کار و رفتن به درون مجلس اسلامی و دریافتند که میشود تغییر کرد و تغییر بوجود آورد، شروع کردن به یاد گرفتن واژه “تغییر” و “اصلاحات” از اینرو غالبا دو خردادی و اصلاح طلب شدند!

 وقتی موضوع  دو خرداد پیش امد کل موقعیت بورژوازی کرد نیز در ایران دستخوش تحولات شد و این جنبش در شکل دیگری با شاخه ای از خود رژیم چفت شد. اتفاقات سال گذشته کل این تحولات را سریعتر میکند. به این معنی که نه تنها به اصطلاح منفعت اقتصادی بلکه منفعت فرهنگی و سیاسی نیز ایجاب میکند که بورژوازی کرد “سرنگونی طلب ” نباشد “جنگ مسلحانه” را کنار بگذارد، حتی اسم” قهرمان” “مبارز” و اپوزیسیون  سنتی مسلح  نیز خاصیت خود را از دست میدهد.  دلگرم است که میتواند سهمی از اقتصاد کشور را در دست بگیرد و شریک قدرت شود. اتفاقات  سال گذشته و تحولات جدید  برای بورژوازی کرد نیز دوره امیدوارکننده است. در سال گذشته که مسئله جنبش  بورژوازی سبز رنگ به رهبری تعدادی از خود سران جمهوری اسلامی  شکل میگیرد نه تنها بورژوازی کرد داخل کشوری و متولد شده با جمهوری اسلامی بلکه اپوزسیون مسلح ناسیونالیسم کرد برون مرزی نیز با کله و سرعت وارد معادلات جنگ قدرت جناحهای بورژوازی رژیم میشوند و اکثر آنها به جنبش ارتجاعی سبز میپیوندند. تا سهمی در قدرت در تحولات ایران داشته باشند. دوره ای است که اپوزیسیون سنتی مانند حزب دمکرات کردستان و دارودسته های چون سازمان زحمتکشان نه ادعا” قهرمانی” و” انقلابی” و “سرنگون طلبی” را دارند، نه حتی راه و سیاستی برای هدایت جنبش بورژوازی کرد . درست بر عکس  تن به واقعیت درون صفوف بورژوازی داخل کشوری میدهند و یکجا دنبالچه جبهه متحد و پیشمرگان مسلمان کرد  میشوند و خود آنها نیز دنبالچه و همراه بخشی از جنبش بورژوا- اسلامی سبز شده اند .

 وقتی این اتفاقات پیش میآید می بینیم ما به ازای اجتماعیش آن است که خواست علی العموم مبارزه با جمهوری اسلامی و خواست “سرنگونی” در پلاتفرمشان نیست . همه اصلاح طلب میشوند و همه از بی خاصیتی مبارزه مسلحانه  و ممکن بودن گفتگو بر سر یک یا دو بند در قانون اساسی رژیم صحبت می کنند. با این سیاستها به همان بستر اصلی بوررژوائی خود و در نظر گرفتن منافع طبقاتی مشترک با بورژوازی سراسری بر میگردند و با بخشی از بورژوازی ایران وکردستان  رسما و علنا همصد امی شوند.  به نظرمن دلیلش طبیعی است چونکه بورژوازی کرد هیچ منفعت مشترکی با مردم کردستان و بخصوص طبقه کارگر و زحمتکش جامعه  نداشته و ندارد. پلاتفرم اینها رسیدن به قدرت است . سهیم شدن در قدرت، سهیم شدن در اقتصاد به طوری که بورژوازی کرد اقتصاد خودش را بچرخاند و روز به روز سود بیشتری  کسب کند. این اتفاق  در یک سطح  معینی اکنون در ایران  افتاده است. در حال حاضر سرمایه دار  بوکانی، مریوانی وسنندجی هیچ دشمنی با جمهوری اسامی ندارند! در بعد سیاسی و جنبشی نیز بخش مهمی از بورژوازی کرد که سالها است با رژیم زندگی میکند از راه دوم خرداد و اکنون جنبش سبز و برخی دیگر در همراهی با جناح احمدی نژاد عملا در ان سیستم جای گرفته اند و خود را در درون آن بازسازی و بازتولید میکنند. حربه ملی  و مسئله  فرهنگ کردی و زبان کردی نیز به عنوان ابزار گرفتن امتیاز بیشتر کماکان مورد استفاده است و در تحولات اخیر ایران با جنبش بورژوازی سبز و قانون اساسی خود رژیم در این زمینه هم همصدا و متحد شده اند.

این موقعیت و سر انجام این روند برای ما چه جایگاهی خواهد داشت؟ تاثیراتش بر جنبش کمونیستی و  جنبش  طبقاتی طبقه کارگر چه خواهد بود؟ باید به اتخاذ سیاستهای روشن از جانب ما ترجمه شود. معنی  فوری و عملی آن این است  که طبقه کارگر و زحمتکش  جامعه کردستان باید بیشتر به صف طبقاتی خود متکی شوند. بیش از پیش متوجه شوند که بورژوازی و احزاب آن در کردستان بیش از هر دوره ای ضدیت خود را با منافع کارگر و زحمتکش و همنوائی خود را با بورژوازی درون و بیرون حکومتی به نمایش گذاشته است. که دسته جادتی مانند جبهه متحد کرد و همراهان جنبش سبز و همقطاران خمینی و دیگر سرمایه داران کردی که در سایه جمهوری اسلامی میلیاردر شده اند و از کردایتی هم حرف میزنند دشمنان مستقیم آزادی و حق کارگر و زن و جوان جامعه کردستان هستند، باید روشنتر از سابق متوجه شد  حزب دمکرات و احزاب بورژوایی کرد هیچ ربطی به منفعت مردم زحمتکش کردستان ندارند . استفاده از “کرد ” و”فرهنگ کردی” و “حق کردها” به مثابه حربه دست این جریانا ت هیچ ربطی به مردم زحمتکش ندارند و دروغ می گویند. آنهامیخواهند مثل پرچم آن را به دست بگیرند تا به خواستهایشان برسند . حالا باید روشنتر شده باشد که در کردستان عراق تردیدی نمانده ناسیونالیسم کرد هم در قدرت است وهم حکومت  می کند و مسئله “ملی” هم حل شده است، کردی تدریس میشود، پاسپان و زندان و “آسایش” کردی هم اعمال حاکمیت میکند و اما آرزو و خواست و آزادیهای اکثریت عظیم  مردم همچنان پاربرجا است. درایران این پروژه مستقیما  به قدرت نرسیده است و خودش مثل بورژوازی کرد فاقد دولت است، که هیچ وقت خواهانش نبوده، اما همانطوری که گفتم  جبهه متحد کرد و نمایندگان سابق و حال کرد زبان در مجلس شورای اسلامی و طیف وسیع سرمایه داران و روشنفکران تازه بدوران رسیده کرد به علاوه احزاب سنتی بورژوا ناسیونالیست کرد عملا همان سیاستها و اهداف را دنبال میکنند که چنانچه در قدرت دولتی و ساختار اقتصادی نیز سهیم گردند، هیچ درجه ای از آزادی و رفا و خوشبختی برای جامعه کردستان بدست نخواهند آورد. همانطوری که در سی سال اخیر جز آسیب رساندن به روند آزادیخواهی و مبارزه بر علیه استبداد و استثمار، هیچ خیری به مردم  نه تنها نرسانده اند، بلکه  علیه کارگران و مردم نیز عمل کرده اند. در کنار رژیم و سرمایه داران قرار گرفته اند. امروز این حقایق بیش از پیش باید برای همه ملموستر و قابل قبولتر باشد. خواستم این را بگویم که این تضادها روشنتر شده اند. اولا اینها به هیچ عنوان نمیتوانند مسئله کارگر و نقش زیروکننده آنرا انکارنمایند. اساس کارشان خنثی کردن همین “خطر ” است. در حال حاضر در کردستان خیلی اسانتر است که تشخیص داد بین بورژوازی کرد و فارس و ترک  وحاکمیت سرمایه داران هیچ فرقی نیست.  بنیاد و جنبشی که مثلا امثال بها ادب نمایندی کرد و بقیه ادامه میدهند ‌ از نظر کارگران مقیم کردستان هیچ تفاوتی   با استثمارگران وسرمایه داران فارس و   ترک زبان ندارد. همان فریبکاری همان سیستم و همان د شمنی را در تقابل  با ما و کارگر و زحمتکش جامعه دنبال میکنند. در عین حال میشود دید که بدلیل تعمیق تر شدن این تضاد های طبقاتی و روشنتر شدن شکاف طبقاتی  و روندی که احزاب و جریانات متعدد بورژوای را به همدیگر نزدیکتر کرده است بیش از همیشه به سمپاشی علیه کمونیستها و بطور برجسته تری علیه کمونیسم کارگری حکمتیست روی آورده اند. علاوه بر آن نتیجه آن تبلیغات مسموم  انعکاسی از نقش ما در روشنگری و افشا  آنها از جانب ما به ویژه در یکسال اخیر و انعکاسی از خشم  عدم همراهی کارگران با روندی است که کل بورژوازی ایران از جمله بخش اپوزسیون آن در همراهی با جنبش بورژوای سبز طی کرده اند .

 هرچند ستم ملی در کنار دها ستم دیگر یک پدیده واقعی است که وجود دارد، اما بورژوازی کرد هیچگاه هدف اصلی اش رفع این ستم نبوده بلکه آنرا بعنوان معامله و اهرمی برای کسب سهم در دولت و سرکوب و چپاول و کسب سهم در اقتصاد مورد استفاده خود قرار داده است.امروز ظاهر “انقلابی” انها در امر مسئله ملی نیز بنا به روندی که طی کرده اند بیش از همیشه به گل نشسته و نه خواهان جدی رفع این ستم اند و نه توان مبارزه برای رفع آنرا دارند. در نتیجه در این زمینه نیز ما در وجود و ماهیت آنها سر سوزنی خصلت “انقلابی” نمیبینم. رفع این ستم نیز  همچنان امر ما کمونیستها و کارگران است.

 وقتم به پایان رسیده است، خلاصه کنم: جوانب مختلف این تحولات را باید بیشتر بشکافیم و به درک مشترک خود و هم طبقه ایهایمان تبدیل کنیم.  مسیر صف آرایی کارگری و کمونیستی را بیشترترسیم کنیم. توهمات باقی مانده را بزدائیم. موقعیت متضادتر کنونی و منافع متفاوت کارگر و زحمتکش در کردستان را با بورژوازی کرد و کل احزابش را بیشتر نشان دهیم و بشناسانیم . مبارزه ای روشنتر بدون ابهام تر با بورژوازی کرد و کل احزابش در راس فعالیتهای حزب و جنبش طبقاتی کارگران  در کردستان قرار بگیرد. تنها به تبلیغات سطحی و ناکافی که قبلا داشتیم مثلا اینها ناسیونالیت هستند ،سازشکارند، و با حکومت مرکزی مذاکره میکنند اکتفا نکنیم . این موضوع گیریها بدون دست بردن به ماهیت بورژائی و اهداف ضد آزادیخواهانه  آنها برد چندانی ندارند. باید خیلی صریح و روشن گفت که بورژوازی کرد بنابه منفعت  طبقاتی خود تشخیص داده که از طریق همکاری مستقیم با بخشی از بورژوازی ایران هدف سهیم شدن در قدرت  دولتی دارد تا از این طریق بتواند کارگر و زحمتکش کردستان را زیر کنترل خود داشته باشند. باید از همین زاویه گفت که چرا اینها دنبالچه امریکا نیز هستند و چرا طرفدار فدرالیسم ارتجاعی و تکرار سناریو ضد انسانی عراق در ایران و کردستان نیز هستند، اینها مسائلی هستند که ما  باید بیشتر روی آن کار کنیم و مردم کردستان بخصوص کارگران و زحمتکشان را به این مسئله اگاهتر کنیم.  با توجه به تمام فریبکاری های بورژوازی و ناسیونالیسم کرد  ضروری است ما کمونیستها و کارگران مبارزه ای روشنتر  وقاطع تر و مستقل تر در دستور کار داشته باشیم. #

عبدالله دارابی

هدف این پانل، پرداختن به موضوعی است که احزاب بورژوایی اپوزیسیون کرد از جمله حزب دمکرات کردستان ایران(هر دو شاخه آن)، در این شرایط حاد و حساس ایران و منطقه، به آن مشغولند و با تمام توان رو آن فوکوس کرده اند. ویژگی بحث اینجاست که حزب دمکرات تا کنون در هیچ شرایطی از حیات سیاسی خود اینچنانی آشکار و علنی راجع به سیاست و ماهیت خود ابراز نظر نکرده و خود را معرفی ننموده است. ما بایستی علل این رویداد را قبل از هر کسی به طبقه کارگر و مردم کردستان بگوییم و توضیح دهیم، بیان این نوع تبیین سیاسی که حزب دمکرات از خود بروز میدهد ناشی از چه تغییر و تحولاتی است. ما باید توضیح دهیم که تغییر و تحولات اخیر جهان و منطقه و ایران، تا چه حد رو این جهت گیری امروز حرب دمکرات تأثیر گذار بوده است. سیاستی که حزب دمکرات امروز علنی میکند مضمونا همان سیاست گذشته و دیرینه آنهاست، ولی تفاوت اینجاست در گذشته بدون جرأت علنی کردن آن، مدام و مرتب بدور از چشم مردم در اختفا آنرا اجرا میکردند. آنها تا کنون هیچوقت از اجرای پشت پرده سیاست های خود سخنی به میان نیاورده اند مگر اینکه با رویدای مواجه می شدند که مخفی کردنش برایشان ممکن نبوده باشد. مثل کشته شدن قاسملو و همکارانش بر سر میز مذاکره مخفی با جمهوری اسلامی.

خم شدن و اتکا کردن حزب دمکرات رو جهتگیری جدیدش، وظایف خطیری را رو دوش کمونیست ها قرار می دهد  که باید بجنگ آن رفت و بلحاظ سیاسی آنرا بچالش کشید و علیه آن به مقابله جدی پرداخت. قبل از هر چیز بایستی به مضمون واقعیات بیان شده توسط خود حزب دمکرات پرداخت و طبقه کارگر و مردم مبارز کردستان را هم سریعا از آن با خبر کرد. چون این واقعه، از این پس در کلیت خود رو نوشته و بیان و تبلیغات ما تأثیر خواهد گذاشت و بجای تکرار مکرر بعضی از شعار های گذشته مثل سازشکار، سازشکار گفتن به حزب دمکرات، بایستی فوکوس اصلی و اساسی ما  به ماهیت طبقاتی و سرمایه دارانه  آنها اختصاص یابد، چنانچه در گذشته نیز کم تا بیش به آن پرداخته ایم. سازش کردن و ساخت و پاخت و تبانی مخفی حزب دمکرات با رژیم مرکزی، امری طبیعی و واقعی است. آنچه امروز از زبان خود رهبران حزب دمکرات میشنویم، در گذشته نبود و جامعه کردستان و طبقه کارگر ایران هم در این ابعاد، از اجرای مداوم سیاست های پنهانی حزب دمکرات با جمهوری اسلامی مطلع نبودند. علت اساسی آن این بود که، اوضاع و احوال آندوره به آنها این فرصت را نمی داد آنطور که هستند خود را بیان کنند. چون آنزمان بشدت از کارگر کمونیست و مردم انقلابی کردستان وحشت داشتند و بر آن بودند، بیان ماهیت طبقاتی و سرمایه دارانه آنها از زبان خودشان، به مشکلی لاینحل برای آنها تبدیل خواهد شد. در گذشته با صراحت امروز نمی توانستند بگویند ما سرنگون طلب نیستیم و برای سرنگونی رژیم هم اسلحه بدست نگرفته ایم. اگر هم می گفتند بدوا آنرا با ده ها زرورق می پیچیدند سپس آنرا در لفافه چندین تبصره  بیان میکردند. امروز بصورت علنی توأم با عجز و لایه دست بسوی رژیم جمهوری اسلامی دراز کرده و از آنها تقاضا می کنند که پای میز مذاکره با آنان بنشینند تا بلکه مدال کدخدایی کردستان را به سینه اشان به چسپانند و بدینوسیله آنها را در قدرت سیاسی و اقتصادی در کردستان با خود شریک و سهیم سازند. اگر احتمالا چنین اتفاقی بیفتد، آنوقت بی هیچ اما و اگری بخاطر استثمار و غارت و چپاول ناشی از دسترنج کارگر و مردم زحمتکش کردستان، لوله تفنگشان را بسوی مردم  بر خواهند گردانند و مثل احزاب هم طبقه ای خود در کردستان عراق، و……به بخشی از نیروی حکومت مرکزی تبدیل خواهند شد. این واقعیت، سرنوشت هر حزب اپوزیسیون بورژوایی به قدرت رسیده خواهد بود که بمحض محکم کردن جا پای خود، بلافاصله حریص تر از رژیم های مادام العمر به جان و مال کارگر و مردم زحمتکش تعرض خواهند کرد. چون کیسه های خالی بایستی سریعا پر شوند. نمونه آنرا می توان به فراوانی در کشور های همسایه غرب و شرق و شمال ایران و فلسظین و کل خاورمیانه دید و مشاهده کرد. چنانچه اشاره کردم، حزب دمکرات در گذشته دور و نزدیک، اجرای این سیاست خود را در اختفا پیگیری میکرد و پیش می برد و در ازای آن هم قربانی زیادی دادند و سر انجام نیز با شکست مواجه گردیدند. در سخنرانی های اخیر   دبیر کل حزب دمکرات کردستان، بر این نکته تاکید گردید که علنی کردن این سیاست، منطبق برهمان سیاست  دیرینه حزب دمکرات است و با آن هیچ تفاوتی ندارد. بنظر من خالد عزیزی درست میگوید، چون در راه عملی کردن این سیاست، تنها قاسملو و همراهانش قربانی نشدند. قاضی محمد هم در برابر رژیم شاه همین سیاست را تعقیب میکرد  و در راستای متحقق ساختن همین سیاست بود که قربانی شد. قاضی محمد تنها از سر خوش باوری نبود که ارتش شاه را از سقز تا مهاباد همراهی کرد و به آن اجازه داد وارد شهر مهاباد شوند و در آن مستقر گردند. چیزی که او را به این کار وا داشت این بود که، ماهیت طبقاتی خودش و کل حزب اش را با رژیم شاه در تضاد نمی دید و بهمین خاطر به قصد سرنگونی رژیم و رفع ستم ملی بر مردم کرد هم اسلحه بدست نگرفته بودند. او فکر میکرد اجازه ورود ارتش شاه به مهاباد، به امتیازی برای سازش با رژیم شاه تبدیل خواهد شد. بعد از قاضی محمد هم این سناریو ادامه یافت و بقیه رهبران دیگر حزب دمکرات هم  با همین سیاست و استراتژی به فعالیت خودشان ادامه دادند. اما ادامه این سیاست، در دوره لشکر کشی آمریکا به عراق برای مدت چند سالی معلق ماند و امید بستن به ناوگان های آمریکا در منطقه در ذهنیت این حزب بورژوایی بالا گرفت و به آن ملحق گردیدند. نا گفته نماند لشکر کشی آمریکا به عراق را باید در کنار اتفاقات بمراتب بزرگتری بررسی نمود که بعد از سقوط بلوک شرق در جهان صورت گرفت. آمریکا بمنظور سیطره کردن بر کل جهان به تاخت و تاز پرداخت و  در متن آن لشکر کشی به عراق را هم تحمیل کرد. در متن این کشمکش، احزاب بورژوازی کرد از جمله نیرو هایی بودند که به کمپ ارتجاع امپریالیستی آمریکا پیوستند و با این اقدام خود به ده ها میلیون انسان معترض در جهان دهن کجی نمودند.  حزب دمکرات کردستان ایران هم در همچون شرایطی بود که به آمریکا پیوست و به آن امید بست. اما با شکست آمریکا در عراق، این امید و آرزو هم بر باد رفت. چون رژیم جمهوری اسلامی ایران نه تنها سقوط نکرد بلکه ده چندان هم تقویت شد و یک جمهوری اسلامی نوعی هم در عراق مستقر گردید. شکست آمریکا، به همین جا ختم نشد. تشکیلات حزب دمکرات و دیگر گروه های قومی کرد مستقر در کردستان عراق را از هم پاشاند و آنها را تکه تکه نمود. این فراز و نشیب های پی در پی، هر دو بخش حزب دمکرات را به سمت یأس و نا امیدی سوق داد و سر انجام بعد از چند سال افت و خیر، بار دیگر آنهم در موقعیتی بمراتب ضعیف تر و شکننده تر به سمت جمهوری اسلامی رجعت کردند تا بلکه این بار، مورد لطف و عنایت قرار گیرند. رجعت این بار حزب دمکرات مثل گذشته نبود. هر دو شاخه آن، علیرغم هر اختلافی که با هم دارند، در تلویزیون های خودشان سفره دلشان را تا حدود زیادی باز کرده و از همسرنوشتی خودشان با نظام سرمایه داری بکرات گفتند و تعریف کردند و از این طریق آمادگی خود را برای نزدیکی و همسویی با جمهوری اسلامی ابراز داشتند. هر دو بخش حزب دمکرات مجدانه میکوشند تا سرنوشت اشان به سرنوشت هم طبقه ای های خود در کردستان عراق تبدیل گردد. خواب و خیالی که ۱۸ سال قبل هیچ کسی باور نداشت و هیچ کسی به آن فکر نمی کرد. رؤیای بوقوع پیویستن چنین خواب و خیالی، به ذهنیت و مشغله کل احزاب و گروه های بورژوایی کرد  در کردستان ایران هم تبدیل شده و هر لحظه با حسرت و اندوه فراوان به آن می اندیشند و به امید متحقق یافتن آن  شب را به روز می آورند. این همه آه و ناله، به این خاطر است که از دسترسی به غارت و چپاول ثروت آن مملکت دور هستند و نمی توانند خودشان را به آن برسانند.

همین جا بایستی تاکید کرد که، علاوه بر هر دو شاخه حزب دمکرات، رژیم جمهوری اسلامی نیز برای جلب و جذب سرمایه داران کردستان ایران، تلاشهای زیادی را معمول داشت و به همکاری خود بورژوازی داخل توانست در عرصه سیاسی و بیشتر از آن هم در عرصه اقتصاد  توجه آنها را بخود جلب نماید و آنها را در بورژوازی سراسری ادغام کند. الان در کردستان ایران سرمایه داران گنده ای وجود دارند که بدون هیچ مانعی می توانند در سطح بسیار وسیعی از جهان منجمله داخل ایران، کشور های عربی، آسیا جنوب شرقی، چین و بعضی از کشورهای اروپا و…. به داد و ستد بازرگانی و سرمایه گذاری کلان بپردازند و سود کلانی هم به جیب بزنند. طی این ۳۰ سال، از طرف دیگر، رهبران بورژوازی کرد داخل کردستان ایران در لفافه  انجمن و تشکل هایی مانند«کرد های مقیم مرکز، انستیتو کرد های تهران، جبهه متحد کرد و…»، به این امر خدمت کرده اند و در نقاط کلیدی حاکمیت چون مجلس، استانداری ها، اطلاعات، سخنگو و معاونت رئیس جمهوری، هم اسقرار یافتند. علاوه بر آن این بخش از بورژوازی، همواره تلاش کرده اند تا راه را برای مشراکت حزب دمکرات با جمهوری اسلامی فراهم سازند و بدینوسیله آنرا یکسره نمایند. بورژوازی کرد داخل کردستان در این زمینه از هیچ تلاش و کوششی فرو گذار نبودن ولی رژیم جمهوری اسلامی راجع به این امر تا حال به دادن هیچ قید و شرط و امتیازی به حزب دمکرات تن نداد و هیچ راهی را غیر تسلیم شدن و اسلحه بزمین گذاشتن جلو آنها قرار نداده است. نا گفته نماند، حزب دمکرات هم مثل کمونیست ها و یا بسیار کمتر از ما در رابطه با چفت و وصل کردن هم طبقه ای های خود در داخل، از ضعف وکمبود های زیادی رنج می برد و تا حال نتوانسته آنها را در اکثر زمینه ها با خود همراه و در حزب خودشان متشکل اشان کند. ولی بر عکس، طی ۳۰ سال گذشته بخش وسیع بورژوازی کرد داخل کردستان، عملا توانسته موقعیت سیاسی- اقتصادی خود را با رژیم را تحکیم بخشند و بدون موانع و مشکل خود را با بورژوازی سراسری و حکومت نیز همسرنوشت سازند. طی این ۳۰ سال، رژیم به برخی از خواست و مطالبات ناسیونالیست ها جواب مثبت داده و بلحاظ فرهنگی بویژه در زمینه زبان شناسی توانسته گام های مورد توجهی را بر دارد. در همین رابطه برگزاری سمینار جهانی در شهر سنندج که رحمان هم اشاره کرد و مشابه آن هم سالانه در کردستان اجرا میگردد. با برآورد ساختن مجموعه این تیپ کارها و ادغام کردن اشان در عرصه های سیاست و اقتصاد و…..رژیم توانسته تا حدود زیادی زیر پای حزب دمکرات را خالی کند و از این طریق بر آنها فشار های زیادی وارد سازد. مجموعه این فاکتور ها، از جمله بی اعتنایی خود رژیم به احزاب در تبعید، باعث گشته اند  هر دو حزب دمکرات و سایر گروه های دیگر بورژوازی کرد، به نسبت اوایل جنگ آمریکا با عراق، در موقعیت بسیار ضعیف تر و شکننده تری قرار بگیرند و برای رسیدن به آرزو هایشان بیش از پیش در تنگنا و تاریکی بسر برند. ولی با وجود همه این ضعف و موانع، شراکت سیاسی- اقتصادی و اجتماعی احزاب بورژوازی کردستان با حکومت مرکزی عراق، بخودی خود توقع کل ناسیونالیسم کرد ایران و منطقه را بالا نگاه داشته  و برای آنها پشت گرمی و نقطه امید بحساب می آید. ولی با موقعیتی که بورژوازی کردستان عراق در آن قرار گرفته،  پدیده ای بنام خواست  ملی در آن جغرافیا باقی نمانده و تضاد اصلی در آن جامعه به تضاد بین کار و سرمایه تبدیل شده است. چون بورژوازی کرد خود به بخشی از استثمارگران و چپاول گران آن جامعه تبدیل شده اند و ضمن اشغال کردن تعدادی از پست های حساس حکومت، تلویزیون های زیادی را هم برای خدمت کردن به این امر با زبان کردی راه اندازی کرده اند. الان احزاب بورژوازی کرد در کردستان عراق، سالهاست دوران اپوزیسیون بودن خودشان را پشت سر گذاشته اند و زیاده از حد هم به خواست و آرزو طبقاتی خود که باور نمیکردند رسیده اند و دغدغه ای به اسم مسئله ملی در ذهن و وجود آنها مطلقا باقی نمانده است.

شرایط حاکم بر منطقه موقعیت احزاب بورژوازی کردستان ایران را به نقطه ای رسانده است که بسرعت از لافزنی و هیاهو کردن های گذشته خود فاصله بگیرند و طبقاتی تر از همیشه به منافع سرمایه دارانه خود فکر کنند. این روند، چنانچه قبل تر اشاره کردم نطفه این بازنگری، از چند سال قبل یعنی بعد از شکست آمریکا در عراق، در صفوف آنها شروع شده و اکنون نیز صریح تر از هر زمانی از زبان خود رهبران آنان میشنویم که، اگر رژیم اسلامی حاضر باشد آنها بدون یک زره توجه و اعتنا به توحش و بربریت ۳۰ ساله رژیم علیه مردم ایران، آغوش گرم خود را برای شراکت با آنان را باز می گذارند و از آن استقبال می نمایند. در برخورد به این موضوع، قبل از هر چیز جدی ترین تقابل سیاسی این است، در درجه اول کارگر کمونیست کرد در کردستان و سراسر ایران، باید نفس این پیام متحقق نیافته حزب دمکرات را جدی تلقی بگیرند سپس بلحاظ طبقاتی هم به ظرفیت و پتانسیل نهفته درون این احزاب بیندیشند و به آن فکر کنند که شراکتشان با رژیم،  بخاطر اشتثمار کارگران و مردم زحمتکش جامعه چقدر قوی و آماده بکار است! هیمن قدر توجه، خود بخشی از تلاش کارگران کمونیست را رقم خواهد زد و کارگر و مردم زحمتکش را برای مقابله سیاسی جدی تری علیه آنها آماده خواهد کرد. در این نبرد طبقاتی قبل از هر کسی دیگر بایستی به نیروی عظیم طبقاتی خودمان باندیشیم و اتکا کنیم. در غیر اینصورت، هیچ دست غیب و پنهانی دیگری ما را نجات نخواهد داد.  بگذار احزاب چپ غیر کارگری و کمونیسم بورژوازی هم برای گریز از واقعیت، همواره با عمده کردن«شعار سازش کار»، به مقابله با آنان بپردازند و در عین حال نیز در همه  جشن و مراسم و دعوت کاری فی مابین  و جلسات سیاسی  و غیره…، همدیگر را بگرمی در آغوش بکشند و بدینوسیله بر طپل بیعاری خود بکوبند و با یکدیگر گپ بزنند و بخندند.  اما این رویداد، در حد خود برای کارگر کمونیست و برابری طلب چیز دیگری است و باید به شیوه دیگری به آن برخورد نماید. کارگران کمونیست در این رابطه بایستی متعهد شوند که جامعه را در برابر این ویروس کشنده واکسنه خواهند کرد و اجازه نخواهمد داد سناریو مقتدر شدن بورژوازی کرد در کردستان ایران عملی شود و در پرتو آن  کارگر و مردم زحمتکش کردستان ایران هم بیش از پیش در منجلاب و جهنم بورژواری خودی و غیر خودی له  و سوخته شوند.  چنانچه اشاره کردهم، در این نبرد طبقاتی نباید منتظر دیگران و بویژه چپ بورژوایی بود. چون همه بیاد داریم که  در جنگ یک سال و نیم اخیر جناح های رژیم اسلامی، این چپ خجول و بی مایه، تا چه حد تنزل کرد و چگونه دست در گردن بورژوازی اپوزیسیون کرد و بورژوازی سراسری کرد و به آن خدمت نمود. اینها، در جدال بین جناح های سبز و سیاه، به زیر پرچم سبز خزدید و آنرا در برابر طبقه کارگر ایران تقویت نمودند.

اما در طی این رویداد، ما بهمراه بخشی از کارگران کمونیست ایران با افتخار و سربلندی در برابر آن هجوم وحشیانه کل بورژوازی ایران ایستادیم  و با بر افراشتن پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی خود مانع از آن شدیم که کارگران کمونیست و پیشرو در صحنه تنها بمانند. نبرد سیاسی کنونی ما علیه احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان ایران هم ادامه همین مبارزه است و چیزی غیر از تداوم  مبازره طبقاتی در ایران نیست.#

رحمت فاتحی

رفقا روزتان بخیر من که برای بار دیگر به سر تیتر بحث توجه کردم کمی با بحثی که من ارائه میدهم همخوانی ندارد. زیرا که من فکر میکنم  تحولاتی در مورد بورژوزی کرد صورت نگرفته است. اتفاق و تحولاتی که صورت گرفته در مورد جریان چپ میباشد. یا حداقل ما متحول شدیم بعنوان جریان چپ. ما در ادامه مبارزاتمان علیه سرمایه داری،جهتگیریهای  سیاسیی مان را مرتبا نقد کرده و شفافتر به این طبقه برخورد کرده ایم و این نحولات در پروسه خودش دارد کامل میشود. به نظر من لازم است بورژوازی را کاملا در قامت ، پتانسیل و ظرفیتی که دارد ببینیم. ما هم بعنوان کمونیستهای کارگری  و مدافعیان حق و حقوق طبقه کارگر، بورژوازی را همانطوری که هست ببینیم بدونه هیچ اوانس دادن و توهمی  به طبقه سرمایه دار. برای همین هم در ابندای بحثم اشاره کردم که این سرتیتر زیاد مناسب  بحث  این سمینار نیست. از نظر من سرمایه داری که در سنندج زندگی میکند به لحاظ منافع ظبقاتی هیچ فرقی  با سرمایه داری که در تهران میباشد ندارد. من لازم بود که از ابتدای بحثم اشاره میکردم که مبنای تحلیل و قضاوت  من در مورد بورژوازی کرد حزب دمکرات و بقیه جرایانات ناسیونالیست و فوم گرا که در پشت مرزها زندگی میکنند(حداقل در مورد کردستان ایران) نیست. هر چند در این شکی نیست که این احزاب کاملا به لحاظ سیاسی و طبقاتی بخش از طبفه سرمایه داری کردستان هستند. منظورم این است که احزاب بورژوازی کرد هر چند به لحاظ منافع  سیاسی کاملا نمایندگی سرمایه داران کرد را میکنند ولی به لحاظ سازمانی و عملی به طبقه خود در داخل کردستان وصل نیستند و بدرجات زیادی به این طبقه بیربط شده اند. من میدانم که خود این احزاب متوجه آن شده اند و خیلی هم در در تلاش هستند که خود را به طبفه شان وصل نمایند. آیا این احزاب با توجه به مشکلات و سنتهای بازدارنده و تشتتی که در صفوف خود دارند میتوانند خود را به طبقه سرمایه دار وصل کنند من نمیدانم. در نتیجه میخواهم این را بگویم که سرمایه داری که در سنندج، سلیمانیه و دیاربکر زندگی میکند با سرمایه داری که در تهران، استانبول و یا بغداد زندگی میکند به هیچ وجه فرفی ندارند. به همین اعتبار و حداقل در این دوره  مسئله ایی بعنوان مسئله ملی نداریم. من به این آگاه هستم که گرایشات ناسیونالیستی در بین طبقه کارگر عمل میکند.  درا ین رابطه شکی نیست و منظورم این نیست. با در نظر گرفتن این مسئله باید مستقیما به جنگ طبقاتیمان با سرمایه داران برویم. اگر این مبنای تحلیل ها و حرکت ما به سرمایه داری در کردستان باشد ما شیف میکنیم و تبلیغاتمان علیه این طبقه عوض خواهد شد و حزب دمکرات جایگاه کمتری در تبلیغات پیدا میکند و مستقیما سراغ سرمایه دارانی میرویم که برای نمونه در سنندج  دارد کارگر شرکت شاهو را اخراج میکند، کارگران اول ماه را شلاق میزاند. در نتیجه جنگ واقعی ما آنجا تمرکز پیدا میکند . اگر بحث این سمینار در این راستا نباشد به هدف نزده ایم. در همین رابطه هم است که من روی آن پافشاری میکنم در شرایط حاضر مسئله ملی جایگاه خود را از دست داده است. این موقعیت که در رابطه با مسئله ملی بوجود آمده تنها شامل کردستان عراق نیست. لازم است که بگویم این مشاهدات من است تا اینکه در این رابطه تحقیقات زیادی و یا پایه های تئوریک آن را بررسی کرده باشم کاری که لازم است در آینده انجام شود. در چند سال گذشته که در کردستان عراق بودم متوجه شدم که حزب کمونیست کارگری کردستان عراق هنوز هم یکی از پلاتفرمهای آن  استقلال کردستان در عراق میباشد. ولی مشاهدات من کاملا عکس این مسئله را ثابت میکرد.وقتیکه به جامعه و مناسبات سرمایه داری در کردستان عراق و سیاستهای احزاب  ناسیونالیست در قدرت و مردم که در آن جامعه زندگی میکنند نگاه میکنید، مناسبات سرمایه دارانه است که مشغله روزانه کارگر و سرمایه دارش است و مسئله ملی و بحثهای سالهای گذاشته در مورد استقلال کردستان کمترین جایگاه را دارد برای این دو طبقه اصلی جامعه. کارگری که در سلیمانیه زندگی میکند هم و غمش این نیست  که این کرستان مستقل میشود یا نه. زیرا که به خوبی آگاه است که برای او نان و آبی نمیشود و یا در نتیجه مستقل شدن کردستان سفره اش رنگین تر میشود. بخوبی آگاه است که سفره اش همچنان فقیرانه خواهد ماند. سرمایه دارش در سودآوری سرمایه اش و یا به لحاظ قدرت سیاسیش هم احساس هیچ نوع کمبودی نمیکندو نهایت قدرت را در کردستان دارد. در مورد کردستان ایران هم فکر میکنم همینطور است. حل مسئله ملی یعنی داشتن کشور مستقل و یا طرفداری از کشور خودی است به غیر از این معنای دیگری ندارد و این فلسفه واقعی مسئله ملی است. من نمیدانم چرا باید سرمایه داری که در سنندج زندگی میکند و حکومت مرکزی تمام امکانات استثمار را برای سرمایه دار کرد فراهم کرده و با وحشیانه ترین شکل خود دارد کارگر را استثمار میکند و نهایت فقر را به کارگران تحمیل میکند مگر خیلی خل باشد که این شرایط را به هم بزنند و با حزب دمکرات همراهی کند که سرمایه و تمام امکاناتی که برایش فراهم شده است را از دست دهد و سرمایه خود را به خطر بیاندازد. سرمایه دار کرد قدرت سیاسی ا ش را دارد و در کمال آرامش و روزانه از قبل کار طبقه کارگر روزانه میلیونها تمان به جیب میزند. به همین دلیل هم اصلا لازم نمیداند که به مسئله ملی فکر کند چون احساس میکند تمام شرایط را برای سود آوریش را دارد و به لحاظ سیاسی هم خود را در قدرت شریک میداند. آیا نتیجه گیری از بحث من این است که گرایشات ناسیونالیستی نیست؟ نه اصلا به این معنا نیست. گرایش ناسیونالیستی همانند بقیه گرایشات دیگر در میان طبقه کارگر و جامعه عمل میکند. در این جامعه روشنفکر ناراضی ناسیونالیست هست، کسانی هستند که علاقمنداند که بزبان کردی و مادری خود بخوانند و بنویسند. ولی از این نمیشود مسئله ملی را نتیجه گرفت. مسئله ملی برای بورژوازی کرد در پروسه چند ساله معنی و جایگاه گذشته خود را از دست داده است.

 این پروسه از کجا شروع شد؟ برای جواب دادن به این سئوال لازم است که کمی به گذشته و تاریخ ایران نگاهی بیاندازیم. انقلاب سال ۵۷ یکی از مقاطع تاریخی است که مسئله ملی را بدرجات زیادی حاشیه ای کرد. این انقلاب  خودآگاهی طبقه کارگر را در مقیاس وسیعی ارتقا داد و در سطح جامعه خیلی از گرایشات ارتجاعی و کهنه پرستانه را بدرجات زیادی حاشیه ایی کرد. از جمله گرایشاتی  که حاشیه ایی شدند گرایشات ناسیونالیستی، مذهبی و برخورد بزنان و دفاع از حقوق برابر زن و مرد و غیره. بخشی از رفقای که اینجا نشسته اند یادشان هست که در آن دوره در شعارها و خواست طبقه کارگر و مردمی که به خیابانها آمده بودند  شاهد خواستی  بنام استقلال کردستان نبودیم. آنچه که مردم برایش انقلاب کردند این بود که احساس میکردند این انقلاب زندگی بهتری را برای مردم تامین خواهد کرد  از امکانات رفاهی انسانی برخوردارش میکند، زنان و مردان در شرایط مساوی و عادلانه قرار خواهند گرفت. بعد از شکست انقلاب و حمله وحشیانه رژیم بدستاوردهای انقلاب و باز پس گرفتن این دستاوردها است که گرایشات ارتجاعی و از جمله ناسیونایستی  در کردستان میدان پیدا میکنند. در آن دوره من یادم است که حزب دمکرات تا مدت زمان خیلی طولانی جرات نمیکرد از خودمختاری یا مسئله کرد بحثی بکند. منظورم این است که فضای رادیکال و خواسته های انسانی در سالهای قبل وبعد از انقلاب میدان مطرح کردن این خواسته ملی را خیلی محدود کرده بود. مطرح شدن مسئله خودمختاری در واقع بعد از حمله رژیم به دستاوردهای انقلاب، از طرف حزب دمکرات مطرح میشود و متاسفانه چپ هم دنبال رو این خواست شد. چپ در این دوره بدرجات زیادی از آرمانها و خواسته های طبقاتیش که قرار بود پایه های سیاسیش به آن وصل شود دور شد. خواسته های سیاسی و طبقاتی کارگران قطب نمای راهش نشد و در مرکز توجه کارگران قرار نگرفت  و طبقه کارگر را حول خواسته هایشان  سازمان نداد. متاسفانه بعد از حمله رژیم به دستاوردهای انقلاب و عقبگرد چپ از خواستگاه طبقاتیش است  که گرایشات ناسیونالیستی و ملی گرایی رشد میکند. به نظر من در همان دوره هم اختلاف سرمایه دار کرد با دولت مرکزی از این نبود که خودش میخواهد صاحب حکومت کرد باشد. سرمایه دار کرد به همان درجه نگران موقعیت اقتصادی سرمایه اش و سودآوری اش بود که سرمایه دار تهرانی بود. زیرا که همین سرمایه دار احساس میکرد که حکومتی سر کار آمده که قادر به تامین گردش سرمای و تولید سود نیست. ولی کم کم که دولت توانست در پروسه ای، این موقعیت را فراهم کند و نیرو هایش را برای گردش سرمایه سازمان دهد و شرایط تولید سود را فراهم کرد و هر کارگری که در مقابل منافع سرمایه دار مبارزه و اعتراض میکند سرکوب نماید خواست مسئله ملی هم اگر در آن دوره برای سرمایه دار کرد مطرح بوده باشد حاشیه ایی شد. حتی بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران و علیرغم تلاش جدی و جدل  زیادی علیه گرایش ناسیونالیستی در حزب و تاکید هزاران باره که باید توجه را ببرید بمرکز شهرها و جنگ را در داخل شهرها و مرکز کارگری با سرمایه دار سازمان بدهید متاسفانه این نوجه صورت نگرفت.  پیشمرگایه تی و جنگ پیشمرگانه و گرایش ناسیونالیستی به اندازه ایی قوی بود خیلی وقتها مانع این میشد به عرصه کاری که به آن متعهد بودی و  به میدانهای واقعی نبردی که داشتی بپردازی.

 در حال حاضر چه اتفاقی افتاده است؟ من فکر میکنم که در شرایط حاضر مسئله ملی در کردستان  بطریق اولا حاشیه یی تر شده است. جمهوری اسلام بعنوان دولتی سرمایه داری سیاستی را که در دفاع از منافع سرمایه داران تهران پیش میبرد در کردستان هم همان است. سرمایه دار کرد از طرف دولت تمام شرایط استثمارش فراهم شده است. من قبلا اشاره کردم که مبنای قضاوتم حزب دمکرات نیست  هر چند من با عبه دارابی موافق هستم که این حزب به سرعت دارد خود را در داخل  با هم طبفه هایش وصل مکند در همین رابطه است ک رهبران ح.د از قاضی محمد فاکت میاورند که ایشان هم در دوره خودش  خواهان استقلال کردستان و خواسته های  از این قبیل نبوده است. خالد عزیزی از رهبران ح.د تلاش جدی را در این رابطه شروع کرده است.  این تنها بخشی از پروسه ای است که شروع شده است.. وجهه اصلی این واقعه آن سرمایه داری است که در سنندج زندگی میکند. اگر ما مرکز توجه و جنگمان را به آنجا منتقل نکنیم، ما هم وقتیکه به جنگ سرمایه داران میرویم تنها ح.د را میبینیم و سازشکاریهایش را با دولت مرکزی. حزب دمکرات خودش مانند حزب کارخانه دار نیست( هر چند همین حزب در خود رهبریش سرمایه دارانی دارد) این حزب نماینده سیاسی طبقه سرمایه دار است ولی در تبعید. که هیچ ربط و ضبطی به لحاظ  سازمانی و ساختاری به طبقه سرمایه داری که در داخل شهرهای کردستان هستند ندارند. ح.د  تمام تلاش خود را میکند که وصل شود. ولی ما بعنوان کمونیستها لازم است که به سرعت شیفت کنیم و مرکز توجه و جنگمان  را به داخل شهرها منتقل کنیم  لازم است  تبلیغاتمان و جنگمان را مستقیما با سرمایه داران کرد که متاسفانه نامشان را نمیدانم علیه آنها سازمان دهیم. در حاشیه هم حتما به ح.د هم لازم است بپردازیم. به همین دلیل هم است که سیاستها و تبلیغات ما تا حال نتوانسته که کمک کند هم طبقه هایمان را بطور جدی متوجه ما و رهبران کارگری را به ما جلب کند.  زیرا وقتبکه رو حرفمان، جدل هایمان و جنگمان ح.د است، وکارگری که دارد از بیکاریش، از بیحقوقیش ، یا اینکه قدرت این را ندارد بچه هایش مدرسه بفرستد، بیمه ندارد وقتیکه مریض میشود امکان مداوای خودش را ندارد رنج میبرد و ما به این ها نمیپردازیم و از زاویه  مشکلات و راه برون رفت طبقه کارگر از این فلاکت صحبت نمیکنید و در اعتراضات طبفه کارگر هم کم دخیل هستید و بیشتر نقد ما  متوجه به ح.د است، طبقه کارگر خود را بیگانه میداند با این سیاستها.

بحثم را خلاصه کنم من تلاش کردم که بگویم لازم است که  با مسئله ایی تعیین تکلیفی بکنیم. آن هم این است که آیا مسئله ملی در کردستان با همان موقعیت و تفاصیل گذاشته وجود دارد؟  آیا بعنوان گرایش قوی در میان طبفه کارگر و سرمایه دار کرد مطرح است ؟ من به طیفها مانند بها ادب و غیره کاری ندارم هر چند من فکر میکنم که جنگ طیف بهای ادب و خالید توکلی و غیره با حکومت مرکزی از این سر نیست که گویا آنها جنگ جانانه ایی را میکنند که حکومت کرد را داشته باشند بلکه این طیف هم مانند کروبی و جریان سبز جنگ قدرت را میکند ولی در سطح پایینتری.. به همین دلیل هم ما لازم است که مرور و بازبینی کنیم سیاست هایمان را در برخورد به مسئله ملی و لازم است که ما این مسئله را در تبلیغات  و سیاستها یمان حاشیه ای کنیم. علیرغم اینکه جدل و مبارزه علیه سیاستهای حزب دمکرات باید همچنان یکی از پلاتفرم هایمان باید باشد ولی جنگ واقعی ما علیه سرمایه داران کرد و دولت حامیش باشد که مستقیما کارگران را در مرکز شهرها استثمار میکنند. همزمان لازم است با گرایشاتی که طبقه کارگر از آن رنج میبرد، گرایش ناسیونالیستی، گرایشات لیبرالی، مذهبی درون طبقه کارگر دربیافتیم. در همین رابطه هم باید در گوشه ایی از تبلیغاتمان به ح.د هم بپردازیم. همچنانکه اشاره کردم تا کنون بیشترین تمرکزمان در تبلیغاتمان ح.د بود و مسئله ملی که این باید حاشیه ایی شود. تشکر میکنم#

رحمان حسین زاده

مقدمه

رفقا من هم برگزاری این سمینار را مثبت می دانم.  بحث ما صرفا تحلیلی نیست. نهایتا باید منجر به استنتاجات  کمونیستی روشنتر برای  کمونیستها و حزب حکمتیست بشود. از نظر من ضرورتش آنجا بیشتر میشود که چار چوب تحلیلی و حتی چار چوب استنتاجات سیاسی در برخورد به بورژوازی کرد که در نگرش کمونیستها در کردستان و از جمله خود ما هنوز ریشه جدی در آن تحلیل و ارزیابی هایی دارد که بعد از انقلاب ۵۷ به دست داده ایم. با توجه به همه تغییراتی که بورژوازی کرد از سر گذرانده و رفقای دیگر هم اشاره کردند،  نگرش چپ و کمونیستی هم باید تغییرکند . چرا که هم تحلیل تازه و هم استنتاجات تیز و تازه را می طلبد . بنظر من این بحثها که تا حال مطرح شد دارد به این تغییر وضعیت کمک می کند در نتیجه من این سمیناررا این گونه می بینم و بدست دادن یک پلاتفرم کمونیستی برای تقابل با یک جنبش بورژواناسیونالیسم کرد در منطقه و مشخصا در کردستان ایران.  درست است اعضای پانل  جزوٍ رهبری حزب حکمتیست و عضو هیئت اجرایی کمیته کردستان هستیم اما نظر شخصی خودمان را اینجا مطرح می کنیم . اما نهایتا حزب و خصوصا کمیته کردستان باید  استنتاجات روشن و قطعنامه ای در ادامه این بحثها داشته باشد  و پلاتفرممان اعلام کنیم.

صورت مسئله بورژوازی کرد چیست؟

فرصت کم است من هم دور اول بحث اثباتی خودم را مطرح می کنم.  در بخش دوم ملاحظاتم را در مورد بحث رفقای دیگر مطرح میکنم. چند محور برای بحث انتخاب کرده ام، امیدوارم آنجا که وجه مشترک دارد با بحث رفقا حالت تکراری بحث را تحمل کنید. محور اول اینست که باید پرسید، مسئله بورژوازی کردچیست؟ صورت مسئله بورژوازی کرد مثل همه بورژوازی دنیا به دست گرفتن قدرت اقتصادی و سیاسی جامعه است. شکل عملی آن اساسا در حاکمیت دولتی خود را نشان میدهد.  مورد کردستان بورژوازی اتفاقا دولت را نمی خواهد . به دلایل و فاکتورهایی که بعدا به آن میپردازم. اما در اینجا شریک شدن در قدرت اقتصادی و سیاسی را می خواهد.اما برای اینکه بخواهد  در قدرت سهیم شود، نمی تواند عریان و پوست کنده بگوید کارگران و مردم کردستان بیایید از شریک شدن من در قدرت اقتصادی و سیاسی مملکت دفاع و پشتیبانی کنید. برای اینکار مثل هر طبقه بورژوای دیگر در دنیا یک پوشش سیاسی و ایدئولوژیک درست می کند.

پوشش ایدئولوژیک و سیاسی آن چیست ؟ منافع ملی، حقوق ملی دولت ملی، بورژوازی ایران و ترکیه و آمریکا و اسرائیل و ایتالیا و … همین را میگویند.  اولین دولت بورژوازی فرانسه که شکل گرفت، گفته که منافع ملی فرانسه این است که باید دولت داشته باشیم . در کردستان به فدرالیسم و حودمختاری و … چسبیده اند.بورژوازی کرد دردش چیست؟ و چرا به اندازه کافی در قدرت اقتصادی و سیاسی شریکش نمی کنند تا بهانه ای برایش باقی نماند  که سر آن دعوا کند. دلیلش اینست که یک بورژوازی دیگر در مقابلش هست . بورژوازی حاکم آن هم به بهانه “منفعت ملی” در واقع حرص و ولع سرمایه اندوزی بیشتر به اندازه کافی در قدرت شریکش نمی کند به اندازه کافی سفره را پهن نمی کند و در نتیجه بورژوازی کرد درجه دوم محسوب میشود. بورژوازی مرکزی ایران چه در دوران سلطنت و  چه در دوران جمهوری اسلامی آن هم به بهانه “منفعت ایران و آریایی گری و بعد امت اسلامی” قدرت اقتصادی و سیاسی را قبضه کرده است. اداره اموردر کردستان را به بورژوازی آنجا نمی سپارد. و گر نه اگر  امتیازات اقتصادی و سیاسی لازم را به آنها بدهند، اداره امور محلی را در چارچوب همان موازین قانون اساسی به آنها بسپارند، این دعوای فدرالی و خودمختاری باقی نخواهد ماند. همانطور همین اتفاق الان در کردستان عراق افتاده است. در نتیجه پایه ستمگری ملی از این رفتار بورژوازی مرکزی ناشی میشود. بورژوازی مقابلش برای گرفتن سهم بیشتر بهانه به دستش می افتد و تحت عنوان “حقوق ملی و جنبش ملی و حاکمیت خودی” جنبش راه میندازد. این ستمگری ملی در مورد کردستان بقول منصور حکمت تبدیل شده به مسئله ملی و یک کشمکش سیاسی و نظامی و مصائب آن را بورژوازی دو طرف به جامعه تحمیل میکنند. متاسفانه این جنگ بین دو بخش بورژوا بخشی از طبقه ما را ۶۰ سال زیر تاثیر خود گرفته است و به عنوان نیروی ذخیره جنبش طبقه سرمایه دار به دنبال آن رفته است.  در نتیجه  ستم ملی و مسئله ملی از سر منفعت دو بخش یورژوازی حاکم و غیر حاکم ناشی می شود .در غیر اینصورت برای آن کارگری که کار می کند، منفعت ملی مثل امروز کردستان عراق تامین هم باشد و یا دولت خودی وجود داشته باشد  چه فرقی می کند، رحمت فاتحی هم اشاره کرد،  مسئله کارگر شغلش، زندگیش، و آینده اش مسئله است.

تحولات سال ۵۷ و انقلاب ۵۷ من هم فکر میکنم اتفاقا ملی گرایی را در کل ایران تقویت نکرد . تنها در کردستان تقویت شد. آنهم وجود قبلی جنبش ناسیونالیسم کرد و حزب دمکرات کردستان بود. بعد از اینکه متوجه شدند بورژوازی تازه به قدرت رسیده قصد ندارد که اداره امور کردستان را به آنها بسپارد، بهانه برایش باقی ماند و مسئله خودمختاری را طرح کرد. با حمله جمهوری اسلامی در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸ مسئله ملی و ناسیونالیسم تقویت شد.  نیروی چپ و کمونیست در کردستان  و خود ما جزو آن در کومه له آن دوره به اندازه کافی سیاست کمونیستی روشن و شفاف نداشت و خود آلوده به ناسیونالیسم بود. جنبش تماما متفاوت کارگری کمونیستی را راه نینداخت و قبل از تشکیل حزب کمونیست عملا جناح رادیکال جنبش خودمختاری بود که در تمایز با حزب دمکرات عمدتا میخواست “خودمختاری دمکراتیک و وسیع” را نمایندگی کند. در نتیجه مسئله ملی باد زده و زنده شد. در هیچ جای دیگر ایران مسئله به این شکل باقی نماند. مثلا در  آذربایجان که در دوران پیشه وری و جنگ جهانی دوم از کانال فرقه دمکرات آذربایجان آنجا هم مسئله خودمختاری محلی مطرح بود و هم پیمان حزب دمکرات کردستان و قاضی محمد بود، این بار چنین اتفاقی تکرارنشد. دلیلش هم بسیار روشن است چون بورژوازی آذربایجان تقریبا همدوش بورژوازی سراسری به ویژه شریک قدرت اقتصادی و به درجه زیادی شریک حاکمیت سیاسی جدید بود. شریک در رهبری جمهوری اسلامی بودند. از معاونین و مشاورین خمینی بودند. برای بورژوازی در کردستان این ضعیت وجود نداشت.  از من می پر سید قاسملو دنبال آن بود که یکی از وزرای دولت جدید باشد. تقلای زیادی کرد و به عنوان نماینده “جنبش کرد”  قبولش  نکردند.ببینید حاکمیت جدید بورژوازی در ایران عاقبت سفره را به اندازه کافی پهن نکرد که همه جناحهای بورژوازی ایران را شریک کند. نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جبهه ملی، مجاهدین خلق، حزب توده ظاهرا چپ را بیرون انداخت. بعد از دوره ای بنی صدر را بیرون انداخت و به طریق اولی حزب دمکرات را هم بیرون انداخت از دایره قدرت.   او سفره خود را تنگ تر کرد وبه نظر خودش این گونه حکومت تماما ضد انقلابی و ضد انسانی اسلامی را نگه میداشت. به این ترتیب حاکمیت بورژوازی را حفظ میکرد.   بیرون انداختن نمایندگان بورژوازی کرد از دایره قدرت باعث شد که مسئله ملی و طرح خودمختاری و جدال بر سر آن باقی بماند و سالها ادامه پیدا کند.

نظم نوین جهانی و موقعیت جدید ناسیونالیسم کرد 

در همان اوایل دهه ۹۰ میلادی که جنبش ملی کرد در منطقه از جمله در کردستان ایران و عراق در بن بست بود، یک رویداد جهانی به دادش رسید. آن هم رویداد اشغال کویت توسط رژیم بعث و دخالت آمریکا در آن مسئله. دکترین نظم نوین جهانی از جانب آمریکا مطرح شد. یکی از جریانات بورژوا که از جنگ وقلدری آمریکا بیشترین نفع را برد، بورژوازی و ناسیونالیسم کرد بود.  آمریکا و هم پیمانان صدام را از کویت بیرون راندند و شکستش دادند. در بطن این ماجرا و با حمایت آمریکا کردستان عراق و شهرهای اصلی تحت کنترل احزاب ناسیونالیست کرد در آمد. موقعیت بورژوازی کرد در منطقه تغییر و اصلا تبدیل شد  به یک فاکتور در معادلات منطقه و جهانی. مسله فقط به کردستان عراق باقی نماند. کارت مسئله کرد شد ابزاری در دست جورج بوشهای پدر و پسر و آمریکا و اتحادیه اروپا و بیش از همه  در دست خود رهبران کرد و موقعیت دیگری به آنها داد. موقعیتی که ابتدا به نفع قدرت اقتصادی بورژوازی کرد و متناسب با آن در  سیاست و فرهنگ در جغرافیای  کردستان عراق معنی پیدا کرد. این منطقه تبدیل شد به بازاری برای بورژوازی کرد و برای بورژوازی کشورهای همجوار و از جمله ایران و ترکیه و … اینها قبل از اینکه ظاهرا هئیت های فرهنگی به آنجا بفرستند،   هیئت های اقتصادی به کردستان عراق روانه میکردند.

تاثیر این وضعیت بر بورژوازی در کردستان ایران

بورژوازی کرد و ناسیونالیسم در کردستان ایران مستقیما از این وضعیت نفع جدی برد. سرمایه داران کردستان ایران حتی آن بخش دستشان مستقیما تو جیب جمهوری اسلامی بود، به یاد کرد بودن و “کردایه تی و فرهنگ و سیاست و حق کرد”افتادند.  طرفدار طالبانی و بارزانی شدند. آمد و رفت ها و معاملاتشان با آنها شروع شد.  این واقعه بورژوازی کردستان ایران را پر توقع تر کرد و بورژوازی کردستان ایران هم موقعیت اقتصادی و سیاسی جدید پیدا کرد. من هم فکر می کنم احزاب سنتی کرد مثل حزب دمکرات و غیره جواب این تحول جدید را نمی دادند. اولین اثرش این بود که در جامعه کردستان ایران نسل دیگری از نمایندگان سیاسی بورژوازی به میدان بازی آمدند. “فراکسیون کرد در مجلس اسلامی، نهاد کردهای مقیم مرکز، انستیتوی کرد” و بالاخره “جبهه متحد کرد” بهاءالدین ادب بنیادش گذاشت (ایشان چند سال قبل درگذشت) این طیف جدید نمایندگان سیاسی بورژوازی کرد را در بر میگرفت. طبعا همه میدانید ادب سرمایه دار بزرگ سنندجی بود که دوره ای رئیس اتاق بازرگانی ایران و عضو آن بود.  در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی به همراه هیئت های اقتصادی وی به کشورها سفر میکرد. بعدا نماینده مجلس شد در مجلس اسلامی. این نمونه سمبایکی از شرکت دادن بورژوازی کرد در قدرت اقتصادی و سیاسی در جمهوری اسلامی بود. همین فراکسیون نمایندگان کرد زبان مجلس تبدیل شدن به سخنگویان سیاسی بورژوازی کرد و با لباس کردی به مجلس می رفتند و با لباس کردی آفیش انتخابات را پخش می کردند. کردایتی مد شده بود و جمهوری اسلامی هم اوضاع جهانی و منطقه ای را میدید، زیرکانه آنها را بازی میداد. از جمله برای زیر پاخالی کردن احزاب اپوزیسیون راه را برایشان باز کرده بود.  از دوران رفسنجانی مجال سیاسی وا قتصادی به بورژوازی کردستان ایران دادند. احزاب سنتی کرد مثل حزب دمکرات کردستان دراوایل از این روند عقب افتادند اگر یادتان باشد قرار بود در داخل کردستان ایران یک ” حزب کردی” با فعالیت علنی و قانونی تشکیل شود که حزب دمکرات علیه اش موضع گرفت.  به درجه ای به لحاظ سابقه اش تاثیر گذاشت، اما نهایتا جواب رد گرفت .حزب تشکیل نشد اما بجایش جبهه متحد کرد و کردهای مقیم مرکز و انستیتوی کرد و …. را تشکیل دادند.  روزنامه کردی و نیمه کردی راه انداختند. بورژوازی کردستان ایران با خیر و برکت دو جانبه ای روبرو شد. از طرفی بورژوازی مرکزی مجال زیادتری به او داد و با هم انتگره تر شدند. از طرف دیگر یک بازار جدیدی در کردستان عراق برایش بوجود آمده بود و یک حامی جدی در کردستان عراق.منظورم اینست بورژوازی کردستان ایران در دو وجه موقعیتش بهتر شد هم در داخل بورژوازی ایران و هم در سطح منطقه ای و فراکشوری شرایط بسیار مساعد اقتصادی و سیاسی برایش بوجود آمد.این موقعیت جدید در توقعات سیاسی تحت نام فدرالیسم و حقوق کرد و … طرح و ارائه میشود.  مسئله قابل توجه اینست بورژوازی کرد، هیچ کدام طرفدار “استقلال و دولت ملی”  نیستند . چون هم بورژوازی کردستان ایران ، هم بورژوازی کردستان ترکیه و هم بورژوازی کردستان عراق منافع اقتصادیشان و مصلحت اقتصادی و مصلحت سیاسیشان می طلبد که با بورژوازی مرکزی همان کشور باشند.  هیچ کدام استقلال را نمی خواهند،  اما فدرالیسم را می خواهند ، خودمختاری را می خواهند می دانید چرا ؟ فدرالیسم و خودمختاری آن نسخه ای است که “بازار اقتصادی، سیاسی و امتیازبگیری” آنها را همیشه باز نگه میدارد.  مسئله ملی را زنده نگه می دارد. به همین دلیل ما کمونیستها همیشه می گوئیم فدرالیسم راه حل نیست. میگوییم یا استقلال یا همگرایی و تضمین شهروند متساوی الحقوق بودن در کشور. فدرالیسم و خودمختاری استخوان لای زخمی است که بورژوازی کرد دوست دارد با اتکا به آن موقعیت خود را با آن توجیه کند.  نتیجه می گیرم در سیر این تحولات بورژوازی کرد، وزن اقتصادی سیاسی تماما جدیدی پیدا کرده است. چه در دوره دوم خراد و الان هم همگام با جنبش سبز با بورژوازی سراسری بیشتر خود را منطبق میکند. بورژوازی داخل کشوری و مجاز و احزاب بورژوا ناسیونالیست در تبعید بیشتر به هم نزدیک شدند. احزاب ناسیونالیست در تبعید پلاتفرم بورژوازی داخل کشوری را دارند پلاتفرم خود میکنند.  تقریبا در همان چارچوب که امثال جبهه متحد کرد و فراکسیونیهای مجلس طرح میکنند، حرکت میکنند.  بخشهای مهمی آنها از جمله حزب دمکرات تحت رهبری خالد عزیزی و پژاک و گروههای متعدد دیگر این پلاتفرم را طرح میکنند که : سرنگونی را نمی خواهیم. بر مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی و دوبند از آن میتوانیم دیالوگ بکنیم. مبارزه مسلحانه نمی کنیم. اصلا حاضریم اپوزیسیون نمانیم.  خالد عزیزی گفته است راه فعالیت علنی قانونی را باز کنید ما می خواهیم به ایران بر گردیم. این پلاتفرم که امروز بخشی از حزب دمکرات و بقیه به دست گرفته اند، از ده سال  قبل در دست “جبهه متحد کرد و فراکسیون نمایندگان مناطق کرد زبان مجلس” و … بود.در نتیجه احزاب سنتی اپوزیسیون دنبال پلاتفرم همان بورژوازی کرد مقیم سنندج و سقز و مهاباد و بوکان و  افتادند. این رویداد واقعی و منطبق با منافعشان است. اینها با هم متحدتر میشوند و احزاب سنتی بیشتر خود را منطبق می کنند. همان الگوی بورژوازی کرد در ترکیه را دارند تجربه میکنند. با بورژوازی سراسری و مرکزی نزدیکتر میشوند.هیچ “سازشکاری و خیانتی” نسبت به منفعت بورژوازی در کار نیست. بورژوازی همین است.نقد ناسیونالیسم چپ که هنوز از سر سازشکاری و خیانت نزدیکیهای بورژوازی کرد با مرکز و حاکمیت را توضیح میدهد، عمق توهم و سرگردانی این طیف را در وسط جنبشهای اصلی جامعه نشان میدهد. جریانات ناسیونال چپی مثل کومه له سرش بی کلاه میماند.

خلاصه کنم : بورژوازی کرد را باید با تمام قامتش ببینیم و و همچون یک طبقه در قدرت اقتصادی و سیاسی . نشان دهیم در همان شهرهای کردستان سقز و سنندج و مریوان و … مستقیما کارگر را استثمارمی کند. قبل از جمهوری اسلامی و با حمایت آن کارگر را اخراج می کند. شلاق می زند و تحت نام کرد بودن چه  بلاهایی که سر کارگر در نمی آورد و نمایندگان سیاسی این بورژوازی طیفی از احزاب سنتی مثل شاخه های مختلف حزب دمکرات و پژاک تا جبهه متحد کردو نهادهای داخل کشوری و مجاز آن هستند.

این جنبش و این احزاب باید زیر نقد مداوم کمونیسم و حزب کمونیستی باشند و توجه کارگر را به ماهیت آنها جلب کنیم. 

بر مبنای توضیحات و دلایلی که در بخش اول بیان کردم در کردستان ایران مسئله ملی و ستم ملی موجود است. در بخش دوم صحبتهایم به آن اشاره می کنم. برای حل قطعی آن باید به بحث و راه حل کمونیستی خودمان بچسبیم. کل حقیقت را باید به آگاهی طبقه کارگر و مردم محروم تبدیل کرد. و ظیفه ماست  با تبلیغاتمان ، با ارتباتمان و با کل امکاناتمان حقیقت طبقاتی و روشن را به میان کارگران برد.الگوی کردستان عراق که هم اکنون مظهر استثمار کارگر است. به قول خود مردم، در آن جامعه یک سری فرعونها و میلیاردرها درست شده اند و هشتاد در صد مردم، و کل کارگران هم مثل دوران صدام زندگی می کنند. کماکان بیکاری، فقر، بد بختی، زندگی زیر فشار اقتصادی و زیر خط فقر. باید نشان داد حاکمیت طبقه سرمایه دار خودی و غیر خودی برای کارگر و مردم محروم همین است. باید گفت بورژوازی کرد و ناسیونالیسم  همین الگوی کردستان را برایتان می آورند . این تحولات و این پدیده مداوما باید زیر نقد کمونیستی ما با شند .#

 

اظهار نظر سلام زیجی  در نوبت دوم

این بحث در مورد تحولات جدید بورژوازی کرد است که موقعیت کنونی آنرا بررسی کنیم و برخورد و سیاست کارگران و کمونیستها  در تقابل با آن را از نظر خود روشن کنیم. با اینحال با شنیدن جوانبی از بحث رحمت لازم میدانم ملاحظات خود را در این مورد را یادآور شوم. اینکه ایشان میگویند “مسئله ملی در کردستان  ایران حل شده است”، علاوه بر اینکه بحث درست و دقیقی نیست بلکه ما را وارد فاز دیگری از بحث میکند. اولا  حل شدن مسئله ملی  ارزوی همه ما است و بخشی از تلاش ما برای رفع همین ستم و این معضل است، که متاسفانه حل نشده است. دوما فاکتهای رحمت ابژکتیو و قابل استناد نیستند برای اینکه نشان دهد “مسئله ملی حل شده است”. اینکه گویا انقلاب ۵۷ مسئله ملی را کمرنگ  یا حاشیه ای کرده است باز ارزیابی دقیقی نیست. اگر در بحبوحه اوایل آن سالها ما شاهد این کم رنگی بودیم در قدمهای بعد و با تعرض رژیم و غیره عملا مسئله ملی در کردستان به راس مسائل دیگر قرار گرفت و همین هم احزاب و جنبشهای ناسیونالیستی تقویت کرد و شکل داد. بحث امروز ما به فاکتهای دوره اخیر متکی است نه گذشته. آیا امروز در کردستان ایران معضلی به اسم ملی وجود ندارد؟ ایا دولت و بورژوازی حاکم و بورژوازی کرد تلاش نمیکنند و علاقه ندارند این آتش را همچنان شعله ور نگاه دارند؟ واقعیت این است متاسفانه علیرغم میل ما این یک مسئله مطرح و تحمیلی در جامعه است.  قدیمها نیز زمانی که رهبری کومله در پوز چپ شانه برای این معضل بالا می انداخت منصور حکمت آنرا نقد کرد و خواهان پاسخ کمونیستی به آن شد. و ما بر همین اساس باید ضمن دیدن این معضل تحمیلی راه حل و پاسخ کمونیستی خود را در مقابل بگذاریم. اینکه سرمایه دار کرد با سرمایه دار تهرانی وغیره انتگره شده  به تنهای  دال بر حل این پدیده ملی است بحث دقیق و درستی نیست. اگر این متد را داشته باشیم نباید  جنبش ها و بخشهای متعدد بورژوای را که باهم رقابت و تقابل نیز دارند، اما در عین حال هر کدام دارای ویژگیها و اهداف خاص خود و دنبال سهمی میباشند برسمیت بشناسیم ، نمیتوانیم برخورد درست به همین جنبش بورژوا سبز هم بکنیم که هم اختلافاتش و هم وجه مشترکش با کلیت ساختار بورژوازی و حاکمیت  واقعی است. همچنین در خود جامعه کردستان ما با بخشهای متعدد بورژوا و احزاب آن روبرو هستیم که ظاهرا همه حربه ملی را بدست گرفته اند در حالی که میتوان موقعیت متمایز و مشترک هر کدام  را نیز نشان داد. حزب دمکرات کردستان ایران که نماینده سنتی بورژوازی کرد است مو به مو با جبهه متحد کرد و دسته های داخل کشوری بورژوازی کرد یکی نیستند. خود وجود و بقا اینها گویای ماندگاری این پدیده و ستم و حربه است. دقیقا برای کارگر و جنبش کارگری نیز ما همین تفاوت و دوری و نزدیکی جنبشها و احزاب آنرا باید ببینیم. در ضمن روشن است که مبنا کشمکش ملی بر میگردد به ستمگری هر دو حاکمیت مرکزی در ایران و اینکه اقلیتهای  و بخشی از مردم  در ساختار اقتصادی و سیاسی جامعه به نسبت نیاز بورژوازی ان مناطق سهیم نکرده اند و تا زمانی این حل نشود این زخم بر پیکره جامعه باقی خواهد ماند. رابطه تنگاتنگ بخشی از بورژوازی کرد با بورژوازی در قدرت یک رویداد واقعی است که من هم قبلا توضیح دادم اما این به تنهای پاسخگو نیست و یا نشانه حل معضلات  ستم ملی و نماندن معضل ملی موجود نیست. همین سیاستها و منافع بورژوازی است که راه زندگی  انسانی و حقوق برابر شهروندی  را مسدود کرده است و این تا کنون به زیان مردم کردستان، طبقه کارگر و ما کمونیستها تمام شده است. رفیق رحمت بدرست بر رودروی کارگر با بورژوازی کرد تاکید میکند اما برای تامین این صف ارائی باید معضلات  و حربه های واقعی که بورژوازی سر راه قرار داده بشناسیم و آنرا از سر راه بر داریم. نقد ترفندهای ملی، سیاسی و اقتصادی بورژوازی کرد و احزاب و جنبش آن یعنی نقد و درگیر شدن مستقیم کارگر با کارفرمایان و سرمایه داران کرد در اقص نقاط  جامعه کردستان.#

 

اظهار نظر عبدالڵه دارابی در نوبت دوم

حرف من و نقطه مشترکی که من میبینم این است که، طی چند سال اخیر تغییر و تحولات زیادی در زمینه رشد سرمایه داری درسطح منطقه کردستان اتفاق افتاده و برای هر ناظر زود گذر هم که بخواهد از نواحی کرد نشین ترکیه به ایران سفر کند می تواند آنرا بخوبی ببیند و مشاهده نماید. طی ۲-۳ دهه اخیر، مناسبات سرمایه داری در هر یک از این بخشها، بطرز برجسته و حیرت آوری رشد کرده و تغییرات محسوسی را در هر یک از این بخشها بوجود آورده است. این تغییر و تحول،حکایت از این دارد که رشد مناسبات سرمایه داری در این مناطق، قبل از هر چیز بورژوازی کرد و ترک و عرب و فارس را بیش از پیش بهم نزدیک تر و درآمیخته تر کرده و در سطح قابل توجهی زندگی با هم را میان آنان هموار تر ساخته است. این بزرگترین وجه مشترکی است که در سالهای اخیر در بین جامعه کردنشین با جوامع مناطق مرکزی کشور های منطقه اتفاق افتاده و قابل انکار هم آن نیست.  قبل از همه طبقه کارگر کرد منطقه این تغییر و تحولات را لمس و احساس کرده است چون آمار کارگران مهاجر کرد کردستان ایران در کردستان عراق آمار کمی نیست و  در این بخش گاها تنه اشان به تنه کارگران افغانی و عرب نیز میخورد. این تغییر و تحولات سیاسی- اجتماعی، عمدتا در ۱۸ سال گذشته  وقتی که بورژواری کردستان عراق در آنجا استقرار یافته رخ داده است. چون  قبل از آن در این سطح مطلقا ممکن نبود. ولی علیرغم این تغییر و تحولات و بر آورد شدن شدن بخشی از مطالبات بورژوای کرد در کردستان ایران، هنوز مسئله ملی در کردستان ایران حل نشذه باقی مانده و در حالت نا معلومی رها شده است. تصور اینکه توسط رژیم جمهوری اسلامی برآورد گردیده و مشکلی در این رابطه باقی نمانده است با واقعیت خیلی فاصله دارد. بنظر من حل مسئله ملی در کردستان ایران و عراق یکی نیستند چون سرنوشت این معضل هنوز جواب نگرفته و احزاب  بورژوازی کرد و کل هم طبقه اشان در داخل با حکومت و بورژوازی ایران در هم آمیخته نشده اند و مثل یک طبقه واحد دراستثمار و سرکوب و دریافت سهم ناشی از دسترنج طبقه کارگر با هم شریک و سهیم نشده اند. طی این ۳۰ سال بار ها و بار ها گفته ایم که بورژوازی کرد سر سوزنی به رفع ستم ملی مرتبط نیست و مثل یک مانع جدی بر پیکره این خواست(رفع ستم ملی در کردستان)، آویزان شده است. اینکه چرا حکومت مستقل در کردستان عراق تشکیل نشده، لابد به نفع احزاب بورژوای کرد نیست که دنبالش نرفته اند. واقعیت این است اگر چنین اتفاقی بیفتد، آنگاه حکومت سرمایه داری کرد سر راست تر و بدون پیچ و خم  در برابر کارگر و مردم معترض کردستان قرار خواهند گرفت. علیرغم آن، نفس همینکه تا حال اتفاق افتاده بخودی خود توانسته آگاهی و شعور مردم نسبت به پدیده کردایتی و ملی و حکومت کردی و غیره…. را ده چندان ارتقا دهد و آنها را در مقابله با این استمارگران جدید الاتأسیس قرار دهد. ۲۰ سال قبل هیچچ کسی بر این باور نبود که کارگر و مردم انقلابی کردستان عراق با این سرعت و با این مضمون، در مقابل احزاب اپوزیسیون ۲۰ سال قبل که مهر دروغین آزادیخواهی و عدالت را بر سینه زده بودند، اینچنانی بایستند و در این ابعاد عظیم آنها را به چالش بکشند. تاثیر و روزمره این کشمکش بی شک در کردستان ایران هم منعکس خواهد شد  و پیامد ناشی از آن نیز بر گرده احزاب بورژوازی کردستان ایران هم سنگینی خواهد کرد. با همه اینها، بایستی این نکته را از نظر گذراند که، روند سرنگون کردن رژیم ایران و روند گماردن احزاب بورژوازی کرد  به قدرت، مثل عراق نخواهد بود و این تجربه عراق در ایران تکرار نخواهد شد. مضافا اینکه ددمنشی این رژیم بمراتب بیشتر از رژیم های دور و بر است. همه سازمان مجاهدین خلق ایران را بیاد داریم که بخاطر دستیابی به یک پست وزارت حاضر بودند سرباز جانباز امام شوند ولی رژیم اسلامی ایران از آن سر باز زد و آنها را بیرون راند. مگر خود حزب دمکرات کردستان ایران، پیش از همه احزاب کردستانی به خمینی جلاد در  قم لبیک نگفت و دست اورا نبوسیدند؟ افتادن این اتفاق، و بر تر از آنهم توسط حزب دمکرات صورت گرفت ولی رژیم اسلامی ایران سر سوزنی به آن اعتنا نکرد و در برابرش امتیاز نداد. بنا بر این، بایستی بر این واقف بود که مانع اصلی، جموری اسلامی است. رژیم جمهوری اسلامی حتی به هم پالگی های خود در حکومت هم رحم نکرد و آنها را یکی پس از دیگری از صحنه سیاسی و اقتصادی ایران کناز زد. اگر ما این پدیده را بدرستی نبینیم و علاوه بر آنهم، به پدیده های دیگری چون فدرالیسم و قوم پرستی بی اعتنا باشیم، به اشتباه خواهیم رفت. باید همه جانبه به همه آنها توجه کرد و خودمان را برای یک مقابله همه جانبه تر علیه آنها آماده سازیم. تضمین این مقابله طبقاتی، قبل از هر چیز در گروه سازماندن طبقه کارگر در سراسر ایران است.#

 

 

اظهار نظر رحمت فاتحی در نوبت دوم

من در ابتدای بحثهای خودم اشاره کردم که این بحث من نتیجه تحقیقات  نیست و آگاه به این هستم که فاکتهای آن ضعیف است و لازم است که بیشتر روی این بحث کار کرد. ولی فکر میکنم که احزاب  ناسیونالیست و سنتی کرد متاسفاته در خیلی مواقع دادهای  خود را به دادهای چپ تبدیل کرده است.  من در بخش اول بحثم اشاره کردم که مسئله ملی در حال حاضر موضوعیت خود را برای بورژوازی کرد از دست داده من نگفتم که مسئله ملی وجود نداشته در گذاشته و یا در آینده جنبش ملی دوباره مسئله نمیشود. رفقا با فاکتهای که از موقعیت بورژوازی کرد آوردند تاییدی بر بحث من بود. رفقای پانل در صحبتهایشان اشاره کردند که بورژوازی کرد خواهان حکومت مستقل خودی نیست، اشاره شد بها ادب رئیس اتاق بازرگانی ایران است، تعداد زیادی از به اصطلاح نمایندگان  کرد در مجلس حضور دارند که فراکسیون خود را در مجلس تشکیل داده اند و دارند اعمال قدرت میکنند. من چرا به دادها اشاره کردم؟ شاید لازم باشد ما روی مسئله ایی توافق کنیم آنهم این است که ما کی را کرد میدانیم؟ برای نمونه اگر قروه را بخشی از کردستان بدانیم خوب رحیمی معاون رئیس جمهور ایران است و متولد قروه اگر این را قبول داشته باشیم . مگر اینکه من هم مثل ح.د فکر کنم و بگویم به غیر از کسانی که در مهاباد متولد نشده باشد او را کرد نمیدانم. این یک حقیقت است. من در ابتدا گفتم که بحث من متکی به ارقام و موقعیت سیاسی سرمایه داران نیست ویلا مطمئنا دها نفر از سرمایه داران  کرد در حال حاضر در پستهای حکومتی مهمی  هستند. در نتیجه سرمایه دار کرد و نمایندگانشان در قدرت هستند. آیا شما فکر میکنید که سرمایه دار کرد کم قدرت تر است از سرمایه دار ایرانیش؟ اینکه سرمایه دار کرد اگر در تهران و یا سنندج سرمایه گذاری نمیکند علتش این نیست که گویا چون سرمایه دار کرد است و اجازه سرمایه گذاری را ندارد، عوامفریبی که خیلی وقتها به خورد ما و هم طبقه هایامان میداهند. در حالیکه رژیم تمام امکانات را برای سرمایه داران کرد را فراهم کرده که با خیال راحت و هیچ نوع دغدغه ایی استثمار خود را بکند و کارگر را به فقر و فلاکت بکشاند همانند بقیه ایران. ولی سرمایه دار کرد سرمایش را جای سرمایه گذاری میکند که بیشترین سودآوری را داشته باشد. به همین دلیل هم است که سرمایه خود را به دبی و چین منتقل میکند. این آن تناقضی است که ما لازم است به آن جواب دهیم. من میدانم گرایش ناسیونالیستی وجود دارد و روزانه عمل میکند. بها ادب و همفکرانش و روشنفکران ناراضی  وجود دارند به این اعتراض دارند که زبان کردی تدریس نمیشود و یا بعضی از خواستهای دیگر ناسیونالیستی را مطرح میکنند واقعی است ولی این خواسته ها درد کارکر و مشکل کارگرنیست. خواست کسانی است که غم نان و کار را ندارند و یا کسانی هستند که سهم بیشتری از قدرت را میخواهند. هر چند خامنه ایی در سفر اخیرش جواب خواست این ناراضیان را داد و فرمان داد که تدریس زمان کردی را آزاد کنند. در بحث دیگری مطرح شد که احمدی نژاد با جواب داد به بعضی از خواسته های ملی، اقتصادی و فرهنگی  زبر پای سرمایه دار عظمت طلب ایرانی و طرفدار غرب را زد. در کردستان هم رژیم دارن با جواب دادن به بعضی از خواسته های فرهنگی و کسانی را که غمشان زبان کردی، تلویزیون کردی و غیره است زیر پایشان را میزند. در عوض رژیم  ما ها را بعنوان کمونیستها و فعالین کارگری میکشد. رژیم تلاش میکند از یک طرف به بعضی از این خواسته ها جواب دهد از طرف دیگر تمام ملزومات را برای سرمایه دار کرد را فراهم میکند برای سود آوریش  و کارگران را به فقر و فلاکت میکشاند. اگر ما مبنای جهتگیرهای سیاسی و طبقاتیمان این نباشد نمیتوانیم این تغییر شیفت را بکنیم. نمیتوانیم به تبلیغاتمان و سیاستها و جهتگیریهای سیاسیمان شفافیت بخشیم. در غیر اینصورت  نباید انتظار زیادی داشت از خودمان بعد از این سمینار. باز هم  بیشترین تمرکزمان روی ح.د میشود و بروی سرمایه داران کرد که مستقیمان عامل فقر و فلاکت کارگران هستند تمرکز کمتری میکنیم. بورژوازی کرد مانند حلقه زنجیر جدا ناپذیر از هم به دولتش در مرکز و سرمایه داران ایرانی کاملا چفت شده و منفعت خود را در حفظ آن میبیند و با هم جهنم غیره قابل وصفی را برای طبقه کارگر فراهم کرده اند. در عین حال روشن است که حزب دمکرات دارد به سرعت خود را به این پروسه وصل میکند. افراد عاقلی مانند خالد عزیزی در این حزب پیدا شده اند و اعلام کرده اند که ما سرمان بی کلاه مانده  که جنگ بیهوده و بیسود را با جمهوری راه انداخته اند و دارند راه بازگشتشان را فراهم میکنند تا در سرمایه و سودی که روزانه از قبل استثمار کارگر فراهم میشود شریک شوند. ح.د به این نتیجه رسیده که  ماندن در پناه شاخ و کوهها که روزی قبله گاهشان بود نفعی ندارد.

بحث را جمع کنم . با توجه به بحث قبلیم و بحث رفقا بیشتر قانع شدم که مسئله ملی موضوعیت خود در حال حاضر را از دست داده. آیا امکان مطرح شدن مجدد آن نیست قطعا هست و تا روزیکه کمونیستها و طبقه کارگر مسئله ملی را از راه دمکراتیک و با برگزاری رفراندوم در کردستان حل نکنند همیشه این امکانش است که سرمایه داران در راه رسیدن به منافع خود مثل هر ابزار دیگری از آن استفاده کنند که الان لازم نمیبیند. ولی یقینا گرایشات ناسیونالیستی همچنان در سطح جامعه عمل میکند. و متاسفانه طبقه کارگر است که تاوان آن را میپردازد. ما لازم است که به کارگر متوجه این کنیم  که جوابگویی به خواسته های ناسیونالیستی جواب درد شما و خلاصی از فلاکت نیست. باید به کارگر گفت که جنگ شما برای زندگی بهتر در کارخانه و محل کار وزندگی ات میباشد. و ما هم باید مستقیما و بدونه هیچ شائبه ایی به این جنگ وصل بشوم. اگر ما توانستیم عملا به این جنگ در مبارزمان همراه با طبقه کارگر وصل شویم پیروز خواهیم شد  در غیر اینصورت بحثهای از قبیل اینکه ح.د سازش کار است، با سیاستهای امریکا همراهی میکند و طرفدار اصلاح طلبان است این نوع تبلیغ نه ما و نه طبقه کارگر را به جایی نمیرساند.#

 

اظهار نظر رحمان حسین زاده در نوبت دوم

من هم چند نکته را بگویم. ملاحظاتم در مورد بحث رحمت فاتحی است قبل از نقدم به نظرات او میخواهم بک نکته را تاکید کنم و آن هم اینکه بحث رفیق رحمت یک جنبه مثبت دارد که حالت سنت شکنانه و تابوشکنانه دارد. آن هم یک بار دیگر مثل کمونیستها بنشینیم و در مورد ستم ملی که ۴۰ الی ۵۰ سال است از آن صحبت می شود ، یک بار دیگر آنرا زیرسئوال قرار دهیم و ببینیم هست، نیست. خود را بدهکار بورژوازی کرد ندانیم. گفتم بورژوازی کرد روشن منفعت اقتصادی و سیاسی خود را میخواهد. سرسوزنی به حقوق فرهنگی و زبانی و غیره اهمیت نمی دهد. سرمایه داران کرد دوست دارند،فرزندشان در لس آنجلس و اروپا درس بخوانند. اینها اقتصاد را می خواهند. من صحبتم این است ما بعنوان کمونیست نباید کاسه از آش داغ تر در دفاع از ستم ملی و حقوق ملی باشیم. ما جنبش را بر اساس مسئله ملی راه نمی اندازیم  جنبش را بر اساس ستم ملی راه نمی اندازیم. فرض کنیم من یک کمونیست خوزستانی هستم و عرب زبانم من باید جنبش طبقاتی خودم را راه بیندازم،  حقوق فرهنگی هست یا نه دردی از من و زندگی و معیشت من و خانواده ام دوا نمی کند. عده ای د یگر آمده اند و از جمله در  کردستان ستم ملی و بعدا جنبش ناسیونالیستی را بما تحمیل کرده اند. حساسیتم اینجا است که ۲۰ الی۲۵ سال پیش خاطرم هست عده دیگری  در چهار چوب حزب کمونیست ایران و کومه له مسئله ملی را زیر سئوال بردند، پاسخ رهبری آنوقت کومه له در مقابل آنها از موضع ناسیونالیستی و ستم ملی را مقدس می کرد.  منصور حکمت این برخورد را نقد کرد. با این وصف بعنوان یک کمونیست واقع بین آن جامعه می بینیم عاقبت یک طبقه دیگر این مسئله را در دست گرفته است و اتفاقا مغز هم طبقه ای من ، کارگر و مردم محروم را با آن می خورد. پس باید راه حلی برای حل آن داشته باشد . من فکر می کنم رحمت این تکه را درست میگوید که بورژوازی مسئله اش فقط اقتصاد است وبازار دنیا هم از چین تا خیلی جاها برایش باز شده است، اما به نتیجه گیریهای سیاسی خیلی تعمیم یافته و افراطی و غلط میرسد . حلقه واسط های مسئله نمی بیند . مسئله این است عاقبت بورژازی کرد در کردستان عراق و ایران و ترکیه و …  برای آن منفعت اقصادی که شما مد نظر دارید پوشش و بهانه حقوق کرد و فرهنگ کردی را دست گرفته است . برایش احزاب و جبهه تشکیل داده است. کنفرانس بررسی مسئله کرد را بورژواهای کرد با کمک جمهوری اسلامی همین دو روزقبل در سنندج سازمان داده و مغز کارگر رابا آن خورده و می گوید من حقوق کرد را برایت می آورم و کارگر هم طبقه من و شما هم فریب اورا خورده است و زیربالش رفته است.  در مورد کردستان عراق ستم ملی نمانده  است، اما دقیقا طالبانی و بارزانی مسئله ملی را نگه می دارند برای اینکه خودش رئیس جمهور بشود . اگر با امتیاز “کرد بودن” نباشد چرا طالبانی باید رئیس جمهورعراق شود.؟ چرا بارزانی باید “سه روکی کرد” و رئیس کردستان باشد. چون میگوید من کردم و باید سهم کرد را هم بدهند  و من هم نماینده کردها هستم. ستم نمانده است اما مسئله را نگه داشته اند، تا فدرالیسم را توجیه کنند. ما کمونیستها می گویم فدرالیسم راه حل نیست و این راه حل نیم بند بورژوازی کرد است که تا ابد مسئله بماند. چون یک دولت مرکزی هست بورژازی قدرتمند تر است و بورژوازی ضعیف تر هم فدرالیسم را دارد و درجه دوم است برای اینکه همیشه این شکاف بماند و همیشه از این شکاف نان بخورند. ما میگوییم فدرالیسم و خود مختاری همانند استخوان لای زخمند. “ملت درجه یک و دو” را همیشه زنده نگه میدارند و آنراباد می زنند برای اینکه همیشه ذهن طبقه کارگر را با آن مخدوش کنند. ما میگوییم یکبار برای همیشه یک رفراندوم را بر گزار کنید  یا دولت مستقل را تشکیل دهید و یا خیر در چارچوب یک حاکمیت متمدن مثل شهروندان متساوی الحقوق کار و زندگی و مبارزه خود را ادامه میدهیم.  تا مسئله ریشه ای حل شود و دیگر بهانه ای بعنوان حقوق فرهنگی، حقوق کردی تمام شود.  دقیقا بورژوازی کرد دولت خود و مستقل را نمی خواهد را که بعداز پنج سال یا یک دوره انتخابات مسئله بهانه “حقوق ملی” تمام می شود.  اما در کردستان عراق فدرالیسم ۲۰ سال است هست و مسئله را تمام نکرده است. جالب است در آنجا کمونیستها طرفدار استقلال و تشکیل دولت به رسمیت شناخته شده بین المللی هستند، اما بورژوازیش طرفدارش نیست. دلیلش اینست که بعد از دوره ای اگر دولتی در آنجا باشد، عاقبت طبقه کارگر آنجا مطالبات خود را طرح میکند. با بهانه “منافع ملی و حقوق ملی و حکومت نوپا” بیشتر نمیتوانند فریبش دهند.  روزی انقلاب کارگری می کند.خودش بقدرت میرسد و آزادی وبرابری را به همراه میاورد. بحث رحمت نادرست است و یک مسئله سیاسی اجتماعی مطرح در جامعه را که ستم ملی و مسئله ملی و جدال حول آن است را نمی بیند. ما را  به برخورد  غیر داخلتگر میرسناد. برخورد تاکنونی جنبش و حزب ما به این مسئله درست است و قطعنامه ها و اسناد تاکنونی ما در برخورد به مسئله کرد کماکان معتبرند . این را باید تاکید کنیم. ###

منبع: ضمیمه اکتبر ۴۳، ویژه “تحولات جدید بورژوازی کرد”

***