مقام لنین درسیاستهاى جدید حزب کمونیست کارگرى (چند کلمه در مورد فحاشى کادرهاى حککا به لنین)

سعید صالحى نیا اخیرا  در نوشته اى به دفاع از” آزادى ” بخوان (دمکراسى) و پرتاب اتهاماتى شناخته شده به طرف لنین برخواسته است.
صالحى نیا تلاشها و مبارزه بلشویکها براى دفاع از انقلاب در برابر سیل هجوم تمام بورژوازى اروپا و متحدینشان در داخل روسیه را مزورانه با یک نوک قلم و با توجه به حساسیت به کلمات ترور و اعدام و پلیس سیاسى مى خواهد سرکوبگرانه و ضد آزادى جلوه دهد.
گویا داستان پلیس و جنگ و کشتار در انقلاب اکتبر و سیر تثبیت قدرت سیاسى دولت کارگرى از این قرار است که چند نویسنده منتقد و لابد بسیار آزاد منش توسط لنین و بلشویکها قتل عام شدند و نه بورژوازى حمله کرده و ترورو بمب گذارى و دسیسه اى از جانب سفیدها بوده و نه محاصره اقتصادى بوده ونه …
براى هر فرد با انصافى که آن تاریخ را بشناسد روشن است که نامه هاى لنین به کورگى در بطن چه اوضاع و احوالى بوده  و راجع به چه اشخاصى است. شیطان سازى از لنین تا حد مقایسه با جمهورى اسلامى مستلزم درجه زیادى از مشنگى سیاسى یا همسویى خجولانه سیاسى با ارتجاع است .  

من در این نوشته کوتاه قصد اثبات حقانیت لنین و لنینیسم را ندارم، چرا که تاریخ این حقانیت را ثابت کرده است. قصد بررسى تاریخ انقلاب اکتبر را  ندارم چراکه این کارها قبلا انجام گرفته ا ند و اگر کسى بخواهد مى تواند برود و تمام اینها را ببیند و یا بخواند.  اگر کسى مى خواهد بداند چرا انقلاب اکتبر به استالینیسم انجامید  مى تواند برود و بولتن مباحث مارکسیسم و مساله شوروى و خصوصا مباحث منصورحکمت راجع به نقد سوسیالیستى شوروى را بخواند. ویا اگر کسى علاقه به مطالعه دقیق تاریخ انقلاب اکتبر دارد منابع با ارزش کم نیستند که بعضا در اینترنت هم  قابل دسترس هستند از آن جمله : تاریخ انقلاب روسیه نوشته تروتسکى و یا کتاب اى اچ کار با همین عنوان و دهها نوشته دیگر در این زمینه از جمله آثار با ارزش آیزاک دویچر و….  
اینجا تنها سعى دارم نشان دهم جایگاه واقعى و طبقاتى این اتهام پراکنى ها چیست، منطقى که لنین و خمینى را در یک صف مى بیند واقعیت پنهانش چیست.

چون بحث ظاهرا راجع به آزادى است خالى از لطف نیست بگویم که به نظر من تعبیرو تفسیر مقوله آزادى و ترجمه آن به پراتیک اجتماعى برخلاف ادعاى تمام ایدئولوگهاى رنگارنگ بورژوازى ابدا غیر طبقاتى و فارغ از مبارزه طبقاتى نیست،  شعارهاى دهن پرکن آزادى انسانها فارغ از مبارزه و تضادهاى طبقاتى تنها یک شیادى بورژوایى است و بس. بدون آزادى انسان از قید و بندهاى اقتصادى و نظام کارمزدى آزادى در قلمروهاى روبنایى جامعه ابدا نمى تواند به معناى رهایى انسان و آزادى واقعى انسان باشد ، بدون رهایى از چنگال نظام سرمایه دارى آزادى در نهایت امرهیچ معنایى به جز آزادى سرمایه براى استثمار و آزادى کارگر در انتخاب مرگ یا بردگى ندارد.
 
در طول حداقل یک قرن گذشته ایدئولوگهاى بورژوایى تلاش غول آسایى کرده اند که اینگونه جلوه دهند که آزادى مقوله اى است فرا طبقاتى و گویا بدون هیچ ربطى به دیدگاه و جایگاه  طبقاتى این حضرات ما مخاطبین باید خلوص نیت ایشان در دفاع از آزادى را باور کنیم.
اما واقعیات دنیاى طبقاتى به طرز بسیار زمختى شیادى این تردستان را نشان مى دهد. در این دنیاى “پر از آزادى” این حضرات غیر ممکن است این واقعیت را پنهان کرد که تنها آزادى مجاز از نظر ایشان آزادى سرمایه است تمام  آزادیهاى محدود عرصه روبنایى هم که حاصل تلاش و مبارزه طبقه کارگر است  تنها تا زمانى قابل تحملند که به حال اصل نظام خطرناک نباشند. نمونه هاى تاریخى کم نداریم از آوردن و بردن دیکتاتوریهاى عریان نظامى در مواقعى که سیستم سرمایه دارى در خطر افتاده است.
 
این تئوریهاى نخ نماى آنتى کمونیستى و دفاعیات جانانه از دمکراسى و نه آزادى چند وجه مشترک دارند. که مثل تمام مسائل دیگر دلیل دارند و اتفاقا تماما هم طبقاتى هستند.
به همین منوال  نیز تردید دارم که بحث صالحى نیا نیز تصادفى باشد. بیشتر به نظر میرسد نقد لنین که به قول خود صالحى نیا در قید حیات هم نیست و پرداختن به نامه هایى که قریب یک قرن از انتشار آن و چند دهه از ترجمه آن به فارسى مى گذرد، مرتبط با حیات سیاسى حککا و تکامل  خط مشى نه چندان جدیدشان است.
آیا پرتاب این اتهامات مشمئز کننده به لنین را باید نتیجه این پا آن پا کردن حککا براى بریدن تمام و کمال از هر آنچه که با سوسیالیسم تداعى مى شود، دانست؟  جاى تردید جدى است  که این تنها موضع یک کادر این حزب باشد، بلکه بیشتر به نظر مى رسد که صرفنظر از درجه بى نزاکتى آن  کلا این حزب دارد سوسیالیسم و کمونیسم را به دادگاه اومانیسم بورژوایى و دمکراسى خواهى مى برد.
صرفا به این دلیل که قضیه نه نقد لنین بلکه چیز دیگرى در مشت است و یک خط  سیاسى هدفمند آشناست مى خواهم تاکید کنم که این تلاشها کجا قرار دارند.
باید در نظر داشت که چه همه ایدئولوگهاى اجیر شده بورژوازى و چه توابین بى جیره و مواجب  بارگاه اومانیسم دروغین بورژوازى وجوه مشترکى دارند:    
– همگى ازاین شروع مى کنند که آزادى باید براى همه باشد و گویا ما کمونیستها گفته ایم تنها باید براى ما باشد!!
–  تمامشان به نوعى سیستم استالین را به پاى لنینیسم و مارکسیسم مى نویسند.       
– همگى در فحاشى به لنین و بلشویکها و مقایسه آنها با هیتلر،  موسولینى،  پینوشه  و اخیرا  ( از سایه سر فعالین حککا) جمهورى اسلامى و جرج بوش مسابقه دارند.

 به لنین فحاشى مى کنند چرا که بورژوازى دشمنى پیگرتر از لنین پیدا نمى کند چرا که لنین و انقلاب اکتبر تجلى تلقى کارگر از آزادى است و اگر این تلقى را خدشه دار نکنند و کارگر و آزادیخواه ایرانى به سیستم حکومتى سوسیالیستى فکر کند و لنین را جلودار جنبش خود ببیند به طور قطع تمام آرزوهاى  به شدت ضد بشرى ” نویسندگان بى آزار ” سلطنت طلب و بورژوا  برباد رفته است.
به لنین فحاشى مى کنند  چرا که لنین از آن جمله کسانى بود که بسیار مستدل و پیگیرانه دروغین بودن آزادیخواهى بورژوازى را افشا کرد. لنین، تروتسکى و بلشویکها یادآور تلاش بازگرداندن آزادى واقعى به انسان هستند، یادآور امکان سرنگونى نظام سرمایه دارى هستند….

انگار استالین و استالینیسم را به پاى لنین نوشتن نه از سر نادانى است که ملزومه قبول در درگاه آن بارگاهى است که صد سال است این بانگ را مى زند. ظاهرا تنها مضحکه “حکومت انسانى” به پاى منصورحکمت نوشتن کافى نیست باید به لنین و تروتسکى و بلشویکها فحش داد، تا در بارگاه بورژوازى مقبول واقع شد.
اگر انتساب استالین و اختناق استالینیستى به لنین فرمول نخ نماى انبان جنگ سردى است ، مقایسه  یک به یک لنین با جمهورى اسلامى تماما محصول مستقیم پیدایش جنبش سبز است و شاهکار فعالین حککا.
 و لابد به تبع آن باید شاهد مقایسه مقاومت و نبرد بلشویکها در دفاع از انقلاب اکتبر با دفاع اوباش حزب الله از ضد انقلاب اسلامى در برابر کمونیستها و آزادیخواهان باشیم.

همانطور که در بالا گفتم کسى که مدعى مى شود تلقى و درک از آزادى فراطبقاتى است یا نادان است یا ریگى به کفش دارد، در دنیاى موجود طبعا نمى توان سخنى از دیدگاه و درکى غیر از بورژوایى  یا کارگرى از آزادى یا هر مقوله سیاسى دیگرى به میان آورد. و طبیعتا با حمله به یکى از دیگرى دفاع مى کنید. به عنوان مثال کافى است بگویید منصور حکمت در ( دمکراسى تعابیر یا واقعیات)  تلقى بورژوایى از آزادى را مورد نقد قرار میدهد، براى خواننده با همین جمله روشن مى شود که لابد از تلقى کارگرى و سوسیالیستى از آزادى دفاع مى کند.

صالحى نیا نیز از فحاشى به لنین دهفى دارد ؛ مى خواهد بگوید که اگر فردا سوسیالیستها در ایران به قدرت برسند دیکتاتورى استالینى برپا مى کنند. فقط ما خواهان آزادى واقعى هستم که ” حکومت انسانى ” و تاکیدا نه سوسیالیستى مى خواهیم. 
 

آقاى صالحى نیا،  براى ما که راه توده و عبدالله مهتدى و اکثریت را دیده ایم و اصلاح طلبان حکومتى را مى شناسیم این بحث شما به طرز بسیار تهوع آورى آشناست. مضافا اینکه ما که بوش و مک کارتى را هم مى شناسیم ” دفاعتان از آزادى” به طرز تهوع آورترى آشناست.
  قبلا هم از زبان امثال نبوى و ” لیبرال کارتونیهاى” وطنى شنیده بودیم.

شما اگر کمى جدیت به خرج بدهید و تلاش کنید متوجه خواهید شد که چرخش از سوسیالیسم به ” انقلاب انسانى ”  چندان نیازمند فحاشى به لنین و سینه چاک کردن در حق سلطنت طلبان هم نیست.

در ضمن اشتباه به عرضتان رسانده اند، درست است که لنین مرده، اما این همه داستان نیست. لنینستها زنده اند، یقه تان را مى گیرند و مشتتان را باز مى کنند، اجازه نخواهند داد لنین و انقلاب اکتبر را در بارگاه بورژوازى قربانى کنید و خوشبختانه به حال ما و متاسفانه به حال شما تاریخ به طرز انکار ناپذیرى گواه انسان دوستى و آزادیخواهى عظیم لنین و بلشویکهاست.     
  

حامد خاکى ۲۰۱۰-۰۸-۰۹