حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ١٣

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۱۳

دموکراسی اسلامی = اسلام دموکراتیک

قسمت سیزدهم
 

hoshyaresmaeil@yahoo.com
 
     شاید چنین قیاسی باعث ایجاد حساسیتهای کاذب شود! بنابراین سواستفاده از باورها و اعتقادات مذهبی نیروها و مردم را برجسته کنیم و تمامیت هر دو دستگاه را مقایسه کنیم.
 ۱-دستگاه ولایت فقیه ؛
 ۲-دستگاه رهبر عقیدتی……
الف- هر دو دستگاه به صلاحیت جمعی در رهبری اعتقادی ندارد و بر اساس سنت تشیع در رهبری عمل می کنند. (امامت و ولایت)
ب- هر دو دستگاه دارای ایدئولوژی مطلق گرا هستند و کوتاه آمدن از هرآنچه که خودشان آن را اصول می نامند به معنای فروپاشی یا مرگشان است!
ج- هر دو دستگاه به شدت پراگماتیسم هستند و با وجود همه ی شعارهای چپ گرایانه در شرایط جبر و فشار به هر بازی و ذلتی تن خواهند داد!
    ویلیام جیمز درباره ی پراگماتیسم چنین می گوید: “اگر اندیشه های دینی عاملی برای موفقیت باشد و یا ایده ای مطلق راهی بگشاید، پس درست این است که تفکرات پراگماتیستی ایده های مطلق را انکار نکنند و اگر مفهومی در قلمرو عمل ثمربخش است پس نباید دروغ یا غلط نامیده شود”.
اندیشه ها و تفکرات پراگماتیستی، عموماٌ ذهنیت گرایی را با تعریف حقیقت به شیوه ی خودشان توجیه می کنند. در چنین نظرگاهی ، حقیقت ان چیزی است که برایشان مفید است آنچه که به کارشان می آید و یا آنچه که به دردشان می خورد در قله ی حقانیت قرار می گیرد و یا به تعبیر پیشروان پراگماتیسم، حقیقت بستگی به تصمیم ارادی افراد دارد. در دنیای مجاهدین، پاسخ به هر پرسشی بستگی تمام به این داشت که چه سودی برایشان می توانست داشته باشد. از منظر آنان باید  آن پاسخی را داد که برایشان منافع بیشتری دارد و از نظر رهبر عقیدتی این دروغ نیست بلکه عین حقیقت است؛ حتی درون تشکیلات و با نیروها!
     و اما تفاوت دو دستگاه که در شکل و شمایل و ظاهر، به خوبی نمایان است: ولی فقیه با همان ظاهر نخراشیده در صحنه است و چون در قدرت و حاکمیت است بی پروا بر عقاید خودش پای می فشارد و مثلاٌ تفاوت میان زن و مرد را طبیعی  می داند و دلیل آن را هم بزرگتر بودن جمجمه مردان عنوان می کند و …. نمونه های اسلامی و تاریخی هم فراوان است.
 اما رهبر عقیدتی ظرافت به خرج می دهد، بیانی کاملاٌ متفاوت دارد با کراوات و شیک در صحنه ها ظاهر می شود و حتی اگر لازم باشد فتوای دست دادن مهر تابان با شهردار پاریس را هم می دهد. اما نهایتاٌ و در محتوا آنها مجبور هستند بدون تعارف طبق دستگاه فکری اسلام عمل کنند. روزگاری در ادبیات مجاهد خلق، سخن گفتن از زندان و شکنجه و حذف فیزیکی مخالفان یک تابو بود اما به نقطه ای رسیدند که باید بر قوانین حاکم بر اندیشه و دستگاه خودشان پافشاری می کردند. نسرین پارسیان، زن شماره ی ۲ مجاهدین در نشستی گفت: “ما باید زندان و اعدام و شکنجه داشته باشیم. اگر هم دیرکرد یا کوتاهی در این زمینه وجود دارد به خاطر کم ظرفیتی شما (نیروهای بدنه) است!
    یکی از بحثهایی که مسعود رجوی خلق کرد، بحث دو دستگاه بود و ادعا کرد که اسلام خمینی و اسلام رجوی ، دو دستگاه متفاوت است و مثال می آورد که: اسلام ارتجاعی با پدیده زنان به صورت حذف کامل زنان در همه ی زمینه ها برخورد می کند. اما اسلام انقلابی که ما هستیم، مساله ی زنان را به صورت دادن هژمونی مطلق به زنان می دانیم.
اما به مرور زمان و با وجود همه ی اختلافات ظاهری، عملکردهای ولی فقیه و رهبر عقیدتی به ناگزیر کاملاٌ به هم شبیه می شوند. زمانی ولی فقیه را به تمسخر می گرفتیم که چرا فرهنگ زنانه، مردانه کردن مناسبات اجتماعی را جبری کرده و رواج می دهد و برای نمونه اتوبوسهای زنانه و مردانه به راه انداختند و جالب اینکه رهبر عقیدتی هم درست در همین مسیر حرکت می کند چون هر دو در یک وادی هستند. در قرارگاه مجاهدین استفاده از پارک و تفریحات، زمان بندی زنانه- مردانه داشت؛ رهبر عقیدتی زمان بندی استفاده از پمپ بنزین را هم زنانه- مردانه کرده بود؛ در فروشگاههای جامعه بی طبقه توحیدی، زمان بندی خرید کردن، زنانه- مردانه شده بود و نمونه های دیگر. ممکن است در آینده پیاده روهای زنانه- مردانه هم به انقلاب ایدئولوژیک افزوده شود. در نهایت به جایی رسیدند که قرارگاه زنان از یک دژ نظامی در قرون وسطا بسته تر و دلگیرتر و مخوف تر شده بود. آیا این، تنها یک تصادف است که هم ولی فقیه و ساختار حکومتی  آن بسته و بسته تر شد و هم رهبر عقیدتی بسته تر از بسته شد؟
 زمانی بر سر شعائر دینی و بسیاری دیگر از مناسبات ولی فقیه و رهبر عقیدتی، به ظاهر اختلافات زیادی دیده می شد. حتی در روزگاری که مسعود رجوی کلاسهای تبیین جهان را در دانشگاه تهران برگزار می کرد، اگر شنونده ای بدون شناخت قبلی وارد آن کلاس می شد، احتمالاٌ فکر می کرد که یک مارکسیست مشغول تبیین جهان است. اما هنگامی که رهبر عقیدتی هم نماز جماعت را در تشکیلات اجباری کرد و دسته های سینه زنی و علم کشی در قرارگاهها به راه انداختند و معصومه ی غیبی پور را به خاطر رابطه با یک مرد، زیر مشت و لگد کشتند. دیگر هر شکی به یقین تبدیل شد که اشکال اساسی و زیربنایی در شرایط خاص سیاسی و جهانی و یا خوب بودن و بد بودن افراد نیست. چرا که رهبر عقیدتی هم بر اساس اندیشه اسلام انقلابی باید حکم کند و هر تصمیم سیاسی یا استراتژیک هم در همین چارچوب گرفته می شود. دلیل کشته شدن معصومه ی غیبی پور به راستی چه بود؟ آیا تنها به خاطر رابطه با یک مرد یا به خاطر جنسیت طبیعی اش که رهبر عقیدتی آن را حایلی برای وصل نیروها به خودش تعبیر کرده بود؟ مرگ معصومه نهایت هنر اسلام انقلابی است!
     دوستی برایم تعریف می کرد که پس از تابستان ۸۰  ۱۳در سازماندهی جدید به قرارگاه هشتم منتقل شد. یکی از فرماندهان ارشد قرارگاه در آن زمان محمود عضدانلو (برادرمریم مهر تابان) بود! در یکی از محلهای کاری یک سگ با محیط و نفرات آنجا خو گرفته بود و همیشه همان دور و بر پرسه می زد. شماری از بچه ها هم برایش غذا می ریختند و آن هم دم تکان می داد. یک روز که برای سگ غذا برده بودم، سگ  نبود!!. ابتدا پاسخی به پرس و جوهایش نمی دادند اما پس از چندی به او فهماندند که سگ را با میله ی آهنی و دیلم در اتاقی کشته اند. چون ماده بوده و فکر می کردند ممکن است برادران مجاهد و گوهران بی بدیل با او رابطه برقرار کنند! او که به شدت از آن رویداد گزیده شده بود نزد محمود عضدانلو رفته و پس از بحث و جدلهای مفصل می گوید که طالبان افراد را به خاطر اصلاح صورت مجازات میکنند؛ ولی فقیه برای تار مو و چشمک، حکم سنگسار و شلاق می دهد و رهبر عقیدتی در جامعه بی طبقه توحیدی، احکامی ناشی از جنسیت صادر می کند. چون تا جایی که به قوانین دستگاه اسلام انقلابی بر می گردد، فرقی ندارد که آن جانور سگ باشد یا انسان؛ آنجا باشد یا اینجا؛ چهارده قرن پیش باشد یا امروز؛ هر حائلی که مانع وصل نیروها به رهبر و خدا باشد باید قاطعانه از میان برود!
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
 
www.tipf.info