به شاهزاده رضا پهلوی رحم کنید

در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا
بیاد رفیق سرفراز گلم، یدالله گل چهره
لطفآ به طنز این مطلب توجه کافی بنمائید.
خانم بقراط(۱) که در فردای انشعاب بزرگ در سازمان فدائیان خلق راه پر افتخار و پر رهروی جناح اکثریت را انتخاب کرده وبه افتخار عضویت در کمیته مرکزی رسید و در اعتلای خط ضد امپریالیستی امام خمینی(۲) و نابودی گروهک های وابسته امپریالیستی(۳) (بخوانیدهمه به استثنآ اکثریت، توده ای ها و حزب الهی ها) چنان با احساس وعشق نوشتند که برادران پاسدار “به سلاح سنگین مجهز شده اشان”(۴) شهرخاوران را برایمان ساختند  تا در آن ما فغان را به تساوی تقسیم کنیم و وی پیروزی بر امپریالیست ها را جشن  بگیرد. پس از تنگ شدن اوضاع  وقتی دژخیم پیر مست(۵) آنان را هم نشانه گرفت بخشی از رفقا را جای گذاشت و خانه در کعبه(۶) اختیار نمود.ناگاه ندا ز در درآمد که در عرض چند ساعت رژیم ضد امپریالیستی امام عزیزش و ریاست محترم جمهورش(خامنه ای) که مستظهر به رائ اینان بود (۷) گرایشات امپریالیستی یافته . رفقایی را که در کمیته و سپاه و جهاد دانشگاهی وجهاد سازندگی آویزان کرده بودند(۸) به امان امام رها کرده و قلم را کمی چر خواندند(۹) و چند اعتراض فرمال برای یافتن راهی میانه تا که هم راهی به پیش بسوی آزادیخواهان برای فردای محتمل داشته باشند و پل های پشت سری هم برای برگشت (سیاست به مفهوم مصطلح) . اما ” رهبر انقلاب” با کسی شوخی نداشت، هزاران عضو بجای مانده گروه گروه زندانی و سلاخی شدند. ناگاه اردوگاه(۱۰) فرو ریخت رفقا پس از تقسیم مدالها(۱۱) با عجله به غرب آمدند و چند روز نگذشت که یافتند امپریالیسم بهترین نظام های موجود است ولیبرال دموکراسی چیزی است که اگر آنرا دوست نداشته باشی باید غلیظ تر از سابق مجازات شوی.در ضمن آنان که جان باختند نه تنها امپریالیستی نبودند که چپ های سنتی بودند و بهر حال از نظر تاریخی مرده(۱۲). در تقسیم کار لیبرالیستی جدید رفقای ضد امپریالیست سابق به هر درو دکانی وصل شدند. از تحلیل گر سیاسی درصدای آمریکا تا کار در صدا و سیمای انگلیس،ملاقات با سیاستمداران دست راستی تا آخرالامر وکالت والاحضرت(معذرت از لیبرال های واقعی) رضا پهلوی .
لطفآ لحظه ای به این کارنامه درخشان در حضور دکتر روانپزکشمان(گویا این تخصصشان هم نیست) جناب نقره کار(۱۳) که در نهایت با بخش ۱۶ آذر اینها رفت که من هنوز پس از بیست و اندی سال نمی فهمم چه تفاوت ماهوی با گروه رفقا-برادران (نگهدار-طاهری پور –فتاپور)(۱۴) داشتند یا دارند، نگاهی بیندازید.از کارشناسایان حاذق در همه چیز، رفیق  مجید عبدالرحیم پور(۱۵) این کارنامه را عین سیاست می داند و معتقد است که اگر رفیق بهروز ارمغانی (۱۶) هم امروز می بود با خانم بقراط همکار بود.رفقای اتحاد فداییان(۱۷) که از نشئه آنروزگاران وآن پهلوانی ها سرمست می شوند در کنگره اکثریت سکتاریسم را کنار گذارده در فضایی رفیقانه به ندای رفیق حمیدیان(۱۸) پاسخ گفته و سفری بر بالهای آرزو با نگهدار داشتند و در عمل این کارنامه را قابل اغماض تا مورد قبول ارزیابی کردند وبه این نتیجه رسیدند که سیاست یعنی رفیق بازی واصول و این قبیل اقلام قدیمی شده است.به اضافه اینکه با چسباندن عکس هادی غلامیان و سیامک اسدیان و محسن مدیر شانه چی(۱۹) کنار محمدرضا غبرائی وانو شیروان لطفی(۲۰) و هیبت معینی(۲۱) مسئله حل است و زمان بر می گردد به  سال ۱۳۵۶ و اگر دری به تخته خورد دوباره دها هزار جوان عمر و آرزوها یشان و در انتها جان عزیزشان را بدست این ها خواهند سپرد.برادر نگهدار در یک جلسه احظار ارواح مطلع شد که اگر رفیق بیژن جزنی هم می بود همین مسیر ایشان را دنبال می کرد چرا که رفیق بیژن قرابتش با ایشان صد در صد بیش از با همسرش میهن (۲۲) است چه او راهی کاملآ متفاوت را رفت.و بالاخره بگذارید بر گردیم سر اصل مطلب و صحبتی داشته باشم با سرپرست شاخه سلطنت طلب فداییان اکثریت سرکار خانم بقراط .
سرکار خانم بقراط  بگذارید با توسل به شیوه خود شما مقاله آخرینتان در دفاع از شاهزاده(گویا این عادت را نمی توانید ترک کنیدکه در لیبرال دموکراسی نیازی به استفاده ازلقب های اریستوکراسی ظاهرآ نیست مگر بخواهید طرف را سر کیسه اش کنید)  رضا پهلوی را قدری با هم بررسی کنیم .در جائی فرموده بوده اید که سیاست هنر تحقق بخشیدن  به ممکن هاست و امری است نسبی. شما به عنوان یک سازمانده سیاسی بهتر از من می دانید که سرنگونی جمهوری اسلامی احتیاج به فراهم شدن مجموعه شرائطی دارد که از آنجمله می توان سازماندهی ،تدارکات و رهبری را قید کرد. شاید اعتراض کنید اما وارد نیست هفته نامه  اکونومیست هم که وابسته به قدرتمندترین گروه های سرمایه داری است چنین نظری را دارد. بعلاوه جمهوری اسلامی خواهد کشت در نتیجه باید به طریقی مبارزان را قوت قلب داد و در نتیجه باید جیزی شبیه ایدئولوژی سر هم کرد. منصف باشید هیچ یک از این اقلام مو جود نیست. واگر واقع بین باشید گروه های موجود بالاخص رضا پهلوی نمی تواند در حل هیچیک از این کاستی ها کمکی باشد .اگر همچنان بر سرنگونی مصرید راه دوم دخالت خارجی است،که قطعآ خواست قلبی شاهزاده است چرا که این به آسانی از نوع ارتباطات سیاسی ایشان قابل فهم است.   اما باز شما می دانید که در یک حمله خارجی رضا پهلوی نیروئی در داخل ندارد که بتواند کارساز باشد. در مناطق فارس نشین به احتمالی مجاهدین و در سایر مناطق نیروهای ملی مسلح، مسلط خواهند شد و در یک دوران نسبتآ طولانی بی ثباتی ایران غیر قابل حکومت کردن ( به زعم شما) خواهد شد. راه سومی هم موجود است که چون مورد علاقه شما نیست از آن می گذرم. خوب می بینید که سرنگونی امکان ندارد یا خیلی پر هزینه است و حتی با قبول این هزینه شاهزاده همان مقدار شانس شاه شدن دارد که رفیق بهزاد کریمی(۲۳).
بهر حال از آنجا که برای شما و رفقای سابقتان انقلاب(از ترم های “چپ سنتی”) در دستور کار نیست پس راهی نمی ماند مگر رفرم. لذاست چون خودمان نمی توانیم مستقل سیاست ورزی کنیم، کف خواسته هایمان را آنقدر پایین بیاوریم که موسوی و کروبی نه تنها در آن جا شوند که همچون شما عضو مرکزیت آن شوند وحتی چون  نگهداردر نهایت رهبر آن بگردند. خوب این چه بخواهید چه نخواهید حاصل تبه کاری های  سالهای ۱۳۵۸-۱۳۶۷ است.می بینید ما دست بسته ایم. می دانیم  که همگی  ازموسوی تا کروبی تا به سروش و ابراهیم نبوی یا کشته اند،یا جاسوسی کرده اند،یا مشارکت یا سکوت.بلی ای کاش که چنان قدرتمند می بودیم که می توانستیم به حساب همه اینها یکجا رسیدگی کنیم اما این در این لحظه یک تخیل است. در ضمن موسوی وکروبی که خواستار ایجاد یک سیستم موروثی نیستند اگر حمایت داخلی داشته باشند در نهایت مدتی کوتاه می مانند و می روند گناهانشان را می توان به حساب هزینه جانبی تحول گذاشت  .در خصوص رضا پهلوی قضیه کاملآ متفاوت است. اولآ با توجه به سوابق مشعشع خاندان پهلوی در  “علاقه و ترویج دموکراسی”!  احتمال اینکه ایشان هم بطور ژنتیک بخواهد مسیر اجدادشان را طی کند کم نیست با این تأکید که خواستن همیشه توانستن نیست. دومآ وجود آدم هائی مثل شما که علیرغم گذشته کاملآ متفاوت با ایشان با حدت تمام برای ایشان امتیاز ویژه ای از قبیل شاهزادگی قائلید وتمام هم و غمتان حمایت  ویژه از ایشان  است هر آزادی دوستی را نوید سالی که نکوست میدهد. ایشان تا تبدیل به اژدهائی همچون خمینی نشده بایدجلوی آسمانی شدنش را گرفت.وی باید بفهمد که یا یک شهروند عادی است یا شاهزاده. اگر شاهزادگی را به ارث می برد،اگر ثروت خانوادگی را به ارث می برد وی خوبی و بدی های خانواده اش را هم به ارث می برد و باید جوابگو باشد.خانم بقراط یک امام خمینی ساختید که هنوز داریم خون می شوییم. بگذارید رضا پهلوی یک شهروند باشد. شاید این تنها پهلوی ای باشد که به تبعید نمی رود لطفآ به ایشان رحم کنید. 
(۱) الهه بقراط  از رهبران سازمان فدائیان اکثریت در سال های پس از انقلاب از  طرفداران فعال رضا پهلوی.
(۲) اصطلاحی که توده ای ها و اکثریتی  ها برای مقبولیت دادن به حمایت دیوانه وار از جکومت اسلامی بکار می بردند.
(۳) اکثریتی ها هر دگر اندیش های غیر علاقه مند به حکومت اسلامی را وابسته به امپریالیسم می خواندند.
(۴) از شعار های چندش آور اکثریتی ها “پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید ” بود.
(۵) از احمد شاملوست
(۶) اتحاد شوروی.
(۷) سازمان اکثریت  در انتخاب ریاست جمهوری به حجت الاسلام خامنه ای رای داد.
(۸) اکثریت در هنگامه “جنگ میهنی” از عناصر فعالش خواسته بود که  در هر آشغالدانی جمهوری اسلامی رخنه کنند.این پوشیده از نیروهای امنیتی رژیم نبود چنانچه در سال ۱۳۶۴ تحقیقآ همه سازمان داخلی اکثریت از بین رفت.از طنز روزگار اینکه در نهایت سازمان های داخلی را منحل و در اروپا و آمریکا به عملیات “فدایی” اشتغال یافتند.
(۹)  به نشریات کاراکثریت انتهای سال ۱۳۶۴ مراجعه کنید.
(۱۰) بلوک کشورهای سوسیالیستی به مرکزیت اتحاد شوروی اردوگاه خوانده می شد.اکثریت ستایشگران این اردوگاه بودند و هیچ انتقادی را از این بلوک تحمل نمی کردند.
(۱۱) توزیع مدال های اهدایی دولت شوروی بتوسط فرخ نگهدار بین اعضاء کمیته مرکزی اکثریت .
(۱۲) اکثریت پس از مهاجرت به المان خودش را چپ نوین (لوچ) می داند و سایرین را چپ سنتی می خواند .
(۱۳) مسعود نقره کار از فعالین اکثریت در سالهای ۵۹-۶۰ است که در  سال ۱۳۶۰ با گروهی به رهبری هیبت الله معینی و علی کشتگر در اعتراض به طرح ادغام اکثریت در حزب توده از اکثریت خارج شد. پس از انشعاب این گروه سیاست های حمایتی از جمهوری اسلامی اکثریت را به همان شدت و حدت اکثریت دنبال کرد.ایشان پزشک است ، به روانپزشکی علاقه مند و با فرخ نگهدار مسئله شخصی دارد.
(۱۴) سه تفنگدار رهبری اکثریت. هر سه شباهت های زیادی دارند. قبل از انقلاب عمدتآ زندان بودند.هیچگاه در خانه تیمی نبوده اند .هر سه توده ای  رخنه ای هستند. وهر سه امروز ضد چپ. طاهری پور شیفته رضا پهلوی است ومعتقد است که از ابتدا بهتر بود که سازمان فداییان شاه را می ساخت وی بعلاوه ازعشاق سینه چاک امام خمینی هم بود. فتا پور در پرونده سازی برای فعالین کشته شده تخصص گرفته سایتی دارد وی مسئول تاریخ شفائی سازمان است وی اصولآ بعد از تصادف فاقد یک روده راست می باشد این شاید هم  محصول مقاومت افسانه ای ایشان در زندان باشد چرا که از همان زمان عادت به راستگوئی را برای همیشه کنار گذاشت همسرشان خانم سطوت همیشه مخالف است در هنگام عضویت در سازمان چریکها ضد مبازه چریکی بود گویا رفته بوده اجباری و خلاصه شهبانو را خیلی دوست دارد  . و فرخ نگهدار فیلسوف(مناظره با آیت الله مصباح را فراموش کنید) تحلیل گر (تمام تاریخ درخشان اکثریت محصول جرقه های فکری ایشان می باشد)، سازمانگر(ایشان سازمانی با دها هزار علاقه مند را به باشگاه سالمندان تبدیل کرد) وی اخیرآ به احضارارواح علاقه وافری نشان می دهد.
(۱۵) عبدالرحیم پور از گروه دوم رهبران اکثریت میباشد.وی سمبل رفاقت و فدائی گری است وی هر آنچه که بد بوده و بد کرده ” فدائی وار ” بگردن جانباختگان می اندازد. به ماجرای ادنا ثابت رجوع کنید .شانس آوردیم که هیچگاه دستگیر نشد می توان حدس زد که اگر دستگیر می شد چه بلائی بر سر سازمان می آمد.
(۱۶) بهروز ارمغانی مسؤل عبدالرحیم پور در سال  ۱۳۵۵ بود . بهروز در درگیری مسلحانه در سال ۱۳۵۵ جان باخت.
(۱۷) اتحاد فدائیان سازمانی است بدون اصول ورفیق باز که تمام مشکلات فداییان را در  سکتاریسم  می داند. این سازمان محصول مخلوطی است از عناصری از چپ اکثریت، عناصری از شورای هماهنگی اقلیت، و آزادی کار. اینان با استفاده از روش ً بوس درمانیً بطور قطع سازمانی برای پاسخگوئی به نیازهای مبرم جنبش و طبقه کارگر بنا خواهند کرد.
(۱۸) نقی حمیدیان از رهبران دائمی ولایتغیر اکثریت است. کتابی دارد بنام پرواز بر فراز بالهای آرزو.گرچه وی ظاهرآ بازنشسته شده اما در کنگره آخر اکثریت، رهبران اکثریت،۱۶ آذر، اتحاد فداییان را به دیداری می خواند تا دمی به خمره زده ویادی از گذشته ها کنند جای همگی خالی.
(۱۹) هادی غلامیان، سیامک اسدیان و محسن مدیر شانه چی از رهبران جانباخته (من این لفظ را دوست ندارم)فداییان اقلیت می باشند . شناسائی محسن مدیر شانه چی بتوسط رژیم به فتاپور تا حدودی ارتباط دارد.
(۲۰) محمدرضا غبرائی وانو شیروان لطفی از کادرهای مرکزی جانباخته فدائیان اکثریت می باشند. داستان غبرائی انسان را مبهوت می کند. پس ازچاپ مقاله ای در کار اکثریت لاجوردی تصمیم می گیرد زهر چشمی بگیرد مصبب می خواهد نگهدار و طاهری پور نا جوانمردانه غبرائی را معرفی می کنند وی با پای خود به اوین می رود و بر نمی گردد.وای براین زبونی، بره ها این نمی کنند. انوشیروان لطفی پس از تغییر مواضع در خارج در داخل با هزاران دیگر دستگیر شد و هرگز باز نگشت.
(۲۱) هیبت الله معینی از رهبران انشعاب ۱۶ آذر فدائی است که جان باخت.
(۲۲) بیژن جزنی از رهبران و بنیانگذاران سازمان چریکهای فدائی خلق است. وی درفروردین ۱۳۵۴ اعدام شد.همسر بیژن ، میهن قریشی است.
(۲۳) بهزاد کریمی مسؤل فعلی سازمان اکثریت است. ذوق زده نشوید وی عضو دائمی و غیر قابل تغییر محفل نگهدار-طاهری پور-فتا پور بوده است