میر حسین موسوى و “دو راهى” نظام

در هفته اخیر بیش از گذشته موسوى و کروبى و خاتمى و رفسنجانى از مخاطراتى که نظام اسلامى را تهدید میکند سخن گفتند. عبارت خطر “سقوط نظام” براى توصیف سیاستهاى خامنه اى و دولت احمدى نژاد با صراحت و نگرانى بسیار بیشترى مطرح میشود. موسوى در اظهارات اخیرش بر “از دست رفتن زمان و فرصت ها” در قیاس با دوره سابق و بر “دو راهى کاملا متضاد که پیش روى کشور و نظام” قرار گرفته تاکید دارد اما پاسخ این تناقض مهلک را نمیدهد که چگونه در “چهارچوب نظام و اسلام و قانون اساسى” دو راه حل “کاملا متضاد” میتوانند وجود داشته باشند!

 

دو راهى موسوى

موسوى و شرکا با تاخیر بالاخره پذیرفته اند که وضع کنونى قابل ادامه نیست. پذیرفته اند که سیر حذف و سرکوب مخالفین قسم خورده به نظام اسلامى و حتى اعدام وسیع مردم مخالف یک راه و یک تمایل قوى در حکومت اسلامى است. هرچند این راه از نظر موسوى به “متلاشى شدن نظام” منجر میشود اما دیگر نفس آن زیر سوال نیست. موسوى به زبان و ادبیات مخالفین دربارى حکومت این راه را “رویکرد اقتدارگرایانه” مینامد. راه دوم از نظر موسوى “انتخاب مردم” است. بزعم وى “راه دیگر برگرداندن امور به سمتی است که مردم خود حاکم بر سرنوشت خویش باشند و چند نفر برای آنها تصمیم نگیرند. راهی که در آن زندانیان سیاسی آزاد، حق اجتماعات به رسمیت شناخته می شود و محدودیت مطبوعات و رسانه ای برداشته می شود. مهمتر از همه حق انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی نیز به رسمیت شناخته شود”.

 

اگر موسوى و موئتلفینش قبل از نمایش انتخابات این توهم را داشتند که در فرداى “انتخابات” از طریق صندوق راى سکان قدرت را بدست میگیرند٬ اگر تشخیص ندادند که تقابل جناح ها بدلیل فشارهاى وسیع در پائین وارد دو راهى هاى خطرناک و راه بدون بازگشت شده است٬ امروز نیز بدلیل تلاش براى بقاى نظام هنوز همین اشتباه محاسبه را دارند. واقعیت اینست علیرغم اینکه موسوى و دیگران چه هشدارى میدهند اما ابزارى براى تقابل و یا منتفى کردن “راه اول” ندارند. در منطق موسوى نفى راه اول پیروزى راه دوم است. اما پیروزى راه دوم یعنى “انتخاب مردم” براى موسوى و مدافعین نظام اسلامى در گرو چیست؟ برگزارى “انتخاباتى” جدید زیر نظر خامنه اى؟ کودتا علیه خامنه اى؟ سازماندهى قیام علیه دولت احمدى نژاد؟ به کدام طرق سیاسى دنیاى امروز قرار است خامنه اى و احمدى نژاد قدرت را به جناح مقابل تفویض کنند؟ اینها هیچکدام پاسخ ندارند.

 

موسوى نمیخواهد علیه نظام اسلامى شورش کند. همه تلاشش براى کنترل اعتراض جامعه در چهارچوب هاى قانونى و اسلامى حکومت است. اگر یکبار به شکنجه و اعدام در زندان اعتراض کند صد بار علیه “خشونت مردم” و تاکید بر رعایت قانون حکومت قاتلین تاکید میکند. پس به چه طرق سیاسى و عملى میتواند راه دوم و به اصطلاح “انتخاب مردم” را عملى کند؟ بجز اینست که باید خامنه اى راه ایشان و شرکا را به کاخ ریاست جمهورى هموار کند؟ آیا چنین امرى ممکن است؟ یعنى خامنه اى و کسانى که امروز حکومت را در دست دارند دو دستى سرنوشت نظامشان را دست موسوى و اصلاح طلبان مسلمان و اصولگرایان معتدل میدهند؟ آیا این توهم کودکانه اى نیست که قبل از نمایش انتخابات بر کل این اردو حاکم بود و روز بعد “انتخابات” دود شد و هوا رفت؟ آنها حتى تصور نمیکردند در فاصله چند روز به بیرون حکومت پرتاب شوند. تنها یک امکان میتواند وجود داشته باشد و آن اینست که براساس توافق در بالاترین سطح حکومتى٬ بخشى از اردوى راست خود را بعنوان یک دولت آلترناتیو آرایش دهد و در دقیقه نود وارد عمل شود. یعنى در شرایطى که خطر حاد سرنگونى در داخل و یا تهاجم نظامى از خارج بقاى رژیم اسلامى را تماما زیر سوال برده است. اما اگر چنین توافقى وجود داشت و یا هنوز وجود داشته باشد٬ رویدادهاى یکسال اخیر را باید “نقض توافقات” محسوب کرد! چنین تحلیلى در چهارچوب تقابل شدید خطوط مختلف براى بقاى نظام بشدت ذهنى است.

 

این هم روشن است که راه دوم که با نام بى مسماى “انتخاب مردم” خطاب میشود٬ چیزى فراتر از آزادى زندانیان خودى و “مدیران برجسته نظام در سه دهه گذشته”٬ آزادى مطبوعات خودیها٬ و محدود کردن اختیارات شوراى نگهبان نیست. در این راه قرار نیست مردم در انتخابشان به انحلال جمهورى اسلامى راى دهند. قرار نیست نسل جدید ضد دین٬ سازمانهاى مستقل کارگرى٬ احزاب سیاسى اپوزیسیون٬ کمونیستها و مخالفین نظام و دستگاه مذهب “آزادانه و بدون گزینش” در انتخابات شرکت کنند. همانطور که موسوى تصریح میکند٬ الگویشان مجلس دوره اول جمهورى اسلامى است. این نهایت تحفه موسوى و شرکا در تقابل با خط مشى “اقتدارگرایانه” خامنه ایها در دفاع از سیاست بقاى نظام اسلامى است. اما این توهمات تنها جاده را براى عملى شدن راه حل اول صاف میکند. 

 

کدام دو راهى؟

واقعیت اینست که جمهورى اسلامى با دو راهى هاى خطرناک و خرد کننده روبرو است که با تبئین موسوى تفاوت بنیادى دارد. نام واقعى آن “رویکرد اقتدارگرایانه” پاکستانى شدن حکومت اسلامى است و مضمون آن حذف کامل مخالفین سیاسى درون حکومتى و سرکوب خونین مخالفین کل حکومت و استقرار یک اختناق گسترده است. از آنجا که پیاده کردن این سناریو ریسک بالائى دارد و از جمله در اولین گامها میتواند به سرنگونى کل نظام منجر شود٬ ایجاد امکانات و شرایطى که اجراى این سیاست را تسهیل کند ضرورى است. به همین دلیل است که بخشى از جمهورى اسلامى از جنگ و گسترش تروریسم اسلامى استقبال میکند. تعمیق تنش هاى منطقه اى و بین المللى بعنوان راهى٬ که بزعم آنها میتواند امکانات تمام کردن کار نیمه تمام را فراهم کند٬ نگریسته میشود. آنها بقاى خود را در داخل در گرو تبدیل شدن به نیروئى سهمگین در منطقه و جهان و برسمیت شناسى قدرت و امتیازات خود توسط آمریکا و کشورهاى غربى میدانند. آنها میدانند که قدرتگیرى اسلامى سیاسى در منطقه به قدرت و مشروعیت داخلى جمهورى اسلامى ترجمه نشد و پیشروى در عراق و افغانستان یا لبنان و فلسطین هنوز درد بى درمان داخلى را جواب نمیدهد. آنها هر نوع سازشى با جناح مقابل را شکست این استراتژى و زمینه تهاجم مردم به کل نظام اسلامى میدانند. آنها نه فقط به توهمات موسوى ها و خاتمى وقعى نمى نهند بلکه این مواعید را بعنوان “خیانت به نظام” تلقى میکنند و با همین عنوان با آن تاکنون برخورد کرده اند. تجربه دو خرداد از نظر این جناح نمى بایست تکرار شود و نشد. این پلاتفرم در نیمه راه منتفى نشده است بلکه در دو قلمرو داخلى و خارجى با شدت و حدت بیشتر در حال اجرا است. موسوى درست تشخیص داده است که دراین مسیر نهایتا نظام متلاشى میشود و اتفاقا دلیل مخالفتش دقیقا همین است. این کارت آخر جمهورى اسلامى است و حتى تصور اینکه چه اشکالى بخود میگیرد براى خود آنها نیز غیر قابل تبئین است. چنین سیاستى ممکن است در ابتدا با درجه اى ارعاب در جامعه روبرو شود اما موج برگشت علیه آن اگر نه برق آسا اما وسیع و نابود کننده خواهد بود. در جدال مرگ نوع مرگ فرق نمیکند. اگر حکومت وارد راه بدون بازگشت شده است مردم و جنبشهاى سیاسى و نیروهاى مخالف حکومت نیز وارد جدال بر سر پایان دادن به حکومت اسلامى و تقابل با قوه قهریه حکومت و بزیر کشیدن و درهم کوبیدن آن خواهند شد. پیروزى و شکست در این جنگ براى هیچ سوى جدال محتوم نیست.  

 

راه دوم موسوى اما بر توهم پراکنى و ریاکارى عمیقى بنا شده است. “انتخابات آزاد” در شرایط امروز و با وجود جمهورى اسلامى کوچکترین موضوعیتى ندارد. شاید این تصور در ذهنیت عده اى توده اى و ناسیونالیست که سیاست را به تلاش گروه فشار در خدمت یک جناح حکومت تقلیل داده اند جائى داشته باشد٬ اما در دنیاى واقعى و در جدال با حکومت اسلامى سر سوزنى اعتبار ندارد. مردم روزى حتما در انتخاباتهاى واقعا آزاد که حق عموم شهروندان بزرگسال به کاندید شدن٬ راى دادن و عزل ممکن شده باشد شرکت خواهند کرد. اما چنین شرایطى محصول بفرجام رسیدن یک پروسه سیاسى و یک پیروزى سیاسى بر حکومت اسلامى است و نه با فرض وجود جمهورى اسلامى! “انتخاب مردم” با فرض جمهورى اسلامى همانقدر ممکن و عقلائى است که هاله نور دور سر احمدى نژاد در سازمان ملل. راه دوم تنها میتواند یک راه حل انقلابى براى سرنگونى کل نظام اسلامى باشد. راه حلى که هم با امیال و خواستهاى اکثریت عظیم جامعه ایران انطباق دارد و هم میتواند ماشین تروریسم دولتى و اسلامى را متوقف و سناریوهاى ضد جامعه را حاشیه اى کند.

 

راه حل هاى بالا٬ هر راه حلى اعم از سازش درون حکومتى تا تنش نظامى و جنگ و دشمن تراشى داخلى و سرکوب٬ همه به نابودى و عقبگرد جامعه منجر میشود. هیچ افقى براى گشایش اقتصادى٬ گشایش سیاسى و آزادى نسبى مردم در این راه حلهاى ارتجاعى وجود ندارد. مردم آزادیخواه تنها میتوانند آزادى و برابرى را بقدرت خود اعاده کنند و بقدرت خود نگهدارند. تحقق این آرمان دیرینه نسلهاى متمادى بدون انحلال جمهورى اسلامى ممکن نیست و این واقعى ترین انتخاب مردم ایران است.

 

نقطه سازشهاى جدید

و بالاخره اشاره اى گذرا بر تلاشهاى جدید در اپوزیسیون ایران ضرورى است. اخیرا بحثهاى متعددى راجع به “کنگره ملى”٬ “ایجاد جبهه” با عناوین مختلف٬ “ائتلاف اپوزیسیون حول انتخابات آزاد”٬ “آرایش جدید جنبش سبز”٬ ایجاد تلویزیون و رسانه و سازمان مناسب و آلترناتیو طرح میشود. این بحثها٬ مستقل از هویت سیاسى ارائه دهندگان اش٬ در چهارچوب اوضاع سیاسى ایران این معنى را دارد که پیروزى جناح مغضوب اصلاح طلب حکومتى ممکن نیست و مجموعه احتمالات و مخاطرات ضرورت یک تجدید آرایش میان اپوزیسیون بورژوائى را بجلو صحنه رانده است. فرض سیاسى و اعلام نشده این تلاشها اینست که جمهورى اسلامى رو به سقوط گام برمیدارد و سازش درون حکومتى غیر ممکن شده است. لذا این طرحها براى ایجاد خاکریزى که بتواند بسرعت و در متن سرنگونى بعنوان آلترناتیو حى و حاضرى توسط غرب مورد حمایت قرار گیرد مورد بررسى قرار میگیرد. این تلاشها درست مانند تلاش اصلاح طلبان حکومتى تلاشى براى متوقف کردن مردم و تحمیل نقطه سازشى به آنان است.

 

در تقابل با کل این احتمالات کمونیسم کارگرى بر سرنگونى انقلابى و آلترناتیو کارگرى٬ راه حل سوسیالیستى تاکید دارد. جمهورى اسلامى رفتنى است. بحران جمهورى اسلامى میتواند به نفع راست یا چپ حل شود. راه حلهاى از بالا تاکنون جملگى شکست خوردند اما در اشکال جدیدى بازسازى و جلو صحنه مى آیند. کمونیسم کارگرى اینبار اجازه نمیدهد که راه حل دست راستى با ترکیب جدیدى از اسلامیون و ناسیونالیستها٬ دور دیگرى جامعه ایران را به کام یک استبداد جدید ببرد و سرمایه دارى ایران را روى دوش قتل عام کمونیستها و انقلابیون و استثمار شدید طبقه کارگر بازسازى کند. اینبار جدال چپ و راست برسر سرنگونى و انتخاب واقعى مردم در تعیین مسیر جامعه و نظام آتى همه جانبه تر و اجتماعى تر است. *

 

٣ اوت ٢٠١٠