در حاشیه نوشته مصطفی رشیدی ٬ اعتراضات در خلاء صورت می گیرند!

عد از هفته ها سکوت بالاخره کسی از حزب حکمتیست سکوت را شکست و مطلبی درباره حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی نوشت. اینها اما اگر این نوشته را هم که از مصطفی رشیدی است نمی نوشتند، سنگین تر می بودند. من اینجا نکاتی را درباره این نوشته می نویسم که نشان بدهم این جریان چقدر پرت و فرقه ای است و دلیلش ابدا از سر اهمیت اینها نیست.
مصطفی رشیدی می نویسد: “تا دو ماه پیشتر سکینه محمدى آشتیانى یک زن گمنام نگون بختى بود که در بند زنان زندان تبریز در انتظار سرنوشت شوم ساعتها و روزها را یکى پس از دیگرى برمیشمارد. کورسوئى  از امید به هرگونه تغییر در این سرنوشت پیدا نبود. قرار بود با سنگسار نقطه پایان بر زندگى وى گذاشته شود. امروز سکینه محمدى یک نام و یک چهره کاملا شناخته شده در سراسر جهان است. بدون هیچ اغراقى میلیونها نسخه از عکس و شرح و حال دقیق وى دست بدست گشته است. سکینه تا دیروز مجرم و امروز یک قربانى بحساب میاید. سکینه تا دیروز یک اسیر بى پناه ارتجاع کور و امروز سمبل رهایى علیه ارتجاع و سرکوب محسوب میگردد.” وقایع به این مهمی در خلاء اتفاق نمی افتند. آدمهائی باید این کارها را کرده باشند؛ باید صدای سکینه را به گوش جهانیان رسانده باشند؛ باید همان نقطه امید را ایجاد کرده باشند. باید امید به تغییر را ایجاد کرده باشند. سوال اینجاست که حزبی که اسم منصور حکمت را هم یدک می کشد کجای این جنگ و جدال و این مبارزه شورانگیز انسانی علیه رژیم سنگسار و شکنجه ایستاد!؟ مصطفی رشیدی و دوستانش چند تا از عکسهای سکینه را دست بدست چرخاندند؟ چند آکسیون را سازمان دادند و یا بهتر است بگویم در چند آکسیون سازمان داده شده شرکت کردند؟ چقدر اطلاع رسانی کردند؟ چند صفحه نشریاتشان را به این امر اختصاص دادند؟ و البته که درست حدس زدید؛ مطلقا هیچی! وی در جای دیگری می نویسد: “نجات سکینه محمدى در دو ماه گذشته صدها نهاد و انجمن دفاع از حقوق بشر، اعضاى پارلمانها و دولتها، حمایت گسترده و جهانى را حول خود گرد آورده است. تعداد آکسیونها و اجتماعات اعتراضى و حمایتى در سراسر جهان از شمار خارج شده است. هزاران انسان آزاده در ایران و جهان، زن و مرد، با انواع ابتکارات بحکم وجدان و مسئولیت انسانى خود همبستگى پرشورى را خلق نموده اند: جمهورى اسلامى را محکوم کنید! سکینه آزاد باید گردد! موتور محرکه این تحرک، فضاى اعتراضى و خواست روشن مردم ایران است که پژواک اینچنینى را در دوردستهاى جهان میسازد. خانواده او، صدها صداى اعتراضى و حمایتى دیگر توانسته اند که خواست عمومى مردم در ایران علیه احکام و دادگاه و قوانین دست اندرکار رژیم و حکم سنگسار سکینه را در افکار عمومى جهان بشناسانند. این  تنها یک نمونه از جنگ تن به تن مردم ایران علیه جمهورى اسلامى است.” این تصویر مصطفی رشیدی از اعتراضات مردم دنیا علیه رژیم اسلامی البته که سر و دم بریده است. اگر کسی دنبال حقیقت اعتراض و مبارزه میلیونی مردم دنیا علیه وحوش اسلامی و سنگسار، این توحش قرن ٢١ می گردد، باید به سایتهای کمیته بین المللی علیه اعدام و سنگسار، به سایت روزنه و نشریات و دیگر رسانه های حزب کمونیست کارگری مراجعه کند. باید از مینا احدی مسئول این کمیته ها و مریم نمازی و دهها و صدها چهره دیگر از فعالین جنبش اعتراضی بر علیه جمهوری اسلامی و رهبران حزب کمونیست کارگری ایران اسم ببرد که اینچنین دنیا را علیه جانیان اسلامی بسیج کرده اند. اما مصطفی رشیدی در کل نوشته اش حتی یکبار هم به چنین شخصیتهائی اشاره نکرده است. گویا می شود از همه چیز اسم برد بغیر از همان اصل مطلب! حتی باندازه صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم جرأت بخرج نداده اند که از سازماندهندگان اصلی این نبرد اسم ببرند.
اینها اما ناسلامتی در حزبی متشکل شده اند که قرار بود پرچم و اهداف منصور حکمت را به دنیا معرفی کند. قرار بود دنیا را با شعار “اعدام قتل عمد دولتی است” علیه رژیم اسلامی بشوراند. اما در حالی که دنیا دارد پرونده سکینه را از زبان مینا احدی و کمیته بین الملی علیه سنگسار دنبال می کند، اینها هنوز مشغول جویدن ناخنهای خود هستند. دریغ از یک اطلاعیه ای که حتی بگوید “نه به سنگسار.” (و یک واقعیتی که فراتر از محفل دنباله روان کورش مدرسی می رود این است که الحق اینها تنها کسانی نبوده اند که در بین محافل اپوزیسیون ایرانی در این باره سکوت کرده اند؛ چه عمدا و چه اینکه فکر کنند سنگسار فرهنگ خودی است! این یکی فعلا بماند.)
ما در سالهای گذشته بر سر مواضع مختلف با پیروان خط و تزهای کورش مدرسی در محفل اینها جدل کرده ایم. در همین یکسال گذشته در مورد انقلاب جاری در ایران با اینها درگیر بودیم و مدام اینها را بعنوان جغد انقلاب افشا کرده ایم. ما در حزب کمونیست کارگری ایران از همه تلاشهای نامیمون اینها برای به شکست کشاندن انقلاب بحق مردم ایران علیه یک مشت دزد، جانی و آدمکش عکس گرفتیم، و جوابشان را کف دستشان گذاشتیم. اما در مورد کیس سکینه و اعتراضاتی که تا همین امروز رژیم اسلامی را وادار به عقب نشینی های سیاسی مهمی کرده گرچه سکوتشان ناشی از همان متد و نگرششان به مبارزه علیه رژیم اسلامیست ولی این یکی مرگبارتر از همه مواردی است که ما سالهاست با آن درگیر بوده ایم و جدل کرده ایم. اینجا دیگر نمی شود سکینه محمدی آشتیانی را با هیچ تز و منطق و چرخشی به جناحی از رژیم اسلامی چسپاند و به مبارزه برای لغو مجازات اعدام و سنگسار لعن و نفرین فرستاد! دیگر نمی شود به مردم در گرجستان، کنیا، آمریکا، کانادا، انگلیس، ایتالیا، سوئیس و آلمان و غیره و غیره گفت که به خانه هایتان بروید. “خر نشوید” که این دعواهای خودیهای رژیم است! درباره حزب کورش مدرسی زیاد می شود گفت. اما اجازه بدهید که اعضای آن در خلوت خودشان به چند سال فعالیتهایش خود فکر کنند.

مصطفی رشیدی می گوید: “موتور محرکه این تحرک، فضاى اعتراضى و خواست روشن مردم ایران است”. این ادعا البته در تقابل کامل با تزهای رهبری حزب حکمتیست قرار می گیرد. می دانم که مصطفی رشیدی سخنگوی این حزب نیست. سخنگویان واقعی این حزب کورش مدرسی و محمد فتاحی هستند. اما خطابم در حزب حکمتیست به کسانی که درباره فضای اعتراضی ایران مثل مصطفی رشیدی فکر می کنند این است که نمی شود این واقعیت را کتمان کرد که تمام هم و غم حزب کورش مدرسی، که شما هم در پیشبرد این تزها شریک بودید، ضربه زدن به “فضای اعتراضی و خواست روشن مردم ایران” بوده است. نمی شود تمام انرژی خود را در خدمت خراب کردن حزب طبقه کارگر ایران، حزب کمونیست کارگری بکار برد و درباره مبارزه و خواستهای روشن مردم این چنین حرف زد. نمی شود به خود احترام گذاشت اما واقعیت را کتمان کرد. نمیشود پز بیان حقیقت را بخود گرفت اما حتی نصفی از حقیقت را هم، که همان برسمیت شناختن مبارزه بی وقفه رهبران حزب کمونیست کارگری از جمله مینا احدی و مریم نمازی، بیان نکرد. دوستان بخودتان توهم نداشته باشید. صدایتان را کسی نمی شنود. حداقل با خود صادق باشید. پرده ها را پائین بکشید و در خلوت خود، آنجا که بیان حقیقت کسی را نمی آزارد، به قیافه خود و به رفتار و جنب و جوش خود فکر کنید! زشت است.

زنده باد حزب کمونسیت کارگری ایران
چهارم اگوست ٢٠١٠