در حاشیه انشعاب اخیر در حزب دمکرات کردستان

ایرج فرزاد : بحران ناسیونالیسم کرد که دامنه آن به حزب دمکرات کردستان هم سرایت کرده است، با انشعابات و انشقاقها و دسته بندی ها گذشته در میان احزاب مختلف آن تفاوتهای اساسی دارد. تقریبا همه احزاب ناسیونالیست کرد، پس از فروپاشی شوروی سابق، به یک تغییر شیفت اجتماعی روی آوردند.

 همه، حتی شامل آن خرده جریاناتی شبیه سازمان زحمتکشان که در روی آوری به کمپ آمریکا، با سرعتی باور نکردنی هویت ضدکمونیستی را در خزیدن به زیر چتر قوم پرستی آشکار و ناسیونالیسم فالانژ به عنوان "بازسازی" خودتعریف کردند، پس از تاریک شدن دورنمای "اردوگاه" جدید آمریکا، بویژه در عراق، خود در مواجهه با قبله جید، به بن بست و سردرگمی آشکاری رسیده اند. چرخش رسمی تر حزب دمکرات کردستان در کنگره سیزدهم به طرفداری بی قید و شرط از سیاستهای بوش و اتخاذ سراسیمه دفاع از فدرالیسم قومی و دست و دل بازیهای رهبری برگزیده کنگره سیزدهم در آوانس دادنها و خیرات  به جریانات رسما فاشیست آذربایجان جنوبی از کیسه "خلق کرد" و "خاک وسرزمین کرد" ، داد و فغان ها را به سطح بالای کادرهای رهبری این حزب رساند. رویگردانی برق آسا از شعار قدیمی تر حزب دمکرات، " خودمختاری برای کردستان ودمکراسی برای ایران" ورفتن پای تکه پاره کردن شیرازه مدنی جامعه ایران، اعتراض متحدین طبقاتی این حزب را در میان ناسیونالیسم "تمامیت ارضی خواه" نیز برانگیخت. انعکاس بحران در قبله دنیای نظم نوین بوش و رامسفیلد، معماران سناریو خونین فعلی در عراق، توضیح دهنده یکی از عوامل مهم در بحران و انشعاب و انشقاق کنونی در حزب دمکرات نیز هست. سوال این است آیا حزب دمکرات به عنوان حزب بستر ناسیونالیسم کرد در ایران، از این بحران به سلامت بیرون خواهد آمد و یا وارد پروسه بازسازیهای تکان دهنده دیگری خواهد شد؟  علل وعوامل این تجدید آرایش قبل از هر چیز در تشتت و بحران اردوگاه نظم نوینی و تسلیم به سیاستهای "رژیم چنج"، بویژه در عراق، و رسما اختیار شده در کنگره سیزدهم این حزب نهفته است. بحران و تشتت کنونی در حزب دمکرات هنوز آغاز پروسه ای است که تحولات و بازبینی ها و تجدید آرایش های دیگری را در صفوف ناسیونالیسم کرد عموما و حزب دمکرات، بویژه، در آینده نزدیک جلو روی همگان گرفته است.

با اینحال لازم است بحران جدید در حزب دمکرات را در همین مراحل آغازین و در سطح فعلی مورد موشکافی قرار داد. 

نگاهی به ادعاهای دو طرف، یا آنطور که بحث شده است سه طرف، در باره انشعاب و جدائی در حزب دمکرات کردستان ایران برای شخص ثالث و خنثائی که میخواهد نه با معیارهای درونی، بلکه با شاخهای ابژکتیو و سیاسی به قضاوت بنشیند، کار را دشوار میکند. اجازه بدهید به مهمترین پایه های این ادعاها اشاره ای داشته باشم.

مصطفی هجری دبیرکل جناح باقیمانده حزب دمکرات در یک پیام رادیوئی میگوید:

"کسانی که جدا شده اند، قبلا یکبار دیگر و در دوران کنگره هشتم حزب دمکرات، زمانی که قاسملو زنده بود، از حزب جدا شده بودند". که بعدا حزبی به نام رهبری انقلابی تشکیل دادند. در همان حال هجری میگوید، مردم کردستان مثل همیشه به حمایت کادرها و پیشمرگان حزب دمکرات و حمایت بی دریغ مردم کردستان از حزب "دلسوز و رهبر مبارزه  در راه احقاق حقوق ملی مردم کردستان" متکی است و این بحران و جدائی را مثل همه دورانهای جدائیهای قبلی با قدرت پشت سر میگذارد. هجری در ادامه و در ارائه دلیل بر رد حقانیت بخش جدا شده میگوید: آنها ( یعنی بخش جدا شده) موازین و نظامنامه درونی حزب و کمیته مرکزی را نقض کردند و علیرغم همه تلاشها برای تشویق برای ماندن درصفوف حزب دمکرات، جدائی را انتخاب کردند.

قبل از اینکه به برخی ادعاهای بخش جدا شده از حزب دمکرات اشاره کنم، سوال میکنم: برای من نوعی که حزب دمکرات کردستان ایران "حزب محبوب" م نیست، و نظامنامه های درونی و موازین کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب دمکرات به من و صدها و هزاران نفر دیگر بی ربط اند، اینها که استدلال نشدند. چه دلایل سیاسی موجب شده اند تا بخشی از حزب دمکرات، سنگینی وزن "محبوبیت" همان حزب را در چنان سطحی بر خود احساس نکرده اند که قید موازین و نظامنامه درونی را بزنند و از حزب جدا شوند؟ چنین انتخابی نمیتواند بدون دلایل به اندازه کافی محکم و سیاسی نداشته باشد. اما نه بخش باقیمانده و نه بخش جدا شده لام تا کام به ریشه های سیاسی و علل سیاسی این جدائی، لااقل تاکنون، اشاره ای نکرده اند.

 

استدلالها و ادعاهای بخش جدا شده هم در نوع خود تماشائی و به همان اندازه "غیر سیاسی" است. در بیانیه جدائی خود، انگار دارند در میدانی که درگیری بین جناحهای جمهوری اسلامی و دوخردادیها برایشان باز کرده است، بازی میکنند، به "تمامیت خواهی" رهبری بخش باقیمانده و عدم تحمل "دگراندیشان" در درون حزب اشاره کرده اند. و جالبتر اینکه هر دو بخش وفاداری بی اما و اگر خود را به "رهبران شهید" و بیش از قاضی محمد و شرفکندی، به قاسملو اعلام کرده اند. تا جائی که من اطلاع دارم، میتوان در طول تاریخ "شصت ساله" حزب دمکرات به یک مقطع رجوع کرد که در آن، رهبری حزب دمکرات خطوط یک تغییر ریل سیاسی را از طرفداری از بلوک شوروی سابق به چرخش به سوی سوسیال دمکراسی اروپا و کشورهای اسکاندیناوی در یک نوشته مدون، اعلام کرد. آن نوشته، "بحث مختصری در باره سوسیالیسم"، نوشته قاسملو، زمینه های اولیه تمایل در رهبری حزب دمکرات برای تبدیل حزب دمکرات به یک حزب سیاسی را  که همواره و تا آن مقطع سنت های غیر سیاسی و خود بخودی، روابط دست در گردنی و "همسنگری" به جای ضوابط و معیار