حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ١١

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۱۱
 اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی

 صحنه هایی مانند داستان امیر به عمد خلق می شد تا موجب عبرت دیگران گردد. بیشتر حالت نسق کشی و  ترساندن داشت تا کسی به فکر رفتن یا پرسش کردن نیافتد! در نهایت ، همگان باید به نقطه ای می رسیدند که بدون چون و چرا به قوانین انقلاب ایدئو لوژیک گردن بگذارند. وگرنه حساب نیروها با زندان خروجی و ابوغریب و تحویل به رژیم ایران بود. اگر هم کسی نخواهد به زندان برود و حوصله ی سرکوب روحی را هم نداشته باشد تنها گزینه ی پیش رویش خودکشی است. پس باید برای همیشه پای آن یک بار انتخاب “آزادانه و آگاهانه ی” اول کار می ماندند. نکته اینجاست که محال بود کسی در مرحله ی آن انتخاب اولیه چیز زیادی از اهداف و حرکتهای بعدی مجاهدین بداند.
    انگیزه ی اولیه ی همه ی نفرات ضد یت با رژیم ولایت فقیه بوده است و نه تعویض اندیشه ها. استدلال مجاهدین هم این بود که جنگ با رژیم ایدئولوژیک است یعنی اگر کسی با خمینی مخالف است حتماٌ نیروی ماست و هر کس هم در عمل و ذهن و اندیشه با رهبر عقیدتی نیست حتماٌ نفوذی و پاسدار رژیم است. به این استدلال ایمان داشتند و در هر نشستی هم با صراحت بیانش می کردند. چنین طرز تفکری به جایی می رسید که هر فرد در عمق ذهن خود به این باور برسد که تنها نقطه ی برحق و پاک در روی زمین همین قرارگاه مجاهدین است. دنیایی بود و تجربه ای!
 روش و شیوه ایی نوین ازتحمیل اندیشه های ارتجاعی به ذهن افراد در جامعه. در شگفتم که چگونه از تجربه دوران خمینی و استالین درس نگرفته بودند. البته مجاهدین در انظار عمومی چنین وانمود می کردند که همه این حرفها مربوط به مناسبات درونی سازمان است ،  حال کجاست رهبر عقیدتی تا توضیح دهد که جواز ساختن مجاهد خلق را به زور و زندان و شکنجه و قتل، از کجای تاریخ بدست آورده؟ در کجای تاریخ و در کدام سازمان و نظام فکری می توان نمونه ای یافت که در آن ، فرد تنها مجبور به  انتخاب یکبارمصرف باشد؛ آن هم به بهای جان فرد؟ حتی در همان تاریخ اسلام هم، مجاهدین با آب و تاب سخن از شب عاشورایی می کردند که حسین همه ی نفرات خودش را آزاد گذاشت تا اگر می خواهند بروند. روی این سخن با کسانی است که خود را نمونه های تکامل و پیروان حسین معرفی می کنند!
 قوانین حاکم بر مناسبات مجاهد خلق، قوانین مدنی یا سیاسی و حتی مبارزاتی نبودند، بلکه قوانین انقلاب ایدئولوژیک بودند که ابتدا آن را مقدس و سپس مدون می کردند و به تصویب رساندند.
 “قرارگاه اشرف گورستان سرخود است. کسی که وارد آن شد یا مجاهد خلق می شود یا در گورستان خفته است. زنده بیرون رفتن نداریم و نمی توانیم داشته باشیم.” از قوانین مسعود رجوی در یکی از نشستهای درونی.
    اگر هر تفکری خودش را در نوک قله حقانیت ببیند و برای اثبات این حقانیت هر عمل و گامی  برایش مشروع باشد، آنجاست که باید به چنین تفکراتی که با مشت و لگد و دروغ قرار است به ذهنها تزریق شوند نفرین و لعنت فرستاد و به سرتا پای ارزشهایش ، اعم از خدای قرمساق تا پیامبرجاکش و تا امیرمومنان دیوس و کتاب جهل و جنایت ( قرآن ) ….خیلی غیرمحترمانه رید .
 در جایی خواندم که روزگاری در گذشته ها، قوانین ازدواج، به این شکل بوده است که زن ومرد پس از سوگند زناشویی، باید تا پایان عمر با هم می ماندند و اگر دست برقضا شوهر زودتر می مرد، آن زن نگون بخت هم باید بر پایه آن سوگند نخستین با آن مرد ، زنده به گور می شد. امید که در عصر کنونی چنین آیین هایی دیگر معتبر نباشد و کسی حق ندارد قانونی را به مانند محکمات دینی وضع کند. مشکل این نیست که برای اداره امور جامعه باید قوانینی وجود داشته باشد. دراین امر تردیدی نیست. اصلاٌ بدون قانون و ظابطه کاری از پیش نمی رود.
    روزگاری در دهه ی ۶۰ ورود به مجاهدین بسیار سخت بود و خروج از آن هم پرسش برانگیز نبود.هر عضوی که مایل به خروج از تشکیلات بود، نهایتاٌ ۳ ماه در محلی به نام مهمانسرا منتظر می ماند و سپس به همانجا که آمده بود بازگردانده می شد.هیچ خبری از زندان خروجی و ابوغریب و تحویل نفرات به رژیم نبود.
 اما در دهه ی ۷۰ خورشیدی کار به جایی رسید که دیگر سخن از قانون و ضابطه نبود. سخن از نگه داشتن نیروها به هر قیمتی بود. نمی توان ۲ سال زندان انفرادی و ۸ سال تحمل ابوغریب و بعد هم تحویل به رژیم را ضوابط خروج نامید. راهبندهایی بود که از دل انقلاب ایدئولوزیک در آمده بود تا هر گونه راهی به عقب را برای اعضا مسدود کند. استدلال هم این بود که اگر کسی در این مرحله و از اینجا برود، در انقلاب ایدئولوژیک تف سر بالا شده است. چون همه جا فریاد زده بودند که مجاهد خلق انقلاب کرده هرگز کم نمی آورد و انقلاب ایدئولوژیک نباید زیر سوال برود. کسی که وارد شد یا مجاهد می شود ویا در گورستان خوابیده است. در صورت فرار هم  بسیار ساده دست رژیم را در آن فرار نشان میدهند و فرد فراری را خائن !
 به همین دلیل هنگامی که شمار فراوانی از “انقلاب خورده های” رهبر عقیدتی پس از خلع سلاح از تشکیلات مجاهدین جدا شدند و به زندان آمریکا رسیدند با وجود همه مشکلات باز هم خوشحال بودند ! زیرا آنان شاهد تغییرات شگرفی در رفتار و ساختار مجاهدین بودند که بلوغ آن از سال ۷۰ به بعد بود و در سال ۸۰ هم هر قانونی را به حکم الهی تبدیل و تبیین می کردند.
    هنگامی که پس از جنگ نخست خلیج فارس در سال ۹۰ میلادی، مجاهدین رژه ایی را نمایش دادند، همگان خوب به یاد دارند که مسعود رجوی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که پرسیده بود چه زمانی مجاهدین در قدرت خواهند بود پاسخ داده بود “به زودی”. رهبر عقیدتی دروغ نگفته بود. مجاهدین روند یک حاکمیت خاموش را در قرارگاههای خودشان و زیر سایه ی صدام آغاز کردند و در دامن همان حاکمیت خاموش، همه دستگاه تئوریک و عملی خود را چک می کردند تا بتوانند با دستی پر به دامن خلق بخزند!  وگرنه موضوع سرنگونی رژیم ایران، به مرور زمان از آن حرفهای عتیقه ای شده بود که تا تابستان ۸۰ از سر تا پای سازمان دیگر کسی به آن باور نداشت. رهبر عقیدتی تنها از حفظ تشکیلات حرف می زد و برای اثبات گفته های خودش امامان شیعه را هم در نشستها حاضر می کرد و به صراحت می گفت: “اگر امام جعفر هم بخواهد از دنیای حق مجاهد خلق بیرون برود همه قوانین انقلاب ایدئولوژیک شامل حال او هم می شود؛ یعنی ۲ سال انفرادی (خروجی) سپس ۸ سال زندان ابوغریب و بعد هم امام را تحویل دشمن خواهیم داد.
    احتمالاٌ چندان مهم نیست که دریابیم آن ۱۰ سال حکم الهی برآمده از قران کریم بود یا تجربه ی استالین. اما معمولاٌ افراد جدا شده دوام نمی آوردند و خواهان بازگشت به درون تشکیلات می شدند. گذاشتن چنین پیچ و خمهایی برای خروج بی هدف نبود؛ هدف حفظ نیروها بود به هر قیمت؛ حفظ تشکیلات؛ حفظ هژمونی در همه ی زمینه ها؛ دست یافتن به حاکمیت سیاسی و … و به این وسیله از دیدگاه خودشان برای نخستین بار در تاریخ اسلام حکومت علی زنده شود و انتقام تاریخی خون حسین هم گرفته شود!
 دقت کنید که چه مسیری باید طی شود. هم خدایی و هم تکاملی است!  پس دیگر چه اهمیت دارد که بهای آن چه باشد و چگونه پرداخته شود؟ گذشته از آن مجاهدین معتقدند که همه بهای این راه را رهبر عقیدتی می پردازد و دیگر نیروها و خلق و هستی  و کائنات دریافت کننده و بدهکار هستند

ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
www.tipf.info