رژیم اسلامی را نشانه بگیرید نه مردم را!

رژیم اسلامی را نشانه بگیرید نه مردم را!
پیرامون شعار عملی برای مداخله گری در شرایط اوجگیری بحران بین رژیم اسلامی و حکومتهای امپریالیستی غرب
مقدمه:
اینکه اوضاع بین المللی به نفع رژیم اسلامی نیست و حکومتهای امپریالیستی غرب دور جدیدی از ایجاد فشار روی رژیم اسلامی را شروع کرده اند دیگر جزو معلومات عمومی است. اینکه حکومت اوباما بخصوص طی چند ماه اخیر تلاشش را برای کسب اراده واحد میان حکومتهای غرب برای ایجاد فشار روی رژیم اسلامی دوچندان کرده هم روشن است. هنوز اما مشخص نیست این رفت و آمدها و قرارداد و قطعنامه امضا کردنها تا چه اندازه جدی است و هدف نهائیش چیست و حضرات تا کجا حاضرند پیش بروند. هر چه هست دور جدیدی از بازی است که ممکنست حتی علی رغم اراده اینها هم پیش برود و نظامی هم بشود. اینها همه داده هائی است که ما بعنوان ناظر می بینیم و در تفسیرها که لازم هم نیست خطی سیاسی را دنبال کند هم می خوانیم.
سوال مهم اینجاست که ما بعنوان کمونیستهای مداخله گر که فرض را بر تغییر جهان گذاشته ایم و قرار گذاشته ایم که بجای خدمتگزاران “معبد سرخ” تاریخ، در عرصه های اجتماعی حاضر باشیم و قطب انسانیت مترقی را نمایندگی کنیم تکلیفمان چیست؟ آیا باید شغل گزارشگران صادق و هشدار دهندگان را بازی کنیم؟ مثلا هر روز فریاد بر بیاوریم بر سر خلایق که اگر نجنبند و کاری نکنند می شوند طعمه جنگهای ارتجاعی بین رزیم اسلامی و امپریالیستها؟ بقیه ابواب جمعی “چپ” را کاری ندارم که اگر فرصتی دست بدهد ممکنست حتی ” رگ ضد امپریالیستیشان” متورم شده و جبهه خلقشان کنار رژیم اسلامی بطور تاکتیکی “سنگر بندی” کند! آنطرف تر هم راست پروغرب خواهد بود که آرزوی ” رژیم چنجش” را دوباره در خواب خواهد دید تا از درد سر انقلاب نجات بیابد و از بالا برایش لباس شاهی بدوزند! اینها را هم حواله می دهم به رویاهای شان!
سوالم رو به خودمان و روبه کمونیستهای کارگری است. اینکه چه شعاری می تواند توی خیابان سیاست از سوی ما مطرح شود تا بتواند مردم را بکشد در خیابان بدون اینکه بروند زیر سایه این یا آنسوی قطبهای ارتجاع اسلامی یا امپریالیستی؟ کاری هم ندارم که همه این بحرانسازیهای این دو قطب ممکنست با موجهای بعدی بالا و پائین شود. هر چه هست این بحرانها و بحرانسازیها ماهیتا تا نابودی رژیم اسلامی ادامه خواهد داشت. اجازه بدهید به چند نکته بپردازم و امیدوارم که خواننده عزیز هم چیزی جدید در این بحثها بیابد:
الف-لزوم موضع گیری سیاسی حول پاسخ به مسئله بحران رژیم اسلامی با حکومتهای امپریالیستی
از همین الان هم نیروهای سیاسی چه راست و چه چپ در موضوع گسترش بحران رژیم و حکومتهای غرب و ارائه طرح های رو به گسترش تحریمهای اقتصادی و حتی عربده جوئی های نظامی شروع به موضع گیری کرده اند. برخی این مسئله را جدی تر دیده اند و برخی احتمالا مدتی طول می کشد که جدیش بگیرند. آنچه مهم است نه فقط ما باید موضع بگیریم بلکه از آن مهمتر اینست که موضع ما بتواند ما را یک قدم به مرکز سیاست نزدیکتر کند. بتواند خط عمومی ما را بعنوان کمونیستهای کارگری برجسته تر کند. به جلو کشده شدن در سیاست معنیش اینست که بتوانیم شعارهائی را به درون جامعه ببریم که پاسخ بهترو انسانی تر به وضع موجود باشد و حد اکثر مردم را پشت خودش جمع کند.
نیروهای سیاسی گوناگون بالطبع ماهیت طبقاتیشان در این بحران دیر یا زود به صف خواهند شد. گروهی می روند کنار رژیم اسلامی( به شیوه “مشروط”!) و گروهی فیلشان یاد هندوستان “رژیم چنج” می افتد. گروه سومی هم هستند که گول هیچکدام از این دو طرف را نخواهند خورد. سوال اینجاست که که این وسط، مردم تکلیفشان چیست؟ نیروی پیشروی کمونیست باید بتواند پاسخی درست بگذارد وسط که راهنمای مردم بشود.
ب- افتادن در دام تبلیغات امپریالیستی بر علیه رزیم اسلامی و سیاست “موازی”
آن قدیمها رهبری فرقه مجاهد یک طرحی داده بود که اسمش “سیاست موازی” بود! “رهبر عظیم الشان شان یعنی قبله عالم رجوی می فرمود که “در مراحلی می شود با امپریالیزم همراهی کرد”. مثلا در طرح خاورمیانه بزرگ بوش می شود مجاهد هم جزو خیمه شب بازی و گربه چرخانی دموکراسی بشود . استدلال اینها این بود که ” ما خودمان می دانیم کی هستیم” عیبی ندارد که اپریالیستها ما را به بازی بگیرند! ما بازیشان می دهیم و در بازی ماتشان می کنیم!
البته بقیه داستان را مردم دیدند که کی کی را بازی داد! مجاهد ماند و خجالتی و امپریالیزمی که گربه رقصانی اش را کرد و از فرقه مجاهد گروهی بی آینده ماند که دو سرش براستی “طلاست”!
نتیجه اخلاقی تئوری ” سیاست موازی” حالا روی میز سیاست است. با هر نیتی هم دنبالش برویم به همان سرنوشت می رسیم. چه از موضع “رژیم چنجی” برویم دنبال سیاست موازی و چه از موضع “چپ”. راهش اینست که از موضع سوم و با پرچم و هویت کمونیستی حرفمان را بزنیم. رابطه ای ذهنی و خاطره ای تاریخی باید ما و مردم و رویدادها را به هم پیوند بدهد تا به اتکاء به آن و با نیروی مردم بتوانیم در سیاست جلو برویم و جامعه ای را از خطر انهدام نجات دهیم.
ج- دمیدن در شعار ” محاصره اقتصادی بد است و محاصره سیاسی خوبست”
این شعار هم ناکار آست و دلایلش را من بطور مفصل در سه مقاله قبلی شرح دادم(۱و ۲و۳). باورمندان به این شعار دارند مدعی می شوند که اساسا حکومتها را نمی شود از جهت اقتصادی زیر فشار گذاشت! مدعی می شوند که اینکار عملی نیست! اینکار به نفع “دلالها” تمام می شود!
من می گویم که همه موارد بالا عملی است! مسئله فنی نیست البته! مسئله سیاسی است حتی وقتی داریم در مورد محاصره اقتصادی حرف می زنیم!
فکر می کنید هواداران “رفرمیست رژیم اسلامی” و طیف توده ای-اکثریتی چه خواهند گفت؟ قول می دهم همینطور موضع می گیرند که “محاصره اقتصادی به نفع رژیم است”! غیر از اینست؟ خود رژیمیها هم در داخل و خارج چه خواهند گفت؟! قول می دهم همین ادعا را بکنند! معلوم می شود این شعار یکجائیش بد جوری لنگ است که از همین الان اینها به عاریه اش گرفته اند!
من در بحثهای قبلیم توضیح دادم که حکومتهای امپریالیستی توان پائین کشیدن و انزوای اقتصادی رژیم اسلامی را دارند و امروز در قرن بیست و یک اقتصاد گلوبال و کامپیوتریزه این امکان را فراهم کرده. مسئله اصلا ” فنی ” نیست! تماما سیاسی است و به خواست آنها مربوط است و فشاری که از سوی مردم اعمال بشود.
همانجا هم توضیح دادم که اینها می توانند تمرکز تحریم را روی بخش نظامی و صنعت اتمی و صاحبان حسابهای دزدی شده در خارج کشور و پول شوئیهای سپاه متمرکز کنند و گردن رژیم را بطور انتخابی بگیرند. اما در عین حال توان گرفتن گلوی صنعت نفت و گاز که شاهرگ رژیم است را هم دارند که متاسفانه فشار دادنش اثرات وحشتناک در زندگی مردم خواهد داشت. فکر می کنم استدلالم کافی بود وقتی گفتم که سیاست محاصره اقتصادی هدفمند بمنظور فلج کردن رژیم و فقط رژیم عملی است و تکرار شعار “محاصره اقتصادی بد است و محاصره سیاسی خوبست” ما را به بیرون سیاست پرتاب می کند.
د- شعار ” رژیم را نشانه بگیرید و نه مردم را!” می تواند شعار درست باشد!
این شعار می تواند به چند وجهی بودن و امکان پذیر بودن ایجاد فشار روی رژیم بدون فشار روی مردم تاکیید بگذارد. درونش واقعیت و نیاز ایجاد فشار بر رژیم اسلامی نهفته است. جدائی ذهنی بین تحریم اقتصادی و سیاسی ایجاد نمی کند. می تواند پرچم اصولی چپ و کمونیزم مداخله جو باشد که بتواند برود در خیابانها و در پارلمانها و لابی ها و ئر مقابل میکروفونهای مدیای جهانی و هر جا که چند تا آدم دارند به این جنگ حیوانی بین ارتجاع اسلامی و امپریالیستی نگاه می کنند، بشود پرچم مستقل انسانیت مترقی و متمدن! در مردم توهمی نمی سازد و از جمله در حد و قواره پراتیک “سیاست موازی” هم نیست!
این شعار می تواند همان اکثریتی که سالهاست در جبهه واقعی انسانیت پرچم مستقل خود را زده اند نمایندگی کند و باز مهمتر از همه اینها بجای ایستادن و ابراز نگرانی از بحران موجود، خصلت تهاجمی بدهد به اردوی سرنگونی طلب و انقلابی رزیم از موضع تهاجمی و مداخله گر.
ه- افق زیر فشار قرار دادن رژیم اسلامی با مداخله جوئی مردم انقلابی
همه می دانند که محاصره سیاسی و اقتصادی رژیم آپارتائید آفریقای جنوبی شاید الگوی جدیدی را در زمان خودش برای جهانیان بجا گذاشت. شاید برای اولین بار بود که حکومتهای امپریالیستی مجبور شدند تحت فشار مبارزات چند دهه ای مردم به سازماندهی تحریم بر علیه رژیم دست پرورده شان دست بزنند. حالا در قرن بیست و یکم امکانی بسیار بزرگتر پیش روی ماست که همین تجربه را عمیق تر تکرار کنیم. اهمیتش اینست که مردم دنیا و نه فقط مردم ایران بتوانند در سرنگونی یک رژیم ضد انسانی عملا وارد حوزه سیاسی شوند و حکومتهای امپریالیستی را مجبور کنند تا با دنبال کردن قواعد بازی مردم و خواستهاشان به سرنگونی رژیم اسلامی کمک کنند.
طبعا این حکومتها در ورود به این بازی تحریم ، اهداف خودشان را خواهند داشت. مولفه اصلی اینست که نیروی سازمانیافته مردم چه در ایران و چه در سطح جهان چگونه عمل می کند و چگونه قدرت مانور را به این قطبهای ارتجاعی می بندد. اینجا از سوئی می شود سنتی جدید که بعدها بشود مردم دنیا دوباره در هر جائی تکرارش کنند و حکومتهای ضد مردمی را در سطحی جهانی به پائین بکشند. از سوی دیگر هم همیشه می تواند مثل شمشیر دو لبه بشود همان بازی “سیاست موازی” که در مورد فرقه مجاهد شاهدش بودیم!
تفاوت همینست که چه نیروی سیاسی و تا چه اندازه ای بتواند مردم را در کنار خود داشته باشد. این طبعا می طلبد که سیاستهائی را ما دنبال کنیم که شفاف و قدرتمند بتواند هم ما را از قطبهای ارتجاعی متمایز کند و مردم بطور مرئی ببینند که بهترین شعار و عملی ترین شعار و پرچم در دست ما کمونیستهاست تا در کنار ما قرار گیرند.
خلاصه کنیم:
همین بحران موجود که ابعادش در حال گسترش است را می توان به عرصه مداخله گری کمونیستی تبدیل کرد. نباید به مفسرین این بحران تبدیل شد. باید سازماندهی کرد و جامعه را به حرکت در آورد. مبارزه برای جهانی کردن مسئله سنگسار و اعدام و منزوی کردن رژیم اسلامی بسیار مهم است اما عرصه بحران جهانی بین رژیم و طرح های تحریم و جنگ نظامی را هم باید از دستهای کثیف اینها بیرون کشید. هر عرصه ای را و هر جنگی را که شروع کردند باید از آن خود کنیم. می شود اینکار را کرد. هوشیاری، زمان سنجی و ابتکار می خواهد!
شعار ” رژیم را نشانه بگیرید و نه مردم را” شاید بتواند عرصه بحرانسازی حکومتهای ارتجاعی را از آنها بگیرد وقتی با تلاشهای ما و کمپینهای ما اجتماعی شود.

منابع دیگر:
(۱)سعید صالحی نیا: تحریم رژیم اسلامی، انقلاب و ضد انقلاب در حاشیه تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/2891-1389-03-24-13-00-48.html
(۲)سعید صالحی نیا:روند تشدید” قطب بندی” بین رژیم اسلامی و حکومت آمریکا و دورنماها
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1843-saeed-s-180410.html
(۳)سعید صالحی نیا: تحریم اقتصادی؟ حمایت کنیم یا مخالفت؟
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1242-210210-ss.html
بهروز مهرآبادی : تحریم ها و اقتصاد زیر زمینی
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/132-behmeh/3506-1389-05-01-10-33-57.html
کاظم نیکخواه: بحران اتمی: خطر جدی تر میشود
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/43-kazem-n/3416-1389-04-25-12-10-22.html