مختصری در مورد اهداف امریکا از تحریم های اخیر ایران

درگیری سیاسی و دیپلماتیک اخیر امریکا و غرب با حکومت اسلامی مراحله ای دیگر از سیر عملی دورجدید تحریم های اقتصادی بیشترایران جهت پذیرش شرایط مطلوب امریکا است، که در بخشی از آن چین و روسیه نیز بنا به مصالح عمومی و استراتژیک آنرا همراهی کردند. خاورمیانه عرصه مهمی در کشمکش قدرت های جهانی است. ایران بخاطر دخالت مستقیم وغیر مستقیم سیاسی و نظامی در بخشی از خاورمیانه و تقویت جریانات اسلامی در عراق و افغانستان تا لبنان و فلسطین به عنوان مرکز شر و ناامنی در منطقه از آن نام میبرند و آنرا یکی از موانع برقراری نظم مطلوب سرمایه در خاورمیانه میدانند. فشار کنونی به بهانه اتمی که مناقشه اتمی نام گرفته، فرجی جهت هژمونی طلبی و قلدری جهانی و همچنین توجیهی در راستای دخالت بیشتر امریکا در منطقه فراهم نموده است. گذشته از این کوتاه کردن دست ایران از دخالتگری در منطقه و گردن نهادن به سهمی که متناسب با اوضاع و شرایط جدید باشد، بخشی از تلاش امریکا در دعوای اخیر است. در تقسیم مجدد جهان، قدرت های اقتصادی خواهان اختصاص جایگاهی به ایران هستند که در بحران کنونی به حفظ تعادل منطقه ای کمک نمایند، تا از این طریق کنترل جهت حفظ منافع جهانی سرمایه در بخشی از منطقه برای امریکا سهل الوصولتر شود.و در تقسیم مجدد خاورمیانه دست بالاتری از رقیبان خود پیدا نماید. و این کمک می کند که بنا به ضرورت و تشخیص خود تغییرات مورد نیاز را در مقاطع ضروری با مشکلات کمتری انجام دهند.
امریکا تلاش فراوانی نمود تا توانست روسیه و بویژه چین را که جزو متحدین اصلی جمهوری اسلامی محسوب می شوند در تحریم های اخیر ایران با خود همسو نماید، امتیاز دادن و رقیق کردن قطعنامه توسط امریکا درکسب همراهی و موافقت این دو کشورجهت تحت فشار قرار دادن بیشتر جمهوری اسلامی بی تاثیر نبود. اما خارج از معادلات درونی در گفتگوهای دیپلماتیک، آنها نیز بی میل نبودند حداقل یک بار هم شده هشداری به حکومت ایران جهت زیاده روی و دامن زدن به ناامنی بیشتر منطقه که نهایتا به پیچیده تر نمودن اوضاع و شرایط فعلی و کشدار نمودن پروسه سود آوری و انباشت سرمایه می انجامد، بدهند. زیرا در این میان صاحبان سرمایه چینی و روسی نیز در اضاع بحرانی، از گزند گسترش ناامنی در امان نخواهند ماند.
سیاست ارعاب امریکا به بهانه اتمی تلاشی است در جهت اعمال هژمونیش بر رقیبان اقتصادی که طی یکی دو دهه اخیر بخش مهمی از بازارهای جهانی را به تصرف خود در آورده اند و همچنین خیزی است برای تسلط بر خاورمیانه از طریق تحریم های بیشتر ایران،  فشاری در راستای وادار نمودنش به عقب نشینی از مواضع کنونی و دست کشیدن از دخالت در بخشی از خاورمیانه آنطور که خود طالب آن است، (بخشا قدرت های دیگر اقتصادی نیز به دلایل استراتژیکتر در آن ذی نفعند) آن هم با سهمی که خود بنا به ضرورت و با توجه به اوضاع منطقه و در نظر گرفتن رقیبان و مخالفان محلی و منطقه ای برای جمهوری اسلامی (با محسوب کردن وزن ایران در منطقه) در این کشمکش تعیین می نماید و نه آنچه دولت ایران ادعای آنرا دارد. پیشرفت موفقیت آمیز این روند برای امریکا و غرب از اهمیت زیادی در راستای پایان دادن به بحران و ایجاد امنیت در خاورمیانه که امریکا برای دست بالا پیدا کردن در این منطقه به آن نیاز دارد، بر خوردار است. درحالت راضی و یا مجبور شدن ایران به آنچه غرب و کلا نیازهای این دوره جهان سرمایه داری به او دیکته می کند، صورت مسئله در بخشی از خاورمیانه بدرجه ای از بغرنجی و مشکلات کنونی خارج می شود و دست امریکا و غرب را جهت دخالت مورد نظرشان بازتر می نماید و مسئله فلسطین با دست انداز کمتری مواجه خواهد شد. با محدود شدن دخالت جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطین، یک عامل مهم بهانه گیری اسرائیل در شریط حساس کنونی از معادلات صلح فلسطین حذف می شود. دخالت امریکا تحت فشار بین المللی در راستای پایان یافتن بحران منطقه افزایش می یابد.
با پایان دخالت ایران در لبنان و فلسطین، بنا به ضرورت دوره کنونی و نیاز مبرم در جهت پایان بحشیدن به بحران خاورمیانه،   فشار به اسرائیل توسط امریکا و غرب آغاز میشود. گردنکشی و زور گویی اسرائیل تحت فشار همه جانبه ای که ضرورت این دوره آن را ایجاب میکند، کاهش خواهد یافت و زمینه بیشتری جهت بر قراری صلح در این منطقه به وجود می آید. حل بورژوای مسئله فلسطین جزو اولویت های دوره ای قدرتهای جهانی بویژه امریکا است. بخشی از تلاش غرب جهت حل مسئله فلسطین در راستای جراحی زخم های قدیمی است که بر بدن ناسیونالیسم عرب نشسته تا از این طریق درد ناشی از فشار و قلدری تحقیر آمیز اعراب توسط  اسرائیل و حمایت بی قید و شرط امریکا طی شش دهه گذشته بویژه در دوران جنگ سرد، کاهش یابد. حل مسئله فلسطین اعتبار امریکا و غرب را در میان ناسیونالیسم عرب افزایش میدهد و همکاری فشرده تری میان آنها بر قرار می نماید و این کمک میکند که روند تقسیم مجدد خاورمیانه، که هنوز به سر انجام قطعی خود نرسیده و کشمکش بر سر آن ادامه دارد، سرعت بیشتری به خود گیرد و روند بر قراری امنیت و آرامش لازم جهت صدور سرمایه در این منطقه تسهیل شود.
از سوی دیگر گردن نهادن ایران به مقررات بین الملی تحت فشار قدرت های جهانی، جریانات اسلامی شیعه را، از عراق تا لبنان و فلسطین بی پدر میکند و علی رغم مناسبات خوب یا بد حکومت ایران با جریانات اسلامی در افغانستان و پاکستان لنگر آنها نیز بهم میخورد و به کاهش تحرکاتشان می انجامد. هزینه جنگی امریکا و غرب در منطقه را به درجه ای پائین می آورد و امکان آرایش جنگی کم خرج تر با نیروی نظامی کمتری را فراهم  می نماید. همچنین امکان شکل گیری دولتی پابرجا و با ثبات در عراق افزایش می یابد، امری که سرمایه داری و امریکا جهت برون رفت از بحران کنونی به آن نیاز دارند. سیاست امریکا در منطقه خاورمیانه با اندک تغییری همان است که بوش تعقیب می کرد منتها قلدری و هژمونی طلبی امروز نه درجهت جهان یک قطبی به رهبری امریکا، بلکه در راستای جهان چند قطبی با سهم بری بیشتر واز این طریق ترمیم افت اقتصادی و ایجاد لنگر و تعادل با قدرت های اقتصادی جدید و تلاش قلدر منشانه برای تحمیل خود به عنوان مبصر جهان است.
 سیاست تحریم ربطی به طبقه کارگر ندارد و در راستای مصلحت اقشار زحمتکش جامعه نیست. تحریم اقتصادی قبل آنکه لطمه ای به جمهوری اسلامی وارد نماید، فشار مضاعف به زندگی مردم زحمتکش ایران وارد مینماید و دست جانیان اسلامی و صاحبان سرمایه را در تحمیل فقر و فاقه و سیاهی و تباهی بیشتر به کارگران و انسانهای فاقد سرمایه بازتر و زمینه سرکوب هر اعتراضی را به بهانه تحریم اقتصادی فراهم میکند. تحریم اقتصادی توهم و انتظار را نسبت به اقدامات امریکا افزایش میدهد، امریکا نیز موزیانه به آن دامن می زند و تلاش میکند موانعی بر سر راه شکل گیری تشکل و آگاهی ایجاد نماید. هراس امریکا و غرب از خیزش کارگران و شکل گیری کمونیسمی قدرتمند کمتر از جمهوری اسلامی نیست. تنها راه نجات جامعه از فلاکت و مشقات غیر قابل توصیف کنونی که به همت سه دهه حاکمیت جانیان اسلامی سرمایه بر ایران مستولی شده و بهترین راه جهت ممانعت از دسترسی ایران به صلاح اتمی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی توسط کارگران و کمونسیتها است.
   کمونیستها و کارگران خواهان سرنگونی انقلابی کلیت نظام اسلامی سرمایه و کوتاه شدن دست جانیان اسلامی از سر مردم عراق، لبنان و فلسطین هستند و در عین حال مخالف قلدری و سلطه جویی امریکا به بهانه اتمی و هر بهانه دیگری می باشند. امریکا تنها کشوری است که از بمب اتم در بمباران هیروشیما و ناکازاکی استفاده نمود و ناپالم و اورانیوم رقیق شده را در ویتنام و عراق بکار برد. نباید گذاشت در نقش ژاندارم خود گمارده جهان ظاهر شود. داشتن صلاح اتمی باید جرم محسوب شود. امریکا و تمام کشورهای که داری اسلحه اتمی هستند باید خلع صلاح اتمی شوند و جانیان اسلامی نیز نباید به صلاح اتمی دسترسی پیدا کنند.
قطعا کمونیسم پراتیک نمی تواند نسبت به اوضاع جهانی و تحولاتی که در خاورمیانه در جریان است بی تفاوت باشد. کمونیسم دخالتگر با داشتن پاسخ روشن و انقلابی به مسائل سیاسی جهان و منطقه و دخالت فعال در فعل و انفعالات سیاسی محیط فعالیتش می تواند نیرو جمع کند و به قطبی متمایز در مقابل بورژوازی تبدیل شود. کمونیستها باید با افشای دخالت های امریکا به بهانه های مختلف منجمله اتمی، طبقه کارگر و جامعه را نسبت به ماهیت قلدری امریکا که بنام دمکراسی صورت می گیرد آگاه نمایند و دمکراسی مورد نظر امریکا در عراق را، مقابل مردم ایران و منطقه قرار دهند. کمونیستها و رهبران کارگری با آگاهگری و سازمان دادن طبقه خود برای مقابله سیاسی با روند جاری در منطقه و ایران، باید هوشیاری سیاسی طبقه کارگر و شناخت پیشروان محلی از تحولات کنونی را افزایش دهند و مانع آن شوند که فشار این بحران کارگران را در خود مچاله نماید. کمونیستها و کارگران خواهان کوتاه شدن دست دولت جنایت کار اسرائیل از سر مردم فلسطین و مدافع ایجاد کشوری غیر قومی و غیر مذهبی در جهت پایان یافتن جنگ و بحران در خاورمیانه هستند.
 ۲۰۱۰/۰۷/ ۱۲