سرا پا خشم وفریاد ایستاده‎ام!

هنوز
 از مرگ ندا در خیابان، که به ضرب گلوله‎ی جلادان جان باخت، اندوهگینم!
هنوز
از تجاوزی که پشت درهای بسته به ترانه شد، خشمگینم!
هنوز؛

 برای شیرین دختر مبارز کرد، دلتنگم!
و به آرزویی که در سرداشت می اندیشم!
آرزو داشت: “وکیل شود!!!”
تا به انسان‎های بی‎گناه و بی پناه کمک کند!
هنوز
دلواپس سکینه سرپرست خانواده‎ام!
به دستان نیازی که فرزندانش به سوی ما گشوده‎اند فکر می‎کنم!
به کودکانی که تنها آرزوی‎شان زنده ماندن مادر است!!
مادری که بیمار نیست …!
اما
قصد زنده به گور کردنش را دارند!
به لحظه لحظه‎ی زندگی زینب می‎اندیشم؛
چگونه در سلولش با مرگ دست و پنجه نرم می‎کند؟!
به آرزوی زینب که دیدن یک ستاره است می‎اندیشم.
سعی می‎کنم؛
در خواب یک ستاره‎ی سرخ ببینم!
شاید لحظه‎ای تصور کنم به آزادی و برابری رسیده‎ایم!
من هنوز
 
اندوهگینم
خشمگینم
دلتنگم
دلواپسم
دلگیرم
بغضم
اشکم
خشمم
فریادم

چگونه از پرپر شدن الناز برایت بگویم؟
الناز را به کدامین جرم ناکرده پرپرش کردید؟؟!!
  شرکت در تظاهرات
عضویت در یک حزب
یا به جرم عاشقی؟
نه! نه! نه!!!
فقط به جرم زیبایی
به جای لباس سفید عروسی ای کفتاران پیر به او کفن پوشاندید!
و من هنوز سراپا خشم و فریاد ایستاده‎ام!

پری قدمی ـ لندن
parighadami@hotmail.co.uk

http://pariqadami.wordpress.com