انتشار فارسی جزوه‌ای از لئون تروتسکی در باره فاشیسم

مبارزه طبقاتی

وب‌سایت «مبارزه طبقاتی» (Mobareze.org) این هفته انتشار جزوه‌ای از مجموعه مقالات لئون تروتسکی درباره فاشیسم را آغاز می‌کند که یکی از رفقای ما به فارسی ترجمه کرده است

 در این‌جا مقدمه ناشر فارسی و مقدمه چاپ انگلیسی جزوه را مشاهده می‌کنید. دو مقاله اول جزوه هم‌اکنون در وب‌سایت منتشر شده‌اند و به تدریج تک تک مقالات را منتشر می‌کنیم.


فاشیسم

چیست و چگونه باید با آن جنگید؟

 

مقالاتی از لئون تروتسکی

ترجمه: میثم کاوه

 

ویراستار: بابک کسرایی

 

جزوه حاضر مجموعهای از نوشتههای لئون تروتسکی٬ انقلابی روس٬ در مورد پدیده فاشیسم است. مقالات این جزوه در دهه ۱۹۳۰ و همزمان با تب و تاب به قدرت رسیدن فاشیستها در ایتالیا و آلمان نوشته شدهاند. خود این جزوه اولین بار در اوت ۱۹۴۴ توسط انتشارات پایونیر در آمریکا گردآوری و به انگلیسی منتشر شد و از آن پس بارها به زبانهای مختلف ترجمه و منتشر شده است. ترجمه فارسی حاضر از روی نسخه چاپ آوریل ۱۹۶۹ در آمریکا است که با نسخه پیشین تفاوتهای اندکی دارد.

 

***

 

مقدمه ناشر فارسی

 

استفاده از واژه‌های سیاسی در معنای غیردقیق یا ناروشن آن‌ها توسط مردم و نیروهای سیاسی بسیار مرسوم است. این بیش از همه شاید در مورد واژه «فاشیسم» صدق می‌کند.

 

از کودکی که تا از پدرش کتکی بخورد او را «فاشیست» می‌نامد تا آن کودکان سیاسی که واژه «فاشیسم» و مشتقات آن  (و از جمله «اسلاموفاشیسم») را درباره هر نیروی راست‌گرایی که بعضی گرایشات ضدمدرنی٬ پوپولیستی یا … را با نمونه‌های فاشیستی قرن بیستم در اشتراک دارد به کار می‌برند تا نیروهای متعدد چپ و راستی که هر چند وقت یک بار «علیه فاشیسم» متحد می‌شوند٬ شاهد استفاده سهل‌انگارانه از این کلمه هستیم. مشکل اصلی که این سهل‌انگاری ایجاد می‌کند این است که این واژه غیرمشخص می‌شود و می‌تواند مانند دشنامی سیاسی (همانند «وحشی»٬ «کثیف» و «ضدانسانی» و … که این روزها کم نمی‌شنویم) اینطرف و آنطرف پرتاب شود و در نتیجه نه تحلیل عینی و دقیقی از پدیده مورد نظر به دست بیاید و نه تعریف و شناخت درستی از پدیده فاشیسم.

 

این عدم دقت و روشنی البته تنها به دلیل «ناآگاهی» گوینده نیست. در واقع این‌که فاشیسم چه پدیده‌ای است و از این کلمه باید برای تعریف چه رژیم‌هایی (به غیر از ایتالیای موسولینی و آلمانِ هیتلر که فاشیست بودنشان مورد قبول همه هست) استفاده شود از دیرباز بحث‌های بسیاری هم درون جنبش کمونیستی و هم در سرای آکادمی و علوم اجتماعی آفریده است. هنری اشبی ترنر٬ تاریخدان معروف آمریکایی٬ در سال ۱۹۷۲ در مقاله مشهوری به نام «فاشیسم و مدرن‌سازی» نوشت: «نزدیک به یک دهه بحث دانشگاهی به هیچ چیز حتی نزدیک به اجماع در مورد خصوصیات ضروری فاشیسم به عنوان پدیده‌ای عام٬ دلایل آن یا حتی این‌که چه جنبش‌ها و رژیم‌هایی به درستی شایسته این عنوان هستند نرسیده است. در واقع به اندازه بررسی‌ها در این موضوع٬ تئوری‌های متفاوت راجع به فاشیسم داریم». ترنر البته در پایان مقاله خود به این نتیجه می‌رسد که از آن‌جا که واژه فاشیسم را از ابتدا «مخالفان مارکسیستِ (آن)» سکه زده‌اند و این کار در «گرماگرم نبرد سیاسی» و نه «آرامش دانشگاهی» انجام شده است٬ این واژه سطحی و بلااستفاده است و اصلا فاشیسم به عنوان «پدیده‌ای عام» وجود ندارد.

برای ما مارکسیست‌ها اما صحبت از پدیده‌ای مشخص به نام فاشیسم ممکن است. قاعدتا مثل هر پدیده‌ی دیگری ظهور آن در صحنه سیاسی کشورهای مختلف بغرنجی‌ها و ویژگی‌های خود را خواهد داشت اما این باعث نمی‌شود ما استفاده از آن‌به عنوان پدیده‌ای عام را متوقف کنیم چرا که این عنوان کلی هم به درک بهتر تاریخ صد سال اخیر یاری می‌رساند و هم به شناخت بهتر پدیده‌هایی که امروز پیش رویمان قرار می‌گیرند. و البته بر خلاف آکادمیک‌های محترم ما مجال «آرامش دانشگاهی» را نداریم و در میان همین «گرماگرم نبرد سیاسی» باید به بررسی تاریخ و تشخیص پدیده‌های پیش رویمان بپردازیم. از این رو است که مطالعه و درک فاشیسم اهمیت خاصی برای تمام کارگران و زحمتکشان مبارز دارد.

 

بررسی فاشیسم بخصوص برای کارگران و مردم ایران اهمیت دارد. پدیده‌هایی با ویژگی‌های فاشیستی در صد سال گذشته تاریخ ما بارها ظهور کرده‌اند. از همان اول و همزمان با عروج فاشیسمِ مدرن به رهبری هیتلر٬ رضا شاه ایران خود را بیشتر به آلمان نازی نزدیک کرد و عواملی همچون ایدئولوژی ناسیونالیستی و شونیستی٬ نوستالژیای امپراتوری و کیش رهبر را از آن وام گرفت. نزدیکی نیروهایی بومی به فاشیسم البته در تمام کشورهای خاورمیانه قابل مشاهده بود٬ نیروهایی که دشمنی با «یهودیان و کمونیست‌ها» را دلیل خوبی برای اتحاد با آدولف هیتلر می‌دانستند (مورد دیگر تلاش موسولینی برای ایجاد نیروهای فاشیست بومی در آفریقای شمالی بود). در تاریخ اخیرتر ایران البته با نمونه بسیار مسلم‌تری مواجه هستیم: جمهوری اسلامی که از آغاز تحت رهبری خمینی ویژگی‌هایی فاشیستی داشته است (مطلبی که خود باید موضوع بررسی‌های مستقلی باشد).

 

با توجه به واقعیات و اهمیت این موضوع است که «مبارزه طبقاتی» جزوه حاضر را که یکی از برجسته‌ترین تحلیل‌های مارکسیستی از فاشیسم را در بر دارد٬ عرضه و منتشر می‌کند. در مقالات این جزوه٬ لئون تروتسکی٬ رهبر بزرگ انقلاب روسیه٬ ‌به بررسی فاشیسم درست در حال شکل‌گیری و عروجش به قدرت می‌پردازد. او دقیقا «در گرماگرم نبرد سیاسی» و از چشم انداز استراتژی طبقه کارگر آلمان و سایر کشورها هیولای فاشیسم را مورد بررسی ماتریالیستی قرار می‌دهد و تلاش می‌کند راه مقابله و مبارزه با آن‌را تدوین کند. این نوشته‌های تروتسکی که همه به استثنای یکی در نیمه اول دهه ۱۹۳۰ نوشته شده‌اند نشان می‌دهند او و همفکرانش در جنبش کارگری٬ بر خلاف خط استالینیستی حاکم که عاقبتی فاجعه‌بار برای کارگران اروپا و جهان داشت و به عروج جرثومه‌ی فاشیسم یاری رساند٬ دید بسیار روشن‌تری به این پدیده داشته‌اند.

 

خواننده باید به یاد داشته باشد که جزوه حاضر منتخب نوشته‌هایی کوتاه از تروتسکی از میان لا به لای مقالات او درباره این موضوع است. این جزوه اولین بار به شکل کنونی در سال‌های جنگ جهانی دوم در آمریکا گردآوری و منتشر شد و از آن پس به سندی محبوب در جنبش کارگری بدل شده است. اما نباید فراموش کرد که نوشته‌های تروتسکی در مورد فاشیسم بسیار فراتر از این جزوه هستند و در ضمن مطالعه متن کامل همین مقالاتی که در این‌جا گزیده‌ای از آن‌ها آمده می‌تواند بسیار مفید باشد.

 

بررسی پدیده فاشیسم در تاریخ ایران و خاورمیانه و مهمتر از آن٬ مقابله با هرگونه بروز آن در صحنه سیاسی ایران٬ از وظایف و مشغولیت‌های طبقه کارگر ایران است. نوشته‌های تروتسکی٬ که در اوج عروج پدیده فاشیسم به مبارزه با آن پرداخته بود٬ در این راه سلاحی ذیقیمت به شمار می‌روند.

 

بابک کسرایی٬

۱۶ تیر ۱۳۸۹

 

 

مقدمهای بر چاپ انگلیسی جزوه در سال ۱۹۶۹

 

جورج لاوان وایزمن

 

لیبرالها و حتی بسیاری از کسانی که خود را مارکسیست میدانند، بخاطر استفاده بسیارغیرمشخص از کلمه «فاشیست» مقصرند. آنان این کلمه را به عنوان یک لقب یا یک دشنام سیاسی به عناصر دست راستی که از آنها بیزارند، یا به طور کلی برای مرتجعین به کار  می برند.

                     

از جنگ جهانی دوم، برچسب فاشیسم به افراد و جریاناتی مثل جرالد ال.کی. اسمیت، سناتور جوزف مک‌کارتی، سناتور ایستلند، باری گلدواتر، سازمان ضد کمونیستی «مینت من»، جمعیت جان بیرچ، ریچارد نیکسون، رونالد ریگان، و جرج والاس زده شده.

 

حال اینها همه فاشیست بودند، یا فقط بعضی از آنها؟ و اگر فقط بعضی از آنها فاشیست بودند، چگونه میتوان تعیین کرد که واقعأ کدام یک؟

 

استفاده عام از این واژه به راستی منعکس کننده سردرگمی در مورد معنی آن است. اگر تعریفی از فاشیزم بخواهیم، لیبرالها با کلماتی مانند دیکتاتوری، روان نژندی توده‌ای، ضد سامی گرایی، قدرت نامنصفانه‌ی تبلیغات، تاثیر هیبنوتیزم کننده یک سخنران نابغه-دیوانه بر روی تودها و غیره به ما پاسخ خواهند داد. امپرسیونیزم و سردرگمی از جانب لیبرالها مایه‌ی تعجب نیست. اما برتری مارکسیسم در توانایی آن در تحلیل و متمایز ساختن پدیده‌های اجتماعی و سیاسی است. اینکه بسیاری از آنهایی که خود را مارکسیست می نامند نیز نمیتوانند فاشیسم را شایسته‌تر از لیبرالها تعریف کنند کاملأ تقصیر خودشان نیست. چه آنان از این موضوع آگاه باشند چه نباشند، بسیاری از میراث فکری آنان از جنبش های سوسیال دمکراسی (رفورمیست سوسیالیست) و استالینیست می آید، که در خلال سال‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ هنگامی که فاشیزم در حال کسب پیروزی های پی در پی بود، غالب بودند. این جنبش‌ها نه تنها به نازیسم در آلمان اجازه روی کار آمدن را، بدون اینکه حتی گلوله‌ای علیه آن شلیک شود، دادند؛ بلکه در فهم عمیق ماهیت و نیرو محرکه‌ی فاشیسم و راه مبارزه‌ی با آن هم شکست خوردند. بعد از چیره شدن فاشیسم، آنها چیزهای زیادی برای پنهان کردن داشتند و در نتیجه از ارائه‌‌ی یک تحلیل مارکسیستی که می توانست حداقل  باعث تعلیم نسل‌های آینده شود روی برگرداندند.

 

تحلیلی مارکسیستی هم از فاشیسم وجود دارد. لئون تروتسکی این تحلیل را نه پس از واقعه، بلکه درحین برخاستن فاشیسم ارایه داد. این یکی از بهترین کمکهای تروتسکی به مارکسیسم بود. او این کار را بعد از پیروزی موسیلینی در ایتالیا در ۱۹۲۲ آغاز کرد و در سالهای قبل از چیرگی هیتلر در آلمان در ۱۹۳۳ به اوج رساند.

 

تروتسکی در تلاش برای آگاه کردن حزب کمونیست آلمان و بین الملل کمونیستی (کمینترن) از این خطر مهلک و به راه انداختن یک جبهه‌ی متحد علیه نازیسم به یک نقد دقیق از سیاست‌های احزاب سوسیال دموکرات و استالینیست پرداخت. حاصل کار٬ خلاصه‌ای بود از تقریبا همه‌ی مواضع اشتباه، غیر مؤثر و منجر به خودکشی‌ای را داد که سازمان های کارگران می‌توانند نسبت به فاشیسم اخذ کنند. چرا که مواضع احزاب آلمانی را طیفی از کوتاهی‌های فرصت طلبانه و خیانت های دست راستی (سوسیال دمکراسی) ، و ابستنسیونیسم و خیانت ماورا چپی (استالینیسم) تشکیل می‌داد.

 

هنگام شروع گسترش جنبش نازی، جنبش کمونیستی هنوز مشغول زیاده روی های ماورا چپی بود (به اصطلاح دوره‌ی سوم). برای استالینیست ها هر حزب سرمایه داری خود به خود «فاشیست» بود. حتی فاجعه آمیزتر و گمراه کننده تر از این برای کارگران، گفته‌ی معروف استالین بود، که فاشیسم و سوسیال دمکراسی بیش از اینکه مخالف هم باشند «جفت» هستند. سوسیالیست ها از آن به بعد «سوسیال فاشیست» خوانده می شدند و دشمن اصلی به حساب می آمدند. و البته، تشکیل هیچ جبهه‌ی متحدی با آنها ممکن نبود، و کسانی، مثل تروتسکی، که تحریک به تشکیل چنین جبهه‌ی متحدی می کردند، برچسب سوسیال فاشیست می‌خوردند و با آنها برخوردی مشابه می شد.

 

فاصله ی زیاد خط استالینیست از واقعیت را شاید بتوان با به یاد آوردن برگردان آمریکایی آن واضح ساخت. در انتخابات ۱۹۳۲ استالینیست‌های آمریکایی فرانکلین روزولت را به عنوان کاندیدای فاشیست و نورمن توماس را به عنوان کاندیدای سوسیال فاشیست تقبیح کردند. چیزی که در مورد سیاست های آمریکا مضحک بود، در مورد آلمان و اتریش فاجعه بار بود.

 

(اخیرا (۱۹۶۹) واژه‌ی سوسیال فاشیسم سر از مقالات چپ‌های جدید درآورده. آیا آنهایی که از این واژه استفاده می کنند تصور می کنند که خودشان این کلمه را اختراع کرده اند؟ یا اگر از تاریخ این واژه آگاهند، آیا نسبت به مضمون آن بی تفاوتند؟)

 

بعد از قدرت گیری نازی‌ها، استالینیست ها با غرور و افتخار اعلام کردند که خط آنها صددرصد درست بوده؛ هیتلر فقط چند ماه می تواند دوام بیاورد، و آلمانِ شوروی آنگاه پدیدار خواهد شد. محدوده‌ی زمانی تعیین شده برای این معجزه از سه ماه به شش ماه و بعد به نه ماه تمدید شد، و سپس غرور و مباهات بی اساس رفته رفته به سکوت تبدیل شد. سنگینی شکست به دوش طبقه‌ی کارگر افتاد و ویژگی خاص فاشیسم که آن را از دیگر نظام‌های دیکتاتوری یا مرتجع متمایز می کند بر همه آشکار گشت، و تهدید برای اتحاد شوروی و امپریالیسم مسلح آلمان شروع به به واقعیت پیوستن کرد. این باعث تغییر در سیاست های مسکو در سال ۱۹۳۵ و دیگر احزاب کمونیست در سراسر دنیا شد. آنها بلافاصله جهشی عظیم به راست انجام دادند، حتی راست تر از سوسیال دمکرات‌ها. این موضع آنها در مقابل خطر گسترش فاشیسم در فرانسه و اسپانیا بود.

 

شکست ارتش‌های فاشیست آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم بیشتر مردم را قانع کرد که فاشیسم به کلی نابود شده و چنان بی اعتبار شده که دیگر هرگز نخواهد توانست هیچ دنباله روی به خود جلب کند. حتی از آن زمان، به ویژه نمایان شدن گروهها و گرایشات نئو فاشیستی در تقریبا هر کشور سرمایه داری، چنین تفکر خوشبینانه‌ای را باطل کرده.

 

این توهم که جنگ جهانی دوم به راه افتاد تا جهان را از خطر فاشیسم ایمن کند به همان جایی رفت که توهم قبلی، که جنگ جهانی اول براه افتاد تا جهان را برای دموکراسی امن کند،  رفته بود. میکروب فاشیسم بومیِ سرمایه‌داری است؛ یک بحران می تواند باعث همه گیر شدن آن بشود، مگر اینکه اقدامات متقابل موثر انجام شود.

 

از آنجا که آگاهی، ما را تجهیز می‌کند، ما این مجموعه جدید (منتخبی کوتاه از نوشته‌های تروتسکی در این باره) را به عنوان سلاحی به توپخانه ضد فاشیستی تقدیم می‌کنیم.