حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۶

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۶
اسلام دموکراتیک =  دموکراسی اسلامی
 
ششم قسمت
بعدها وبه مرور زمان آن ۱۰ سال به ابدیت پیوست و رسماٌ اعلام کردند که تنها راز ماندگاری مجاهدین همین انقلاب ایدئولوژیک است و با این انقلاب انسان می تواند در مسیر تکامل راه خودش را باز کند و حرفهای دیگری از این دست.
 به این ترتیب جلوی هر گونه تهدید درونی مانند انشعاب را قاطعانه گرفتند و همگان در برابر رهبر عقیدتی باید زانو می زدند و گرنه به سرنوشت پرویز دچار می شدند. موضوعی که آن را به اخراج ابلیس از بارگاه خداوند تشبیه کرده بودند! پرویز یعقوبی تنها کادر ارشد مجاهدین بود که اعتقادی به رهبر عقیدتی نداشت. پس تا آن هنگام، هدف از انقلاب ایدئولوژیک وخلق رهبر عقیدتی را مبارزه با رژیم و مشخص بودن سکاندار اصلی اعلام کردند.
    بر سر این موضوع یک جنگ سیاسی میان مجاهدین و دیگر گروههای اپوزسیون در گرفت و همه ی بحث هم بر سر هژمونی و برتری خواهی مجاهدین در طیف اپوزسیون بود و مجاهدین در دفاع از نقش رهبری خود از این فاز هم گذشتند و به قول خودشان رهبر با دست پر و توشه ای که اندوخته ی گذشته شان بود برای “برافروختن آتش بر فراز ایران” راهی جوار خاک میهن (عراق) شد! رهبر عقیدتی مسولیت رفتن به عراق را برای ارائه ی تئوری جنگ آزادی بخش پذیرفت. پیش از آن هم با بیانیه ی صلح، به قول خودشان مسیر سیاسی رفتن به عراق را هموار کرده بودند. آنها به عراق رفتند و با شعار صلح که رژیم ولایت فقیه از آن گریزان بود نهایتاٌ تاسیس ارتش آزادی بخش را اعلام کردند و به قول معروف همه ی تخم مرغها را در سبد عراق گذاشتند.
     پس از عملیات چلچراغ که در بهار ۱۳۶۷ انجام شد، رژیم ولایت فقیه در تابستان همان سال ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر موضع داد و اعلام کرد که قطعنامه آتش بس سازمان ملل را می پذیرد. به دنبال پذیرش قطعنامه از سوی رژیم سازمان مجاهدین اقدام به عملیات فروغ جاویدان کرد؛ یک شلیک بزرگ و سرنوشت ساز که به قول خودشان آتش و مهمات آن طی ۱۰ سال ذخیره شده بود. آن شلیک به هدف نخورد و مجاهدین به تهران نرسیدند. فروغ جاویدان به معنای نظامی یک شکست بود و تئوری جنگ آزادی بخش در ان نقطه برای همیشه مهر پایان خورد.
    نشستهای جمع بندی و کارهای مربوطه پس از عملیات هم انجام شد. مجاهدین یا LNA به قول خودشان تا آن نقطه در یک ظرف تئوریک مشخص کارشان را کرده بودندو اکنون در یک سرفصل جدید منطقه ای و جهانی ، رهبر عقیدتی باید ادامه ی راه مشخص می کرد. آیا معتقد بودند که تئوری جنگ آزادی بخش همچنان جوابگوست؟ چون رهبر عقیدتی  تصمیم داشت تا در عراق ماندگار شود و تشکیلات را با توجیه و تدوین عملیت فروغ جاویدان ۲ ، در کنار مرزهای ایران حفظ کند؛ اما با کدام استراتژی؟
 تئوری جنگ آزادی بخش تنها هنگامی موثر است که میان دو کشور جنگ رسمی در جریان باشد تا نیروهای مخالف بتوانند در شکاف جنگ اهداف خود را پیش ببرند.این تئوری چیز جدیدی نبود و مجاهدین به نمونه ای در قاره آفریقا استناد می کردند.زمانی که مجاهدین وارد خاک عراق شدند جنگ رسمی از سالها قبل در آنجا آغاز شده بود و مجاهدین هم بنا به تصریح خودشان با هدف توقف ماشین جنگی رژیم و استقرار صلح وارد جنگ با رژیم شدند!
    پس از آتش بس و بسته شدن شکاف جنگ، دیگر میدانی برای به کار بردن سلاح وجود نداشت. با وجود این، مجاهدین همچنان با تئوری جنگ ازادی بخش سرخوش بودند و در عراق ماندگار شدند چرا؟ آیا به این امید که دوباره جنگی میان ایران و عراق در بگیرد؟ چگونه؟ رژیم ولایت فقیه اهل آغاز جنگی دیگر نبود. چون اگر توان چنین کاری را داشت اصلاٌ زیر بار آتش بس نمی رفت و ان جام زهر را نمی نوشید و جنگ را تا فتح کربلا و قدس و مالزی ادامه می داد. پس توان رژیم برای یک جنگ دیگر صفر بود.
پس تنها راهش این بود که صدام حسین جنگ دیگری را شروع کند تا درشکاف جنگ LNA یا ارتش آزادی بخش کارایی داشته باشد. به سخن دیگر صدام وظیفه داشت تا نعش تئوری جنگ آزادی بخش را جانی دوباره ببخشد. صدام هم با یورش به کویت در سال ۱۹۹۰ میلادی نعش استراتژی جنگ ازادی بخش را به دار آویخت! مجاهدین در عراق ماندگار شده بودند تا با تکیه به صدام و کرامت او برای یک حمله ی دیگر به خاک ایران، استراتژی را به بار بنشانند!
    رهبر عقیدتی یک بار در یک نشست عمومی توضیحات مبسوطی برای همه ی نیروها داد و مدعی شد که بحث وابستگی مجاهدین به عراق یکسره حرف دشمنان و از القائات رژیم است.مسعود رجوی گفت:
 “مجاهدین خود را گروهی بی هدف نمی دانند. آنها به عنوان جایگزین رژیم ایران به عراق آمده اند و یک حکومت در سایه هستند و دستگاه سیاسی خودمان را هم در همین چهار چوب چیده ایم! پس از رژیم حاکمیت سیاسی در دستان ماست. این است که نمی شود گفت که دولت ایران به عراق وابسته است زیرا وسعت و جمعیت و همه چیز ایران از عراق بیشتر است و گذشته از اینها هرگاه سخن از وابستگی به میان می آید، پای یک قدرت بزرگ در میان است، مانند رژیم شاه که به آمریکا وابسته بود”. و ادامه ی ادعاها مبنی براینکه مجاهدین به عراق وابسته نیستند.
 مجاهدین خودشان را یک نیروی کاملا مستقل و دارای پایگاه اجتماعی معرفی می کردند. روزگاری، وزارت خارجه ی آمریکا یکی از دلایل موضع گیری اش در برابر مجاهدین را نداشتن  پایگاه مردمی عنوان کرد و مجاهدین هم در پاسخی به آن موضع، عکسی از راهپیمایی بزرگ مردم تهران در سال ۶۰ را منتشر کردند و زیر آن نوشتند “این هم پایگاه اجتماعی”. مجاهدین دروغ نگفته بودند. انها پایگاه اجتماعی و بسیاری چیزهای دیگر هم داشتند. امروز اما، هیچکدام را ندارند و جز نام و خاطره ای از آنها چیزی برایشان به جای نمانده.
    در باره اتهام تروریستی بودن هم باید گفت که مجاهدین تلاش فراوانی کردند تا از فهرست این گروهها خارج شوند. پس این امر برایشان اهمیت حیاتی دارد. به گونه ای که بارها مسولان مجاهدین اعلام کرده اند که ۹۰ درصد توان سازمان بر سر اتهام تروریسم قفل شده است. در هر مراسم، جشن، عزا، تظاهرات و هر فرصتی، نخستین شعارمجاهدین خارج شدن از فهرست گروههای تروریستی است به ویژه پس از سرنگونی صدام! به راستی معنای واقعی این شعار چیست؟ اگر سازمانی خودش را مردمی و مشروع و محبوب می داند، چرا باید نگران حرف غرب و شرق و فلان فهرست و بهمان موضع باشد و به این سادگی به قول خوش قفل بشود؟! برای نمونه ببرهای تامیل هم در لیست گروههای تروریستی قرار داشتند اما برایشان اهمیتی نداشت و ۹۰ درصد توان انها هم “قفل” نبود زیرا استراتژی روشن و هدف مادی مشخصی داشتند و درنتیجه پایگاه مردمی هم دارند و کارکرد عادی خود را ادامه می دهند.
    اما مجاهدین نگران و قفل هستند. این نگرانی در زمان صدام چندان بارز نبود زیرا تکیه گاهی مانند صدام داشتند و امیدوار بودند که در آشفتگی های منطقه بالاخره رویداد یا معجزه ای رخ دهد و رهبر عقیدتی دریک سناریوی سیاه به حاکمیت سیاسی برسد. قابل درک بود که چرا و چگونه مجاهدین در بالاترین رده ها به این نتیجه رسیده بودند که “خلق قهرمان ایران” بی عرضه اند که رژیم را سرنگون نمی کنند! مردم ایران به دنبال روشها و هدفهای موهومی که مجاهدین بر آن اصرار داشتند نبودند. آزموده را آزمودن خطاست….
اسماعیل هوشیار
ادامه دارد…

www.tipf.info