حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۵

حماسه های خاموش درسرابی تاریخی ۵
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
قسمت پنجم
 با اعلام جنگ مسلحانه علیه رژیم ولایت فقیه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از سوی سازمان مجاهدین، برگ مهم دیگری در تاریخ سیاسی ایران رقم خورد. در آغاز فاز نظامی و ضربات مهلکی که رژیم در ابتدا دریافت کرد، نخستین نظریه ای که در کوتاه مدت همه منتظر آن بودند سرنگونی رژیم زیر ضربات نظامی بود. این ذهنیت به گونه ای عام بر بیشتر سازمانهای مخالف رژیم و حتی بر اپوزسیون مقیم خارج ایران  هم حاکم شده بود. اما رژیم به هر شکلی از جمله سرکوبی مطلق و بی سابقه توانست خودش را سر پا نگه دارد و سازمان مجاهدین با تظاهرات مسلحانه ی ۵ مهر ۱۳۶۰ یک بار دیگر تلاش کرد در فضای بسته و اختناق آمیز جامعه شکافی پدید آورد تا شاید باعث حرکتهای اجتماعی گردد.
    در سال ۱۳۶۱ هنگامی که عراقی ها وادار به عقب نشینی از خاک ایران شدند و سپس پیشنهاد آتش بس و مذاکره دادند، رژیم ولایت فقیه وضعیتی بادوام تر پیدا کرد به گونه ای که حاضر به هیچگونه مذاکره ای با عراقی ها و پذیرش آتش بس نشد. آنان شعار فتح قدس از راه کربلا را سر دادند و خیلی ها می دانستند که چنین مواضعی هیچ موضع مشخصی در جنگ نیست. رژیم تنها به ادامه ی جنگ نیاز داشت زیرا در پشت سپر جنگ هر سرکوبی را به سادگی انجام می دادند و هرگونه اشکال و ضعف و کمبودی در جامعه را به نام جنگ توجیه می کردند و می پوشاندند و صداهای مخالف را خفه می کردند.
    پیش از مذاکره ی نمایندگان عراق با مسعود رجوی در پاریس، عراقیها همه ی راهها را رفته بودند و هیچ راهی برای مذاکره با رژیم ولایت فقیه نیافته بودند. رژیم میانجیگری خیلی ها را رد کرده بود  نمایندگان عراق درب همه ی دفاتر و سفارتخانه های رژیم در سراسر جهان را زده بودند. رژیِم اما اعلام کرد که پایان جنگ دفن اسلام است و تحت عنوان غرامت از پذیرفتن آتش بس سر باز زد. دست آخر، عراقی ها به پاریس رفتند و بیانیه ی صلح را با مسعود رجوی امضا کردند. این حرکت در افکار عمومی پرسش برانگیز بود اما توجیه مجاهدین این بود که جنگ و دفاع تا زمانی که نیروی خارجی در خاک میهن است مشروع است اما هنگامی که نیروی خارجی درخاک میهن نیست و خواهان مذاکره و آتش بس شده، جنگ دیگر مشروعیت ندارد و صلح باید برقرار شود.
    به دنبال امضای بیانیه ی اتش بس در پاریس میان رجوی و نمایندگان عراق، مجاهدین شعار صلح صلح آزادی را محوری و عمومی کردند و به دنبال آن اندیشه ی جنگ آزادی بخش آرام آرام شکل گرفت که در نهایت به استقرار نیروهای مجاهدین به عنوان یک ” ارتش آزادی بخش ” در عراق انجامید.
    سازمان مجاهدین در ایران درگیر جنگ داخلی با رژیم ولی فقیه بود. در اواخر سال ۱۳۶۰ تفکر سرنگونی رژیم در کوتاه مدت رنگ باخت و به قول مجاهدین حتی بازرگان هم تا روز۵ مهر ۱۳۶۰ سکوت کامل کرد و هنگامی که مطمئن شد رژیم رفتنی نیست درب جماران را زد. البته مجاهدین بعدها اعلام کردند که ما اطلاعیه ی رسمی یا قولی به کسی نداده ایم که رژیم چه روزی سرنگون می شود ! ما هم مانند دیگران امیدوار بودیم که رژیم تنها شش ماه دوام بیاورد.
    به دنبال آغاز یک نبرد سیاسی میان مجاهدین و سایر گروهها و افراد مستقل سیاسی، که خود، یکی از تبعات سرنگون نشدن رژیم در کوتاه مدت بود، تغییراتی در آن ائتلاف اولیه ی شورای ملی مقاومت رخ داد و عده ای از بزرگان سیاسی مسیر خودشان را جدا کردند. در کنار تمامی دلایل و اختلافات موجود میان مجاهدین و سایر گروههای سیاسی، یک اتفاق نظر میان همگان وجود داشت و آن هم پروسه ی سرنگونی کوتاه مدت رژیم که باید فراموش می شد. و اکنون مجاهدین در ورای همه ی مسائل باید به اصلی ترین و مهمترین تضاد می اندیشیدند و آن را به گونه ای حل می کردند. سازمان مجاهدین به عنوان تشکلی نیرومند و مدعی، اگر می خواست به مبارزه ای دراز مدت با رژیم بپردازد، باید به چه تضادهای پاسخ می داد؟ چنانچه بنا بود در آینده تهدیدی علیه سازمان وجود داشته باشد، چه می توانست باشد؟ آیا احتمال یک انشعاب دیگر در آینده وجود نمی داشت؟ ثبات سیاسی در کمیته ی مرکزی و دفتر سیاسی تشکیلات تا کجا می توانست دوام داشته باشد؟
    مسعود رجوی تنها بازمانده ی کمیته ی مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران بود که از زمان رژیم سلطنت زنده مانده بود. در این زمان زمزمه های در رده های بالای تشکیلات شنیده می شد مبنی بر اینکه..: ” در طول سالیان رهبری سازمان عملاٌ در دست رجوی بوده است و شایسته ترین فرد در سازمان اوست و اگر مسعود ثابت کرده که توان هدایت سازمان را دارد و سازمان نیازمند تحولی در راس است ، چرا این موضوع نباید رسماٌ اعلام شود؟ ”
 این در واقع نقطه ی آغاز و نطفه ی اولیه ی داستان رهبری عقیدتی است که مجاهدین آن را تحت عنوان “انقلاب ایدئولوژیک” مدون و رسمی کردند. اینکه شخص مسعود یا اشخاص دیگری هم طراح و مبتکر چنین تحولی بوده یا نه… هم اکنون موضوع بحث ما نیست.
    در گام بعدی جایگاه و نقش زنان را هم در همه ی زمینه ها ضمیمه ی رهبر عقیدتی کردند و به این ترتیب مسعود رجوی بر آن شد تا به قول خودش در مسیر حل تضادهای محتوایی به دنبال شایسته ترین زن مجاهد خلق باشد و او نخستین زنی خواهد بود که توان درک مسعود را داشته و به “ولایت” مسعود لبیک می گوید. (مریم عضدانلو) به این شکل بود که در فرهنگ مجاهدین پس از خدا و به جای خلق،نام مسعود رجوی جای گرفت! هرچند با گذشت زمان برای همه روشن شد که بحث حق و حقوق و یا رهایی زنان، روکش زیبایی برای اهداف دیگر بود. علم کردن رهبر عقیدتی که پس از مدتی رسماٌ نایب امام زمان معرفی شد، کار ساده ای نبود و ابزارهای خاص خودش را می طلبید که حق وحقوق زنان در نظر همگان اعم از نیروهای درونی یا بیرونی منطقی و جذاب به نظر برسد.
    در گام بعد به دلیل باورهای مذهبی در مجاهدین، خیلی زود راه حل یک سری موانع جزئی را هم با اهرم اسلام انقلابی کنار زدند و بالاخره پس از مدتها بحث اقناعی در درون سازمان مجاهدین، هنگامی که همگان متقاعد شدند که در مبارزه با رژیم باید فداکاری کرد و حتی اگر لازم باشد بدترین فشارهای سیاسی را هم باید به جان خرید و هر کاری را به خاطر حفظ سازمان انجام داد. ابتدا دفتر سیاسی و کمیته ی مرکزی مجاهدین را منحل اعلام کردند و پس از مراسم ازدواج مریم و مسعود معرفی رهبر عقیدتی سازمان اعلام بیرونی شد و گفتند زنان در جایگاه تاریخی قرار گرفتند و چنین امر مهمی برای نخستین بار است که رخ می دهد و در طول تاریخ از سوی هیچ کسی یا سازمانی انجام نشده ! به قول مجاهدین ، شهامت پرداختن به موضوع زنان ازبالا به عنوان ستم کشیدگان تاریخ، فقط از عهده ی رهبر عقیدتی برمی آید و نام این پرداختن به زنان را هم انفجار رهایی نهادند!
    با اندکی دقت مشخص است که کارهای مهمی انجام شد و در صدر آنها هم زنده شدن حق رهبری مسعود رجوی. و گفتند که تا به حال مسعود به عنوان سکاندار عمل کرده و این موضوع را با افتخار  رسمی کردند. همه ی مسئولیتها به گردن شخص رهبر بود و همه ی اختیارات هم در دست او بود و دیگران باید تنها مجری خط و برنامه های او باشند. خلاصه این که رژیم در کوتاه مدت سرنگون نشد. و در دراز مدت چه کسی می تواند تضمین کند که اعضای دفتر سیاسی و کمیته ی مرکزی به مرور زمان در ردیف لایق ترین افراد قرار نگیرند و بعد هم در میان آن همه رهبر “ذیصلاح” و انبوهی تناقضات محتوایی در اندیشه و سیاست و خط و نظرات گاه متضاد و تجربه ی انشعاب سال ۵۴ مزاحم رهبری رجوی نشود!؟ در همان سالهای ۶۳ و ۶۴ مسعود رجوی گفته بود که هدفش از خلق رهبر عقیدتی یا انقلاب ایدئولوژیک این است که می خواهد بار ۱۰ سال آینده را ببندد

 

اسماعیل هوشیار
 ادامه دارد
www.tipf.info