تأملی کوتاه بر راه‏کارهای پیشنهادی حزب کمونیست ایران (م- ل – م)*پیرامون کمونیسم بر سر دو راهی: پژمردگی یا شکوفائی

پر واضح است‏که جنبش کمونیستی ایران متأثر از جنبش جهانی‏ست و در وضعیت بغایت بغرنجی قرار گرفته است. عقب نشینی، تسلیم و کرنش از وضعیت موجود دارد، بنیه و ته‏مانده‏ی رادیکالیزم‏اش را می‏سوزاند. مختص این و آن نیرو و این و آن جنبش کمونیستی نیست؛ من‏حیث‏المجموع دردِ جهانی‏ست و دارد در مسیر هزینه گیر خود به پیش می‏رود. بی‏عملی مفرط و بی‏تفاوتی‏ها هم نهادینه شده است و کسی پاسخ‏گوی ناکرده‏ها و توضیح جایگاه واقعی خود نیست. جای پراتیک را با شرایط عینی عوضی گرفته‏اند و علت شکست و نافرجامی‏ها را دارند در بستری خلاف وظایفِ پایه‏ای کمونیستی توضیح می‏دهند. محتوای واژه‏ها و فرم‏های کاری را دارند به گونه‏ای دیگر تعریف می‏نمایند و کار کمونیستی تأثیر گذار و دخالت‏گر را با کار خارج از کشوری، جابجا نموده‏اند.

بارها و بارها از جانب این و آن تاکید گردیده است‏که کمونیست‏های ایران در دوره‏های متفاوت و به عبارتی واقعی‏تر طی سی ساله‏ی اخیر، فرصت‏های مبارزاتی ارزش‏مندی را سوزانده‏اند و در ابعادی دهشتناک‏تر به نیروی دافعه تبدیل گردیده‏اند و بر گستره‏ی میدانِ در خود، افزوده‏اند. مسلم است‏که هیچ نیروئی نتوانسته است به عنوان نیروی کمونیستی از مبارزات کارگری – توده‏ای دفاع نماید و رژیم را پس زند. در عوض تا توانسته‏اند راه عقب را در پیش گرفته‏اند؛ تا توانسته‏اند مردم را در مقابل وحشی‏گری‏های سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی تنها گذاشته‏اند؛ تا توانسته‏اند فرهنگ ناصحیح و غیر کمونیستی را در درون جنبش کمونیستی رواج داده‏اند و تا توانسته‏اند زمینه‏ی خروج عناصر خودی را فراهم نموده‏اند.

محرز است‏که در این میان نقدِ سیاست، تئوریک و مناسبات درونی، پیش‏شرط هرگونه فعالیت سازنده و پیشرونده است. واضح است‏که هر جنبشی نیازمند نقد و بررسی‏ست. بدون کاربست دائمی این ابزار، کارها به پیش نخواهد رفت. در حقیقت، بستر نقد تأثیرگذار را باید بدرستی شناخت و واقف بود که نقد زنده، نیازمند کدام و یا کدامین شرایط مبارزاتی‏ست. نقد بدون شرکت عملی در مبارزه‏ی طبقاتی، به نقدی بی‏روح و مرده تبدیل خواهد شد. نقدی نیست که متضمن بارآوری جنبش کمونیستی باشد. این نقد فاقد اعتبار است و باید به حساب نقد در خود گذاشت. نقد سازنده و پویا، بسترساز مبارزه‏ی هد‏ف‏مند و مشکل‏گشای معضلات  طبقاتی‏ست. به عبارتی واقعی‏تر فرصت‏های مُرده و سوخته را زنده و سیاست جاذبه را جای‏گزین سیاست دافعه می‏کند.
به همین دلیل باید به مضمون کار پی بُرد و در یک کلام پیش درآمد همه‏ی این‏ها به باز تعریف موقعیت و جایگاه خودی و خودزنی سیاسی مربوط می‏گردد. مستلزم سوزاندن لباس بی‏شکل و شمایل، دفن تابوها و بیرق‏های “سازمانی – حزبی” بدون محتواست. بدون گام نهادن عملی در چنین پروسه‏ای، سخن از ثمربخشی نقد سازنده، پویا و بالنده بیهوده است.  

حقیقتاً که نزدیک به سه دهه‏ای‏ست نیروهای کمونیستی خارج از کشور دارند آگاهانه و بر اساس مصالح و منفعت گروهی – حزبی، تعاریف بناحقی از خود ارائه می‏دهند که با مختصات مکانی – فعالیتی آنان هم‏خوانی‏ای ندارد. بیان سازمان‏ و حزب سراسری و ایرانی به پسوند نام تشکیلاتی خودی، بیشتر به طنز شباهت پیدا کرده است. یعنی این‏که قد و قواره‏ها، ظرف‏ها و فرم‏های ارائه داده شده‏ی “سازمانی – حزبی”، تحریف شده است. ایراد اساسی در عدم انطباق شکل و محتواست. ریشه، پوسیده و گندیده است و به همین دلیل کار را باید فارغ از منفعت نام “حزبی – سازمانی” و از جای درست شروع نمود و دانست که بدون تلنگر و نقب ریشه‏ای به خود، نمی‏توان از چشم‏اندازها و افق‏های روشن سخنی به میان آورد.

به هر حال و چنان‏چه آگاهانه بخواهیم این پیش‏فرض‏ها را به کنار نهیم و علی‏رغم قبول این نقصیه‏ی بنیادی، به طرح‏ پیشنهادی و راه‏کار ارائه داده شده از جانب حزب کمونیست ایران (م – ل – م) بپردازیم، باید به این‏موضوع پاسخ دهیم که چرا جنبش کمونیستی جهانی و بوِیژه کمونیست‏های ایران به چنین وضعیتِ دردناکی دچار گردیده‏اند و راه‏کارها در چیست؟ آیا هم‏زمان با تغییر و تحولات دنیای کنونی، جنبش کمونیستی جهانی و بویژه جنبش کمونیستی ایران نیازمند “تئوری و سنتز نوینی”‏ست و ایده‏های بزرگان مارکسیست – لنینیست، آلترناتیوها و شیوه‏های مبارزاتی ارائه داده شده‏، بیش از این پاسخ‏گو نیست و به “سابق” ربط دارد و شرایط جدید، آلترناتیوها و نوع کاری جدیدی را می‏طلبد؟ هم‏چنین می‏بایست به این سئوال کلیدی پاسخ دهیم که آیا سازمان و حزب کمونیستِ مدعی تغییر دنیای کنونی، طی سی ساله و در مقابل تعرضات سرمایه‏ی ایران، خطر را به جان خریده است و در جهت تحقق تئوری، برنامه‏ها و آرمان‏های‏اش گام‏های عملی برداشت؟ آیا اساساً در جایگاه واقعی خود قرار گرفته است تا به صحت و سقم نظرات و کارکردهای‏اش پی ببرد؟ …

قبل از هر چیز جای دارد تا بمنظور رفع هرگونه سوءتفاهمی اعلام نمود که بحث بر سر نفی فعالیت‏های “حزبی – سازمانی” در خارج از کشور نیست بل هدف ارائه‏ی تصویر صحیح از جایگاه و موقعیت خودی و به تبع از آن توضیح جایگاه نقد سازنده و پویاست. حقیقتاً که بدون توضیح واقعی و دقیق به موارد فوق نمی‏توان کار کمونیستی و هدف‏مندی را به پیش بُرد. به عبارتی تغییر هر وضعیتی منوط به توضیح بی پروای موقعیت و جایگاه انتخابی‏ست. کاری که همه‏ی احزاب و سازمان‏های سیاسی خارج از کشور در تخالف با آن قرار گرفته‏اند و دارند، تصویر بی‏نهایت نادرستی از خود به دنیای بیرونی ارائه می‏دهند.
واضح است‏که تغییر دنیای کنونی و فروپاشی و عقب نشینی گام به‏گام کمونیست‏ها، هزاران سئوال را در برابر آنان قرار داده است و واضح است‏که توضیح همه‏ی آن‏ها از زمره وظایف‏شان به حساب خواهد آمد؟ علی‏رغم چنین وظایف رو در رو و کم‏کاری‏هایی آیا می‏توان علل اساسی بروز چنین وضعیتی را در بی‏پایه‏گی و بی پاسخی کمونیزم به وضعیت “جدید” نوشت؟ یا این‏که سازمان و حزب مدافع‏ی برقراری عدالت اجتماعی در درون جامعه، به دلیل نگاهِ طولانی‏اش به عقب، بدلیل بی‏برنامه‏گی‏اش در تبعید و بدلیل بی چشم‏اندازی‏اش، از درون تهی شده است و حاضر به بیان چنین واقعیات مملوس و پیش پا افتاده‏ای نیست؟

این‏ها مفوله‏های مهم و اساسی‏ست که نیروهای موجود در درون جنبش کمونیستی ایران دارند از پاسخ بدان‏ها سر باز می‏زنند. در حقیقت اوضاع وخیم جنبش کمونیستی جهانی و بوِیژه ایران بر روی میز هر انسان آزاده و کمونیستی قرار دارد. اگر انکار موقعیت خودی ممکن‏پذیر و در درون تا حدودی گیرائی دارد، نافرجامی‏ها، فقدان حضور و بی‏دخالتی و پالایش دادن مبارزات کارگری – توده‏ای و آن‏هم در برابر احجافات سرمایه‏داران و سرکوب‏گران ناممکن است و جایی برای انکار باقی نگذاشته است؛ نمی‏توان منکر این قضیه‏ی دردناک شد که “سازمان‏ها و احزاب” ایرانی بدلیل سرکوب وحشیانه و خونین ظالمان رانده شده‏اند و بدنباله‏ی آن‏هم نمی‏توان منکر این قضیه شد که آنان بدلیل پای‏بندی خالصانه و عمیق‏شان به سیاست‏های ناصحیح، بدلیل فرار از مبارزه‏ی عملی با دشمن مسلح و باوری به روابط ناسالم، میزان وسیعی از نیروهای خودی را کوچ داده‏اند. اگر نیمه‏ی بروز چنین وضعیتی را مربوط به تعرض سرمایه بدانیم، نیمه‏ی دیگر آن، به سیاست  پاسیفستی، رفتار و اعمال ناصحیح و عدم وسعت نظر “رهبران” ابدی، احزاب و سازمان‏ها بر می‏گردد. بحث بر سر منفعت حقیرانه و خودخواهی‏های خرده بورژواءمابانه است که هم‏چون بختکی خانه خراب‏کن بر سر در, هر سازمان و حزب کمونیستی ایران لانه کرده است. نه تا حدودی، بل بخش اعظم مبانی پایه‏ای، حول انجام وظایف و رفتارهای کمونیستی معین و مشخص می‏باشد و ربط با واسطه‏ای با اوضاع کنونی ندارد. مطئمناً التزام عملی به آرمان رهائی‏بخش و به تبع از آن، پس زدن عملی به تمایلات حقیرانه‏ی سازمانی – حزبی، عقب نشینی‏ها و دافعه‏ها را کنار خواهد زد و بر بارآوری‏های جنبش کمونیستی خواهد افزود. متأسفانه کج اندیشی‏ها و خودخواهی‏های سازمانی – حزبی دارد بیداد می‏کند و مفوله‏هایی هم‏چون پای‏بندی به پرنسیب‏های اولیه و اصولی در منطق آنان هیچ‏گونه جایگاهی ندارد. تا به این مرض و زخم درونی باوری نباشد، علاج و درمان آن ناممکن است.

با این اوصاف به بینیم که حرب کمونیست ایران (م – ل – م) اوضاع را دارد چگونه می‏بیند و از نظر عملی مشوق کدامین راه‏کارهاست؟
“اگر کمونیست‏ها مختصات این دوره و خطرات و فرصت‏های نهفته در آن را عمیقاً در نیابند، قادر به ارائه راه حل برای برون رفت از این بحران نخواهند شد” … “پیشروی دوره اول مرهون چارچوبه تئوریکی بود که مارکس جلو گذاشت و بعدها توسط لنین و مائو تکامل یافت. دوره جدید نیز نیازمند چارچوبه تئوریکی نوینی است که بر پایه جمعبندی نقادانه از دستاوردها و کمبودهای تئوریکی و پراتیکی دوره قبل جلو گذاشته شود. دوره جدیدی که در راهست تکرار دوره قبل نبوده و نمی تواند بر مبنای سابق به پیش رود.
… ناتوانی و ضعف کمونیستها در تاثیر گذاری بر خیزش توده‏ای یک ساله اخیر، خود نشانه‏ای از این وضعیت اسفبار است. در زمانی که توده‏ها بپا خاسته و جمهوری اسلامی را پس از سی سال بطور جدی به مصاف طلبیده‏اند، کمونیستها به انحا مختلف عقب ماندگی خود از اوضاع عینی را توجیه می‏کنند….”. – از م – ل – م –

خطرات، فرصت‏های نهفته، عقب ماندگی، عدم دخالت‏گری سیاسی، از کف دادن به مبارزه سیاسی انقلابی برای سرنگونی، راضی به حداقل‏ها، طرح برخی مطالبات دمکراتیک و ده‏ها مقوله و ناکرده‏های دیگری که در نوشته‏ی م – ل – م آمده است را باید و می‏بایست به حساب حقایق ملموسی گذاشت که بر روح و روان سازمان‏ها و احزاب کمونیستی ایران سیطره انداخته است. حقایقی که بدور انداختن و تغییر آن‏ها مستلزم خانه تکانی سیاسی‏ست. مستلزم وفاداری عملی به پرنسیب‏ها و باورهای مبارزاتی‏ست؛ مستلزم قبول خطر در برابر سرکوب‏گران تا بُن دندان مسلح است؛ مستلزم برسمیت شناختن و محترم شمردن به حقوق مخالفین و قوانین چیده شده‏ی درونی‏ست. مستلزم رعایت قواعد مبارزه‏ی ایدئولوژیک سالم در درون جنبش کمونیستی‏ست، مستلزم بُرش عملی – کمونیستی‏ست. سی سال بی‏عملی، سی سال بی ارتباطی و سی سال بی‏دخالتی در مبارزات کارگری – توده‏ای به سیاست روتین و جا افتاده‏ی نیروها و احزاب کمونیستی ایران تبدیل گشته است. واضح است تا زمانی‏که جنبش کمونیستی خود را در چنین موقعیتی محبوس نموده است، قادر به پیشروی و پس زدن دشمنان توده‏های محروم نخواهد بود. واقعیت این است که احزاب و سازمان‏های کمونیستی ایرانی در برابر وضعیت موجود سر تعظیم فرود آورده‏اند و حاضر به قبول و تغییر آن نیستند. سازماندهی‏ها، برنامه‏ها و برخوردها در جهت ارتباط و راه اندازی جنبش‏های اعتراضی – کمونیستی و یگانگی‏ها نیست. همه‏ی کارشان به مبارزه‏ی دفاعی و آن‏هم در خارج از کشور خلاصه گردیده است، در حالی‏که جنبش کمونیستی ایران بیش از هر زمان دیگری به نیروی بُرنده و مدافع‏ی عملی نیازمند است.

سرمایه در ایران در مسیر تعیین شده‏ی خود در پیش است و سی سالی‏ست که دارد به انحای گوناگون حقوق میلیون‏ها انسان محروم را لگدمال می‏نماید و سی سالی‏ست که دارد به سبوعانه‏ترین شکل ممکنه جنبش‏های اعتراضی را به خاک و خون می‏کشاند. در عوض سی سالی‏ست که نیرو و یا نیروهای مدافع‏ی وی دارند به زندگی در تبعید خود ادامه می‏دهند و چشم‏اندازی بمنظور برون رفت از وضعیت کنونی متصور نیست. نتایج چنین سیاست‏ها و تمرکزهایی پیشاپیش مشخص بود. بی دلیل نبوده و نیست که دشمنان کارگران و زحمت‏کشان ایران علی‏رغم بحران عمیق و دائم‏التزاید بر سر کار باقی مانده‏اند و دارند چرخش سرمایه را به گردش در می‏آورند.

فارغ از همه‏ی این‏ها، سئوال این است نقد را برای چه و برای کدامین منظور می‏خواهیم؟ نقد و جمع‏بندی سال‏های ۵۷ – ۶۰ به کجا رفته است و بدرد کدامین کارمان آمده است؟ تا چه اندازه به آن نقدها، نظم و ترتیب و برنامه‏های چیده شده وفادار ماندیم و بدان عمل نمودیم؟ هر جریان و حزبی، عقب نشینی خود از شهرها و کوه‏های ایران و هم‏چنین از کردستان را جمع و جور و راه آنی – آتی خود را به درون و بیرون ارائه نموده است؟ چه بلایی بر سر آن وظایف و راه‏های چیده شده آمده است؟ نتایج و جمع‏بند آن وظایف و ترتیب کارها به کجا رفته است؟ آیا بدان‏ها عمل شده است و در عمل بنادرستی‏ها آن‏ها پی ببرده‏ایم یا این‏که در خدمت به توجیه بی‏عملی و بی وظیفه‏گی‏مان نوشته‏ایم؟
طرح بحث نقدِ “سیاسی – تئوریک”، “ایجاد تشکیلات کمونیستی و کمونیسم شناسی”، “تلاش برای دستیابی به تئوری‏های پیشرفته‏تر”، “سنتز نوین از علم کمونیسم”، “کمونیسم علم است یا ایدئولوژی”، “مفهوم طبقه” و از این‏دست موارد، مباحث فوری، عملی و آنی یک حزب و سازمان “پرولتری” با برنامه و تئوری نیست. به میان کشیدن چنین مواردی از جانب احزاب و سازمان‏های ایرانی تازگی ندارد و همواره جنبش ایران و آن‏هم در مقاطع‏ی مختلف با آن‏ها روبرو بوده است. به پرونده و رفتارهای طراحان این مباحث رجوع کنید، به جدل‏های سیاسی – تئوریک‏شان با مخالفین درونی بنگرید، متوجه خواهید شد که طراحان این مباحث تا چه اندازه پایدار به باورهای اولیه‏ی کمونیستی‏اند و موافق یگانگی و مخالف پراکندگی‏اند. نمودارها خلاف این‏ها را تاکنون نشان داده است.

کار کمونیستی تعین و التزام خود را دارد. تکلیف و تعریف کمونیستی خود را باید به عنوان حزب کارگری و سازمان سیاسی – نظامی و آن‏هم با صراحت کمونیستی اعلام نمود و مهمتر از آن توضیح داد که در کدام بستر مبارزاتی‏ست که می‏توانیم به نقد سازنده دست یابیم. بر این باورم که بدون وارد شدن به عرصه‏ی عملی مبارزه نمی‏توان پروسه نقد را به سر انجام رساند و بر درستی و نادرستی سیاست‏ها و کارها پی بُرد. سازمان و حرب کمونیستی، سازمان و حزب عمل است و بدون ارتباط مستقیم با توده‏ها بمنظور بسیج و سازماندهی آنان علیه‏ی حاکمان ظالم، به سازمان و حزب در خود تبدیل خواهد شد. مازاد بر همه‏ی این‏ها سخن گفتن از نقد گذشته بدون کمک‏رسانی و نقش آفرینی‏های فی‏البداهه به میلیون‏ها توده‏ی محروم به معنای تحریف ایده‏ی بزرگان م. ل است. نیروی کمونیست، نیروی دخالت‏گر است. نیروئی‏ست که نقد زنده‏ی خود را از درون جامعه و از تند و پیچ‏های مبارزه‏ی طبقاتی می‏یابد. گردآوری عناصر و نیروهای کمونیستی و آن‏هم حول طرح‏های خیالی و غیر عملی، چیزی جز تداوم اتلاف انرژی‏ها و دامن زدن بیش از این به سرخوردگی‏ها نیست.

واضح است‏که در اثر فقدان و حضور در درون جامعه هیچ تئوری‏ای جاذبه نخواهد داشت و اندیشه‏های‏اش هیچ قشر و یا هیچ طبقه‏ای را بر نمی‏انگیزاند و اعمال‏اش شور و حرکتی را به وجود نخواهد آورد. مادی و همگانی شدن تئوری، لازمه‏اش حضور پیروان آن در درون جنبش‏های اعتراضی‏ست. جذب نیروی جوان و توده‏، به سمت هر تئوری و سیاستی، منوط به حضور حزب و سازمان در درون است. سخن زیبای بدون عمل، کاربردی ندارد و توجه‏ی مردم بیشتر، به پشتیبانان عملی در زمان تعرض سرکوب‏گران به حیات و هستی‏شان است.

خلاصه‏ی کلام این‏که حزب کمونیست ایران (م – ل – م) دارد همان راهی را می‏رود که صدها بار در خارج از کشور به مرحله‏ی عمل در آمده است و نافرجامی آن‏ها هم در مقابل همگان قرار دارد. تداوم و پی‏گیری این روش‏ها و متدها نه تنها در خدمت به بالندگی و برون رفت از اوضاع کنونی نیست بل ادامه‏ی مشغولیات سیاسی تاکنونی‏ست. به معنای، نه شناختن صحیح کار حزبی – سازمانی و آن‏هم به عنوان سازمان و حزبی سراسری – ایرانی، با کار خارج از کشوری‏ست. تعین و محتوای این دو کار متفاوت است و دو وظیفه و دو سازماندهی متفاوت را می‏طلبد و بدون کمترین شک و شبهه‏ای نیازمند ظرفی مناسب با ظرف‏های تعریف شده‏ی تاکنونی‏ست. عدم تفکیک وظایف گوناگون و نه شناختن و به عبارت وافعی‏تر سرپوش گذاشتن به موقعیت خودی به عنوان “سازمان” و یا “حزب” خارج از کشوری باعث خواهد گردید تا اوضاع هر آن‏چه را که است، بدتر شود. کاری که حزب کمونیست ایران (م – ل – م) مبلغ و مروج آن است و مهمتر از همه‏ی این‏ها و بمانند دیگر احزاب و سازمان‏ها، هیچ‏گونه وظیفه‏ی عملی و فوری‏ای در مقابل تعرضات رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی برای خود قائل نیست و آگاهانه دارد جنبش‏های اعتراضی مردمی را به حال خود رها می‏سازد تا چند صباحی دیگر و با راه‏اندازی بحث‏های غیر عملی و روشنفکرانه، خود را مشغول نماید.

۱۰ جولای ۲۰۱۰
۱۹ تیر ۱۳۸۹

لنیک مطلب
http://www.eteraaz.com/maghalat/3616.html

* حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائویست)