جنگ عراق، بورژوازی امریکا و تاکتیک چالش شکست! راهکارها و وظائف رویاروی طبقه کارگر بین المللی

ناصر پایدار : دیری است که شکست امریکا در جنگ عراق به گفتگوی مشترک همه محافل سیاسی جهان حتی کاخ سفید و پنتاگون و سازمان CIA تبدیل شده است. همه از شکست سخن می گویند اما اینکه چه چیز شکست خورده است و حصول کدامین اهداف با شکست مواجه شده است؟

موضوعی است که یا بحث نمی شود و یا به گونه ای غلط به اذهان القاء می گردد. شکست بورژوازی امریکا و دولت های متحد وی در جنگ خاورمیانه اگر نه در دراز مدت، اما در کوتاه مدت، شکست بسیاری از هدفها و انتظاراتی است که جنگ های بالکان، افغانستان، عراق و پاره ای رویکردهای جنگ افروزانه دیگر قطب مسلط سرمایه جهانی، دنبال می کرده است. این هدف ها به طور مختصر عبارت بودند از:
۱٫ ایجاد فضای سیاسی و میلیتاریستی متناسب با ملزومات عقب نشینی استراتژیک و مطمئن جنبش کارگری بین المللی به گونه ای که تاخت و تاز بلامنازع و بی مرز بورژوازی برای بازتقسیم مجدد کار لازم و اضافی به زیان طبقه کارگر و به نفع افزایش سود سرمایه ها در سطح جهانی با مقاومت مؤثری مواجه نشود. در این رابطه بحث بر سر این نیست که آرایش قوای جنبش کارگری در روزهای تدارک جنگ، سد مقاومی در مقابل تعرضات سرمایه جهانی یا تهدیدی تعیین کننده برای این تعرض بوده است. جنبش کارگری بین المللی به طور مسلم از چنین موقعیتی برخوردار نبوده و در شرائط حاضر هم نیست. مسأله واقعی این است که ضربات مستمر بحران اقتصادی جاری و مخاطرات بالفعل آن برای شیرازه بقای نظام سرمایه داری، سازماندهی وسیعترین تهاجمات علیه سطح معیشت و امکانات اجتماعی کارگران دنیا را به جزء لایتجزای پیش شرط ها و ملزومات بازتولید سرمایه بین المللی مبدل ساخته است. بورژوازی ناگزیر است به صورت استراتژیک به این نیاز پاسخ دهد و تلاش برای ایجاد فضای مناسب این تهاجم و تعرض, موضوعی است که دولت های سرمایه داری کلاً و قداره بندان حافظ نظم سیاسی و تولیدی سرمایه در جهان، هیچ لحظه ای نسبت به اهمیت آن غفلت نمی ورزند. جنگ عراق و جنگهای ماقبل و مابعد آن، در ساختار این استراتژی جایگاه جدی داشته است و برنامه ریزی تداوم این جنگ افروزیها، با همین هدف دستور کار نظام سرمایه داری در سالهای آتی خواهد بود.

 ۲٫ تضمین نقش سرکردگی بورژوازی امریکا در زنجیره اعمال نظم تولیدی، سیاسی و میلیتاریستی سرمایه جهانی به گونه ای که سرمایه داری ایالات متحده در پرتو ایفای این نقش بتواند بیشترین سهم اضافه ارزش تولیده شده توسط طبقه کارگر بین المللی را از دست قطبهای رقیب سرمایه جهانی خارج سازد و به خود اختصاص دهد. احراز این موقعیت در آستانه قطب بندی های مجدد درون سرمایه بین المللی، تشدید روزافزون بحران ساختاری نظام سرمایه داری، عروج تهدید آمیز قطب های کاپیتالیستی نیرومند مانند چین، هند، روسیه و اتحادیه اروپا، برای سرمایه اجتماعی ایالات متحده جایگاه حیاتی و سرنوشت سازی را تعیین می نماید.

۳٫ پالایش نظم سیاسی سراسری سرمایه جهانی و یکپارچه کردن آن در راستای اهداف یاد شده، تصفیه دولتهای متزلزل و فاقد صلاحیت لازم برای تضمین ثبات سیاسی سرمایه داری از نوع دولت صدام و طالبان، برچیدن زمینه ها و شرائط سیاسی و بین المللی باج خواهی ها و زیادت طلبی های برخی رژیم ها مانند جمهوری اسلامی و بالاخره تسویه حساب با بقایای متلاشی سرمایه داری دولتی سابق و حکومت هائی مانند یوگسلاوی پیشین، کوبا، کره شمالی و ….. 

۴٫ تسلط مستقیم اقتصادی و سیاسی بورژوازی امریکا در خاور میانه و آسیای مرکزی، به عنوان یک اهرم نیرومند در پیشبرد پروسه رقابت با قطب های دیگر سرمایه جهانی و دستیابی به بیشترین سهم اضافه ارزش های تولید شده توسط کارگران جهان، تصاحب سرمایه های نفتی بین النهرین، سواحل شرقی و شمالی و غربی دریای خزر، تحکیم بیش از پیش موقعیت استراتژیک امریکا در خلیج فارس و بزرگراههای آبی حمل انرژی، حضور اقتصادی، سیاسی و نظامی بسیار مؤثرتر و مستقیم تر در منطقه ای که برای سرمایه داری جهانی از اهمیتی بسیار ویژه و ممتاز برخوردار است.

شکست، موفقیت و درجات نسبی برد و باخت  امریکا در جنگ خاور میانه را باید با نگاه به این مؤلفه ها و انتظارات مورد داوری قرار داد. در یک نگاه بسیار ساده می توان دید که جنگ عراق نه فقط بورژوازی امریکا را در حصول این هدفها گامی به جلو نبرده است که ضربات مؤثری بر استخوانبندی استراتژی ایالات متحده در پیگیری این اهداف وارد ساخته است. موقعیت بورژوازی بین المللی در مقابل جنبش کارگری جهانی نسبت به روزهای پیش از جنگ عراق یا جنگهای اخیر بطور کلی، مستحکم تر نشده است و اگر هم شده باشد، نه از برکت جنگ افروزیها که تابعی از عوامل دیگر بوده است. نقش دولت امریکا به لحاظ سرکردگی در اعمال نظم سیاسی و تولیدی جهانی سرمایه و موقعیت وی در مقابل قطب های رقیب سرمایه بین المللی نیز تقویت نشده است که بالعکس به صورت بارز تضعیف گردیده است. فروماندگی نظامی دولت بوش در کار مستقر ساختن یک رژیم دست نشانده منحل در تار و پود برنامه ریزیهای مطلوب سرمایه های امریکائی، اعتبار کاخ سفید را حتی در میان اقمار سیاسی خاورمیانه ای امریکا به طور محسوس کاهش داده است و نیروهایی رقیب و باج خواه منطقه را به اتخاذ مواضع تعرضی نیرومندتر تحریص کرده است. دولت بورژوازی اسلامی ایران در قیاس با روزهای قبل از شروع جنگ عراق از موقعیت سیاسی قوی تری  برخوردار است و هم اکنون موقعیت حساسی را در برنامه ریزی های روز اقتصادی و سازماندهی نظم سیاسی سرمایه داری عراق داراست. تضعیف متحدین امریکا در خاور میانه مانند دولت سنیوره و اقتدار بیشتر ارتجاع حزب الله در لبنان، کاهش چشمگیر اعتبار نیروهای فلسطینی متمایل به غرب و پیشرفت متقابل ارتجاع حماس، ت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *