بیاد منصور حکمت

۴ ژوئیه  سالروز درگذشت منصور حکمت را این روزها پشت سر گذاشتیم. هشت سال پیش در ۴ ژوئیه سال ۲۰۰۲ در چنین روزهایی او را با اشک و اندوه از دست دادیم. و چه دردناک است که جای او در شرایط سیاسی امروز ایران٬ شرایطی که او بارها با دقت پیش بینی کرده بود٬ خالی است. اینکه انقلابی برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی به جریان می افتد و مرد و زن و پیر و جوان فریاد مرگ بر دیکتاتور و مرگ برحکومت اسلامی سر میدهند. و این هنوز سرآغاز آن تحول تاریخ سازی است که منصور حکمت در مورد آن بسیار سخن گفته بود و بدون شک هرچه بیشتر جلو میرود بیشتر و بیشتر رنگ و بوی منصور حکمت را به خود خواهد گرفت. وقتی منصور حکمت در حیات بود٬ چهره جوان و موهای سیاهش به همه ما این امید را میداد که او سالهای سال زنده خواهد بود تا انقلاب برای به زیر کشیدن جمهوری منحوس اسلامی را هدایت کند و سخنگوی آن باشد و در راس یک جنبش عظیم انسانی جامعه را از دوره سیاه و مشقت بار و ستمگرانه بورژوایی خلاص کند و به سمت جامعه ای واقعا انسانی و بری از استثمار و ستم و بربریت هدایت کند. هرکس که با او از نزدیک آشنائی داشت بلافاصله این اطمینان خاطر را پیدا میکرد که چپ جامعه رهبر جوان و جسور و تیزبینی دارد که از تمام کاریسما و خصوصیات یک رهبر پرشور و عمیق و انقلابی برخوردار است. با مرگ او یک فاکتور سیاسی به زیان طبقه کارگر و کمونیسم و کل انسانیت از صحنه سیاسی حذف شد. اما او طی حدود بیست سال فعالیت سیاسی اش میراث براستی ارزشمندی بجای گذاشته است که حذف شدنی نیست. منصور حکمت همیشه از بیرون کشیدن مارکسیسم و کمونیسم از زیر آوار توهمات و تفکرات بورژوایی و ناسیونالیستی و مذهبی سخن میگفت و برای آن مجدانه تلاش میکرد. آنچه باید گفت این است که او مارکسیسم و کمونیسم مارکس را تنها از زیر این آوار بیرون نکشید بلکه این جنبش انسانی و کارگری را به قرن بیست و یکم عبور داد. آموزه های او و سرخط هایی که در همه جوانب سیاسی باقی گذاشت٬ تکرار کمونیسم و مارکسیسم مارکس و لنین قرن نوزده و اول قرن بیست نیست. بلکه ادامه آن کمونیسم در قرن یست و یک است. واقعیت اینست که مارکسیسم قرن بیستم عموما و غالبا با تفکرات و توهمات و سنتهای ناسیونالیستی و مذهبی و لیبرالی و دموکراتیک الوده شده بود. هیچ رگه ای از کمونیسم قرن بیستم بعد از لنین٬ از این سنتها و تفکرات منفک نبود.  اغلب جنبشهای اعتراضی اقشار غیر کارگری خودرا با مارکس و لنین تداعی میکردند و همین نیز خود عاملی برای لوث کمونیسم شده بود. تمام تلاشهایی که برای خلاص کردن کمونیسم و تئوری و تفکر مارکسی صورت  گرفته بود تا این جنبش را از این سنتها و ایدئولوژیها پالایش دهد٬ خود به ورطه ای از تفکرات طبقات دیگر بجز طبقه کارگر در غلتیده بود. منصور حکمت با “کفرهایش” کمونیسم نوع دیگری را پایه ریزی کرد که دیگر تکرار ساده مارکس و لنین نبود و نیست. بلکه شرایط زمانی امروز و دنیای اواخر قرن بیست و اوایل قرن بیست و یکم را به صحنه کمونیسم وارد کرد. او جایگاه طبقات و جنبشهای اجتماعی را در ارتباط با احزاب و سازمانها فرموله کرد٬ انقلاب و رفرم و رفرمیسم را سرجای خویش قرار داد٬ طبقه کارگر را از طبقه ای که ظاهرا هنوز باید طبقات دیگر برایش کمونیسم را به ارمغان آورند و به او بدهند جدا کرد و جنبش های کارگری را زیر ذره بین قرار داد و سوسیالیسم و کمونیسم کارگری را بعنوان موجودیتی عینی و موجود در جنبش کارگری نشان داد. او افتخار اصلاحات سیاسی و اجتماعی را از جنبشهای رفرمیستی گرفت٬ به ناسیونالیسم و ملت و کمونیسم تعریف روشنی داد و رابطه آنها را روشن کرد٬ دموکراسی و آزادی را از هم منفک کرد٬ تحزب کمونیستی و سیاست و کسب قدرت را شفافیت بخشید. مبارزه برای تحولات و تغییرات فوری و “حداقل” را به مبارزه همه جانبه کمونیستی پیوند زد. در یک کلام او کمونیسم کارگری قرن بیست و یکم را پایه ریزی کرد و حزبش را حزب کمونیست کارگری را بر اساس آن بنا کرد. میدانم که آنها که با این حزب نیستند و با آن مخالفت دارند٬ توصیف منصور حکمت به این شکل را تمجید و تعریفهایی احساسی قلمداد میکنند. اما شهرت و جایگاه ویژه و برجسته ای که منصور حکمت در تاریخ معاصر پیدا کرده خود اعترافی به این است که منصور حکمت نقشی تاریخی ایفا کرد و این نقش و تاثیرات او بهیچ وجه قلم گرفتنی نیست.   آنچه باید اضافه کرد اینست که متاسفانه منصور حکمت هنوز در سطح جهان و توسط طبقه کارگر جهانی آنگونه که سزاوار است٬ و آنگونه که باید شناخته شده و مورد مراجعه نیست. به دلایل مختلفی از جمله به دلیل محجور بودن زبان فارسی و جایگاه ژئوپولیتیک جنبشهای سیاسی ایرانی در سطح جهان٬ او هنوز آنگونه که باید درک و فهمیده نشده است. اما او بر دوش انقلاب در ایران به پیش خواهد آمد. او بر دوش خیزش مجدد چپ کارگری و مارکسی در سطح جهان٬ مورد مراجعه ای گسترده قرار خواهد گرفت. اگر قبول داشته باشیم که طبقه کارگر و انسانیت در برابر تعرض هرچه مشقت بارتر سرمایه داری معاصر ساکت ننشسته و ساکت نخواهد نشست و اگر قبول داشته باشیم که نظم سرمایه اگر توسط جنبشهای رادیکال و کارگری و انسانی عقب رانده نشود٬ جهان را هرچه بیشتر به ورطه نابودی و قهقرا و عقب گرد میکشاند٬ آنگاه بازگشت مارکس و کمونیسم بسیار طبیعی و منطقی بنظر میرسد. بارقه هایش را همین امروز و در هر بحران سرمایه داری میتوان دید. کسی باور نمیکرد که در اول قرن بیست و یکم رسانه های بستر رسمی بورژوایی تیتر بزنند که سرمایه داری به پایان خود رسیده است. یا تیتر بزنند که “مارکس حق داشت”. و این هنوز آغاز ماجراست. چشم اندازی که سرمایه در برابر بشریت قرار داده٬ تنها مارکس را می طلبد. تفکر و جهان بینی و جنبشی که انسانیت را در برابر توحش و قهقرای سرمایه داری نمایندگی کند. و این جنبش با منصور حکمت ٬ با کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری حی و حاضر وجود دارد و مارکس  و لنین با این جنبش و با این سنت و با منصور حکمت است که میتواند قدرتمند و شفاف به قرن بیست و یکم بازگردد و افق تازه ای را در برابر بشری که افقی در پیش رو ندارد بگشاید.*