همایش پاریس ، نمایش قدرت آلترناتیو نامطلوب (بخش اول)

گردهمایی بزرگ مجاهدین در ۲۶ ژوئن ۸۹ بسا متفاوت با گذشته ، با انفجار دو بمب سیاسی  در تاورنی ، آلترناتیو نامطلوب غرب را بروی میز ” گزینه ها ” پرتاب کرد . تفاوت اینبار نه در طول و عرض گردهمایی بود و نه درافزایش کمی حمایتهای پارلمانی چشمگیری که خود را در قالب حضور انبوه نمایندگان مجالس کشورهای مقتدرجهان در این گردهمایی نشان داد . حضوری که البته به پشتوانه توانایی مالی و تشکیلاتی مجاهدین تحقق یافته بود . آری ! تفاوت اینجا نبود . تمامی اینها اگرچه که درتعادل قوای سیاسی بسا مهم و ضروری هستند با اینحال در تغییر”معادله قوا” تنها نقش تاثیرگذارنده داشته و اگر در دو پهنه سیاسی و اجتماعی ارتقاء پیدا نکنند ، هرگز به عنصر تعیین کننده  تبدیل نخواهند شد .  

 

برای نمونه در پهنه اجتماعی برای من ارزش یک تظاهرات دوهزارنفره با خواست سرنگونی نظام  در خیابانهای ایران بسا بیشتراز یک گردهمایی بیست سی هزارنفره در خارج کشور است . برای قدرتهای تصمیم گیرنده برسرمسئله ایران و معضل آلترناتیو مطلوب نیز جز این نیست . اولی نمایانگرحمایت مردمی  و قدرت سازماندهی است و دومی نشانه قدرت برتر مالی و توان تشکیلاتی بی بدیل آلترناتیو فعلا موجودی که از اراده تصاحب قدرت سیاسی برخورداراست . یعنی جدی است. به همین دلیل هم جدی گرفته می شود . همانگونه که دشمن نیز در حفظ قدرت بسیار جدی است و به همین دلیل هم باید او را جدی گرفت. جدی هم گرفته می شود . چه به لحاظ داخلی و چه در ابعاد جهانی .

 

و اما در پهنه سیاسی . گفتم که همایش امسال متفاوت بود . تفاوتی که کمی نیست ، کیفی است. حضور” خوزه ماریا آزنار” و همسنخ آمریکاییش ” جان بولتن ” یک حضور شکلی نیست . آنهم در گرماگرم ” نبرد آلترناتیوها “. اینها دیگر نماینگان مردم دنیا نیستند که به حمایت آلترناتیو مجاهدین آمده اند . اینان نمایندگان مقتدر” مافیای قدرت” در جهانند. اعضای برجسته ” جناح بازها ”  ، کلید زنندگان  ۱۱ سپتامبر و آغازگران جنگ چهارم . سخنگویان غیررسمی دولت حرامزاده اسرائیل و حامیان سرسخت “طرح خاورمیانه بزرگ” .

 

حضوراینان درنمایش قدرت آلترناتیو مجاهدین ، برای همچو منی که زمین بازیش “سیاست بین الملل” است مطمئنا مفهوم دیگری دارد بسا متفاوتتر از درک آنانی که در زمینهای خودی بازی می کنند . اینرا در خلال بحثهای چند روز اخیربا برخی از رفقایم در اپوزیسیون ، بهتر فهم کردم . یافتن موضع درست و اصولی  در برابراین ” فتنه سیاسی ” آنهم از جانب انقلابیونی که دولت حرامزاده و “سرمایه جنایتکاریهود ” حامی آنرا بدرستی ” شرمطلق” می دانند ، بدون داشتن یک دستگاه منسجم فکری و بینش سیاسی ، بدون شناخت عمیق طرفین جنگ تمام عیارهمواره در جریان یعنی مجاهدین و تمامیت رژیم  و از همه مهمتر بدون فهم عمق فاجعه ای که هر آن می تواند که بر ایران  و منطقه وارد شود ، بسا سخت و طاقت فرسا می باشد .

 

هیچ چیز در مناسبات اجتماعی ( البته به شمول مقولات سیاسی ) راحتتر ازبه محاکمه کشیدن دیگران از موضع جنت مکانی نیست . نشانیدن خود اما ، در جایگاه آنی که قراراست به محاکمه بکشی ، سخت است . صلاحیتی سترگ می طلبد . صداقت می خواهد . حرکت نه ازموضع خود که ازموضع منافع دیگری  و چیدن نه از خود که از خلق و انقلاب و انسان .

 

۱

در این سی سال که به اندازه سیصد سال بر من و ما گذشت ، فتنه های کمی را پس پشت نگداشته ام . از آن فتنه لیبرال ـ ارتجاعی  دوران فازسیاسی  و امام  مرتجع ولی ضدامپریالیست ! حزب توده ای که اکثریت سازمان فدایی را نیز با خود به لجن کشیده بود تا فتنه رفسنجانی و کارگزارانش که بدنبال صید ماهی در میان اپوزیسیون بودند و بسا سگ ماهیانی همچون فرخ نگهدار و هم مسلکانش را نیزبا خود به ساحل کشاندند  تا  فتنه خاتمی و جنبش دو خردادش  و خیل حامیان داخلی و بین المللیش . از بیست سال تحمل فشاراز چپ و راست برای به تعارض کشانیدن تضادهایم  با سازمان مادرم  و شستن لباسهای چرکینم در کیهان لندن و نیمروز دیروز و تلویزیونهای لس آنجلسی امروز تا  فتنه موسوی و جنبش سبزش که فتنه فتنه ها بود وهمه را ( تقریبا همه را ) با خود برد . تا امروز که باید دوباره موضع درستتر را یافت. سختتر ازهمیشه . چرا که اینباردیگرزمین ، زمین بازی ما نیست . زمین بازی دایناسورهاست . زمین بازی آنانی است که دنیا را به مفهوم واقعی کلمه می چرخانند . بسادگی آب خوردن ما ، تصمیم به گرفتن سرزمینی می گیرند و فرمان نابودی خلقی در اینجا  و کودتای خونینی درآنجا  و تغییر رژیمی کمی آنسوتر و ….  همواره بدون ما ، در غیاب ما ، از بالای سر ما ، بی اطلاع ما …  و ما همچنان دوره می کنیم  ، شب را و روز را ، هنوز را ….

 

پیش از ورود به بحث می خواهم به بیان شرایطی بپردازم که در آن قرار داریم . شرایطی بس خطیر و هولناک . آنگونه که من پس از ۱۱سپتامبر می دیدم وهنوزهم همانگونه می بینم . شرایطی که تصورآن حتی ، مو برتن انسان راست می کند . سالهاست که  یکه و تنها ، برخلاف نظر چپ و راست اپوزیسیون کوتوله ها ! بر آنتاگونیک بودن تضاد میان موجودیت رژیم ” جمهوری اسلامی ” با ” طرح خاورمیانه بزرگ ”  و نتیجه جبری آن یعنی  اجتناب ناپذیر بودن درگیری نظامی به مثابه تنها طریقه حل این تضاد ، با سماجتی ایدئولوژیک ! تاکید کرده ام . حاصل این درگیری نظامی بدلیل ماهیت ویژه رژیم حاکم بر ایران و پتانسیلهای سیاسی  و ایدئولوژیکی آن  و موقعیت سوق الجیشی ایران  در کنار بافت ملوک الطوایفی  و تعدد کانونهای مختلف  قدرت سیاسی  و نظامی  در ساختار حاکمیت ، همچنین عمق استراتژیک  رژیم در برخی از کشورهای منطقه ، جنگ خونینی خواهد بود که نمونه عراق و افغانستان در مقابل آن به یک بازی کامپیوتری می ماند . جنگی که در واقع بگونه ای غیر رسمی از سال ۲۰۰۵ به اینسو در جریان هم هست ولی هنوز به خاک ایران انتقال نیافته است . دراین رابطه بد نیست که به بخشی از یک مصاحبه طولانی  که چهار پنج سال پیش داشتم اشاره کنم .

 

س ــ  پرسش بعدی در رابطه  با  تضاد  اروپا  و آمریکا  بر سر منطقه  خاورمیانه است  و اینکه  هر کدام سهم خودشان را در آنجا و بخصوص درایران می خواهند . پرسش این است که با توجه به  چنین تضادی ، آیا  اروپا ممکن است زیر بار تغییر رژیم برود ؟  و آیا احتمال آن نیست  که با توجه به خطراتی  که تغییر رژیم در ایران می تواند در جهت تسلط آمریکا بر خاورمیانه و از بین رفتن منافع اروپا  داشته  باشد ، اروپا با همین رژیم به نحوی سازش کند و زیر بار فشار بر ایران نرود ؟  در چه صورتی اروپا  با  آمریکا  در تصمیم بر سر تغییر رژیم همآهنگ می شود ؟  و با چه تضمینی این همه  سرمایه گذاری  و  منافعی  را که  در ایران  دارد  به خطر  می اندازد ؟  اصلا ماهیت این تضاد چیست  ؟                                                                   

 

ج  ــ  اشتباه عمده ای که در این پرسش  است ، داده شدن  یک  نقش  تعیین کننده  به اروپا  در رابطه  با مسئله ایران است . اگر مبنای تحلیلتان را اینگونه  بگذارید ، دیگر به همان نتیجه و تحلیلی نخواهید رسید که رژیم “جمهوری اسلامی” بدرستی  رسیده است .  منظورم این است که خود رژیم هم که بگونه ای تنگاتنگ درگیر تعامل  با اروپا  بوده و هست و بهتر از من  و شما هم با ماهیت نیروهای عمل کننده  در سطح  بین المللی آشنا می باشد ، به این  نتیجه رسیده است  که بر  روی تضادهای چین و روسیه و اروپا با ایالات متحده اگرچه  حساب می توان کرد اما تکیه کردن بر آنها اشتباهی استراتژیک است . بعبارت  ساده تر”طرف اصلی” و عنصرتعیین کننده به لحاظ  خارجی ، چه برای رژیم و چه برای ما ، آمریکاست و نه اروپا  و دیگران !  ضمن  اینکه  اصلا  ماهیت  تضاد اروپا  با  آمریکا هم هرگز سمت و سوی آنتاگونیستی و لاینحل  نیز نمی تواند  پیدا  کند .  یعنی آنکه سلسله  تضادهای  موجود  میان  اروپا وایالات متحده آمریکا را ( که البته بسیارهم جدی هستند ) تنها درکادر تضادهای درونی سرمایه داری تکامل یافته و بر سرعقل آمده ای ، می توان تبیین کرد  که  در اساس  سمت  و سوی  به تعارض کشیده شدن نداشته  و  خصلت سازشکارانه  دارد .

 

حالا  اگر “معضل ایران” را نه مستقل از  پارامترهای جهانی  و بصورتی انتزاعی بلکه در  کادر یک استراتژی کلان تر نگاه کنیم ، پاسخ به پرسش بالا ساده تر خواهد  بود . به عبارت دیگر اگر ” نظریه”من در رابطه با تئوری” جنگ جهانی چهارم” که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱  فورموله  کرده ام ، درست باشد ( صرفا درعالم فرض ! ) بنابراین مطابق این نظریه  اولا  : 

 

هدف ” جنگ چهارم” ، ابرقدرت آینده ،  یعنی ” جمهوری خلق چین” می باشد .

 

ثانیا :  ابزار مهار قدرتهای مدعی مثل اروپا ، چین  ،  روسیه ، هند  و  ژاپن ، تسلط  بر منابع  انرژی  خاورمیانه  به منظور  کنترل بهای انرژی  در بازارهای جهانی  می باشد .

 

۲

ثالثا :  ایران  بدلایل عدیده ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی ،  محور  جنگ چهارم بوده  و در همین رابطه  نیز همانگونه که بارها گفته ام ، بدون حل مسئله” رژیم سیاسی ایران” امکان پیروزی طرح ” خاورمیانه  بزرگ” از اساس منتفی است .

 

با این حساب اگر این  تحلیل درست باشد ،  پس موافقت  و  یا  مخالفت  اروپا  و  نه  تنها  اروپا  که  وتوی  چین  و روسیه  در شورای امنیت  نیز  تاثیر تعیین کننده ای  در روند تغییر رژیم ، نخواهد  داشت .  بیاد  دارید که در رابطه  با  تهاجم نظامی  به عراق نیز ، فاکتور چین و روسیه بکنار ، حتی  وتوی فرانسه  و مخالفت آلمان  نیز جلوی بنیادگرایان  یهودی  ــ  مسیحی  حاکم  بر دستگاه  حاکمه آمریکا  را  نگرفت !

 

بنابراین همانگونه که حدود دوسال پیش در مصاحبه ای با خود شما تاکید کرده بودم ، اوضاع و احوال ، به هرطرف که بچرخد ،  درگیری نظامی اجتناب ناپذیر  است . آنروزها  طرفداران نظریه امکان سازش  با ” جمهوری اسلامی”  بسا  بیشتر از امروز بودند  و بازار معامله  و مراوده همین اروپا با دولت  مدره !  خاتمی هم  براه  بود .

 

س  ــ  پس شما جنگ را می بینید  ؟

 

جنگ را  پس از ۱۱ سپتامبر  می دیدم  !  شرایط  بسیار خطیر و هول انگیز  است . در همان  آذر ماه ۸۳  که ” چشم انداز”  را  می نوشتم ، هشدار داده بودم  که ایران  آبستن  تحولاتی است که شاید بسیار خونین باشند !

 

س  ــ  حدود  دو سال  پیش و در مصاحبه دیگری که  با شما  داشتم ،  در مقابل این  سوآل  که  آیا  تهاجم نظامی آمریکا  را  اجتناب ناپذیر می دانید ، شما تاکید بر اجتناب ناپذیربودن درگیری نظامی با رژیم “جمهوری اسلامی” داشتید . حالا هم دوباره روی همین مسئله تاکید دارید . چه تفاوتی بین این دو وجود  دارد ؟ به عبارت دیگر چه چیز را می خواهید برجسته  کنید ؟

 

ج  ــ  یک دنیا تفاوت میان این دو اصطلاح  وجود  دارد . ببینید اگر تحلیل مبتنی بر اجتناب ناپذیر بودن پروژه” تعویض رژیم” درست  باشد ، بنابراین  دو گزینه بیشتر وجود  ندارد ،  یا  ” تغییر از داخل ”  و یا ” تعویض از خارج ”  .

 

” تغییراز داخل” یا از طریق یک ” قیام” سازمانیافته توده ای از پایین  با هدف تصاحب قهرآمیز قدرت سیاسی در بالا  امکان پذیر است ( سرنگونی ) ، یا دست بدست شدن قهرآمیز  قدرت در بالا  ” کودتا”  و  یا انتقال  تقریبا  مسالمت آمیز قدرت سیاسی  با اتکاء  به  توده های  بی شکل  تحت  رهبری  یک  الترناتیو  وابسته  ” انقلاب مخملی ” .

 

حالا اگر این گزینه ” تغییر از داخل” امکان پذیر نباشد که نیست ( و دلایل  تئوریک آنرا نیز در گذشته بدفعات بحث کرده ام )، پس تنها می ماند  گزینه ” تعویض از خارج ” که  همانطوریکه  گفتم  روی میز سیاست خارجی  دولت ایالات متحده است .

 

” تعویض از خارج” یا از طریق تهاجم نظامی آمریکا  و متحدینش می بایستی که به مرحله عمل  درآید ( امری که با تمام قوا باید برضد آن فعالیت کرد و با تمامی قاطعیت و وضوح ممکن برعلیه آن موضع گرفت )  و یا  تغییر رژیم  با اتکاء  به عنصر داخلی که نماد آن ” ارتش آزادیبخش ملی ایران” است . به این اعتبار ” تعویض از خارج ” در هر دو صورت خصلت نظامی  دارد . اشاره من به  اجتناب ناپذیر بودن درگیری نظامی  با رژیم  شامل امکان  فعلیت یافتن هر دوی این گزینه هاست .

 

س  ــ  یعنی امکان  جلوگیری از تهاجم نظامی مستقیم آمریکا  و متحدانش هست ؟

 

ج  ــ  بله هست !  تعیین کننده در اینجا هم مثل همه جای دیگر دنیای سیاست ، باز هم  اصل طلایی ” تعادل قوا” است . با کار توضیحی !  کاری از پیش برده نمی شود .”

 

گفتگوی دکتر زری اصفهانی با بیژن نیابتی ، سوم اردیبهشت ۱۳۸۵  

 

دراین رابطه که چرا تا کنون این جنگ بداخل مرزهای ایران انتقال نیافته نیزقبلا بسیار بحث کرده ام . گفته بودم  که به تعویق افتادن  تهاجم نظامی به ایران دو دلیل عمده داشته است .

 

۱ ــ  اتخاذ سیاست درست تقابل با آمریکا توسط رژیم در منطقه که جنگ غیررسمی با خود را درست مثل خود آمریکاییها به خارج از مرزهای خودی منتقل کرده است.  این جنگ غیررسمی که با اطلاع  و اطمینان رژیم از تصمیم  جناح بازها مبنی بر “تغییررژیم”  در ایران  آغاز شد ، ابتدا در ۲۰۰۵ به عراق و موج عملیات انتحاری و انفجارهای تروریستی و به تبع آن فرورفتن بیشتر آمریکا در باتلاق کشورمذکور، در  ۲۰۰۶ به لبنان  و شکست خفت بار دولت اسرائیل در مقابل حزب الله  طی یک نبرد سی وسه روزه ، در ۲۰۰۷ به فلسطین و جداکردن نوارغزه وتکمیل محاصره اسرائیل ازشمال تا جنوب با حماس و حزب الله ، در ۲۰۰۸ به افغانستان که تا مرز کمکهای مالی تسایحاتی و لجستیکی به دشمنان سابق خود یعنی طالبان نیز پیش رفت ، در۲۰۰۹به یمن و  دامن زدن به جنگ میان “حوثی ها ” با دولتهای یمن و عربستان با هدف  بی ثبات نگه داشتن منطقه منتقل گردید . این سیاست رژیم تنها راه جلوگیری از تهاجم نظامی آمریکا به ایران بود . سیاستی که البته مورد استفاده کوتاه مدت داشته  و دوران آن به پایان رسیده است. 

 

۳

۲ ــ  شکست فضاحت بار ایالات متحده در رابطه با دست سازی ” آلترناتیو مطلوب”  که اساسا از طریق موسسه صهیونیستی اینترپرایز صورت می گرفت که اساسا اطاق فکر نئوکانها و حزب محافظه کار هست . با این شکست کفه ترازو به نفع “موسسه بروکینز” که بیشتر در نقش اتاق فکر حزب دمکرات عمل می کند ، سنگین می شود و گفتمان ” تغییررفتار” ، موقتا جایگزین گفتمان ” تغییررژیم” می شود و کل صحنه سیاسی ایران را به جز جناح غالب رژیم ” جمهوری اسلامی” با خود می برد .  

 

روی کارآمدن دولت اوباما جدای از پارامترهای دیگرعمل کننده ، دراساس حاصل و برآیند شکست بزرگ استراتژیک نئوکانها در پیشبرد ” طرح خاورمیانه بزرگ ”  و حل وفصل معضل “آلترناتیو مطلوب” برای ایران بود . این تغییر و تحول اگرچه درکادر استراتژی کلان تغییری ایجاد نکرد اما در متدها و سبک برخورد ایالات متحده با  دنیای بیرون خود ، موجد تغییرات اساسی گردید  و مهره های خالدار نئوکان را موقتا به عقب صحنه راند .  از این نقطه هم هست که دو گفتمان متفاوت و نه متضاد ، در رابطه با حل معضل رژیم ” جمهوری اسلامی” در کنارهم شکل می گیرد . گفتمان ” تغییررفتار” و گفتمان ” تغییررژیم” .

 

تفاوت اساسی میان این دو گفتمان ، نه در هدف که در گزینش آلترناتیو می باشد . به عبارت بهتر هردوی این گفتمانها درجهت حذف جناح غالب در حاکمیت ایران است ، اما اولی در توهم انقلاب مخملی با حمایت بخشی ازهمین رژیم و استفاده از گزینه نظامی در صورت شکست این پروژه به مثابه آخرین گزینه هست و دیگری بی اعتماد به امکان موفقیت تغییرازداخل و بدنبال براندازی رژیم با استفاده از قدرت نظامی از خارج .

 

اولی بدنبال لانسه کردن  و سازمان دادن عناصر اصلاح طلب درون نظام در اتاقهای فکری مشکوک  و تبلیغشان در CNN  و تلویزیون صدای آمریکا  و رادیو فردا  و بازکردن راهشان از طریق زدن زیرآب گفتمان سرنگونی و زیرآب کردن سر نماینده شاخص آن  یعنی سازمان مجاهدین و قرارگاه اشرفشان  در عراق با رذالتی آمریکا گونه ! می باشد تا أنجا که با باز گذاشتن دست دولت فعلی عراق درسرکوب مجاهدین ریسک رسواشدن به مثابه یک طرف غیرقابل اعتماد که به قول و قرارها و تضمینهای مکتوب خود نیز وفادار نیست را نیز پذیرفته است .

 

آلترناتیو دومی اما ، تمامی جریاناتی است که یا به گفتمان براندازی رژیم اعتقاد دارند و یا به مبارزه مسلحانه با آن اشتغال دارند . خواه گروه پژاک در کردستان باشد ، خواه جندالله در بلوچستان و خواه مجاهدین در عراق . با ابزار رسانه ای خاص خود همچون فاکس نیوز و واشینگتن تایمز .

 

به این اعتبار نبرد اساسی نه درمیان این دو گفتمان که در میانه آلترناتیوها درجریان است . نبردی که سالها پیش ، به طرح آن تحت عنوان ” نبرد آلترناتیوها ” پرداخته بودم .

پایان بخش اول ، ۱۴ تیر ۱۳۸۹