توهم “عبور از هژمونی” و کوبیدن تکراری بر طبل “اتحاد جبهه ای” , پاسخی دوباره به نظریه “اتحاد های سیاسی”

مقدمه:
دوست عزیزم اسماعیل هوشیار در مقاله ای بنام “درد بی درمان هژمونی” (۱) چند بحث پایه ای ارائه داده که فکر می کنم بنوعی مسئله و دغدغه فکری بسیاری از مبارزان چپ و آزادیخواه جامعه ایران باشد. بحث اتحاد سیاسی و جبهه ای نیروهای سیاسی بحثی بسیار قدیمی است و حتما دلیلی دارد که هر چند وقت یکبار تکرار می شود. زمینه عینی تکرار چنین بحثهائی شاید این باشد که رژیم اسلامی هنوز یر جایش هست و اکثریت مردمی که این رژیم را نمی خواهند، هنوز آنرا به پائین نکشیده اند. طبعا هر فردی با دیدن این صحنه از خودش می پرسد که چرا اینجور است و چکار می شود کرد که تکلیف رژیم را یکسره کرد. هر آدم ناظر دلسوزی می بیند که هم جنبش سرنگونی طلب در ایران و هم احزاب و سازمانهای سرنگونی طلب چند دهه است که تلاشهاشان به نتیجه نرسیده و دنبال حل معمائی است. این می شود که فرمول “اتحاد های سیاسی” دوباره می آید روی صحنه. ملامتها شکل می گیرد. اینکه همان انسان مشاهده گر به اینجا می رسد که عیبی فرهنگی و حتی ژنتیک در “اپوزسیون” هست که چون بدنبال هژمونی خودشان هستند بنابر این با هم متحد نمی شوند و چون متحد نمی شوند رژیم اسلامی یر جایش هست.
دوست ما اسماعیل هوشیار همه این مسیر فکری را طی کرده و در این مقاله اش ارائه می دهد. بعد از روشن کردن اینکه اساس کسب هژمونی را باید گذاشت کنار، به نیروهای چپ و راست توصیه می کند در سالنهای جداگانه “چپی ها” و “راستی ها” جمع شوند و چپها از میان خودشان نماینده ای انتخاب کنند و راستیها هم همینطور و بعدش هم اتحاد سیاسی (حتما بین چپ و راست) در حالی که همه “از هژمونی عبور کرده اند و رنسانس سیاسی  هم اتفاق افتاده” دست در دست هم داده و رژیم اسلامی را بالاخره بکشند پائین.
اما براستی چرا این پیشنهاد که بقول خود اسماعیل سه دهه هست که تکرار می شود انجام نشده؟ آیا فرهنگ اتخاد بین ما لنگ است؟ آیا زمینه مادی “اتحاد” وجود ندارد؟ آیا تکرار شعار اتحاد درمانست؟ من سعی می کنم بطور فشرده به این مسئله بپردازم:
آیا می شود از مسئله هژمونی “عبور کرد”؟
جامعه ایران یر دوراهی سرنوشت سازی است. یا سوسیالیزم یا بربریت شعاری دلبخواه نیست. مهمترین سوال در مقابل جامعه ایران و جهان است. وضعیت موجود ایران نتیجه توطئه تعدادی آخوند نیست. نتیجه نهائی تکامل طبیعتا نامتوازن نظام سرمایه داری است. حکومت و ایدئولوژیش ابزارهای حفظ و تحکیم این نظام بوده اند. “هژمونی” طبقه سرمایه دار نتیجه اش همینست که می بینیم. این تحلیل و نتیجه گیری معین از ریشه واقعی وضعیت موجود را اگر کسی بپذیرد چگونه می تواند از مخالفین رژیم بخواهد که “از هژمونی عبور کنند”؟ هژمونی را نمی شود ازش عبور کرد!
اسماعیل شاید هژمونی را طور دیگری معنی می کند. شاید منظورش اینست که گروه ها و احزاب سیاسی بیایند و دنبال کسب رهبری سیاسی نباشند. بیایند اعلام کنند که دنبال رهبری نیستند! خوب از او باید پرسید اگر احزاب دنبال رهبری سیاسی نباشند به چه دردی می خورند؟! مثلا آیا احزاب در اروپا و آمریکا چه می کنند؟ آیا دنبال رهبری هستند یا نه؟ تعارفی چیزی دارند با هم؟ هنگام نبرد بر سر قدرت که تازه همه شان از قبل درش شریکند آیا بفرمائی به هم می زننند؟! خیر!
من می گویم نه هژمونی را می شود دورش زد و نه آنکه مدعی دور زدنش هست آدم جدی در سیاست است. هژمونی در دو مفهوم خود، هژمونی طبقاتی و هژمونی سیاسی حزب معین، قابل دور زدن نیست و در جائی و تاریحی اتفاق نیفتاده. هژمونی را می شود بدست آورد یا از دست داد اما قطعا نمی شود دورش زد!
هژمونی ، رنسانس و ربطش با اتحاد سیاسی
اسماعیل می گوید که در ایران رنسانسی در جریانست و هژمونی واقعی در دست مردم(کدام مردم؟) است و دوران اینکه یک جریان و گروه مدعی خواستهای مردم شود گذشته است(نقل به مضمون).
الف-آیا رنسانس عبارت بود از “دور زدن هژمونی”؟ فکر نمی کنم کسی مدعی این بتواند بشود! رنسانس به جهت قدرت سیاسی دوران خیزش طبقه سرمایه دار برای کسب قدرت سیاسی بود. وجه فرهنگی این جابجائی قدرت سیاسی در تاریخ اسمش شد رنسانس. تمامی نقدهای فکری و شکستن درک مذهبی و سیطره مذهب در سیاست در اروپا تنها پرچم طبقه سهر نشینی بود که با شعائری معین بدنبال هژمونی بود و بدون تعارف و طی بیش از یکصد سال جنگ و فریب مردم بالاخره هژمونی را گرفت و اصلا هم “دور نزد”!
ب-این “مردم” که هژمونی واقعی دستشان است کی هستند؟ من فکر می کنم اسماعیل درکی عمومی و غیر علمی از مفهوم مردم، “هژمونیشان” و واقعی بودن این هژمونی دارد ارائه می دهد. ریشه ذاش در تقدیش چیزی موهوم و افسانه ای است که چپ قدیم گذاشته بود بجای خدا و آنرا ریشه همه خوبیها می دانست! من می گویم اگر منظور اسماعیل از مردم طبقه استثمار شونده و مزدبگیر است که هرگز “هزمونی” نداشته! بخصوص بطور واقعی هژمونی نداشته! همه دعوا همینست که هژمونی پیدا کند. اگر اسماعیل اجازه بدهد البته و از ما نخواهد “از هژمونی عبور کنیم”!
ج- اما این عبور از هژمونی قرار است به دید اسماعیل بینجامد به اتحاد سیاسی! یعنی اگر من کمونیست کارگری از خر شیطان آمدم پائین و برای آن اکثریت مزدبگیر و تحت ستم طلب هزمونی نکردم تازه آماده می شوم در سالنی بنشینم کنار یک “چپ دیگر” و بعد لابد در انتحاباتی یک نماینده و سخنگو پیدا شود که بجای همه چپها برود با نماینده همه راستها “اتحاد سیاسی” بسازد!
اگر من قید هژمونی طبقه کارگر(که اسماعیل به غلط و به سنت دوران جنگ سردی اسمش را می گذارد دیکتاتوری) را دور بزنم دیگر قرار است برای چه چیز “متحد شوم”؟! دلیل وجود حزیم دیگر چه خواهد بود؟ اسماعیل در واقع از من می خواهد از خودم فاکتور بگیرم تا پاستوریزه تازه بروم در جمع “چپی های دیگر” که معلوم نیست آن ها دیگر از چه چیزهاشان “عبور کرده اند” و از میانمان تازه نماینده انتخاب کنیم!
من اعلام می کنم که در حزبی که بخواهد چنین با اهداف سیاسی من بازی کند عضو نخواهم بود! در حزبی فعالیت می کنم که بخواهد و بتواند برود دنبال گرفتن هژمونی از دست طبقه سرمایه دار حاکمه و ایدولوژیهای رنگارنگش از مذهب تا هر مزخرف دیگر!
خلاصه کنم: عبور از هژمونی طلبی است ذهنی و غیر واقعی. طلب خلع سلاح سیاسی ما کمونیستهائی است که تمامی دعوامان اینست که هژمونی را باید از طبقه سرمایه دار گرفت و به صاحب همه جامعه یعنی کارگران فکری و یدی سپرد که اینها آزاد کننده واقعی جامعه هستند. “عبور از هژمونی” راهی به اتحاد نیست!
اتحاد سیاسی یعنی چه و بین که و که؟
طبقات حاکمه در طول تاریخ اتحاد سیاسی را به شیوه ای بخصوص ترجمه کرده اند و بخورد ما داده اند و ما هم تکرارش می کنیم. می گویند اتحاد یعنی اتحاد احزاب و سازمانهای سیاسی. درکی یکسویه که “بالا” را نشانه می گیرد. اتفاقات باید در بالا باشد و اتخادها هم همان بالاها! قرار و مدارها در بالا. یکی بده یکی بگیر! جائی “از هژمونی عبور کن” تا تکه ای از قدرت، دهی یا شهری یا پاسگاه ژاندارمری یا روزنامه محلی را بجایش بیندازند جلویت! در میان آنها که نمایندشان هستی هم توهم ایجاد کن که “صلح طبقاتی” و سازش طبقاتی ممکنست. گرگ و گوسفند رنسانس بپا کنند…این می شود همه نمایشنامه ای که تحت نظریه اتحادهای سیاسی بخورد جامعه می دهند! اینست دلیل شکست بحث اتحاد و جبهه سازیها!
اگر اتحادهای سیاسی نشده بخاطر “فقر فرهنگی” و نبود رنسانس و غیره نیست. بخاطر نادرستی خود این تئوری و غیر ممکن بودنش نمی شود!
جامعه ای که در گیر جنگ طبقاتی است. جائی دیگر برای سازش طبقاتی درش نیست و هر چه می کشد از همین هژمونی طبقه سرمایه دار است و پیامبران سازش طبقاتی اش که در دوران بحران هژمونی یادشان می افتد که “همه با هم باید متحد شوند”!
راستی اتحاد سیاسی چپ و راست قرار است برای چه انجام شود؟! شاید اسماعیل بگوید برای اینکه رژیم اسلامی برود. می پرسم رژیم اسلامی چیست که قرار است با اتحاد چپ و راست برود؟ من مدعی هستم راست خودش در رژیم اسلامی تنیده است. فرقه مجاهد اسلام سیاسی است و حامی نظام سرمایه داری. رضا پهلویش هم هرگز سرنگونی انقلابی این رژیم را نخواسته. پدرش بنیاد گذار اوین و خودش حامی ملاهای خوب کنار حکومت و صد البته باز دنباله روی نظام سرمایه که به دروغ “افتصاد آزادش” می نامند! اسماعیل در تئوریش و مدینه فاضله اش دارد ما را به “اتحاد سیاسی” با خود نظامی که در ایران حاکمست می خواند! نمایندگان راست اپوزسیون حرفی بیش از حاکمیت موجود ندارند!
در حزب کمونیست کارگری ایران ما از همان ابتدا مخالف تئوریهای اتحاد سیاسی بوده ایم. این تئوری را نقد کرده ایم. علتش درکی است که از ماهیت نظام کنونی داریم و نقدی رادیکال که شکل نظام کنونی را به ماهیت این نظام پیوند می زند. “اتحاد سیاسی بین احزاب و سازمانهای اپوزسیون” از دید ما نقض غرض نقد ماست به شرایط موجود!
اتحاد حول برنامه و خواستهای حزب، راهی منطقی و متمدنانه
هر جریان سیاسی با نقدی که به وضع موجود دارد شناخته می شود. ما وضع موجود را حاکمیت چند آخوند نمی دانیم. سازمان سیاسی و فرهنگی حاکم ابزار هژمونی طبقاتی نظام سرمایه است. برنامه سیاسی ارائه دادیم که راه حل رادیکال وضع موجود است. این برنامه معامله پذیر نیست. مغدل نمی شود ازش گرفت با برنامه رضا پهلوی یا فرقه رجوی! اینها سرنگونی نظام موجود را نمی خواهند. قرارست تعمیرش کنند! اتحاد از دید ما اتحاد حول برنامه ای است که هزمونی طبقه کارگر را بعنوان طبقه آزاد کننده حود و همه انسانیت عملی می کند. اتحاد را ما اینطور ترجمه می کنیم که اکثریت جامعه می خواهد آزاد یاشد و برابر زندگی کند. می خواهد شرافت انسان بودن، شادی و آینده را در آغوش بگیرد باید حول برنامه سوسیالیستی متحد شود. راه حل مسئله موجود پای فشردن و تبلیغ کردن تحزب کمونیزم کارگری است. کوبیدن بر طبل “اتحاد چپ و راست” و “عبور از هژمونی” اتفاقا همان بی راهه ای است که مانع مهم اتحاد سیاسی کمونیستی و مداخله جویانه است که باید از پیش راه برداشته شود.
منابع دیگر:
(۱)درد بی درمان هژمونی ! (اسماعیل هوشیاز)
http://www.tipf.info/darde,bi,darmane,hejemoni.htm
سعید صالحی نیا: بدنبال شادی خروج از پیله! پاسخی به دوست عزیزم، اسماعیل هوشیار و سوالاتش
http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/1415-1388-12-13-18-59-58.html