آزادیخواهی و برابری طلبی یا شیادی و زیرکی؟ آزادی و برابری در منشور موسوی چه می کنند؟(۲)

در قسمت قبلی این نوشته دیدیم که فلسفه و تاثیرصدور چنین بیانیه هایی و این که موسوی اعلام کرده “ایستاده است” چیست. و همین طور دیدیم که چرا در این بیانیه و منشور موسوی از عبارات شناخته شده ای مثل ازادی و برابری و حقوق زن و غیره که مشخصه چپ هستند استفاده کرده و آثار فشار چپ جامعه را در صدور چنین بیانیه هایی را دیدیم. در این بخش مختصرا به محتوای این بیانیه می پردازیم.

هویت جنبش سبز موسوی چیست؟
بالاخره ای بیانیه منشور جنبش سبز است و قبل از هر چیزی باید ببینیم هویت این جنبش از دید موسوی چیست تا بر اساس آن راهکار و هدف و غیره را تعریف کند. در بخش هوی سبز موسوی به روشنی هدف از این بیانیه  ومنشور را برملا می کند. در این بخش موسوی در ۴ بند هویت سبز را چنین معرفی می کند:
گنجینه ایرانی- اسلامی:

۱-جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران می داند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند.
۲-رمز بقای تمدن ایرانی- اسلامی همانا همزیستی و همگرایی ارزش های دینی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت‌های ملی تاکید می ورزد و در این راه تقدس‌زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی‌بخشی درباره ویژگی های هویت آفرین آیین های ملی و مذهبی را وجه همت خویش قرار می دهد.
۳-ملت ایران در تاریخ مبارزات خویش برای کسب آزادی و استقلال، بارها خودباوری و اتحاد بر سر اصول را به نمایش گذاشته است. جنبش سبز ملت ایران با اتکا به این میراث گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی در تلاش برای تحقق اهداف خویش، دستیابی به اجماع آگاهانه بر خصیصه های هویت آفرین و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مورد نظر دارد و این امر را تنها با تکا به عقلانیتی میسر می داند که حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی باشد.
۴-جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است که در جستجوی دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته است. بر این اساس، هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید. جنبش “ایران را متعلق به همه ایرانیان می داند”.

 می بینید؟! هر چهار بند بر اسلامی بودن و دینی بودن این جنبش تاکید دارد. یعنی طرف حواسش هست مبادا خدای ناکرده آوانس یا امتیازی به سکولارها و همه کسانی که از دخالت مذهب در زندگی شان خسته شده اند و  زنان که اولین قربانیان مذهب هستند بدهد. طرف حواسش هست که نباید اسلام را کنار بگذارد چرا که اسلام و دخالت آن در زندگی و هویتی جا زدن آن در جامعه (همانطور که در قانون اساسی اسلامی عزیز ایشان امده) پایه اصلی نظام کثیف اسلامی ست. نظامی که ایشان با تمام تلاشش می خواهد حفظ کند و آن هم بی کم و کاست.
چنانچه مشاهده می کنید در بند چهار این منشور کسانی عضو این جنبش محسوب می شوند که رسما مسلمان باشند. کسانی که “متوسل به خرد جمعی توحیدی” باشند. کسانی که به خرد جمعی توحیدی متوسل باشند به زبان ساده یعنی مسلمان باشند! یعنی به نظر موسوی این جنبش متعلق به کسانی ست که با اسلام و دخالت آن در زندگی افراد جامعه مشکلی نداشته باشند و خواهان آن باشند (این نکته از تاکید موسوی بر اجرای قانون اساسی منتج می شود)، حالا این افراد و جریانات کیستند و چیستند معلوم است. البته موسوی خوب می داند جوانان و زنان و مردم از شر جمهوری اسلامی ذله شده اند و خود را با هر تعبیری متعلق به این “جنبش” می دانند و آن را راهی برای خلاصی از شر اسلام و حکومتش یافته اند به اسلام و قوانین آن اعتقادی ندارند و یکی از شعار های محوریشان حکومت اسلامی نمی خواهیم است. به همین دلیل موسوی باید جبهه این جوانان و مطالباتشان را تضعیف کند. در منشور سبزش باید بگوید این جا جای این اهداف و مطالبات نیست! ما همه ایرانی و مسلمان هستیم و از همه مهم تر پایبند به اصول اسلام و خواهان اجرای بی تنازل قانون اساسی هستیم. این تلاش موسوی برای تضعیف جبهه ضدیت با اسلام و حکومت اسلامی در مبارزات جوانان در یکسال اخیر است. جوانانی که برای بهبود وضعیت زندگی و به دست اوردن آزادی و برابری بی قید و شرط هستند، و بخشی از این مطالبات و اهداف چیزی جز خلاصی از شر جمهوری اسلامی و فرهنگ پوسیده اسلامی نیست. حالا این جوانان و زنان که به امید آزادی واقعی و همیشگی از شر اسلام و حکومتش به خیابان آمده اند باید منشور سرتا پا ارتجاعی و اسلامی جناب میر حسین موسوی را به عنوان چراغ راه و منشور مبارزه شان بپذیرند؟!
می بینیم که تمام تلاش موسوی از صدور چنین بیانیه ای جلوگیری از ضدیت و مبارزات مردم با جمهوری اسلامی و در جهت به سازش کشاندن آن و حفظ نظام اسلامی با همه ظرفیت ضد انسانی اش است.
اما عبارت گول زننده “پذیرش تکثر” و “تحمل آرا و عقاید” و چنین عباراتی صرفا برای به بیراهه بردن این اهداف  و جلب جوانان است مثل حکومت که بدل هر نهاد و تلاش مردم را می زند. در مقابل تشکل های دانشجویی بسیج دانشجویی راه می اندازد و در مقابل نهاد های مدافع حقوق انسانی نهاد حقوق بشر اسلامی راه می انداز و شورای اسلامی کار و غیره هم از این دست هستند. حالا موسوی برای بی ثمر کردن و به گمراهه کشاندن آزادی خواهی و برابری طلبی آلترناتیو اسلامی این مطالبات را با عبارات تکثر گرایی و تحمل و غیره کشف کرده است.
 جوانان و مردمی که از سرکوب و دخالت مذهب و حکومتش در زندگیشان ذله شده اند و برای جرعه ای آزادی در بیان و عقاید و نحوه زندگی شان مبارزه ای بی امان علیه مظهر و تجسم سرکوب آزادی را شروع کرده اند تشنه هر گونه تکثر گرایی به معنی آزادی بیان و عقاید هستند و آن هم آزادی بیان بی قید و شرط. آنچه مردم از تکثر گرایی و تحمل مد نظرشان است آزادی بیان و عقاید است یعنی عدم دخالت هر نهاد و فرد و دولتی در ابراز بیان و عقیده حالا جناب موسوی با سوء استفاده از این عبارات می خواهد شرط و شروط مسلمانی و قانون اسلام گرایی برای این مطالبات بگذارد و همین مطالبات را سرکوب کند. تکثر و تحمل دقیقا چیزی ست که منشور سبز موسوی به آن بی اعتناست و حتی در مقابل آن ست. همانطور که دیدید حتی عضویت در این “جنبش سبز موسوی” شرط مسلمانی و پذیرش خرد توحیدی دارد حالا ادعای تکثر و تحمل چه ربطی به این شرط دارد باید آقای موسوی جواب بدهند. البته شاید بگویند منظور موسوی این ست که جنبش تشکیل شده از مسلمانانی که طبق روایات و قرآن و قانون اساسی احترام سایر عقاید را رعایت می کنند والبته تحمل!ولی حق و اولویت با اسلام و مسلمانان است. ممنون نمی خواهیم! ما اسلام و قرآن و هم  قانون اساسی که احترام به سایر ادیان را محترم شمرده را نمی خواهیم! نتیجه عملیش را ۳۱ سال است که داریم می بینیم. اصلا چرا باید در این سطح و به این شکل به “جنبش “هویت داد؟ چرا باید بر هویت اسلامی جنبش تاکید کرد؟ معلوم است! برای اینکه مبارزه با اسلام و قوانین اسلامی که حافظ و نگهبان حکومت اسلامی هستند محور اصلی مبارزات مردم بوده و هست و موسوی باید برای مقابله با این فکری بکند. آن فکر چیست؟ هویت سبز اسلامی دادن به “جنبش”. این چیزی که موسوی از آن به عنوان “جنبش سبز” یاد می کند همانطور که در بخش اول هم تاکید کردیم مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی و برای سرنگونی آن است و به دلیل آرمان و هدفی که دارد که همان سرنگونی نظام اسلامی و آوردن حکومتی مبتنی بر آزادی و برابری که بعضا به طور نا دقیق با عبارات “تکثر و تحمل و  عدالت و غیره” از آن یاد می شود است یعنی اهداف و آرمان هایی که موسوی و همقطارانش در این ۳۱ سال تحمل آن را نداشته اند و هر کدام به روش خود برای مهار آن تلاش کرده و می کنند. یکی شمشیر می کشد و کهریزک و اوین و اوباش بسیجی را به جان مردم می اندازد و یکی هم سعی می کند مبارزات مردم را منحرف کند و به شکست و سازش بکشاند. تمام تلاش موسوی برای اسلامی خواندن “جنبش” به سازش کشاندن آن با حکومت اسلامی ست. بندهای دیگر منشور جناب موسوی تلاشی هستند برای بسط و گسترش همین سازش و نیمه کاره کردن مبارزات مردم علیه حکومت اسلامی.

مبارزه مسالمت امیز؟!
اما موسوی در بند “ارزش های جنبش سبز” نیز به تلاشی دیگر گونه برای به شکست کشاندن مبارزات مردم دست زده است. در این بند که شامل چند زیر بند است موسوی در اولین قدم بر نکوهش خشونت تاکید کرده است. پرهیز از خشونت و مسالمت گرایی و غیره در واقع نسخه ایی برای کندکردن مبارزات مردم هستند. مردمی که ۳۱ سال خشن ترین حکومت و قوانین را تجربه کرده اند و یک لحظه از مبارزه و مقاومت دست برنداشته اند. مردمی که مثل همه انسان های دیگر حق دارند از زندگی ای امن و شاد و مرفه و انسانی برخوردار باشند آیا حق ندارند برای رسیدن به چنین مطالباتی برای پایان دادن به خشونت قانونی در جامعه از قوه قهریه خود استفاده کنند؟ می شود چنین حکومتی را با مذاکره و از راه های مسالمت آمیز به پذیزش حق مردم ملزم کرد؟ شاید موسوی دوستان خود را دست کم گرفته است و خاطراتش را از یاد برده. ما به ایشان توصیه می کنیم دفترچه خاطرات خودشان را ورقی بزنند و به خاطرات سالهای ۶۰ تا ۶۷ مراجعه کنند تا ببینند خشونت یعنی چه و مبارزه با آن چه الزام و معنی ای دارد. آیا حکومت کهریزک و اوین و دیزل آباد ظرفیت مبارزه مسالمت امیز دارد؟ آیا حکومتی که به خاطر رنگ لباس و لاک ناخن و آرایش و غیره مردم را دستگیر و مورد شکنجه قرار می دهد ظرفیت مسالمت دارد؟ موسوی حکومتش را خوب می شناسد خوب می داند تا مردم دست به قوه قهریه خود نبرند این حکومت امکان زنده ماندن دارد. می داند و رفقای دیروز خود و شرکای امروز خود را خوب می شناسد و از ظرفیت های ضد انسانی شان با خبر است و می داند هر راهی به جز سرنگونی قهرآمیز و انقلابی حکومت توسط مردم نتیجه ای برای مردم و مطالباتشان ندارد.
اما بحث مسالمت امیز بودن منحصر به موسوی نیست و طیفی از حافظان نظام آن را تکرار می کنند. این بحث اساسا باید رو به حکومت ها باشد که ابزار قهریه در دست دارند. جوخه های اعدام و شکنجه گاه و زندان دارند و با ماشین از روی مردم معترض رد می شوند و نه رو به مردمی که برای پایان دادن به حشونت سازمان یافته ۳۱ ساله به خیابان امده اند. مردم در هیچ کجای دنیا عامل و آمر و مجری خشونت نیستند، این حکومت ها هستند که ابزار خشونت دارند و برای حفظ خود و منافعشان دست به خشونت می زنند. مردم اساسا خواهان زندگی ای آرام و شاد و سرشار از حرمت و کرامت برا ی هم نوع هستند حالا توصیه مردم به “خشونت نکند ” جز برای شکست دادن مردم نیست. ولی برای به دست آوردن چنین حقی در مواقع انقلابی باید از قوه قهریه استفاده کرد. قهر انقلابی برای پایان دادن به خشونت سیستماتیک و حکومتی را تحت عنوان “خشونت” نکوهش کردن به جز تلاشی در راستای حفظ خشونت حکومتی چیزی نیست.
اما مسالمت و عدم خشونت هم مثل تکثر و تحمل اهدافی هستند که به خصوص در ایران مردمی که خشونت حکومتی را زندگی می کنند خواهانش هستند. مردم ایران بیش از هر جای دیگر دنیا از خشونت و ستم آسیب دیده و خواهان پایان دادن به آن هستند و موسوی و شرکا از همین آرمان و هدف برای به شکست کشاندن مبارزه و تلاش مردم استفاده می کنند. عدم خشونت را از اهداف اصلی مردم معرفی می کنند و به دین ترتیب قهر انقلابی و مبارزه مردم علیه حکومت را نکوهش می کنند. مردم ایران خواهان عدم خشونت هستند ولی مبارزه با خشونت و حکومت وحشی اسلامی برای به دست آوردن صلح و آرامش رفاه و برابری مبارزه ای جانانه می طلبد. مبارزه ای که بدون شک و با توجه به تجربه ۱ سال گذشته بدون استفاده از قوه قهریه و در هم کوبیدن نهادهای سرکوب حکومتی امکان پذیر نیست و کشاندن خواست مسالمت و عدم خشونت که بحثی مربوط به حق جامعه و از حقوق مسلم مردم است به عرصه مبارزه با خشونت سیستماتیک کاری شیادانه و زیرکانه برای به شکست و سازش کشاندن مبارزات مردم است.

موسوی آزادیخواه و برابری طلب می شود!
موسوی در بند آزادی و برابری و عدالت حرف هایی می زند که تا قبل از این منشور مسکوت گذاشته بود. حقوق زن و آزادی و برابری و حقوق اقشار محروم جامعه از آن جمله هستند.
 
زیر این تیتر موسوی به حمایت جنتش سبز شان از حقوق زنان اشاره می کند. همچنین از آزادی زندانیان سیاسی و گسترش عدالت، آزادی احزاب و آزادی جریان اطلاعات و مبارزه با حذف فیزیکی دگراندیشان حرف زده است موسوی در همین بند می گوید: “این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب حقوق اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تاکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، یگانه راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را “حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش” در تمامی ابعاد می داند.” بگذریم از اینکه در عمل همین تاکید بر استقلال سیاسی و فرهنگی و غیره راه را برای سرکوب مخالفین به همین بهانه باز می گذارد. نکته دیگر اینکه موسوی یادش می رود در بندهای بالاتر وقتی از ریشه های جنبش سبرش حرف می زند می گوید این جنبش با مشارکت احزاب و فعالین سیاسی اجتماعی وفادار به منافع ملی می تواند پیروز بشود. آیا این بهانه منافع ملی ابزاری کمتر از حفظ استقلال و غیره است که فی الحال برای سرکوب مردم استفاده می شود؟ معلوم می شود موسوی ریگی به کفش دارد و دارد به خاطر معلوم نشدن هدفش تناقض گویی می کند. ولی نکته مهم تر اینست که موسوی زیر همین بند آزادی و برابری در حالی از حقوق زنان و آزادی فعالیت سیاسی و زندانی سیاسی دفاع می کند که در بند ۷ می گوید ” اجرای تمامی اصول قانون اساسی و به ویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم) هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است.” شاید خیلی ها ندانند قانون اساسی جمهوری اسلامی چه کثافتی است، به جرات می توان گفت یکی از ضدانسانی ترین اسناد موجود در عصر حاضر است. کافیست نگاهی به موقعیت زن در این قانون اساسی عزیز موسوی بیندازید. زن را به موجودی تبدیل کرده که مهمترین وظیفه و تنها وظیفه اش تولید انسان های مکتبی ست! یعنی ماشین تولید انسان آنهم فقط انسان مکتبی! یعنی زن بودن و انسان بودن چنین موجودی در قانون اساسی اسلامی اصلا دیده نشده و اتفاقا این دیده نشدن اتفاقی نیست و ریشه اش در همان فرهنگ پوسیده اسلامیست که امروز به عنوان ابزار سرکوب زن و به طبع آن کل جامعه نهفته است، اسلامی که موسوی جزء هویتی جنبش سبزش می داند. به این ترتیب آیا هیچ زنی می تواند طرفدار  منشور سبز موسوی با تاکید بر اجرای بی تنازل قانون اساسی باشد؟ هیچ سکولاری می تواند؟ هیج کمونیست و هیچ اتئیستی حتی نمی تواند در جنبش موسوی شرکت کند. ولی همانطور که بالاتر اشاره کردیم این جنبش موسوی نیست چرا که هم زنان و هم جوانان شاکی از اسلام و قوانین آن و هم سکولاریست ها در آن شرکت دارند. این جنبش موسوی نیست برای همین اینقدر مشخصات و مطالبات و مشخصات شرکت کنندگان در آن با منشور موسوی متفاوتند. خیلی بعید است هیچ کدام از زنان و دخترانی که در تظاهرات های یکسال گذشته علیه حکومت شرکت کرده اند با مطالبات و اهداف منشور موسوی موافق باشند. بعید است هیچ یک از آنان با نقشی که موسوی و قانون اساسیش برای زن در نظر دارند موافق باشند. اتفاقا برعکس زنان و دختران و مردم برای پایان دادن به تبعیض جنسیتی به معنای واقعی آن یعنی لغو قوانین ضد زن و تبعیض آمیز، لغو هر گونه محدودیتی در آزادی بیان به بهانه منافع ملی و اسلام و غیره به خیابان آمده اند. نمی توان تصور کرد در حکومت مورد نظر موسوی کسی به محمد و علی و سایر مقدسات اسلام نقدی وارد کند چه برسد که کاریکاتوری بکشد و نظرش را آزادانه بگوید، یعنی کاری که فی الحال مردم و به خصوص جوانان می کنند. با آمدن موسوی و نظم مطلوبش باز آش همان و کاسه همان است.
موسوی مثل هر سیاست مداری می کوشد مهر خود را بر اعتراضات بزند. در انتها از خودش به عنوان همواه کوچک جنبش نام می برد ولی می خواهد با رهبری آن، آن را از خواسته ها و مطالبات واقعیش تهی کند.
در کل می توان از این بیانیه تصویر جامعه مطلوب موسوی را تصویر کرد. جامعه ای اسلامی با قوانین اسلامی و مسلمانانی در راس امور که به اسلام منافع ملی می اندیشند ولی در عین حال امروز به ما گفته اند که تکثر و آزادی احزابی که به منافع ملی خللی وارد نمی کنند را تحمل خواهند کرد.
همانطور که در قسمت اول این نوشته نشان دادیم فشار چپ و آزادی خواهی و مخالفت و تنفر مردم و به خصوص جوانان از مذهب و قوانین مذهبی و حکومت اسلامی موسوی را بر آن داشته تا برای منحرف کردن این مطالبات و به شکست کشاندن آنها و حفظ نظام اسلامی چنین منشوری را صادر کند. از کلمات و عبارات جادویی استفاده کند و در چند خط پایین تر با تاکید بر قانون اساسی و الزام رعایتش بزند زیر هر عبارت زیبایی که استفاده کرده است.
شاید برخی بگویند بالاخره موسوی در حکومت و  در ایران است و نمی تواند برخلاف حکومت و در راستای سرنگونی آن حرفی بزند به همین دلیل همین را هم باید از او پذیرفت.  فرقی می کند که او چرا بر خلاف رژیم حرفی نمی زند؟ مهم این است که او خواهان حفظ نظام است و باید از او و اهدافش عبور کرد اتفاقی که سال هاست در ایران افتاده و مردم از این سیاست و گرایش که همان اصلاح حکومت است عبورکرده اند. باید آلترناتیو آزادی و برابری واقعی را در مقابل جامعه گداشت. آزادی و برابری بی قید و شرطی که برایش باید همه چیز را در جامعه شخم زد تا به دست آید، همه چیز را باید زیر و رو کرد و تمام مناسبات کهنه و پوسیده را باید به زباله دان انداخت. تلاش برای حفظ حتی یک ذره از مناسبات و فرهنگ و قوانین سیاسی و اجتماعی و جزائی و غیره موجود به معنی تلاش برای به شکست کشاندن مبارزات مردم علیه جمهوری اسلامی ست یعنی کاری که موسوی در بیانیه اش دارد می کند.
در زیر چند اصل از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی که موسوی برای اجرای بی تنازلش می جنگد را می آوریم تا ببینیم موسوی خواهان اجرای چیست:
قانون اساسی اصل ۲۶
احزاب‏، جمعیت‏ ها، انجمن‏ های‏ سیاسی‏ و صنفی‏ و انجمنهای‏ اسلامی‏ یا اقلیتهای‏ دینی‏ شناخته‏ شده‏ آزادند، مشروط به‏ این‏ که‏ اصول‏ استقلال‏، آزادی‏، وحدت‏ ملی‏، موازین‏ اسلامی‏ و اساس‏ جمهوری اسلامی‏ را نقض‏ نکنند. هیچکس‏ را نمی‏ توان‏ از شرکت‏ در آنها منع کرد یا به‏ شرکت‏ در یکی‏ از آنها مجبور ساخت‏.
 
اصل ۱۲
دین‏ رسمی‏ ایران‏، اسلام‏ و مذهب‏ جعفری‏ اثنی‏ عشری‏ است‏ و این‏ اصل‏ الی‏ الابد غیر قابل‏ تغییر است‏ و مذاهب‏ دیگر اسلامی‏ اعم‏ از حنفی‏، شافعی‏، مالکی‏، حنبلی‏ و زیدی‏ دارای‏ احترام‏ کامل‏ می‏ باشند و پیروان‏ این‏ مذاهب‏ در انجام‏ مراسم‏ مذهبی‏، طبق‏ فقه‏ خودشان‏ آزادند و در تعلیم‏ و تربیت‏ دینی‏ و احوال‏ شخصیه‏ ( ازدواج‏، طلاق‏، ارث‏ و وصیت‏ ) و دعاوی‏ مربوط به‏ آن‏ در دادگاه‏ ها رسمیت‏ دارند و در هر منطقه‏ ای‏ که‏ پیروان‏ هر یک‏ از این‏ مذاهب‏ اکثریت‏ داشته‏ باشند، مقررات‏ محلی‏ در حدود اختیارات‏ شوراها بر طبق‏ آن‏ مذهب‏ خواهد بود، با حفظ حقوق‏ پیروان‏ سایر مذاهب‏.
 
اصل ۹۳
مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ بدون‏ وجود شورای‏ نگهبان‏ اعتبار قانونی‏ ندارد مگر در مورد تصویب‏ اعتبارنامه‏ نمایندگان‏ و انتخاب‏ شش‏ نفر حقوقدان‏ اعضای‏ شورای‏ نگهبان‏.