جمهوری اسلامی اهل تعامل یا فاشیسم! جابجایی “قاعده و استثنا” ( قسمت اول )

در اخبار آمده است که محمد خاتمی رئیس جمهوری سابق ایران با اشاره به فضای پیش آمده پس از انتخابات گفته است که “متاسفانه بعد از امام جای قواعد و استثناها عوض شد”. او نسبت به خطر شیوه های “فاشیستی” کشورداری، هشدار میدهد. 

منظور رئیس جمهور سابق این است که جای قاعده “جمهوری اسلامی اهل تعامل” با جمهوری اسلامی اهل سرکوب فاشیستی” عوض شده است. این را مصطفی تاج زاده که جناح “شجاع” و چپ اپوزیسیون اصلاح رژیم است، در نامه ای تحت عنوان “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!”، انتقادی تر اعلام میکند. تاج زاده که طول مدت شراکتش در حکومت اسلامی از خاتمی کمتر است ، “قاطعانه” به اتفاقات گذشته انتقاد میکند، آنها را اتفاقاتی خارج از مسیر انقلاب اسلامی میخواند، از برخی اقدامات و “تندرویهای” گذشته، و از جمله اعدامها ابراز تاسف میکند. و با یک ابراز تاسف عمومی از قتل عامهای دهه ۶۰، هزار بار نسبت به تنگ شدن فضا بر “اهل بیت امام”، آیت الله های “لیبرال” امثال شریعتمداری و منتظری و صانعی، و مراجع و فقهای پشیمان شده و اصلاح طلب، شکایت میکند. 
منظور آقای خاتمی و تاج زاده، این دو چهره اولترا راست و اولترا چپ جنبش اصلاحات از شیفت “قاعده به استثنا”، مربوط به اتفاقات و چند سالی است که اصلاح طلبان در حاشیه حکومت حضور داشته اند. مثلا سال ۶۰ که آقای خاتمی به فرمان خمینی به سرپرستی کیهان منصوب شد، هنگامی که ایشان قریب ۱۶سال (سال ۶۰  تا ۷۶)  در دو کابینه موسوی و رفسنحانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و طی ۸ سال ریاست جمهوری ایشان، (۷۶ تا ۸۴)، یعنی مجموعا ۲۴ سال از سی و یک سال حیات جمهوری اسلامی و دوران شراکت فعال ایشان آنهم در بالاترین مقامات کشوری، جمهوری اسلامی بر مدار قاعده “تعامل” سیر میکرده است! مشکل فقط ٧ سال “استثنایی”، آن هفت سالی است که فضای زندگی سیاسی خانواده اصلاح طلبان تنگ شده است! در میان مردم کسی بسته تشویقی “قاعده یا استثنا” و مزاح جمهوری اسلامی “لیبرال یا فاشیست” را از آقای خاتمی با آن سابقه درخشان، تحویل نمی گرد. “شجاعت” آقای خاتمی مصرف جناحی –  داخل حکومتی دارد.
تفرقه و تشتت در میان  جریان اسلامی، هم جناح اصولگرای حاکم و هم اپوزیسیون اصلاح آن، و در میان چهرهای دوخردادی سابق و سبز امروز، بیش از پیش تعمیق میشود. در دو سوی جنگ جناحهای رژیم، که امروز دیگر به چند پارگی کشیده شده است، نشانی از کمترین “وحدتی” نیست. در صفوف جناح حاکم، هیچ اقدام کشوری، اداری، مالی و اقتصادی نیست که منجر به ریختن اصولگرایان، در سه قوه، مجلس و دولت و قوه قضائیه، برسروکول هم  نشود. در هر دم و بازدم اقتصادی – اداری حکومت، از مسئله یارانه ها تا نحوه کوتاه کردن دست رفسنجانی از بنگاههای سودهی چون دانشگاه آزاد و چگونگی  سرکوب مردم،  مداوما و رسما اعضا دولت از مجلس و مجلس از قوه قضائیه و بالعکس رفع مشروعیت میکنند. هیچ بخشی از اصولگرایان در حکومت در سه قوه و سپاه، حاضر نیست یک شاهی، یک کرسی، یک سنگر و یک  میلیمتر از سهم اش در چپاول و اقتدار بر مافیای اقتصادی و سیاسی و اداری کشور عقب بنشیند. برای توافق بر سر هر خرده ریزه مقررات و آئینامه ای برای مدیریت حکومتشان، جناب رهبر باید به میدان بیآیند و پادرمیانی کنند! بقول خودشان دیگر جایی برای “تعامل” در دعوای مجلس و دولت نمانده است!.
در میان اصلاح طلبان هم وضع  چندان سروسامانی ندارد. بر سر “رهبری سبز”،  ابعاد و حد و مرز انتقاد به نظام، شیوه فعالیت بعنوان اپوزیسیون مذهبی و مشروع، و بر سر حراست از خمینی یا کنار زدن سپر دفاع از او، شکافی عمیق در رهبری سبز سرباز کرده است. اختلاف گنجی با امثال تاج زاده، ناکافی و ناپیگر دانستن دامنه “پشیمانی”  تاج زاده  نسبت به  “فاشیسم” گذشته، و بطور کلی فشار طیفی از اصلاح طلبان برای عبور از خمینی و “لیبرالیزه” / “رادیکالیزه”  کردن پلاتفرم سبز، تقلایی برای شکل دادن به یک رهبری “جدید” و دمیدن جانی تازه در پیکر نحیف جنبش سبز  است. تقلایی که اساسا پشت به حمایت رسانه هاى غربى و گروه ها و محافل ملى گراى ایرانى در خارج کشور دارد.
امثال گنجی و تاج زاده، آن بخش از جمهوری اسلامی اند که تلاش میکنند با  کسب هژمونی بر رهبری سبز و خارج کردن آن از “پاسیفیسم” و بلاتکلیفی، خود را به محافل ملی گرای ایرانی در  خارج کشور و رسانه های غربی بعنوان اپوزیسیون مجازی که  استعداد آن را دارد که به رژیم خیانت کند و درو دروازه قلعه را از درون برای آنها باز کند، بقبولانند*. اپوزیسیون قانونی و مجازی که ابزار نجات رژیم  از تعرض مردم است، تا ابزار تغییر آن.
رهبری سنتی و “محافظه کار” جنبش اصلاحات که در وضعیت بن بست فلج کننده قرار دارد، امثال خاتمی و موسوی، بخش دیگری از جمهوری اسلامی اند که بیهوده تلاش میکنند با التزام به قانون اساسی و دفاع از “مقام معظم امام خمینی”، ضمن برخی انتقادات  از رفتارهای “فاشیستی” و  البته “استثنایی” مسئولین نظام، هنوز در صحنه بمانند. این طیف با حربه های زنگ زده ای چون ممنوعیت “رهبری از خارج”، ضمن مسدود کردن راه آینده فعالیت خود پس از مهاجرت احتمالی  آقای موسوی یا خانم رهنورد به خارج، تلاش میکند تا در میان همان محافل ملی گرای ایرانی در  خارج و رسانه های غربی، کسانی که دور قبل به این تیم برای تصرف قلعه رژیم از درون امید بسته بودند، اعتماد از دست رفته را احیا کند. این طیف نسبت به وزن “داخل کشوری” اپوزیسیون و اهمیت “داخلی” بودن آن نزد حامیان، متوهم است.   
تشتت در صفوف اصولگرایان و سبز، در صفوف غالب و مغلوب جنگ جناحها، تعمیق میشود. رقابت و “پشیمانی سیاسی” در میان سبز، “تجدید نظر طلبی” و  نزاع در صفوف  اصولگرایان، دو جناح ارتجاع اسلامی در ایران را از نظر ایدئولوژی و سیاسی به بن بست سرنوشت سازی رسانده است. طرفداران خمینی “ارتدکس”، در مقابل طرفدارن خمینی ۳۰ خرداد و قمه کش و افسارگسیخته، طرفداران نوع دیگری از  جمهوری اسلامی اینبار لیبرال و دمکراسی طلب، در حاکمیت و خارج از آن، در مقابل هم صف آرائی میکنند. بحران سیاسی – اقتصادی، بحران عمیق ایدئولوژیک جریان اسلامی، را هم ضمیمه خود کرده است.
ادامه دارد 
۲۹ژوئن ۲۰۱۰
——————
* ستون اول، اپوزیسیون مجاز ایران،  منصور حکمت،  فروردین ١٣٧۵