« کنفدراسیون ملی دانشجویان ایران » : طرح و بررسی یک پیشنهاد

کورش عرفانی : گسترش مبارزات اجتماعی در ایران سیر روز افزون پیدا کرده است. در کنار کارگران که نقش محوری را در اعتراضات اجتماعی بازی می کنند، دانشجویان کشور نیز در هفته های اخیر پتانسیل قدرتمند خود را در اعتراض گری به استبداد و خفقان کنونی نشان داده اند.

حرکت ها و تجمعاتی که اوج آن را در ۱۵ آذر در دانشگاه تهران و سپس نمایش شجاعانه ی دانشجویان درمقابل پاسدار احمدی نژاد دیدیم نمودهای قویی از توان مبارزاتی دانشجویان بودند. حرکت های اعتراضی دانشجویان از یکسو پاسخی به وضعیت عمومی نابسامان جامعه و از طرف دیگر، واکنشی به فشارهای بیش از حد رژیم به دانشجویان و دانشگاهیان می باشد. گسترش کمی حرکت های اعتراضی اینک جنبش دانشجویی را درمقابل همان پرسشی قرار می دهد که برای کارگران در سالهای گذشته مطرح بود. آیا می توان بدون حرکت های «سراسری» از این مرحله درگذشت و حکومت را وادار ساخت خواسته ها و مطالبات معترضان را بپذیرد ؟ آیا حرکت های پراکنده و منقطع دانشجویی شانس موفقیت دارد ؟
در این نوشتار به بررسی داده هایی برای پاسخگویی به این پرسش ها می پردازیم و بدون اینکه وارد یک تحلیل همه جانبه از موضوع شویم فرضیه ای را به عنوان راه حل پیشنهاد می کنیم.

چرایی ضعف جنبش دانشجویی

به مرور زمان و پس از هفت و نیم سال که از تجربه ی قیام دانشجویی ۱۸ تیر  ۱۳۷۸ می گذرد ضرورت هماهنگی و کار جمعی هم برای دانشجویان و هم  درحوزه ای دیگر برای کارگران امری بدیهی به نظر می رسد. بیاد آوریم که در مقابل دانشجویان معترض، چگونه نیروی انتظامی سرکوبگر رژیم در جلسه ای به نام همایش کوثر به بررسی جامع ودقیق نقاط ضعف های خویش پرداخت تا بتواند درمهار اعتراض گری دانشجویان بهتر عمل کند. بیاد آوریم دستگیری های گسترده ی دانشجویان فعال در هنگام و پس از روزهای قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۸ را که، طبق آمار غیر رسمی، به رقمی بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر می رسید. بیاد آوریم مکانیزم های مختلف امنیتی و اطلاعاتی را که از آن تاریخ به بعد در محیط های دانشجویی بکار گرفته شد و ازنصب دوربین و کنترل کارت دانشجویی به هنگام ورود به دانشگاه ها آغاز و تا مرز چشم پوشیدن بر اشاعه ی سازماندهی شده مواد مخدر در خوابگاه های دانشجویی پیش رفت. ابداع پدیده ی دانشجویان ستاره دار بی شک آخرین حربه ی رژیم برای ایجاد وحشت و کنترل گری در میان دانشجویان نخواهد بود.
پس آیا نه اینکه در مقابل این همه تلاش های نظری وعملی رژیم، دانشجویان نیز باید به جنبه های مختلف مبارزه ی خویش اندیشیده و راهکارهای مناسب را برای موثرتر ساختن حرکت های اعتراضی شان بیابند. اما بنظر می رسد که این کاردرعمل بسیار سخت است. دلایل این دشواری چیست ؟  در اینجا به بررسی پاره ای از مشکلات در این باره می پردازیم.

نخست باید به عملکرد سرکوب و اختناق اشاره کرد. دستگاه امنیتی رژیم، شبانه روز، در کارست تا کمترین تلاشی برای به هم نزدیک شدن دانشجویان مخالف و سازماندهی یک کارجمعی میان آنان را ازمیان ببرد. شناسایی، ستاره دار کردن، تهدید، اخراج، احضار به کمیته های انضباطی یا دادگاه، تعطیلی نشریات و وبلاگ های دانشجویان، بازداشت، حبس وشکنجه و یا قتل های مرموز دانشجویان فعال، برخی ازابزارهای سرکوب رژیم در محیط های دانشجویی هستند. رژیم با بی رحمانه عمل کردن در مورد شخصیت های شناخته شده ی جنبش دانشجویی مانند اکبر محمدی یا احمد باطبی تلاش کرده است وحشت را میان دانشجویان نهادینه سازد. اما با این وجود خشم و نارضایتی به حدی است که با تمامی این خطرات، دانشجویان از اعتراض گری کوتاه نیامده و مبارزات خویش را برای دستیابی به آینده ای بهتر ادامه می دهند. بنابراین، دلیل نخست، هر چند کار مبارزه ی متشکل را دشوار و پر خطر می کند اما نمی تواند مانع از بروز آن شود.

دلیل دوم، حضور برخی از نهادهای غیر خودجوش دولتی و شبه دولتی است که سالهاست صحنه ی سیاسی محیط های دانشجویی را اشغال کرده اند. دفتر تحکیم وحدت – با انشعابات خود – و نیز انجمن های اسلامی  دراین راستا قرار می گیرند. نبوداستقلال کافی و محافظه کاری ذاتی در این نهادها سبب شده است که به طور معمول مورد استفاده ی حکومت و یا نیروهای سیاسی درون نظام قرار گرفته و نخواسته یا نتوانسته اند در متجمع ساختن نیروهای پراکنده ی دانشجویی عمل کنند. بنظر می رسد که رها شدن جنبش دانشجویی از چنبره ی این نهادهای شبه دانشجویی گام اول ایجاد یک تشکل یابی مستقل و اصیل باشد. با گذر زمان و روشن شدن نقش کنترل کننده و محدودیت آفرین این نهادها، دانشجویان مبارز و فعال به سوی یک نوع استقلال طلبی در این باره پیش می روند. رشد تفکر و شعارهای با گرایش چپ و نیز رادیکالیزم ابراز شده در حرکت های اخیر دانشجویان، حکایت از این واقعیت دارد.

دلیل سوم، نبود پیشینه ی موفق و موجود در این زمینه است. نسل جوان دانشجویان از تجربه ی تاریخی مفیدی برای ایجاد یک تشکل هماهنگ کننده ی گسترده و کارآ برخوردار نیست. مثال هایی چند در این باره به خارج از کشور و یا  چند دهه قبل باز می گردد و نمی تواند به طور مستقیم، به عنوان یک تجربه ی اخیر، و قابل استفاده در اختیار دانشجویان باشد. دانشجویان امروز می توانند به طور عمده بر نمونه هایی که نسل خودشان می آفریند حساب کنند؛ هر چند که مطالب نظری و یا نمونه های تاریخی و آموخته های سایر کشورها به صورت کتاب، مقاله، سایت و اخبار موجود است.

دلیل چهارم، یک دلیل عمومی است که به تشتت روحیه ی جمعی و بی اعتمادی اجتماعی حاکم بر جامعه ی ایران بر می گردد. جو کنترل امنیتی – اطلاعاتی و بسیجی گرایی حاکم بر محیط های اداری و اجتماعی برقراری اعتماد متقابل میان دانشجویان را تا حدی دشوار می سازد. لیکن محیط های خاص دانشجو
یی مانند خوابگاه ها، دانشکده ها  و غیره می توانند فرصت و فضایی مناسب برای هم شناسی و بازسازی روابط اجتماعی از هم پاشیده باشند و درایجاد این اعتماد متقابل لازم یاری رسانند.

دلیل پنجم، حاکم شدن یک جو دلسردی، ناامیدی، روان پریشی و خود نابودسازی در میان دانشجویان است. سرکوب و ترس از یکسو ونبود چشم انداز از سوی دیگر سبب شده است که بسیاری از دانشجویان که هیچ افق روشنی را در مقابل خویش نمی بینند به پدیده های شومی چون اعتیاد یا الکل یا لذت جویی پوچ گرایانه و… روی آورند. بدیهی است که در جوی این چنینی کار سیاسی و جمعی یا تشکیلاتی کردن مشکل است. اما باید رابطه ی علت و معلولی میان این دو را دریافت. هر چه جو مبارزاتی پویاتر و فعال تر باشد میزان خودتخریب گری فردی کاهش خواهد یافت و برعکس.

دلیل ششم، پدیده ای است که بسیاری از ایرانیان را به انفعال کشانیده است : نبود جایگزین و چشم انداز روشن برای تغییرگری و آینده. این بخصوص شامل نسل جوان و دانشجویان که زندگی را در مقابل خود دارند دیده می شود. بدیهی است که در اینجا نیز باید متوجه دیالک تیک میان جایگزین و فضای مبارزاتی بود. هیچ جایگزینی نمی تواند در فضایی خاموش و منفعل شکل گیرد، زیرا دلیل وجودی ندارد. جایگزین زمانی شکل می گیرد که فضای جامعه دارای چنان شور و جوشی باشد که اکثریت در جستجوی آن باشد. دانشجویان نیز می توانند اطمینان داشته باشد که یک جایگزین دمکراتیک و مردمی نمی تواند از«هیچ» بوجود آید. این همان پویایی مبارزاتی آنها، کارگران، معلمان و سایر اقشار محروم و ستمدیده ی جامعه است که به یک جایگزین دمکراتیک و مردمی تولد خواهد بخشید. نه به طور لزوم از بیرون جامعه، که شاید از درون آن، همخوان با آن و از میان آنها.

دلیل هفتم، زیر سوال رفتن برخی از ارزشها در دل جامعه که موجب گشته است اکثریت جامعه بر این باور باشد که باید برای مشکلاتش راه حلی فردی یا خانوادگی پیدا کند و به دنبال این نباشد که با کسانی که همان مشکل را دارند دست به یک اقدام جمعی بزنند. این روش خودمدارانه ی برخورد با مسائل اجتماعی سالهاست که ایرانیان را نسبت به هم بیگانه و از هم دور ساخته است. آنها را در چارچوب فردی محبوس کرده است و این، در حالیست که ایجاد تغییر در جامعه نیاز به کار جمعی دارد. بدیهی است که هرکس باید در سطح فردی بر ضعف ها و ترس های خود غالب شود، اما این تنها در قالب کار جمعی است که قشرها و طبقات تحت ستم و اختناق می توانند به قدرت عظیم خویش پی برده و به دنبال آن باشند که از این توانایی جمعی برای برخورد قدرتمند با مشکلات جمعی شان بهره برند.

و سرانجام اینکه مثل هر جامعه ی دیگری که به آزادی و دمکراسی دست یافته است، جامعه ی ایران نیز باید بهای لازم را برای رهایی خویش از بند استبداد، جهالت، ظلم و ستم سالاری بدهد. حتی در جوامع دمکراتیک نیز بسیارند توده ها و اقشاری که برای دفاع از حقوق و آزادی های خویش مجبور به مبارزه و پرداخت بهای آن هستند. بیاد آوریم که چگونه در تابستان گذشته دانشجویان در فرانسه به جنگ خیابانی با پلیس ضد شورش این کشور پرداختند و دانشگاه ها و از جمله دانشگاه سوربن را اشغال کردند و به سنگربندی و رویاوریی مستقیم چند شبانه روزی پرداختند  تا دولت را وادار کردند طرح قانون «قرارداد نخستین شغل» را که ضد منافع جوانان بود پس بگیرد.

با نگاهی به دلایل بالا درمی یابیم که اگر قرارست جنبش دانشجویی از شکل پراکنده و ناپیوسته ی خویش خارج شود و به یک قدرت ناشی از هماهنگی و انسجام برسد لازم است که در باره ی دلایلی که برخی از آنها در بالا آمد فکر کند. بدیهی است عده ای که به دلیل سوابق ناموفق و نیز وجود فرهنگ غیردمکراتیک حاکم بر تشکل های سیاسی ایرانی از هر گونه تشکل گرایی و تجمع گرایی گریزانند می توانند با این ایده که برای حرکت های دانشجویی کنونی هماهنگی ومدیریت منسجم لازم است مخالف باشند وبگویند : باید جنبش دانشجویی را به حال خود گذاشت تا به تدریج راه خود را بیابد.
 نگارنده با بخشی از این نظر موافق است. بدیهی است که باید اجازه داد جنبش دانشجویی – مانند حرکت های کارگری- بر اساس توان نظری و قدرت عملی خویش به پیش رود و مسولیتی بزرگتر از آنچه می تواند را برای آن تصور نکنیم. لیکن این به آن معنا نیست که نقش اراده گرایی و بکارگیری ابتکارها و هوشمندی سیاسی و تشکیلاتی را به طور کلی کنار بگذاریم. آنچه لازم است اندیشیدن و بحث و تبادل نظر کردن در باره ی موضوعاتی از این دست است تا اجازه دهد افق های نوینی برای توسعه و پیشبرد مبارزات دانشجویی بوجود آید. واقعیت این است که تا زمانی که دانشجویان به حرکت های اعتراضی خویش به طور تاکتیکی و موقت بنگرند قادر به انجام کار مهمی نخواهند بود، اما تاثیر گذاری واقعی آنها در جامعه از زمانی آغاز می شود که برای حرکت ها وخیزش های اعتراضی خود نوعی استراتژی و نگرش دراز مدت را مد نظر قرار دهند و بدانند که قرارست برای دستیابی به خواست ها و مطالباتشان از کجا شروع کنند، چگونه ادامه دهند و در کجا به نتیجه برسند.
نگارنده بر این باورست که دانشجویان می توانند، با الهام از گرایش کنونی موجود میان کارگران ایران برای تشکل دهی و انسجام بخشیدن به مبارزات خویش، به دنبال آن باشند نوعی شبکه ی هماهنگی وسیع را میان خود و در محیط های دانشگاهی به وجود آورند که به آنها اجازه دهد به صورت موثرتر، قدرتمندتر و کارآتر عمل کنند. دقت داشته باشیم