انزوای بین المللی جمهوری اسلامی

فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی در سطح بین المللی این بار از همیشه بیشتر شده است. تحریمهای اقتصادی به صورت دوبله دارد تصویب میشود. شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه چهارمش را علیه نهادهای وابسته بحکومت از جمله بانکها و یک سری نهادهای اقتصادی وابسته به پاسداران و مقامات و دست اندرکاران حکومت را تصویب کرده است. کشتی ها و کلا محموله هایی که به قصد ایران بارگیری میکنند بازرسی خواهند شد. اتحادیه اروپا راسا مصوبات شدید تری را بر علیه ایران به تصویب رسانده است که حتی نفت و گاز ایران را در برمیگیرد. کنگره آمریکا نیز در حال تصویب طرحی در جهت فشار به همه شرکتهایی است که با ایران مراوادات اقتصادی بر قرار میکنند. همراهی روسیه و چین با تحریمها علیه جمهوری اسلامی مشکل جدی ای برای حکومت ایجاد کرده است. این فشارها که این بار با مساله بازکردن پرونده کشتارهای سال ۶۷ نیز همراه شده است٬ راه بازگشت و عقب نشینی جمهوری اسلامی را نیز چندان باز نگذاشته است. حتی وقتی که جمهوری اسلامی که از زبان خامنه ای هرگونه سازش بر سر مبادله سوخت را خیانت خوانده بود٬ در کنفرانس تهران با شرکت برزیل و ترکیه به غلط کردم افتاد و تا حد زیادی از این موضع عقب می نشیند٬ کسی در سطح بین المللی گوشش بدهکار نیست. قبلا برای یک ذره بوی عقب نشینی حکومت هورا میکشیدند اما این بار عقب نشینی واقعی گرچه محدودش را هم نادیده گرفتند و آنرا به موضوع تحقیر سران حکومت تبدیل کردند. آنچه روشن است اینست که آشکارا تغییری در سیاست بین المللی نسبت به جمهوری اسلامی قابل مشاهده است.  اگر گشودن پرونده اعدامهای سال ۶۷ توسط یک مقام سازمان ملل را مرتبط با دولتها و قدرتهای رسمی بین المللی بدانیم آنگاه سوالات متعددی مطرح میشود که غرب ودولتهای مختلف در رابطه با جمهوری اسلامی به کجا میخواهند بروند؟ آیا غرب از جمهوری اسلامی دست شسته است و میخواهد نوعی “رژیم چنج” را در ایران دنبال کند؟ و یا اینکه تمام بحث بطور واقعی فشاری مقطعی بر این حکومت برای وادار کردن آن به عقب نشینی بر سر مساله اتمی است؟ آنچه روشن است و بدون تردید میتوان بر آن تاکید گذاشت اینست که جنبش و خیزش انقلابی در یک سال اخیر بر سیاست دولتها در برخورد با جمهوری اسلامی تاثیر مستقیم دارد. اگر کسی از این دولتها ذره ای تردید داشت که این حکومت قادر به ادامه حیات نیست٬ اکنون در این مورد شک و تردیدی قاعدتا نباید وجود داشته باشد. اما اینکه این قطعنامه ها و توافقات و اقدامات اخیر را در چارچوب یک استراتژی دراز مدت و کار شده برای تغییر رژیم قرار دهیم واقعی نیست. جبهه بورژوازی بین المللی وضعیتی چندان قابل تعریف ندارد. نه فقط مخمصه جنگ در عراق و افغانستان و اکنون پاکستان٬ جایی برای درگیر شدن جدی در یک جبهه جدید را ناممکن میکند٬ بلکه رقابتهای بین المللی میان قدرتهای اروپایی و آمریکا با یکدیگر و با روسیه و چین و کشورهای متمایل به آنها از سوی دیگر نیز جایی برای جراحی سیاسی در کشوری مثل ایران را برای آنها باقی نمیگذارد. مهمتر از آن اینست که بورژوازی بین المللی هیچ آلترناتیو معتبری برای جانشینی جمهوری اسلامی ندارد. جریانات راست پروغرب و سلطنت طلب و لیبرال های گوناگون اپوزیسیون جایی در صحنه سیاسی ایران ندارند که بخواهند در راس استراتژی غرب٬ اوضاع سیاسی ایران را در کنترل بگیرند. فضای سیاسی ایران رادیکال تر از آن است که بشود با توطئه های نوع نوفل لوشاتو یا امثال آنها از بالای سر مردم کاری انجام داد و معضل انقلاب و چپ  و کارگران را برای بورژوازی بین المللی حل کرد. بنابرین بحثی بر سر استراتژی بورژوایی تغییر رژیم از جانب دولتهای غرب و هم پیمانانشان نیست. بلکه بحث بر سر اینست که در فضایی که انقلاب تاکنون علیه جمهوری اسلامی ایجاد کرده٬ دیگر سرمایه گذاری برای دوره ای از بقا یا تثبیت جمهوری اسلامی برای غرب کلا منتفی شده است. یعنی دولتهای اصلی غرب به نظر من به این باور رسیده اند که جمهوری اسلامی آینده ای در ایران ندارد و هرچند وقت هم که بتواند خودرا در قدرت نگه دارد٬ تنها در فضایی از تنش و انقلاب و بحران و نزاعهای داخلی خواهد بود و هر دولت و قدرتی که بخواهد در آینده ایران جا پایی داشته باشد باید فاکتور فضای انقلابی را بحساب آورد و تخم مرغهایش را در سبد این حکومت نگذارد. کل هماهنگی و اتحادی که اکنون علیه جمهوری اسلامی در سطح دولتها ایجاد شده را باید از همین زاویه دید. حتی همکاری روسیه و چین و برخی کشورهای دیگر با تحریم جمهوری اسلامی را نیز باید در همین راستا به حساب آورد. به بیان دیگر بورژوازی بین المللی اولا از جمهوری اسلامی قطع امید کرده است٬ ثانیا استراتژی ای در قبال بحران سیاسی در ایران و فضای سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد. و سوم اینکه هر دولتی به صلاح خود می بیند که فاصله خودرا با حکومت نشان دهد و بعنوان مخالف جمهوری اسلامی در انظار عمومی و فعالان سیاسی شناخته شود. در این فضاست که عقب راندن جمهوری اسلامی بر سر مساله اتمی با فشار اقتصادی و دیپلماتیک و سیاسی بیشتر٬ برای این دولتها هم عملی وممکن بنظر میرسد و هم در ارتباط با آینده سیاسی ایران عاقلانه بنظر میرسد. این به همان معناست که فضای انقلابی در ایران و شبح خیزش مجدد انقلاب سایه اش روی تصمیم گیریهای بین المللی قابل مشاهده است. اینکه تا چه مدت همین فضا ادامه داشته باشد یا شاهد چرخشهایی در این زمینه باشیم نیز بستگی به عوامل مختلف و بویژه به فضای اعتراضات و خیزشهای مردم دارد. بهررو در این فضا سیاست رادیکال و درست توسط یک جریان چپ و رادیکال اینست که افکار عمومی را علیه جمهوری اسلامی در سطح بین المللی بسیج کند٬ که برای اخراج جمهوری اسلامی از نهادهای بین المللی فشار بیاورند٬ روی دولتها فشار بگذارد که نه فقط با این حکومت مماشات نکنند بلکه تحریم نهادهای پلیسی و نظامی را با تحریمهای همه جانبه دیپلماتیک کل حکومت همراه کنند. بویژه میتوان و باید مساله محاکمه سران حکومت در تریبونالهای بین المللی را بطور جدی دامن زد و کل افکار عمومی دنیا را به این سمت سوق داد. باید توجه کرد که پیش کشیده شدن پرونده جمهوری اسلامی بر سر قتل عام سال ۶۷ رویدادی است که بدون هیچ تردیدی به انقلاب و حرکت سرنگونی طلبانه مردم و فعالیتهای جریانات مختلف رادیکال و چپ و بویژه حزب ما و نهادهایی مثل کمیته بین المللی علیه اعدام و سنگسار مربوط میشود. مستقل از نیت مبتکران این اقدام معین٬ در واقع مبتکر این کمپین ما بوده ایم که سالهاست با پیگیری مساله محاکمه سران حکومت به جرم جنایت علیه بشریت را دنبال کرده ایم. این بویژه آشکارا اقدامی در عکس العملی به انقلاب مردم ایران است و باید کاری کرد که به گفتمان عمومی در سطح جهان و ایران تبدیل شود. روشن است که علاوه بر اینها و در راستای آن یک جنبه از این تلاش باید این باشد که با هوشیاری تمام مانع توطئه گری دولتها علیه انقلاب مردم شویم و هرگونه توطئه ای از این دست را افشا کنیم. در این رابطه نیز باید آگاهگری کرد و فضا را آماده نمود. یک چیز روشن است که جمهوری اسلامی باید سرنگون شود و باید با انقلاب مردم سرنگون شود. این تنها راه خلاص شدن مردم از سرکوب و سانسور و ستمگری و تبعیض و بی حقوقی است. اگر جمهوری اسلامی در سطح بین المللی منزوی و زیر فشار باشد مردم انقلابی با سهولت بیشتری میتوانند راه پیشروی خودرا بگشایند. باید کاری کرد که دولتها برایشان همکاری و همراهی با حکومت اسلامی بهیچ وجه بی درد سر نباشد. باید فضایی ایجاد کرد که جهانیان هر مراواده ای با جمهوری اسلامی را نفرت آور و منزجر کننده ارزیابی کنند. دخالتگری هرچه بیشتر مردم و جریان چپ در انزوای جمهوری اسلامی و به قولی به زیر کشیدن جمهوری اسلامی در سطح بین المللی  آن چیزی است که میتواند بطور جدی مانع توطئه گریهای احتمالی دولتها و کل جبهه بورژوایی علیه انقلاب و مردم ایران شود. چنین فضایی تاثیر مستقیمی در عین حال بر خیزش انقلابی مردم در داخل ایران خواهد داشت.