دگرگونی به کدام سو! در حاشیه “منشور” موسوی برای “جنبش سبز”

در سالگرد ۲۵ خرداد، موسوی بیانیه شماره ۱۸ خود را انتشار داد. او در این بیانیه ضمن اینکه انتقاداتی را به سیاق بیانیه های قبلی اش رو به جناح حاکم رژیم بیان کرد، با اشاره به مفاهیمی همچون ارزش های دموکراتیک و حقوق بشری و … کوشید حلقه های واصلش را با اپوزیسیون بورژوا لیبرالی که هر روز فرعی تر و کمرنگ تر گشته حفظ کند، هر چند مفاد این بیانیه موسوی مانند همیشه بازی در زمین رژیم و حفظ نظام جمهوری اسلامی بود. اما این داستان تکراری و این بیانیه برای اپوزیسیونی که کمی دورتر ایستاده و میدان دخالتش در بازی قدرت در ایران کمتر است، به منشوری برای جنبش موسوم به سبز توصیف شده و ادعای دگرگونی موسوی و یارانش بسوی آنها را بهمراه داشت.

ادعا می شود که: «جنبش سبز با سرعت هر چه تمامتر گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی را دگرگون می کند» (۱). «موسوی برخلاف رویه تاکنونی بسیاری از اصلاح طلبان به طور صریح بر تکثر و چند صدایی جنبش سبز تاکید می کند و نسبت به انحصارگرایی در آن هشدار می دهد»، «منشور منتشر شده از سوی موسوی “حرف آخر” نیست و فضا برای طرح ایده های تازه تر، متفاوت و انتقادی باز است و بر اساس آن می توان منشور بهتری نوشت»، « … بیانیه موسوی به همه نیروهای جنبش دموکراتیک و سبز در ایران کمک می کند مبارزه مشترکی را برای فتح “منطقه ی خاکستری” – توده ی مردد – و به زانو درآوردن حکومت خون ریز، به پیش ببرند». (۲). و در یک کلام ادعا می شود که منشوری که اخیرا موسوی برای “جنبش سبز” انتشار داده، قدم مهمی در راستای درک ارزش های دموکراتیک این جنبش از جانب وی و نشانی از دگرگونی او و یارانش بسوی “جنبش دمکراتیک” است.

اینها گوشه هایی از تبیین هایی است که از جانب اشخاص و جریانات سیاسی طیف های مخلتف لیبرال به دنبال انتشار بیانیه موسوی بیان شده است. این نوع ادعاها که متکی به بررسی “موشکافانه” این بیانیه است، مطلقا رویکردی تازه در تاریخ و سرنوشت متناقض لیبرالیسم ایرانی نیست. این تلاش به درازای عمر جمهوری اسلامی در بین طیف های مختلف بورژوازی در حاکمیت و خارج از حاکمیت در جریان بوده است. خصلت نمای این متدلوژی این است که همواره کوشیده و می کوشد خواست و مطالبات خود را یا به نوعی با گوشه ای از حاکمیت که رقیق تر می نمایاند جوش بزند و یا نکته ای از اظهار نظر این یا آن عنصر حاکمیت بیابد که در آن امید یا همسویی آنها با جنبش به اصلاح دمکراسی خواهانه ایرانی نوید داده می شود.

ممکن است گفته شود که موسوی را عنصر رژیم خطاب کردن در شرایطی که او با دستگاه رهبری در تعارض افتاده نادقیق است، ولی وقتی موقعیت او و عناصری شبیه او را، نه در سلسله مراتب حقوقی و اداری روز رژیم، بلکه در کلیت نظام جمهوری اسلامی با همه تاریخ و پایه های سیاسی و ایدئولوژیکش در گذشته و اکنون، جلوی چشم بیاوریم، این امر را برجسته تر می توان مشاهده کنیم، که این نه تنها ادعایی غیرمنصفانه نیست، بلکه عین واقعیت است.

لیبرال های سرگردان ایرانی که با هر نسیم باب میلشان، قند در دهان آب می کنند، نمی خواهند این تلخی را مزمزه کنند و این واقعیت را بپذیرند، آگاهانه و عامدانه آن بخش اصلی منشور موسوی را که دفاع جانانه و ایدئولوژیک وی از ارزش های اسلامی رژیم، از قانون اساسی و در یک کلام کلیت نظام جمهوری اسلامی است را فرعی جلوه می دهند و در عوض چند مورد ادعای دوپهلو را که در لابلای بندها و مفاد منشور موسوی وجود دارد بزرگنمایی می کنند و از این رهگذر خاک به چشم مردم می پاشند و حول او توهم آفرینی می کنند تا “توده های مردد” روی این مسئله کاملا واقف نگردند که بطور واقعی نگرانی موسوی و امثال او، کمتر از نگرانی و هراس قداره بندان پشت سر احمدی نژاد برای سرنوشت و آینده این رژیم نیست.

درک این امر برای هیچ ناظر سیاسی سخت نیست که افشاگری کنونی موسوی بر علیه مافیای اقتصادی درون حاکمیت بخاطر کوتاهتر شدن دست او و یاران و همفکرانشان از این خوان است، اشاره او به حقوق بشر و آزادی در منشورش، همانگونه که در دوران ریاست جمهوری خاتمی تجربه شد، نه آزادی برای توده های محروم مردم، بلکه آزادی برای نخبگان و برای آن بخش هایی از سرمایه داری ایران است که در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفته اند است و نهایتا اینکه نقش او و امثال او سوپاپ اطمینان برای بقای رژیم جمهوری اسلامی است و همانگونه در همه لحظه های حساس از قبیل سالگرد ۲۵ خرداد مشاهده کردیم، فراخوان برای ساکت کردن مردم است (۳).

با این حساب موضوع اکنون این نیست که درجه تعلق و وابستگی و نقش موسوی و کروبی به جمهوری اسلامی ثابت گردد، بلکه سئوال این است که چرا اپوزیسیون “دمکرات و لائیک” (بخوان اپوزیسیون بورژوا لیبرال خارج از حاکمیت) بقول خودشان در سالگرد “جنبش آزادیخواهانه و سبز”، می کوشد رنگین کمان گرایشات و تمایلات درونی طیف های مختلف درونی خود را کماکان در زیر بیرق رنگ سبز اسلامی، به رهبری از سر زیادی و تحمیل شده بر افرادی مثل موسوی و کروبی سوار کند؟ آیا این تلاش ها از توهم آنان به عناصری مثل موسوی سرچشمه می گیرد؟
آیا این نوع سرگردانی و گشتن با زره بین دنبال بارقه های امید در لابلای پاراگراف های بیانیه موسوی و یارانش برای اپوزیسیون لیبرال خارج از حاکمیت، از واقع بینی و سیاست قدم به قدم آنها سرچشمه می گیرد؟ آیا این دلالی بی اجر و مواجب آنها از امیدی واقعی برای تغییر اوضاع به نفعشان الهام می گیرد و خیری برای آنها به دنبال خواهد داشت؟

پاسخ به همه این سئولات نه است. چرا که مسئله این نیست که ایدئولوگ های لیبرالیسم ایرانی به نقش و موقعیت افرادی مانند موسوی و کروبی و خاتمی در حفظ و بقای رژیم جمهوری اسلامی تردیدی داشته باشند. مسئله این است که این نوع سیاست کردن و آویزان شدن به افراد و لایه ها و گرایشاتی از درون حاکمیت برای آنها، همواره وجهی اصلی از سیاست بورژوازی ایران در سه دهه گذشته بوده است و از درماندگی و بی افقی و بی بدیلی شان، به یک استراتژی جا افتاده تبدیل شده است که زمانی گزینه میان “بد و بدتر” نام داشت، دوره ای “استحاله” رژیم بود و اینک امید بستن به “دگرگونی در گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی”.

اینان میل و نفعی در قبول این مسئله ندارند که فرق اپوزیسیون کنونی درون حاکمیت (موسوی، کروبی، خاتمی و…) با جناح حاکمیت، اولویت قائل بودن برای استفاده از چماق یا برگ زیتون در مقابل مردم معترض و مبارزات توده ها از طرف هر یک از طرف های دعوا است، چرا که هیچ کدام از آنها روی ارزش های اسلامی و بنیادی نظام، قانون اساسی و حفظ رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی تفاوت اساسی ای ندارند. آنها تمایلی به یادآوری این امر ندارند که اصلاح طلبان حکومتی در گذشته در بالاترین ارگان های حکومتی نیز نتوانستند حتی به بخش محدودی از خواست های توده های ستمدیده و محروم ایران جواب دهند و مانع پیشروی جنبش آزادیخواهانه مردم بودند و اکنون در موضع اپوزیسیون و در بی قدرتی به ترمز پیشروی این جنبش تبدیل شده اند.

اینکه اکنون قلمزنان بورژوا لیبرال بیرون از حاکمیت تاکیدات موسوی در بیانیه اش که بر نکاتی همچون حقوق بشر و آزادی و غیرو، در کنار تاکید غلیظ او بر ارزش های اصلی نظام، «اجرای بدون تنازل قانون اساسی»، را همسویی بیشتر او و همراهانش با “جنبش سبز” نام می برند، در خوشبینانه ترین بیان خود یک توهم پراکنی مزورانه برای بازداشتن مردم از حرکت مستقل و متکی بخود را تعقیب می کنند. آنچه دگرگون شده نه «تغییر گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی» تحت فشار جنبش موسوم به سبز، بلکه به عکس این کوتاه آمدن و تسلیم طلبی رهبری این جنبش در مقابل جمهوری اسلامی است.

نگاهی به رویدادهای سالی که گذشت نشان داد که نمی شود جنبشی را که ریشه در دردهای عمیق اجتماعی، در بیش از سه دهه کشتار و جنایت و اختناق، در تحمیل بی حقوقی و گرسنگی و فقر و فلاکت بر مردم کارگر و زحمتکش و بر نفرت از آپارتاید جنسی در ایران دارد، با رهبری و گزینه ای که حل و رفع هیچیک از خواسته های بنیادی مردم ایران را در دستور ندارد جواب داد. رویدادهای یکسال گذشته نشان داد که به هر درجه ای که شعارها و مطالبات مردم رادیکال تر و ساختارشکنانه تر گردید، به همان میزان نیز هم ترس و وحشت نیروهای بورژوایی از رشد و گسترش و تعمیق این مبارزات بیشتر شده و به همان نسبت به کمک میدیای دنیای سرمایه داری کوشیدند به ترفندهای عوامفریبانه دست بزنند تا کنترل اوضاع را از دست ندهند.

به عبارت دیگر و به عنوان جمع بندی باید تاکید کرد که ریشه این نوع تفسیرها و تلاش ها را باید در وهله اول از بی افقی و بحران استراتژیک اپوزیسیون لیبرالی در مقابل جمهوری اسلامی و در وهله دوم از ترس آنها از رشد رادکالیسم درون جنبش های اجتماعی در ایران باید جستجو کرد. جنبش های اجتماعی در ایران متکی بر استراتژی سوسیالیستی با اتکا بر پلاتفرم و برنامه مبتنی بر خواسته ها و منافع حداکثر کارگران، زنان، جوانان و همه مردم تحت ظلم و ستم، در بطن اوضاع متحول سیاسی ایران و بر بستر بی افقی و ناتوانی گزینه بورژوایی می رود که جای پای خود را برای پیشروی های آینده محکم تر سازد.

جامعه ایران در نیاز به تحول و تغییر می جوشد. ظرفیت و پتانسل این میل و نیاز به تغییر در تحرکات و مبارزات روزمره در جنبش کارگری، دانشجویی، زنان و … خود را به بارزترین شکل نشان می دهد. این تحرکات تنها نوک قله پیدای کوهی است که در پهنه جامعه ایران بر پیکره ای مملو از درد و رنج و فقر و گرسنگی و بیکاری خود را گسترانده است و به صورت بحرانی مزمن در اعماق جامعه ریشه دوانیده است. این جامعه همه راهکارهای اصلاح طلبانی که مدعی بودند اندکی از تباهی های جامعه را می کاهند تجربه کرد و آنها را به کنار گذاشت و به همین اعتبار آویختن به بندهای “مثبت” منشور موسوی از جانب اینان نیز در لیست همان راهکارهای مردود و کنار گذاشته شده قرار می گیرد. جامعه ایران بیشتر از هر زمانی دیگر، پذیرای راه حلی رادیکال و سوسیالیستی است.

***

(۱). منشوری برای جنبش سبز. حسین باقرزاده سه شنبه ۲۵ خرداد. سایت ایران امروز
(۲). به سوی انسجام بیشتر جنبش سبز. سایت اخبار روز. پنجشنبه ۲۷ خرداد
(۳). فراخوان موسوی و کروبی به مناسبت سالگرد ۲۵ خرداد