این بدعت چیست؟ – در حاشیه درخواست کمک برای محمود صالحی

صدور و انتشار بیانیه ای تحت عنوان « برای نجات جان محمود صالحی بشتابیم » از جانب خانواده و دوستان محمود صالحی، بیش از آنکه وخامت وضع جسمی صالحی را نشان دهد، بیانگر وخامت وضعیت چپی است که همه قطب نماهایش را از دست داده است. موضوع بیانیه کمک به یکی از «رهبران سرشناس طبقه کارگر ایران» برای غلبه بر بیماری ای است که جان وی را به خطر انداخته است. بیانیه صالحی را گنجینه ای می‌داند که «… در دامن مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران پرورده شده است و هرگونه اتفاق سوئی برای او، ضایعه ای برای جنبش کارگری ایران خواهد بود». نویسندگان بیانیه قصد کمک رسانی به صالحی و جلوگیری از این ضایعه احتمالی در آینده را دارند. آنها اما به هیچ وجه متوجه نیستند که خود بیانیه آنان ضایعه ای است برای چپ سوسیالیستی. این ضایعه نه در آینده، بلکه در حال واقع شده است. نویسندگان بیانیه با صراحتی باور‌نکردنی و بدیهیتی مدهش، برای نجات جان صالحی فراخوان به خرید کلیه می دهند. عبارات بیانیه تردیدی در این زمینه باقی نمی‌گذارند که دوستان صالحی به دنبال تأمین منابع مالی خرید کلیه در بازار کلیه ایران هستند. عین عبارت بیانیه چنین است: «… ما از همه شما عزیزانی که می خواهند به محمود صالحی کمک کنند می خواهیم که با تمام توان طبقاتی و اراده انسانی تان به یاری ما برای نجات جان این دوست، همراه و رهبر جنبش کارگری ایران بشتابید و برای اهداء کلیه چه با همت و چه با قیمت  با گروه خونی(o -) (او/منفی) یا هرگونه کمکی در این راستا در کنار ما قرار بگیرید». صادرکنندگان بیاینه به توان طبقاتی و اراده انسانی مخاطبان خویش رجوع می‌کنند تا این توان طبقاتی و اراده انسانی را در خدمت خرید یک کلیه بسیج کنند. آن‌ها که گویی امیدی به همت دوستداران خود ندارند، با صراحت از «اهداء کلیه» با «قیمت»، یا به زبان صریح‌تر جمع آوری پول برای خرید کلیه، سخن به میان می آورند. آن‌ها متوجه نیستند که ضایعه همین است.

تضاد غریبی در بیانیه خانواده و دوستان صالحی نهفته است. تضادی که پرسش بنیادین مبارزه برای جهانی انسانی را در خود حمل می کند. جهان انسانی آینده، دنیای ایده آلی که «دوستان صالحی» برای آن مبارزه می‌کنند چیست؟ کدام ارزشها بر آن حاکمند؟ و برای رسیدن به آن جهان انسانی فردا، از کدام ابزارها می‌توان استفاده کرد و کدام ابزارها را نباید به کار گرفت؟ بیانیه پاسخی تکان دهنده به این سؤالات می دهد. «دوستان صالحی» نه تنها خرید ارگان برای نجات جان یک رهبر را مجاز دانسته اند، بلکه این را عین تعهد طبقاتی نیز می‌دانند و برای جمع آوری امکانات لازم برای این امر به وجدان طبقاتی مخاطبان خود نیز رجوع کرده اند. آن‌ها متوجه نیستند که این ضایعه ای است به مراتب بزرگ‌تر از فقدان احتمالی صالحی. مگر نه این که این ارگانی که «دوستان صالحی» به دنبال خرید آن در بازار هستند، تکه‌ای از جان انسانی دیگر است که برای مقابله با فقر و گرسنگی خود و خانواده اش به بازار عرضه کرده است؟ مگر نه این که تبدیل ارگان انسان به کالا نمود بروز خشن ترین و ضد انسانی ترین چهره جامعه سرمایه داری است؟ جامعه‌ای که همه و هر چیز را تبدیل به کالا می کند؟ حقیقتاً «دوستان صالحی» چگونه می‌توانند در بازار کلیه به خرید کلیه اقدام کنند و در فردای آن روز بر علیه نظامی دادخواهی کنند که فروش ارگان در آن به راهی برای امرار معاش طبقه ای به زیر خط فقر رانده بدل شده است؟ آن‌ها چگونه می‌توانند به توان طبقاتی کارگران رجوع کنند تا به چیزی دست یابند که تجسم خشن و عریان تسلط توان طبقاتی طبقه خصم کارگران بر خود آنان است؟ آیا بدون  تسلط این توان طبقاتی دشمنان کارگران اصلاً کلیه ای در بازار یافت می‌شد که دوستان صالحی قصد خرید آن را کنند؟  بدیهیت نهفته در بیانیه دوستان صالحی نشان می‌دهد که آن‌ها به این موضوعات یا فکر نکرده اند و یا اگر هم فکر کرده اند، به راحتی از آن گذشته اند. برای آن‌ها نجات جان یکی از «رهبران سرشناس طبقه کارگر ایران» مهم‌تر از اصول بود. اشتباه نشود، اینجا صحبت بر سر اصولی انتزاعی نیست. صحبت بر سر فی المثل اعتقاد یا عدم اعتقاد به دیکتاتوری پرولتاریا نیست که بتوان بر سر آن به مجادله نشست. صحبت بر سر اصولی است که معنای مشخص خود را در رابطه خرید و فروش ارگان یافته اند.

حقیقت این است که برای «دوستان صالحی»، و برای همه آنانی که دوستان «دوستان صالحی» هستند، برای همه چپی که در خدمت این پروژه به حرکت درآمده است، حفظ جان صالحی از اولویتی بیش از ارزشهای طبقاتی برخوردار بوده است. صالحی برای این دوستان و دوستدارانش تبدیل به نماد الیت طبقاتی شده است. هیچ کدام از همه این نهادها و سایتهای «کمونیستی» و «سوسیالیستی» و «کارگری» و «انقلابی» و غیره ای که این بیانیه را درج کرده‌اند حتی لحظه‌ای به این نیندیشیدند که مقدمات شکل‌گیری الیت طبقاتی آینده را پی ریزی می کنند. چه چیز مانع از آن خواهد بود که نظام مطلوب این «دوستان» صالحی در فردای به قدرت رسیدن خویش و برای پیشگیری از «ضایعه» هایی مشابه، مجدداً دست به این کار نزند؟ منطق «دوستان صالحی» دقیقاً خلاف این را نشان می دهد. آن‌ها به این دلیل ساده وارد شدن به رابطه خرید و فروش ارگان را مجاز دانسته اند که صالحی را از پیش به عنوان گنجینه ای برای طبقه کارگر معرفی کرده اند. آن‌ها قطعاً این روش را قابل تجویز برای همه نمی دانند. چرا که اگر این روش برای همه تجویز شود، آنگاه دیگر هیچ مبنائی برای اعتراض به نظام خرید و فروش ارگان انسان باقی نمی ماند. از نظر «دوستان صالحی» این یک استثناء است، چرا که صالحی نزد این دوستان وی از موقعیتی استثنائی برخوردار است. او گنجینه ای برای طبقه کارگر است و برای چنین کسی است که این دوستان خود را مجاز به عبور از خط قرمزها دانسته اند. اما اگر صالحی گنجینه ای برای طبقه کارگر است، چرا دوستان دیگر صالحی چنین نباشند؟ چرا سایر «فعالین کارگری» چنین نباشند؟ و اگر حفظ گنجینه های طبقه کارگر بر پذیرش رابطه‌ای استوار است که محرومیت بخشی دیگر از طبقه کارگر اساس آن را تشکیل می دهد، آیا این چیزی به جز نظامی طبقاتی – گیریم به شکلی دیگر و در قالبی متفاوت – است؟

و سرانجام سؤال این است که چرا دوستان و دوستداران صالحی به سادگی از یک کلیه خود گذشت نمی کنند؟ شاید در میان دوستان نزدیک صالحی کسی یافت نشد تا از پیش شرطهای اهداء کلیه برخوردار باشد و شاید خود این دوستان امیدی به آن ندارند که کس دیگری خارج از محدوده این دوستان حاضر به اهداء کلیه خود باشد. تراژدی ماجرا هم در همین است. نمی‌توان کسی را به عنوان «یکی از رهبران سرشناس طبقه کارگر ایران» معرفی کرد و در عین حال امیدی هم به این نداشت که از خیل میلیونی این کارگران حتی یک نفر هم یافت نشود که حاضر به اهداء کلیه خود به یک رهبر سرشناس طبقه اش و جنبشش باشد.

دوستان صالحی که نخست صالحی را به الیتی فرای طبقه بدل کرده‌اند، نمی‌توانند امروز به همت این طبقه امید ببندند. با ذره‌ای تواضع چه بسا همه چیز متفاوت می‌بود. چه بسا تا امروز کسی یافت شده بود و کلیه ای از خود را به یک رفیق، به یک همراه و به یک همسنگر خویش اهداء کرده بود. چه بسا که امروز به جای ضایعه تن دادن به خرید و فروش ارگان، چپ سوسیالیست ایران سرودی دیگر از همبستگی و همیاری سروده بود.

هنوز هم دیر نشده است. برای این کار نخست باید از مرکب تکبر پایین آمد.

 

بهمن شفیق

۱ تیر ۸۸

۲۲ ژوئن ۲۰۱۰