روزهای سخت رژیم فرا رسیده است

کورش عرفانی : باد دیگر در جهت مطلوب رژیم نمی وزد. جمهوری اسلامی که به مدت بیست و هفت سال به دلیل کارکردهای مفید و آشکار خویش برای صهیونیسم و سرمایه داری جهانی مورد حمایت ضمنی یا علنی قدرتهای غربی بود به تدریج وارد لیست سیاه حکومت هایی می شود که به دلیل دردسرآفرین شدن باید از صحنه ی قدرت کنار زده شوند. آیا براستی به آغاز پایان رژیم نزدیک شده ایم ؟ در این نوشتار به گمانه زنی در مورد این پرسش می پردازیم.

چه چیزی عوض شده است ؟

 نخستین پرسش این است که مگر چه چیز تغییر کرده است که قدرتهای بزرگ بخواهند دست از حمایت رژیم بردارند ؟ در این موردباید بدانیم که نظام جمهوری اسلامی پس از بازی کردن کارتهای «معتدل سازی و میانه روی» از نوع رفسنجانی و «اصلاح طلبی و قانون سالاری» از نوع خاتمی، خود را ناچار دید که گردانندگان پشت پرده را به جلوی صحنه براند تا در حساس ترین و سرنوشت سازترین دوره ی تاریخی خویش مدیریت رژیم را به عهده گیرند. به این دلیل بود که از انتخابات قبلی شوراها و بعد از دوره هفتم مجلس و سپس از انتخاب محمود احمدی نژاد مافیای سپاه پاسداران با تفکر «پادگانی سازی کشور» به صحنه آمد و اهرم های اصلی قدرت را با حمایت حتمی و اجباری ولی فقیه به دست گرفت. این در حالی بود که این مافیای سپاه، تا اینجای کار، تنها در پشت صحنه عمل می کرد و جلوی صحنه را به آخوندها و بازاری ها واگذار کرده بود. برای اسرائیل و آمریکا، به عنوان دو دشمن ظاهری رژیم، این مهم بود که این مافیای نظامی در پشت پرده باشد و ضمن دادن شعارهای توخالی ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی، امنیت کشور را برای غارت توسط شرکت های بزرگ غربی تامین کند.
اما مافیای سپاه که دچار پدیده ی بیمارگونه ی انباشت قدرت شده بود نتوانست بیش از این طاقت آورد و شاهد رسیدن وضعیت عمومی کشور و «نظام» به یک نقطه ی غیر قابل بازگشت باشد. این بود که شاگردان مصباح و تربیت شدگان مدرسه ی علوی و دانشکده های سپاه با یک هجوم ایدئولوژیک و مالی از طریق یک کودتای سیاسی-انتخاباتی به نهادهای قدرت هجوم آوردند تا با قبضه کردن آنها راه را برای ظهور امام زمانشان، دستیابی کشور به سلاح اتمی و نیز به زیر سیطره کشیدن مافیاهای دیگر در جهت تضمین بقای نظام اسلامی هموار کنند. این به ظاهر بهترین انتخاب برای نظام، در واقع امر، بدترین انتخاب بود. اما آیای اصولا جای انتخابی هم بود ؟ 
فراموش نکنیم که مافیای سپاه بسیار قدرتمند تر از مافیای بازاریان، آخوندها و اصلاح طلبان است و با در اختیار داشتن کنترل مرزها، اسکله ها و ورودی های مرزی و نیز از طریق فعالیت های متعدد اقتصادی در جهاد کشاورزی، صنایع تسلیحاتی، مهندسی و تجاری نبض اقتصاد کشور را در اختیار دارد. این مافیا بخصوص با دارا بودن کنترل قدرت نظامی، اطلاعاتی و امنیتی مخوف خویش می تواند هر«مزاحمی» را به طور فیزیکی از سر راه بردارد.
نگارنده همان موقع در نوشته ای با عنوان «بهترین یا بدترین انتخاب رژیم» در باره ی عواقب داخلی  این انتخاب نوشته بود : « با مشاهده ی این سناریو در می یابیم که رژیم جمهوری اسلامی انتخابی کرده است که به زعم بسیاری نه بهترین که به زعم خود مفیدترین است، اما هزینه ی این سناریو از روی کار آوردن رفسنجانی منفور به مراتب سنگین تر است زیرا با محاسبه ی فوق، رژیم  یک موضوع حساس و تعیین کننده را به رسمیت شناخته است : شکاف عظیم اجتماعی و نابرابری فاحش طبقاتی. احمدی نژاد پیروز ی انتخاباتی خود را مدیون به رسمیت شناختن این واقعیت و وعده ی حل وفصل آن می باشد. در این راستا باید دانست که حل مشکل طبقاتی جامعه ی ایران جز با یک دگرگونی بنیادین در ساختارهای چندگانه ی قدرت – سیاسی، اقتصادی و اجتماعی – ناممکن است. این تغییر بنیادین از این پس به عنوان یک ضرورت به رژیم تحمیل خواهد شد و ساختار سیاسی کشور را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد تا از این طریق به وعده هایش در این باره عمل کند. عدم تعهد به این وعده ها این بار نیرویی را به صحنه ی مبارزاتی خواهد کشاند که مبارزه را، برخلاف طبقه ای که در جریان دروغین اصلاح طلبی دوم خرداد فعال شده بود، نه در تارنماهای اینترنتی و پشت تلفن های شبکه های ماهواره ای،  بلکه در کوچه و خیابان و کارخانه ها دنبال خواهد کرد.» 
این همان اتفاقی است که اینک برای رژیم افتاده و دهها اعتراض کارگری در هفته در سراسر کشور و حرکت های اخیر دانشجویان در مقابل احمدی نژاد و نیز در روز ۱۵ آذر نمودهای آن هستند. پس رژیم در داخل کشور و در مقابل مردم خود را کیش و مات ساخته است و اینک راه برگشتی ندارد. اما پاسداران تازه به حکومت رسیده فقط در زمینه ی داخلی به اشتباه مرتکب نشدند، بلکه در عرصه ی سیاست خارجی نیز بدترین محاسبه ی ممکن را کرده و شرط بندی محکوم به شکست کردند.

خطای ساده لوحانه ی سپاهیان

از دوره ی روی کار آمدن احمدی نژاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی – یعنی کانال ارتباطی رژیم با جهان خارج – دچار تغییری ماهوی شد. در حالی که در طول دو دهه و نیم رژیم با سیاست توام با مماشات و باج دهی/ باج گیریعمل می کرد، از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد روش سرسختی توام با تهدید برای باج گیری پیش گرفته است. سپاهیان در قدرت، که دیپلماسی را از منظر نظامی آن می شناختند، از سال ۲۰۰۳ بر روی برگ عراق سرمایه گذاری کرده بوده و می پنداشتند بتوانند آینده ی این کشور مظلوم را وجه المصالحه خود با آمریکا قرار دهند. اما این سناریو نقش بر آب شد. زیرا متفکران مافیای سپاه به این فکر نکرده بودند که حضور نظامی آمریکا در عراق یک استراتژی درازمدت و محاسبه شده است. یعنی، با وجود باتلاق عراق، ماشین غول آسای اقتصادی و نظامی آمریکا نیاز به حضور جنگی در خاورمیانه دارد. تجمع وسیع و بی پیشینه ی ناوگان جنگی آمریکا و به تبع او انگلستان در خلیج فارس حکایتگر این امر است. پس در حال حاضر، بیش از آنچه سرنوشت عراق مهم باشد سرنوشت ایران مهم است. نقشه ی استرا
تژیست های سپاه در مورد قربانی ساختن عراق و تضمین بقای خویش بسیار کودکانه بنظر می رسد.
با یک چنین خطای فاحشی دولت احمدی نژاد با تمام توان خویش به پیش بردن پروژه ی اتمی خویش پرداخت تا شاید در این میان صلح در عراق را در ازای تبدیل خویش به یک قدرت هسته ای با آمریکا مبادله کند. لیکن به سرعت مشخص شد که این نقشه شانس موفقیت ندارد. بنا به دلایلی بدیهی : ۱- اسرائیل دستیابی رژیم به سلاح اتمی را نمی پذیرد. ۲- ایالات متحده برای تبدیل ایران به یک پایگاه مطمئن برای سیاست های درازمدت خود در آسیا تمایلی به بقای جمهوری اسلامی ندارد. ۳- اروپا نیز نمی تواند، به عنوان بخشی از سرمایه داری جهانی، منافع درازمدتی را که از بابت حذف رژیم بدست خواهد آورد فدای منافع کوتاه مدت ناشی از حمایت از بقای او سازد. ۴- خطر انفجار داخلی ایران و تبدیل ایران به یک کشور دارای حاکمیت مدافع محرومان مطلوب سرمایه داری نیست و به همین دلیل حذف رژیم برای حفظ نظام (سیستم) یک تصمیم عاقلانه تر به نظر می رسد. 
در چنین شرایطی بنظر می رسد که همزمان با گسترش خشم انفجاری توده های جان به لب آمده و به دلیل اضطرار ناشی از آن، تصمیم برای تغییر رژیم نه به صورت یک گزینه ی داوطلبانه، که به عنوان  یک اجبار استراتژیک برای سرمایه داری جهانی مطرح شده است. از همین روی نیز می توان تصور کرد که تصمیم در این باره – همانند کنفرانس گوادلوپ در مورد رژیم شاه – اتخاذ شده باشد.

موج فشارها به رژیم

در هفته های گذشته و تابع این تغییر استراتژیک بسیاری از موارد بر علیه رژیم شکل گرفته است :

• در ماه اکتبر امسال آرژانتین حکم دستگیری سران رژیم به جرم بمب گذاری مرکز یهودیان پس از ۱۲ سال صادر شد،
•  در بین ماههای سپتامبر تا نوامبر چندین بانک بزرگ جهانی همکاری های مالی خویش را با بانک های بزرگ دولتی قطع می کند،
•  درماه نوامبر  آژانس بین المللی انرژی اتمی عدم اطمینان خویش را از صلح آمیز بودن برنامه های اتمی رژیم اعلام می کند،
• در ماه دسامبر بوش هرگونه مذاکره با ایران را بر سر عراق رد می کند،
•  در ماه دسامبر دادگاه عالی اروپا اتهام سیاسی تروریست بودن سازمان مجاهدین را لغو می کند،
• چند روز پیش در فرانسه دادگاه استیناف پاریس دخالت ورزی های فرستاده های رژیم در پرونده ی قضایی مجاهدین را رد می کند،
•  درماه دسامبر دهها دانشگاه و موسسه مطالعاتی رابطه ی خود را با سازمان دولتی مطالعات استراتژیک رژیم را به دلیل برگزاری کنفرانس در مورد هولاکاست قطع می کنند،
• در ۱۹ دسامبر در پاریس اعلام شد درباره ی پرداخت رشوه از جانب شرکت نفتی توتال فرانسه به مقامات رژیم ( شرکت پترو پارس متعلق به باند اصلاح طلبان با مسولیت بهزاد نبوی) تحقیقات قضایی خواهد کرد،
• در تاریخ ۲۰ دسامبرمجمع عمومی سازمان ملل متحد رژیم رابه دلیل نقض حقوق بشر محکوم می کند،
• در تاریخ ۲۱  دسامبر در سوئد دو جاسوس رژیم که در بازداشت پلیس این کشور هستند افشاء می شوند،
•  در تاریخ ۲۲ دسامبریک دادگاه آمریکا رژیم را به جرم شرکت در انفجار الخبر محکوم به پرداخت غرامت می کند،
•  و سرانجام روز شنبه ۲۳ دسامبر شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامه ای رژیم را به دلیل ادامه غنی سازی اورانیوم مورد مجازات و تحریم قرار می دهد. 

بر این اساس باید منتظر بود که از این پس این لیست شکست ها و دردسرهای رژیم هر هفته گسترده تر و افزونتر شود. بخت از رژیم برگشته است و این نه به صورت موقتی و گذرا، بلکه به دلیل بن بست کشیده شدت دوجانبه ی درونی و بیرون رژیم و بر مبنای یک تصمیم استراتژیک قدرتهای بزرگ. رژیم جمهوری اسلامی باید برود. این آغاز پایان است. در قطعنامه ی امروز با اشاره به اصل ۴۹ بند هفتم منشور سازمان ملل متحد راه برای تحریمات اقتصادی باز گذاشته شده است و انتظار می رود واکنش های تهاجمی ایران بتواند جامعه جهانی را به سرعت به سمت اقدامات بعدی بکشاند. کمترین محاصره مادی و کالایی رژیم، فروپاشی اقتصاد وابسته و وارداتی کشور را بدنبال خواهد شد و میلیونها فقیر و گرسنه و پابرهنه را به خیابان ها خواهد ریخت.  این سناریوی شورش بسیار محتمل است. تنها چند ساعت بعد از انتشار قطعنامه ی شورای امنیت جمهوری اسلامی تهدید و سخت سری را آغاز کرده است.  در فردای تصویب قطعنامه احمدی نژاد اعلام می دارد : « شما باید بپذیرید که ایران فن آوری تولید سوخت هسته ای را در اختیار دارد و پای آن خواهد ایستاد و دهه فجر دهه جشن هسته ای ملت ایران است و شما به جز آنکه آبروی خود را ببرید، راهی پیش روی خود ندارید.»    این گونه موضع گیری ها این سوال را بر می انگیزد : آیا رژیم به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسیده است ؟  بنظر می رسد که هرگونه عقب نشینی رژیم را در مقابل مسولیت های داخلی خویش یعنی در مقابل وضعیت اقتصادی و اجتماعی فاجعه بار کشور قرار خواهد داد. بنظر می رسد که زمان منطقی عقب نشینی قبل از تصویب قطعنامه ی فوق بوده است. از این پس، همچنان که انتخابات اخیر نشان داد جنگ قدرت بالا خواهد گرفت و تا مرز خود زنی میان مافیاها پیش خواهد رفت. رقابت های جهانی نیز میان اروپا، آمریکا و چین و روسیه نیز برای کسب منافع هر چه بیشتر در ایران رو به اوج خواهد گذاشت.

چشم انداز سرنگونی رژیم ؟

اگر گمانه زنی بالا در مورد بن بست داخلی و خارجی رژیم و تصمیم به کنار زدن رژیم جمهوری اسلامی درست باشد، دیر یا زود موضوع
آماده سازی جایگزین رژیم به طور علنی و فعال در دستور کار قدرتهای بزرگ از جمله ایالات متحده، انگلستان، اسرائیل و اروپا قرار خواهد گرفت. تجربه ی تلخ عراق این قدرت ها را به این نتیجه گیری رسانده است که در ایران باید ساختارها را حفظ و تنها راس هرم را تعویض کنند. این به معنای نادیده گرفتن اراده ی خفته ی توده هاست. آنها بی شک در پی آن خواهند بود تا رژیم را تغییر داده و ساختارهای اقتصادی-اجتماعی را حفظ کنند تا بتوانند در پی تعویض قدرت و سوار شدن بر پتانسیل های اقتصادی ایران، شرایط بنیادی را به طوری کمابیش مشابه نگه دارند. این الگو و سطح از دگرگونی می تواند برای افراد و نیروهایی که به دنبال تغییر صرف سیاسی، بدون دگرگونی های مهم طبقاتی، هستند قابل پذیرش باشد، اما بی شک چنین سناریویی به هیچ وجه نیروهای مردمی را که در جستجوی برهم زدن نظم طبقاتی و منطق استثمار گرایانه حاکم بر جامعه ی ایران هستند راضی نمی کند. وظیفه هریک از ماست که با هشیاری و پشتکار در صدد ایجاد و تقویت یک جایگزین فراگیر مردمی باشیم. در این میان، مبارزات کارگری، به عنوان نمود مبارزات طبقاتی جامعه، بهترین و مناسب ترین بستر برای تغییر از پایین می باشد. این تنها با تقویت چنین نیروهای ناب و رادیکال اجتماعی است که می توان در مقابل یک سناریوی تغییر از بالای سر مردم، که جز به استقرار یک دیکتاتوری بزک شده به دمکراسی طبقاتی، نمی انجامد، مقاومت کرد. فراموش نکنیم که فاصله ی طبقاتی هرگز در تاریخ اجتماعی ایران به این میزان نبوده است : در یکسو اقلیتی با آن میزان از ثروت که دیگر هیچ قوه ی تصوری نمی تواند برای ثروت هایش طرح های مناسب در ایران بجوید و در سوی دیگر اکثریتی فقیر، بیمار، به حال خود رها شده و غرق در اعتیاد و تن فروشی و خودکشی و دگر کشی. آماربیش از ۸ میلیون بی سواد مطلق در ایران  حکایتگر واقعیتی است هولناک که نشان می دهد در فردای صرف تغییر رژیم و بدون ایجاد دگرگونی در سیستم روابط اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی، هیچ چیزبرای این محرومین تغییر نخواهد کرد.
در مقابل تجمع نیروهای راست اپوزیسیون که ملغمه ای از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان و جمهوریخواهان مسالمت جو و چپ های سابق شرمنده از چپ بودنشان، مانند اکثریت ها و نیروهای بی هویت امثال آنها، خواهد بود باید نیروهای اصیل وفادار به آرمان مردمان ستمدیده گردهم آیند و اصل موضوع نزدیک شدن به خویش را پیوند طبقاتی بدانند و اختلافات سیاسی را در ورای اشتراک دیدگاه طبقاتی را موضوعاتی فرعی ارزیابی کنند.
شرایط داخل کشور نشان می دهد که تشکیل یک نیروی جایگزین که از مشروعیت توده ای برخوردار بوده و از دل کارگران و بیکاران و محرومان بیرون آمده باشد ممکن است. همبستگی نیروهای اجتماعی مانند کارگران، دانشجویان، معلمان در داخل و نزدیکی نیروهای منفرد و تشکیلاتی که در پی منافع ستمدیدگان جامعه هستند در خارج در این باره لازم است. جایگزین مناسب رژیم آنست که دل مشغولی نخست خود را پایان دادن ساختاری به منطق طبقاتی حاکم قرار دهد و توده های میلیونی محروم ایران را ازچنگ مکانیزم های تاریخی و تکراری استبداد سالاری و استثمارگری رها سازد. چنین چیزی نیز جز بدست مردمی آگاه، سازماندهی شده و در قالب مبارزه ی قهر آمیز میسر نیست. خودرهایی توده ها شرط همیشگی بودن رهایی آنهاست. اینک که رژیم وارد یک فاز نوین از ضعیف شدن ناشی از فشارهای روز افزون داخلی، تحریم های بین المللی و جنگ قدرت درون نظام می رود مخالفانش باید خود را به سرعت تقویت کرده و در مسیر یک حرکت قدرتمند و سرنگون ساز به یکدیگر نزدیک شوند.
* *
www.korosherfani.com
korosherfani@yahoo.com
24/12/2006