عبدالله مهتدی به “عبارت دیگر”

تلویزیون فارسی زبان “بی. بی. سی” در برنامه شامگاهی خود به تاریخ چهارشنبه ۲۶ خرداد ماه ۱۳۸۹ برابر با ۱۶ ژوئن ۲۰۱۰ مصاحبه ای با “عبدالله مهتدی” دبیرکل سازمان زحمتکشان کردستان ایران در برنامه “به عبارت دیگر” با اجرای “عنایت فانی” ترتیب داده بود که از جوانب مختلف قابل بررسی و تعمق است.

ناگفته روشن است گرچه نفس سخنان آقای مهتدی و تاریخ نگاری وی فاقد ارزش اخلاقی، علمی و تاریخی است و تکرار مکررات ۱۰ ساله زندگی اخیر ایشان و بیان دیدگاه سیاسی کنونی نامبرده می باشد که حتی در روایت رویدادهای تاریخی از بنیان، پرنسیپ و تعهد اخلاقی نیز برخوردار نیست، لیکن از منظری دیگر یکایک موضوعات مطروحه از سوی عبدالله مهتدی در این گفتگوی چند دقیقه ای قابل نقد و جوابگویی است. البته نه چنین کاری ضروری است و نه من چنین قصدی دارم.

قصد من در این نوشته وضوح بخشیدن فزونتر به اپورتونیسم سیاسی نامبرده در بیان تاریخ گذشته و تلاش وی جهت توجیه تغییر ریل فکری و سیاسی اش می باشد، چه آن هنگام که منتقدین تشکیلاتی خود را مد نظر قرار می دهد و چه آنگاه که رو به بیرون سازمان خود سخن می گوید. من قصد دارم از رهگذر این نوشتار نشان دهم که این “عبدالله مهتدی به عبارت دیگر” است و ربطی به کومه له و اهداف آن ندارد و در واقع نمی خواهد زندگی سیاسی امروز خود را به گذشته و تاریخ پر افتخار کومه له مربوط سازد، اما شاید تعلق خاطر برخی کسان در صفوف سازمان وی به این گذشته افتخار آفرین، به ایشان اجازه نمی دهد در باب این گسست به اندازه کافی صریح و شفاف سخن بگوید.

ابتدا باید گفت که مجری این برنامه یا به موضوع مورد مناقشه و تاریخ و گذشته آن زیاد آگاه و مسلط نبود یا نمی خواست  دل مهمان تازه “اکثریتی” اش را آزرده سازد.

“عنایت فانی” پرسش های اولیه را با طرح سوالاتی در خصوص جدایی آنان از حزب کمونیست ایران و چند جدایی دیگر در صفوف سازمان زحمتکشان و بطور کلی بریدن ایشان از “کمونیسم” و انشعابات اخیر آغاز کرد.

در جواب به سوال علت چهار انشعاب و چهار حزب به اسم کومه له،  مهتدی در جواب می گوید “اولا چهار حزب نیست، دوما یکی از آنها بیشتر به عنوان حزب کمونیست ایران فعالیت می کند.”

آقای مهتدی عامدانه، آگاهانه و طبق روال معمول خویش حقیقت را آنگونه که هست تحویل مجری برنامه و شنوندگان تلویزیون “بی. سی. سی” نمی دهد.

زمانی که آنان در سال ۲۰۰۰ میلادی از کومه له و حزب کمونیست ایران جدا شدند، اعلام نمودند که چنین حزبی وجود خارجی ندارد و به همین دلیل از آن جدا شده اند. با استناد به ادعای خود آنان اگر حزبی وجود نداشته است بنابراین جدا شدن از آن هم بی معنی است و آنان به اقرار خودشان از کومه له جدا شده اند.

جدایی آنان نیز از کومه له صرفا به دلایل تشکیلاتی صورت نپذیرفت، بلکه اساسا متکی بر انگیزه های سیاسی، فکری و استراتژیکی به منصه ظهور رسید. اگر آن هنگام هنوز انگیزه ها و دلایل واقعی این جدایی به قدر کافی در نزد همگان شفاف و روشن نبود، امروز دیگر تردیدی وجود ندارد که آنان قدم در مسیر دیگری گذاشته بودند که از هر جهت با خط و مشی، اهداف و برنامه حزب کمونیست ایران و کومه له بیگانه بود. به علاوه از لحاظ تشکیلاتی هم آنان کمتر از  ۲۰ درصد اعضای تشکیلات کومه له را با خود همراه داشتند. در ضمن از سه سال قبل دو انشعاب و جدایی دیگر در صفوف آنان روی داد و به گفته هم دوستان و هم مخالفان آقای مهتدی، تنها یک اقلیت ناچیز با وی باقی ماند که این نیز هیچ تناسبی با ادعاهای ایشان در به کار بردن نامشروع نام کومه له ندارد.

امروزه بر کسی پوشیده نیست که کومه له از بدو پیدایش یک جریان سوسیالیستی با اهداف، سیاست، استراتژی و پراتیک کمونیستی بوده است و کماکان با این نام و استراتژی به فعالیت خود ادامه می دهد. بعد از انشعاب این آقایان از کومه له، جریان ما در کردستان سریعا کمبود انشعابیون را پر نمود و در عرصه اجتماعی و فعالیت توده ایی نیز در جایگاهی قرار گرفت که ماهیتا از مکانی که عبدالله مهتدی با دیپلماسی بورژوایی و آستانبوسی بارگاه موسوی و کروبی به دست آورده است مطلقا بیگانه و در تناقض آشکار قرار دارد.

علاوه بر این اعتصاب عمومی ۱۶ مرداد ماه ۸۴ که سازمان آقای مهتدی علیه آن اطلاعیه صادر نمود و از این رهگذر در نزد افکار عمومی خود را بی اعتبار ساخت و نیز اعتصاب پیروزمند روز پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت امسال که به فراخوان کومه له با شکوه هر چه تمامتر بر پا گردید و آقای مهتدی شب آخر و از سر ناچاری به آن پیوست، نمونه های انکار ناپذیری دال بر جایگاه واقعی عبدالله مهتدی و ابعاد حقیقی سازمان وی در جامعه کردستان است.

در بخش دیگری از سوالات، مجری برنامه علت جدایی آنان از حزب کمونیست ایران را جویا می شود. آقای مهتدی می گوید: “این تجربه، تجربه موفقی نبود و به دنبال بحث های فراوانی که شد و به دنبال بررسی تجربیات خود ما و تجربیاتی که از سطح جهانی و تحولات که در سطح ایران و جهان بود، تصمیم گرفتیم که از این حزب جدا شویم.”

در این رابطه باید گفت که اولا هیچ بحث ویژه ای در نقد “تجربیات خود ما ” از سوی ایشان و همفکرانش در هنگام جدایی صورت نگرفت و اگر منظور وی نوشته خودش در نشریه  “افق سوسیالیسم شماره ۴” است همه می دانند این به اصطلاح نقد، نوشته ای بسیار سطحی و محدود جهت لاپوشانی تخلفات سیاسی و تشکیلاتی ایشان و توجیه چرخش سیاسی و فکری وی در آن زمان بود. تا جایی که به تجربه جهانی هم مربوط است، از سال ها قبل در صفوف ما نقد این تجربه، تحت عنوان “نقد تجربه شکست شوروی” در بولتن مباحثات منتشر گردیده بود و همه کس جریان ما را به عنوان جریانی مخالف اردوگاه “سوسیالیسم موجود” به رسمیت می شناختند. به لحاظ تاریخی هم جریان ما حتی از بدو تشکیل کومه له در پاییز سال ۱۳۴۸ تا مقطع فروپاشی بلوک شرق، منتقد شرایط جهانی حاکم بر جنبش کمونیستی بود و اساسا بخشی از دیدگاهای خود را در نقد حزب توده ایران به عنوانی جریانی وابسته به قطب شوروی، طرفدارن نظریه سه جهان، مشی چریکی و بعدها خط فاسد و منحرف سازمان اکثریت، یعنی دوستان و همفکران کنونی آقای مهتدی فرموله کرد. تمام ادبیات سیاسی و نوشته های ما از آن زمان تا هنگامی که آقای مهتدی و همفکرانش در صفوف کومه له بودند و نیز تا هم اکنون دال بر اثبات این حقیقت است. مگر اینکه آقای مهتدی لطف نماید با ارائه سند و مدرک، خلاف آن را ثابت کند.

اما امتیاز و خاصیت طرح این بحث در شرایط کنونی و ۲۱ سال بعد از فروپاشی دیوار برلین برای آقای مهتدی تنها اعلام وفاداری مجدد ایشان به ارکستر مخالفان کمونیسم در جهان است که البته بازارش دیگر چندان گرم نیست، به همین دلیل کمونیست های سابق همچون عبدالله مهتدی باید در این مورد اضافه کاری کنند تا جبران مافات نمایند.

مهتدی در همان جمله فوق الذکر به یک نکته مهم اشاره می کند اما آگاهانه و عامدانه از کنار آن می گذرد. آن هم بحث “تحولات در سطح جهان و ایران است.” که گویا این امر تغییر ریل وی را ضروری ساخت و البته منظور ایشان از این تحولات در سطح جهانی فروپاشی بلوک شرق و ادعای نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا  و در سطح ایران هم ظهور اصلاح طلبان حکومتی است.

اگر به تحولات جهانی در ظرف ۱۰ سال اخیر و چرخش ۱۸۰ درجه ایی بخش زیادی از چپ های گذشته و نئولیبرال های کنونی نگاهی بیندازیم، به روشنی در می یابیم که چپ های سابق و آنتی کمونیست های کنونی که به آستانبوسان آمریکا و عاشقان سینه چاک نظم نوین جهانی تبدیل شدند همان هایی هستند که برای تکرار سناریوی عراق و افغانستان در ایران روز شماری می کردند، خواب “کرزای” و “نوری مالکی” شدن را می دیدند و نیروی خود در خدمت به تحقق این امر سازماندهی کرده بودند. اما از بخت بد آنان وقتی سناریوی حمله نظامی آمریکا به ایران تکرار نشد و رویای ایشان به واقعیت نپیوست، ناچار از آمریکا مایوس و رو به اصلاح طلبان حکومتی در داخل کشور نمودند.

در زمینه تحولات داخلی هم منظور آقای مهتدی دوره ظهور جریان اصلاح طلب حکومتی در درون جمهوری اسلامی همزمان با ریاست جمهوری خاتمی در سال ۱۳۷۶ می باشد. اگر کسی علاقمند و حوصله داشته باشد و به سرآغاز مجادلات ما در خصوص اصلاحات حکومتی که در نشریه “پیشرو” ارگان کمیته مرکزی کومه له در آن مقطع منتشر گردید، نگاهی بیندازد، به خوبی در می یابد که این اصلاحات خاتمی بود که قند را در دهان عبدالله مهتدی آب کرد و با توهم دیالوگ با جریان اصلاح طلب حکومتی، وی را به سمت زمینه یابی و امکان سازی در این راستا سوق داد. اما وقتی که این اقدامات در درون تشکیلات افشا و آشکار گردید وی راه انشعاب و جدایی در پیش گرفت تا ادامه پروژه خود را در بیرون از کومه له و حزب کمونیست ایران و بدون مزاحمت پیگیری کند و البته امروزه همه می دانند که ایشان و پروژه اش از کجا سر در آورده است.

آن زمان که ما طرفداری پوشیده و شرمگینانه وی از اصلاحات خاتمی را آشکار می ساختیم، کسانی در میان همراهان وی ما را به شایعه پراکنی متهم نمودند، حال اکنون آنان در مقابل این جمله صریح آقای عبدالله مهتدی دبیرکل سازمان زحمتکشان در مصاحبه با بی. بی. سی در مورد “جنبش سبز” که علنا و بی پرده اعلام نمود “من از جنبش سبز ایران در تمام مدت یک سال گذشته حمایت کردم و فکر می کنم که برای همه شناخته شده است و الان هم حمایت می کنم.” چه جوابی خواهند داشت؟

آیا این “جنبش سبز” (منظور کل جنبش آزادیخواهانه مردم ایران نیست، بلکه خط وابسته به کروبی و موسوی است) همان ادامه اصلاحات حکومتی گذشته که خاتمی معمارش بود نیست؟

آیا بیعت چند باره مهتدی با موسوی و کروبی که در این مصاحبه هم تکرار می شود باز هم تبلیغ و اتهام ماست یا سخنان بی پرده آقای سبز پوشی است که بر مرگ منتظری، پدر و تئوریسین ولایت فقیه گریست و با اعوان و انصارش همدردی نمود؟

عبدالله مهتدی به این نتیجه رسیده بود که با حضور در حزب کمونیست ایران شانس و جایگاهی برای حضور در جبهه بورژوازی لیبرال ایران در تحولات سیاسی این کشور نخواهد داشت و نوری زاده ها به یاری اش نخواهند شتافت. البته حق با او بود زیرا با روش و منش او نمی توان کمونیست بود و در جریان کمونیستی فعالیت کرد و مدعی قدرت سیاسی برای طبقه کارگر بود. زیرا اگر کمونیسم علم رهایی کارگران و زحمتکشان و حکومت سوسیالیستی محصول فعالیت و پراتیک آگاهانه و متحدانه این طبقه و بدیل جامعه بورژوایی است، بی شک اشخاصی مانند ایشان مکانی در آن نمی یابند.

در همین بخش مربوط به تبری جستن مهتدی از کمونیست بودن، مجری بی. بی. سی می پرسد شما مارکسیست ـ لنینیست هستید؟

مهتدی در جواب می گوید: “خیر.” مجری ادامه می دهد: “ولی در گذشته بودید”، عبدالله مهتدی می گوید: “در گذشته هم اصلا مارکسیست ـ لنینیست نبودیم. برای اینکه این از اختراعات دوره استالین است و بیشتر با استالینیسم و آن نظام خاص تداعی می شود ما هیچ وقت این را قبول نداشتیم.”

حال سوال بسیار ساده از آقای مهتدی این است اگر به گفته شما “ما” ــ تا زمانی که در صفوف ما بودید حتما این “ما” شامل حال همه می شد ــ که هم منتقد جدی استالین و استالینیسم و هم بلوک به اصطلاح سوسیالیستی سابق بودیم که “با استالینیسم تداعی می شود”، مطابق با کدام پرنسیپ و اخلاق، ما و دیگر جریانات کمونیستی را به این جریان منحط منسوب می نمائید که بایستی از آن برائت نمود؟

وانگهی هدف از طرح بحث مارکسیست ـ لنینیست یا به اختصار “م. ل” نبودن “ما” که ایشان این چنین با حدت و شدت بر آن تاکید دارد، مخاطب اش نه “عنایت فانی” و نه شنوندگان “بی. بی. سی” بلکه منتقدین درون تشکیلاتی ایشان و یا کسانی است که از سر توهم و یا ناآگاهی هنوز عبدالله مهتدی را سوسیالیست می دانند.

اگر کومه له از همان بدو تشکیل و آغاز فعالیت خود ترمینولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم را به کار نمی برد نه از سر ضدیت با لنین بلکه به این دلیل ساده بود که در بازار رقابت های جهانی بر سر میراث مارکسیسم قطب های مختلفی شکل گرفته بود که هر کدام خود را وارث این جهان بینی می دانستند که البته ادعای هیچکدام نیز با مضمون مادی و پراتیک این قطب ها خوانایی نداشت.

مارکسیست ـ لنینیست ها در مقابل خط مشی حزب کمونیست شوروی سابق و مائوئیست ها به طرفداران آلبانی و “انور خوجه” اطلاق می شد. جریان ما و بخشی از خط سه سابق در ایران که بعدها به حزب کمونیست پیوستند به هیچ وجه نمی خواستند با هیچکدام از این قطب ها تداعی شوند. اما برائت امروز عبدالله مهتدی “از مارکسیسم ـ لنینیسم”، از نوع دیگر و با ماهیت کاملا متمایزی است، او دیگر نه فقط مارکسیست ـ لنینیست بلکه اساسا مارکسیست هم نیست. این خلط مبحث تنها به منظور بستن دهان مخالفین درون حزبی می آید که ممکن است هنوز توهمی به سوسیالیست بودن ایشان داشته باشند. بکار بردن عبارات دو پهلو در این زمینه بخشی از مانوری است که عبدالله مهتدی به کمک آن می خواهد با کمترین تنش درون تشکیلاتی کرسی و جایگاه خود را در صف لیبرال های منتظر قدرت در ایران به دست بیاورد.

آقای مهتدی در جواب به سوال دیگر عنایت فانی که می پرسد “ایدئولوژی حزب شما چیست” می گوید: “ما خودمان را به سوسیال دمکراسی جهانی و به انترناسیونال سوسیالیسم نزدیک می دانیم و تقاضای عضویت در آن را کرده ایم.”

بحث بر سر سوسیالیسم و مارکسیسم با عبدالله مهتدی بی مورد و بدور از فایده است. بیان موارد ذکر شده به تاریخی بر می گردد که ایشان هم در آن سهیم بود و هم هنوز مارکسیست بود و هم یار و همسنگر هزاران انسان والا و کمونیستی بود که برای تحقق چنین آرمان هایی جان باخته اند.

اکنون سوسیالیست دانستن عبدالله مهتدی همان اندازه حقانیت دارد که موسوی، کروبی و احمدی نژاد را طرفدار “مستضعف و عدالت اجتماعی” بدانیم. اعتراف عبدالله مهتدی به سوسیال دمکرات بودن در واقع ناشی از شکست پروژه نظم نوین بوش پدر و پسر است. ایشان در حقیقت طرفدار سیاست های جناح راست آمریکا و تغییر قدرت سیاسی با اتکا به نیروی نظامی در سطح جهانی بود و فکر می کرد از این کانال به نان و نوایی می رسد.  اما این سیاست که با موانع جدی و شکست در سطح جهانی روبرو شد، طرفداران این جریان ماشین از رده خارج شده خود را به سوی سوسیال دمکراسی چرخاندند. امروزه همه می دانند که سوسیال دمکراسی جریانی کاملا راست و در خدمت نظم سرمایه است. اعتراف به سوسیال دمکرات بودن در واقع اعتراف به بریدن کامل فکری و سیاسی و تشکیلاتی از کومه له و تاریخ پر افتخار نبرد طبقاتی آن است.

عبدالله مهتدی و دمکراسی به شرط چاقو

یکی دیگر از سوالات محوری عنایت فانی از عبدالله مهتدی در رابطه با دمکراسی و دمکراسی درون حزبی و تفاوت دمکراسی آنان با دمکراسی در درون حزب کمونیست ایران است.

فانی می پرسد “شما از دمکراسی صحبت کردید که مثلا حزب کمونیست ایران به دمکراسی آن بهایی را که شما فکر می کردید نمی داد.” و در ادامه می پرسد “حزب دمکرات پنجاه سال است دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان می خواهد، یعنی شما بعد از طی کردن تمام این مسیر و رفتن به حزب کمونیست و بعد دوباره برگشتن به کومه له، رسیدید به همان خواسته ای که نزدیک به پنجاه سال پیش مطرح شده بود.”

در این قسمت از بحث آقای فانی مجری برنامه بی. بی. سی یک نکته را به درستی تشخیص داده است. آن هم شعار “دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان حزب دمکرات است” که این حزب از ۶۰ سال قبل شعار محوریش بوده و اکنون سازمان زحمتکشان کردستان ایران “بعد از این همه رفت و برگشت” به زیر این پرچم خزیده است. با این تفاوت که به جای شعار خودمختاری، شعار فدرالیسم را برگزیده اند.

شعار “دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان” که اکنون جای خود را به شعار “فدرالیسم برای ایران” داده است در واقع حلقه واسط یا بند ناف وصل شدن جریان ناسیونالیستی به جریان لیبرالی و بورژوازی حاکم و یا در اپوزیسیون و اعلام وفاداری به تمامیت ارضی است.

امروز به صراحت می توان گفت که سازمان زحمتکشان و رهبر آن به لحاظ سیاسی، مطالبات و حتی از نقطه نظر بافت درون تشکیلاتی نه تنها از حزب دمکرات که مبتکر شعار “دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان” بود جلوتر نیست، بلکه فرسنگ ها عقب تر می باشد. در واقع آقای مهتدی و حزبش با این تغییر ریل در کردستان با سال ها تاخیر و لنگان لنگان به دنبال حزب دموکرات روان شده است. اما تا جایی که به جواب سوال فوق بر می گردد، مهتدی علل جدایی از کومه له را جدا از شکست تجربه کمونیسم در سطح جهان و در داخل ایران، “اهمیت محوری قائل شدن برای دمکراسی بود که این جایگاه را نه تنها در حزب کمونیست و کلا در گذشته در چپ ایران نداشت که خوشبختانه پیدا کرده است.” معرفی می کند.

اگر رعایت دموکراسی در درون یک سازمان یکی از معیارهای پایبندی به اصول دموکراتیک در سطح جامعه هم باشد در این صورت پیشینه حزب کمونیست ایران و کومه له بسیار درخشان و پیشینه عبدالله مهتدی بعد از جدایی از این حزب هیچ محلی از اعراب ندارد.

مطابق فاکت های واقعی که اسناد آن موجود است و همچنین با مراجعه به صدها انسان حی و حاضر به عنوان شاهدان عینی، جدا شدن عبدالله مهتدی و یارانش از کومه له و از حزب کمونیست ایران بسیار آرام، متمدنانه و بدون کوچکترین برخوردی صورت گرفت. قبل از انشعاب هم مجرای همه ارگان های تبلیغی کومه له و حزب بر روی انتشار سیاست و جهت گیری های جناح اقلیت ایشان باز بود.

اما اجازه بدهید به کارنامه دمکراسی خواهی سازمان زحمتکشان به رهبری عبدالله مهتدی بعد از جدایی از کومه له و به ویژه در جریان دو انشعاب اخیر آنان از یکدیگر اشاراتی داشته باشیم.

اگر کسی وقت و حوصله داشته باشد و نگاه کوتاهی به آرشیو صفحات اینترنتی آن زمان بیندازد، تصاویر افراد مجروح شده به وسیله چاقو، چوب، سنگ و تیراندازی از طرفین درگیری در جریان انشعاب درون آنان را مشاهده خواهد کرد. لازم نیست فردی لزوما کمونیست و عدالت طلب باشد تا این جدایی و جدایی آنان از کومه له را منصفانه با یکدیگر مقایسه نماید و از رهگذر این قیاس در بیابد که آزادی و دمکراسی قبلی تا چه اندازه واقعی و به دور از فشار بر آحاد تشکیلاتی و “دمکراسی” دور اخیر عبدالله مهتدی چه اندازه کاذب و به شرط چاقو و گلوله بوده است.

اگر به مدت چندین ماه نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی کردستان عراق موسوم به “آسایش” در صفوف آنان مستقر و حضور نداشتند معلوم نبود چندتن از فرزندان مردم زحمتکش که به گمان خود برای پیشمرگایتی آمده بودند قربانی سیاست های غلط و نادرست سران این حزب می شدند. در جریان انشعاب دوم هم که در صفوف سازمان آقای مهتدی صورت گرفت در جلسه پلنوم آنان، به فرمان شخص مهتدی از خروج عضو دفتر سیاسی مخالف ایشان به بیرون از جلسه جلوگیری به عمل آمد که به گفته خود آن شخص، به ضرب و شتم وی منجر گردید، سخنان و نوشته های این عضو جدا شده از حزب آقای مهتدی در سایت ها و کانال های اطلاع رسانی عمومی موجود است. براستی کسی که در طول ده سال گذشته این چنین کارنامه “رنگین کمان” از نقض دمکراسی را پشت سر خود دارد، چگونه به خویش اجازه می دهد این چنین بی محابا به دیگران بتازد و درس “دمکراسی” بدهد؟

چندین نمونه دیگر وجود دارد که لزومی به یادآوری آنها نیست و کارنامه “درخشان” آقای مهتدی در تعهد به دمکراسی درون و برون تشکیلاتی بعد از جدایی از حزب کمونیست ایران و کومه له را به ما نشان می دهد و خود وی هم البته در مصاحبه با تلویزیون بی. بی. سی از بیان آن معذور و خجل است.

ستایش از موسوی و کروبی، توهین به مردم کردستان

 در طول این نوشته، جایگاه آقای مهتدی در حمایت از موسوی و کروبی را بیان کردیم. در جواب سوال فانی در حمایت از “جنبش سبز” مهتدی می گوید” “من از جنبش سبز ایران در تمام مدت یک سال گذشته حمایت کردم و فکر می کنم برای همه شناخته شده است و الان هم حمایت می کنم.” ایشان به این توضیح قانع نشده و پا را فراتر گذاشته و به فرض اینکه کروبی و موسوی مصاحبه اش را می بینند یا برایشان بازگو خواهد شد به ستایش از آنان می پردازد، می گوید” “من ایستادگی آقایان موسوی و کروبی را تحسین می کنم و این را نقطه قوت شان می دانم.”

آقای مهتدی در شرایطی موسوی و کروبی را ستایش می کند که آنان در طول ۳۰ سال گذشته شریک تمام جرم و جنایات جمهوری اسلامی تا همین امروز بوده اند. موسوی به عنوان نخست وزیر دوران جنگ ارتجاعی هشت ساله ایران و عراق و نماینده خمینی در ستاد جنگ، هیزم بیار جهنمی بود که بیش از یک میلیون انسان در آن سوختند. اعدام و کشتار مخالفین سیاسی در سال های ۶۰ و ۶۷ در زمان مسئولیت و زیر نظارت وی انجام گرفت. سازماندهی انقلاب فرهنگی علیه دانشجویان و استادان و قشر روشنفکر و تحصیل کرده غیرمذهبی در ایران در زمان صدارت او پیش برده شد. اکنون هم طرفدار “جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر” است. کروبی هشت سال رئیس مجلس شورای اسلامی بود که دهها و صدها قانون، ماده و تبصره ضد انسانی وضع کرد. راوی و واعظ اندیشه های ارتجاعی و عصر حجری خمینی و نگران آینده رژیمی است که رهایی و خوشبختی مردم ایران در گرو سرنگونی آن است. تنها افتخار کروبی به قول خودش “کفن و دفن جسد امام به دست خودش بوده است.”

در کمال تاسف اکنون کار آقای عبدالله مهتدی به جای رسیده است که در خیال خود به منظور به بازی گرفته شدن در آینده قدرت سیاسی توسط اصلاح طلبان حکومتی و نمایندگان آنان در خارج کشور از قبیل نوری زاده و سازگارا به ستایش قاتلین و سرکوبگران مردم ایران در سه دهه اخیر می پردازد. این سرنوشت تراژدیک انسانی است که در دوره ای همه افتخار زندگی اش کمونیست بودن و مفتخر بودن به دوستی با کسانی همچون “فواد مصطفی سلطانی، جعفر شفیعی، صدیق کمانگر، غلام کشاورز و بیژن چهر آذین” و دهها انقلابی و کمونیست برجسته و پاکباخته دیگر بود. اما امروز به ستایش جلادان این انقلابیون جانباخته همت گماشته است. واقعا باید عمیقا متاسف و در همان حال منزجر بود.

آقای مهتدی در حالی زبان به ستایش موسوی و کروبی می گشاید که در ادامه مصاحبه و در بخش دیگر در جواب سوال مجری بی. بی. سی که می پرسد “شما می خواهید بگویید که کردها از لحاظ فکری از باقی مردم ایران دمکراتیک ترند؟”  می گوید: “خیر، بنده چنین ادعایی ندارم و می دانم که جامعه کردستان از لحاظ سیاسی عقب مانده تر است، اگر نگوییم که عقب نگه داشته شده تر است و می دانم مرکز سیاسی و فکری ایران شهر تهران است.”

عقب ماندگی سیاسی جامعه کردستان آن هم با پسوند “اگر نگوییم که عقب نگه داشته شده تر است.” دیدگاه و نگرش ارباب منشانه آقای عبدالله مهتدی به مردم کردستان را نشان می دهد و اهانتی غیر قابل بخشش به چندین میلیون انسان است که به شهادت تاریخ سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی سر تعظیم در برابر جلادان بنیادگرا و اصلاح طلب فرود نیاورده و کماکان کردستان به عنوان سنگر انقلاب ایران در اذهان عمومی و مردم شریف جایگاه والا دارد. جدا از دهها و صدها نمایش مقاومت، انسان دوستی، انقلابیگری در دهه های گذشته در مقابل رژیم اسلامی، اعتصاب متحدانه و سازمان یافته ۲۳ اردیبهشت ماه امسال مردم کردستان که انعکاس وسیع ایرانی و حتی جهانی داشت بار دیگر نشان داد که مردم کردستان مردمی آگاه، سیاسی و حق طلب اند. بی شک این مردم زخم زبان و اهانت آقای عبدالله مهتدی به خود را نخواهند بخشید. مردم آگاه و هوشیار کردستان جواب این گستاخی را در نافرمانی از فراخوان های نامبرده در حمایت از “جنبش سبز و سران اصلاح طلب آن” بارها داده و در آینده نیز خواهند داد و بی شک عصبانیت ایشان از این زاویه است. عبدالله مهتدی حتی به عنوان یک ناسیونالیست که روزانه سنگ دفاع از “ملت کرد” را به سینه می زند در برخورد به این مردم هم صادق و راستگو نیست.

در خاتمه، “عبدالله مهتدی به عبارت دیگر”، امروز عنصری لیبرال، مداح موسوی و کروبی، از مخالفین سرسخت کمونیسم، دیکتاتوری کوچک با ادعای کاذب دمکراسی خواهی و آماده هر کاری به منظور دست یابی به قدرت است که همچنین ابائی از توهین و اهانت به چند میلیون انسان مبارز و حق طلب ندارد، به شرط آن که در بارگاه کسانی که به زعم وی در آینده ایران شانس دستیابی به قدرت را دارند به بازی گرفته شود.

چنین سرنوشتی هر چند تاسف برانگیز و تراژدیک است اما واقعی و غیر قابل انکار است. سرنوشت این انسان می توانست به شکل دیگری رقم بخورد لیکن خولیای قدرت نهایتا سرنوشتی جز این نمی تواند داشته باشد.

۱۹ ژوئن ۲۰۱۰