هویت چپ جنبش دانشجوئی ، ورود به مرحله جدید

فریدون گیلانی :  به قول استادم امیرحسین آریانپور ، شاخص ترین جامعه شناس و اندیشمند معاصر که چندی برازنده به شاگردی او بوده ام ، در امر جامعه شناسی باید وقایع را در رابطه با شرایط   مادی حاکم بر جامعه ، و به صورت همه جانبه مورد تحقیق قرار داد ، نتایج تحقیق را کنار هم گذاشت و قانونمندی های حاکم بر آن ها را در آورد.

فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com

مردی زباد حادثه بنشست  
مردی چو برق حادثه برخاست
آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت
این ، نام را بدون سپر خواست

ابری رسید پیچان پیچان
چون خنگ یالش آتش بردشت
برقی جهید و موکب باران
از دشت تشنه تازان بگذشت
احمد شاملو

به قول استادم امیرحسین آریانپور ، شاخص ترین جامعه شناس و اندیشمند معاصر که چندی برازنده به شاگردی او بوده ام ، در امر جامعه شناسی باید وقایع را در رابطه با شرایط   مادی حاکم بر جامعه ، و به صورت همه جانبه مورد تحقیق قرار داد ، نتایج تحقیق را کنار هم گذاشت و قانونمندی های حاکم بر آن ها را در آورد.
رد یابی ماهیت جنبش دانشجوئی ، تحقیق در باب افت و خیزهای این جنبش ، و توان تقابل آن با سیاست های سرکوبگرانه رژیم ، نشان می دهد که تغییری در این پدیده ی اجتماعی صورت پذیرفته ، یا تغییری در حال شکل گرفتن و مادی شدن است . مختصات این تغییر ، یا آغاز مراحل مقدماتی آن ، مستقیما مربوط می شود به رشد آگاهی نسبت به شرایط مادی کنونی ، پی بردن به ضرورت توجه به تاثیر متقابل دیالکتیکی ، و عطف آگاهانه ی جنبش کنونی به دوران قبلی جنبش دانشجوئی که تداوم آخرین دوره ی این جنبش اجتماعی از آخرین سال های حاکمیت آمریکائی پهلوی به مراحل آغازین حاکمیت اسلامی – سرمایه داری بود که در سه ماهه ی اول سال ۱۳۵۹ ،  به شدت از طرف اسلامیست ها سرکوب شد ، و با عنوان انقلاب فرهنگی ، به حملات وحشیانه به دانشگاه ها و مراکز عالی آموزشی ، قلع و قمع و دستگیری و قتل عام وسیع فعالان دانشجوئی ، و در نهایت تعطیلی دانشگاه ها انجامید تا استحکامات امنیتی – پلیسی جمهوری اسلامی با فراغ بال صورت پذیرد و فیلتر گذاری اسلامی برای ورود به دانشگاه ها ، میسر شود. در پی آن نیز بی درنگ، احزاب و سازمان های چپ و دموکرات زیر ضرب فاشیستی بروند و برنامه روزنامه سوزان و کتاب سوزان ، آغاز شود.
دوره دوم جنبش دانشجوئی ، در سال ۱۳۷۴ به عنوان « اعتراض » و « گردهمائی » و «تجمع » ، در محیط های دانشگاهی ، پارک لاله و نقاط دیگر آغاز شد و هنوز پایه ها و مایه های چندان پر قوتی نداشت که مستقیما نام « جنبش دانشجوئی »  بر خود بگذارد .
از سال ۱۳۷۵ ، قوت و پایه و مایه گسترش یافت و در جریان تاثیر متقابل ، جسته و گریخته از حرکات اعتراضی دانشجویان به عنوان جنبش دانشجوئی یاد کردند که در بستر نارضایتی ها و اعتراض های اجتماعی ، طرفدارانی هم در میان گروه هائی از مردم پیدا کرد . اما ، ضمنا ، باعث پریشانی خیال حاکمیت اسلامی – سرمایه داری و سرویس های جاسوسی آمریکا و بریتانیا (  CIAو MI6) هم شد . به قول نوام چامسکی ، سرویس اطلاعات مرکزی ایالات متحده ( CIA ) و قدرت غالب ، از این گونه جنبش های اجتماعی که اولا جنبش کارگری را در مشارکت نهائی فعال می کنند و به مرور به جریان های ضد امپریالیستی منجر می شوند ، می هراسد و همه ی ابزارها و مواجب بگیران مستقیم و غیر مستقیم خود را به کار می اندازد تا مانع رشد و اسباب سرکوبی آن ها شود . چامسکی در این مورد به کشورهای آمریکای لاتین و دخالت های مستقیم و غیر مستقیم ایالات متحده اشاره می کند و رابرت دریفوس در آخرین کتابش « بازی شیطان » نمونه هائی از این دست در خاور میانه ، بخصوص مصر و کویت و ایران را ، با سند و مدرک مورد بررسی قرار می دهد. (به دانشجویان فعال ایران و اهل آگاهی توصیه می کنم که متن انگلیسی ، یا ترجمه ی فارسی این کتاب را به همین قلم که در همه ی سایت های پیشرو درج شده است ، مرور کنند و مکانیسم رابطه ی امپریالیست ها و اسلامیست ها را در سرکوبی جنبش های دانشجوئی و اتحادیه های کارگری در منطقه ، در آورند ، تا بدانند صحنه ای از « بازی شیطان » (   Devil’s Game) هم اکنون در ایران ، همان گونه که در لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان، با ترفند ها و شیوه های مختلف در حال اجرا است. )
رژیم اسلامی ، که مجموعه اش در بخش های مختلف نظامی ، امنیتی ، پلیسی و سیاسی ، یا به جریان های مسلط فراماسونری وصل است ، یا به کلوب روتاری ، و یا مستقیما به MI6  بریتانیا و CIA ایالات متحده و BND آلمان ( اداره اطلاعات آلمان ) ، و از آن طریق با مجموعه های بزرگ سرمایه داری غربی ، و حالا دیگر با روسیه و چین ، مرتبط است ، عنوان « جنبش دانشجوئی » برتارک حرکات اعتراضی دانشجویان در سال ۱۳۷۵ و پس از آن را ، برنتافت ، و یورش های خود را به وسیله ی نیروهای مستقیم سرکوبگر ؛ مثل سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و یگان های ویژه و لباس شخصی های وزارت اطلاعات ، یا نیروهای غیر رسمی سرکوبگر ، مثل باندهای الله کرم ، حاج بخشی ، مسعود ده نمکی و سایر لات و لمپن های مواجب بگیر ، تشدید کرد . به همین جهت بود که در نشریه ی رسمی وزارت دادگستری که در بهار سال ۱۳۸۰ منتشر شد ، سخنرانی محمودی شاهرودی رئیس قوه قضائیه چاپ شده بود که در آن گفته بود : ما ، هفتصد و پنجاه هزار زندانی داریم که نود هزارشان خلاف کار و چک برگشتی اند . اما نگفت بقیه دانشجویان و کارگران و دانش آموزان و معلمان و پرستاران و دهقانان و کارمندان معترض به شرایط هولناک موجودند . من این سند را که در چند روزنامه هم درج شده بود ، با ترجمه های انگلیسی و فرانسه و آلمانی که به وسیله رفقایم انجام شده بود ، در ژنو که کاخ اروپائی سازمان ملل است ، تحویل آقای کاپیتورن کانادانی گزارشگر امور ایران دادم . اما مگر از سازمان دول متحد آمریکائی کاری ساخته است ؟! آقای کاپیتورن فقط سرش را با دو د
ست گرفت و به انگلیسی فصیح خود ، گفت :   I can’t believe it ! ( باور کردنی نیست ! )
پریشانی رژیم و اربابان مستقیم و غیر مستقیم اش چندان بود که طرح اصلاحات شورای امنیت ملی ایالات متحده را پذیرفت و برای خاموش کردن خروشی که با سرعت به سایر نقاط اجتماعی سرایت می کرد ، و می رفت تا جرقه ها را تبدیل به شعله ای بنیان کن کند ، سید محمد خاتمی را به عنوان محلل به میدان راند . خود خاتمی ، درگزارش بیست و نهم اسفند آخرین سال دوره ی اول ریاست جمهوری خود ، در گزارشی به مجلس پرواربندی اسلامی ، به این واقعیت اشاره می کند و می گوید : شما در مورد اصلاحات اشتباه می کنید ، ما خواستیم تضادهای بیرونی را درونی کنیم و نظام اسلامی را از مهلکه به در ببریم .
در حالی که بسیاری از تحلیل گران و مفسران غیر وابسته و نسبتا متعهد آمریکائی و اروپائی و آسیائی ، طرح های مربوط به اصلاحات ، حمایت از لیبرال های مطیع ، حمایت از جریان های موسوم به اسلامیست ، بنیادگرا ، یا اسلام سیاسی ، و طرح جنگ با این پدیده ی تولید شده به وسیله ی خود اربابان در جریان جنگ سرد ، و اساسا طرح جنگ با خود اسلام را که به وسیله ی محافطه کاران جدید به رهبری برناردلوئیس ، ساموئل هانتینگتون ، مایکل لدین و هنری کیسنجر و سایرین رهبری می شود ، مدام مورد تحقیق و بحث قرار می دهند ، گروه هائی در داخل و خارج پای علم اصلاح طلبی سینه زدند و آش را چنان شور کردند که تو گوئی آزادیخواه رادمردی به نام سید محمد خاتمی از میان اسلامیست های ایدئولوژیک برخاسته و قرار است بخصوص به جوانان و زنان آزادی بدهد ( که آزادی گرفتنی است ، نه دادنی ) ، و نظام ولایت فقیه را ، حتی از نوع حکومت فقاهتی ، به سمت سکولاریسم به حرکت در آورد . اینان ، چه جریان های داخل کشور که معلوم شد بعدها مثل محسن سازگارا و منوچهر محمدی و سایرین ،  آمریکائی از کار در آمدند و ضمن ملاقات علنی با مایکل لدین – آن هم به عنوان نماینده ی دانشجویان ایران ! – ، در تلویزیون ها اعتراف کردند که مثل غلامرضا مهاجری نژاد وردست منوچهر محمدی ، از اداره اوقاف ایالات متحده – وابسته به سی آی ا – حقوق ماهیانه می گیرند ، یا جریان های منحرف ، ضد چپ ، فرصت طلب و آمریکانیزه شده ای مثل سازمان اکثریت ، اتحاد فدائیان ( کدام فدائیان ؟! » ، حزب توده ، جریان های موسوم به جمهوری خواهان ملی – که بیشتر دولتی می زنند تا ملی – و سایرین ( سلطنت طلبان که جای خود دارند) ، بر بوق آزادیخواهی آخوندها دمیدند وبعدها ، رفتند پی ائتلاف های آمریکائی و عناصر و سازمان ها و احزاب فرصت طلبی مثل خود را هم که گویا بوی کباب به مشام شان خورده بود و موقعیت را برای تقسیم غنایم با مرتجعان و امپریالیست ها مناسب می دیدند ، این جا و آن جا ، با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی ؛ مثلا صدای آمریکا که نهادی وابسته به سی آی ا است ، به دنبال خود کشاندند.
دانشجویان داخل کشور اما ، در مقوله ی انتخاب میان بد و بدتر ( سید محمد خاتمی و ناطق نوری ) ، وضعی دیگر داشتند و اشتباه شان در این نگرش سطحی ، دیری نپائید .هنوز شش ماه از ماجرای دوم خرداد ۱۳۷۶ نگذشته بود که حتی طیف راست دانشجوئی متوجه شد که در ارزیابی و سیاست خود مرتکب اشتباهی فاحش شده و یارانش را به مسلخ بنیادگرایان فرستاده که برای گلبدین حکمت یار در تهران دفتر زده اند و آدم کش  های حرفه ای او و عبدالعزیز حکیم موسوم به لشکر بدر را ، وارد سپاه پاسداران جهل و ظلمت و کشتار دگر اندیشان کرده اند . و همین ها، در مراحل تکاملی جنبش دانشجوئی ، به جان دانشجویان ، در جنبش های کارگری ، به جان کارگران ، در اعتراضات دهقانی ، به جان دهقانان و سایر حرکات اعتراضی افتادند.
در باره گلبدین حکمت یارکه محصول مستقیم همکاری سی آی ا ، موساد و ام آی سیکس در جریان جهادی های  افغانستان است که به قول نویسنده درخشان هندی خانم آروندهاتی روی و رابرت دریفوس در کتاب بازی شیطان ، ۳۵۰ هزار فناتیک گرسنه ، کوراندیش و درنده خود را از ۴۳ کشور اسلامی به عنوان ارتش نایب ایالات متحده در افغانستان جمع کرده بوده اند که اکنون در سراسر جهان پراکنده اند و تکثیر هم شده اند ، بد نیست بدانید که بنا به اسناد موجود ، کلان ترین دلارهای میلیاردی را دریافت می کرده و چنان درنده خو بوده که حتی کمونیست ها و سوسیالیست ها و معتقدان به جدائی دین از دولت (سکولاریست ها ) را ، زنده زنده پوست می کنده است .
تا آخرین مراحل تحول جنبش دانشجوئی که از ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ و پرتاب کردن دانشجویان از بام خوابگاه دانشگاه تهران به نام حسین و زهرا و فاطمه و سایرین آغاز شد ، هنوز ابتکار عمل در دست انجمن های دانشجویان مسلمان و دفتر – حالا دفاتر – تحکیم وحدت بود . این بخش دانشجوئی ، احتمالا نمی دانست که عین این وقایع علیه دانشجویان آزاداندیش ، چهار سال پیش از قیام ضد سلطنتی ، در دانشگاه های مصر پیش آمده بوده است ، و پیش از آن ، به وسیله اسلامیست ها در کویت و پاکستان و سایر نقاط خاورمیانه و بعدها در الجزیره . و لابد نمی دانست که ابراهیم یزدی به عنوان نماینده اخوان المسلمین – مثل آیت الله ابوالقاسم کاشانی و معاون او روح الله خمینی در ایران سال ۱۳۳۲ – ، انجمن اسلامی دانشجویان را در ایالات متحده و اروپا برپا کرد و بعدها کسانی مثل صادق قطب زاده به او پیوستند و عین همان تشکیلات را به عنوان اهرم دانشگاهی اسلامیست ها و نیروی ضد کمونیست ، ضد سوسیالیست و ضد هر گونه دگراندیشی ، وارد دانشگاه ها و مراکز عالی آموزشی ایران کردند . منتها ماجرای گردهمائی خرم آباد ن