از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تاکنون مردم ایران یکى از پررنجترین سالهاى خود را از زمان به قدرترسیدن جمهورى اسلامى سپرى کردند، زندان، شکنجه، اعترافگیرى، تجاوز، ئیعدام و… کابووسى بود که در این مدت نفس مردم را گرفت و صد البته در نتیجهی فریاد مردم حقطلب در خیابانهاى تهران و دانشگاههاو به برکت ارتباطات سریع، انعکاس وحشیگرىهاى ریژیم در سراسر جهان پیچید و چهرهى کریه و واقعى آنرا آنچنان در برابر چشم جهانیان بصورت عریان نشان داد که این بار بازرگانان خون، دوستان معاملهگر ریژیم در سطح جهانى نیز زبان به شکایت و گاهى دفاعى شرمگینانه از مردم گشودند.
در این یکسال در رابطه با فجایع جمهورى اسلامى نسبت به مردم ایران بسیار نوشته و گفته شده است، در نتیجه بسیارى از گوشههاى تاریک سیاست و ئیدئولوژى ریژیم که براى مردم دنیا از آنجمله حکومتها، سازمانهاى مدافع حقوق بشر و حتى براى برخى از مردم ایران ناپیدا و یا حداقل تظاهر به ناپیدابودن آنها مىنمودند، آشکار شد و البته بخشى از علل کناررفتن پرده ابهام را در رفتار خود ریژیم باید دید که بىمحابا و بدون توجه به افکار عمومى، هر روز گستاخانهتر از روز پیش جنایت آفرید. و اما عمق فجایعى که جمهورى اسلامى علیه مردم ایران و بهویژه آزادیخواهان و دگراندیشان آفریده است بسیار بیش از اینهاست و شاید تنها بعد از سرنگونى آن و تحقیق و تفحص سالیان دراز متخصصین، بتوان گفت که طى حکومت این حاکمان چه بر سر ایران و مردم ایران آمده است.
ماهیت این رژیم عبارت است از این عملکرها صرفنظر از شعارها و تئورىهاى دستاندرکاران آن در دهههایى که پشت سر گذاشتیم، اما این بخشى از واقعیتى است که امروزه ایرانیان با آن دست به گریبانند نه همه آن و، تصور باطل خواه بود که با دیدن گوشهى از یک واقعه و روویداد تلخ و لاپوشانى بخش یا بخشهاى دیگر آن که چه بسا مهمتر و مؤثرتر در آفرینش واقع و ادامهى زیانبار آن باشند بتوان دفع بلا نمود. هدف این نوشتار روشننمودن این بخش از حقایق است که تاکنون آگاهانه یا سودجویانه و متأسفانه به وسیله بخشى از قشر بظاهر آگاه جامعه لاپوشانى و یا توجیه شده است:
نخست باید بگویم که برخلاف سخنان سران جنبش سبز آقایان میرحسین موسوى، کروبى، خاتمى و…، جمهورى اسلامى با همه فجایع و عقبماندگىهای فکریش، از خرداد ۱۳۸۸و بعد از اعلام شکست آقایان در مسابقه به اصطلاح انتخابات دور دهم ریاست جمهورى و یا از آغاز ریاست جمهورى احمدى نژاد در دور نهم شروع نمىشود، بلکه پیش از آن دهها سال این رژیم که خود آقایان نیز جزئى از آن بودهاند، با همین ماهیت و عملکردها بر مردم ایران حکومت کرده است.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که به منظور رهایى از چنگال خونین این رژیم، به جاى متمرکزشدن روى مطالعه تاریخ یکسال اخیر این رژیم، جنایت و عملکردهایش و مبارزاتى باارزش که در این فاصله زمانى روى داده و یا احیاناً برجستهنمودن اشتباهات و ندانمکارىهاى مهرههاى حلقه بگوش سیستم مثل احمدىنژاد به منظور تبرئه رژیمى که خالق احمدىنژادهاست، یکبار هم که شده لبه تیز انتقادات را به جاى رژیم متوجه خود کنیم و بىطرفانه و منصفانه در برابر دادگاه وجدان، خود را به محاکمه بکشیم که هر کدام تا چه حد در ایجاد، بازسازى و ادامهى این استبداد که اکنون از دست آن فریادمان بلند است سهیم بودهایم. به این امید که تکرار اشتباهات و بیراههها را نقطه پایانى بگذاریم و راه و روش دیگرى را برگزینیم که مارا به مقصد که آزادى است رهنمون و مددکار باشد و گرنه با آه و ناله و تقبیح رژیم، خود را تبرئهکردن و دیگران را متهم کردن ره به جایى نخواهیم برد و در نتیجه محکوم به ادامه این زندگى خفتبار در طول سالیان متمادى دیگرى خواهیم شد.
شاید اکنون نیز دیر نشده باشد از خود بپرسیم که در سال ۱۳۵۷ چگونه به (رژیم جمهورى اسلامى نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم) رأى دادیم؟ رژیمى که بجز مجموعهاى شعار عوامفریبانه چیزى از آن نمىدانستیم، زیرا چنین رژیمى تا آن تاریخ در جهان متولد نشده بود. خوب به یاد دارم در آن روزها محدود سازمانهاى سیاسى که در رفراندوم شرکت نکردند و آنرا تحریم کردند، چگونه از طرف قشر وسیعى از روشنفکران بهویژه اکثریت نیروهاى موسوم به چپ به انزوا کشانده شده و باران اتهامات و برچسپهاى ناروا بر آنان باریدن گرفت. سپس تصرف سفارتخانه آمریکا توسط دانشجویان مسلمان، تحریکات و زمینهسازى براى شروع جنگ زیانبار ایران و عراق و بسیارى دیگر که مجال سخن گفتن از همه آنها در این مقال نمىگنجد، دستاوردهاى نه چندان پیشبینى نشدهى رژیمى بودند که مردم با آراى خود در یک رفراندوم بر سرکارش آوردند، خطایى بزرگ که نزدیک به ۳۱ سال است همگى تاوان آنرا مىپردازیم و پایان این مصیبت هنوز معلوم نیست.
یکسال پررنج و مقاومت گذشته که طى آن انعکاس شقاوت و خیرهسرىهاى عوامل سرکوب رژیم بگوش جهانیان رسید و خاطر همه انسانهاى آزادیخواه را آزرد، نمونهاى از ادامه ۳۰ سال مبارزه و رنج ملیتهاى تحت ستم ایران به ویژه مردم کرد بود که در طول این مدت فریاد آنها را کسى نمىشنید و ایران و دنیا در برابر آن سکوت کرده بودند.
آنگاه که خمینى رهبر و بنیانگذار رژیم حکم جهاد علیه مرد مسلمان کرد صادر کرد و دهها هزار نفر براى اجراى حکم جهاد رهبرشان و در نتیجه کسب بهشت موعود در جهان دیگر به کردستان ریختند و از هیچ جنایتى فروگذار نکردند، روزهایى که به حکم خلخالى جلاد کردستان و فرماندارى کسى که بعدا اصطلاحطلب شد، ۵۹ جوان و نوجوان مهابادى در یک روز بر سر دار رفتند، آنگاه که در طلیعه انقلاب گروهى از جوانان کرد را در فرودگاه سنندج به تیر بستند که در میان آنها کسانى بودند بیمار و زخمى که با برانکارد آنها را به میدان تیر آورده بودند، روزگارى که نزدیک به چهل نفر از ساکنین روستاهاى قارنا را که پیرمردان، پیرزنان و کودکان نیز در میان آنها بودند در روز روشن بعد از محاصره به رگبار مسلسل تانکها بستند، تنها به اتهام اینکه نیروهاى مسلح سازمانهاى سیاسى کرد هنگام گذر از این روستا، در آنجا نان و آبى خوردهاند، ماه اسفند ۱۳۷۷ که نزدیک به ۲۰ نفر از جوانان کرد را در شهر سنندج و سایر شهرهاى کردستان که در تظاهرات آرام شرکت نموده و خواستار حقوق پایمال شده خود بودند، کشتند و صدها نفر دیگر را به زندان انداختند، هموطنان ما سکوت معنىدارى نمودند و با این سکوتشان بر همه این فجایع مهر تأئید زدند و چه بسا گروهى از شادى قند در دلشان آب مىشد که بگذار این وابستگان به امپریالیزم جهانخوار، سرسپردههاى دشمنان ایران که در سر سوداى تجزیه این آب و خاک دارند به دست سپاهیان اسلام قلع و قمع شوند!
آنچه در عرض چند ماه سال گذشته بر زندانیان زندان کهریزک رفت، نه فجایعى بىسابقه بود، بلکه سى سال است که مبارزین کرد در زندانهاى رژیم با آن روبرو هستند، ولى تنها آنگاه صداى اعتراض هموطنان عزیز ما از انجام این فجایع بلند شد که شتر دم در خانه آنها نیز خوابید. در تمام انتخاباتى که به منظور انتخابات اعضاى مجلس شوراى اسلامى بهویژه ریاست جمهورى به عمل آمده است، علاوه بر اینکه ستانداردهاى حداقلى یک انتخابات آزاد در آن وجود نداشته است، هر بار نیز در نتیجه آرا دست بردهاند و زمینه را آنچنان آماده کردهاند که کسان مورد نظر رژیم از صندوقها سر بر آوردند. این تقلبات و زمینهسازیها هم بصورت آشکار و قلدرمأبانه آنجام گرفتهاند نه به صورت پنهانى، در نتیجه مردم در هیچ دورهاى نمایندگان واقعى خود را نداشتهاند. بطور خلاصه کسانى که طى این مدت به نام نماینده مرد بر مسند نشستهاند ـ بجز موارد استثنایى ـ نه نماینده مردم، بلکه نماینده رژیم بودهاند و طى دوران نمایندگى از منافع رژیم دفاع نمودهاند، یعنى آراى مردم که به صندوقها واریز شده است، تأثیرى در تغییر سرنوشت انتخابات نداشته است. از این وضع نابسامان هر بار شکایات و غرولندها و اعراضاتى را از مردم شنیدهایم، ولى همان کسان در انتخابات بعدى به شکل سابق شرکت کرده چه بسا براى آن تبلیغ نیز نمودهاند.
وقتى براى مردم حداقل بسیارى از آنان اینهمه احجاف در انتخابات و تحقیر آراى آنان از سوى رژیم انگار نهادینه شده و در هر حالت و هر بار رژیم با فریب مردم مىتواند آنها را بر سر صندوقها بکشاند و از آن به نفع مشروعیت خود تبلیغات راه اندازد و آخر کار هم نماینده مورد نظر خود را از صندوق بیرون آورد، چگونه ممکن است به برگزارى انتخابات آزاد گردن نهد؟ این در حالیست که حداقل کارى که بدون کمترین هزینه مىتوانند انجام دهند، اینست که انتخابات را تحریم نموده و در روز موعود در خانه بمانند و بر سر صندوقها آماده نباشند، تا لااقل رژیم بفهمد که مردم از این شیوهى انتخابات ناراضى هستند و از طرف دیگر میدان تبلیغات رژیم را در رابطه با آمار چشمگیر شرکتکنندگان در انتخابات و ازدحام کنار صندوقها و نتیجه گرفتن از آن در راستاى مشروعیتبخشى به رژیم سهیم نباشند.
آخرین موضوعى که در این رابطه میخواهم از آن صحبت کنم، موضوع انحرافى اصلاحطلبى است، از اینرو این مسأله را انحرافى مىنامم زیرا اصطلاح و رفرم در ایدهها و برنامههایى امکانپذیر است که ساخته و پرداختهی ذهن انسان باشند و به تدریج و طى پیشرفت جامعه، نقصها و کمبودهاى آن مورد بحث و نقادى قرار داده مىشوند و روز بهروز در معرض تغییر و تحول قرار مىگیرند و به این ترتیب رو به تکامل نسبى نسبت به زمان خود مىگذارند، چنین بوده و خواهد بود همه اختراعات و اکتشافات علمى، تئورىهاى سیاسى، اجتماعى و … که در آغاز معمولاً با کمبودها و نواقصى روبرو بودهاند و به تدریج در آنها رفرم و اصلاحات بهوجود آمده و بشریت را به زمان حال رساندهاند و این رشته اصلاحات مادامالعمر ادامه خواهند داشت.
و اما اسلام حداقل در برداشتهاى رهبران جمهورى اسلامى، طالبان و سایر گروههاى افراطى نه ساخته و پرداخته ذهن انسان، بلکه آسمانى و الهى است، بنابراین کامل و برى از عیب و نقص و کمبود است و پرواضح است موضوع و پدیدهایی که خالى از نقص باشد در اصل صحبتکردن از اصلاح آن بیمورد و بیجا است.
اگر امام خمینى براى گورباچف نامه مىنوشت و وى را ارشاد مىکرد که اتحاد جماهیر شوروى براى رهایى از گرفتارىهایى که بدان دچار آمده بود، راه اسلام (البته اسلام خمینى) را پیش گیرد، و رهروان وى همانند خامنهاى، احمدىنژاد و دیگران براى اصلاح امور جهان نسخه اسلامى مىپیچند و وعده مىدهند که در صورت اجراى این ارشادات و نسخهها همه جهان به بهشتى نظیر ایران تبدیل مىشود، ریشه در این اندیشهها دارند.
طالبان افغانستان، پاکستان و جمهورى اسلامى ـ بخوان طالبان ایران ـ نه تنها نقصى در تئورىها و برداشتهاى خود از اسلام نمىبینند، بلکه در صدد بازسازى جهان در قالب اندیشههاى خود هستند و در این راه از کشتار و ویرانى ابایى ندارند، بلکه آنرا وظیفه الهى و در جهت حفظ و صیانت اسلام و صدور آن به همه جهان مىدانند.
در چنین حال و هوایى گروهى که از گردونه یا بقول آقاى خامنهاى از کشتى اسلام بیرون ماندهاند در صدد تئوریزهکردن این ایده انحرافى هستند که گویا قانون اساسى جمهورى اسلامى ظرفیت همه آزادیها و رفاه مردم را دارا است و اگر به درستى اجرا شود عیب و نقصى در کار نخواهد بود، و صد البته هدف از این سخنان و اصلاح رژیم بقدرت رسیدن دوباره آنان است و آنگاه که این آرزو حاصل آید، رژیم اصلاح شده است و عارى از کمبود است. روشنترین دلیل این قضاوت آن است که زمانى که خود آقایان در مصدر کار بودند صداى اعتراضى نسبت به رژیم از آنها شنیده نشد، بلکه اعتراض زمانى اوج گرفت و اصلاحات لازم آمد که جلو و ورد آنان به دایره قدرت بسته شد. اکنون بعد از گذشت بیش از ده سال از به اصطلاح جنبش اصلاحطلبى و کشتار و زندانىشدن جمع بسیارى در این یکسال گذشته که اوج مبارزات مردم ایران بود، این کوششها و خونهایى که در این راه ریخته شده است تا چند خواستهاى اصلاحطلبان را تأمین نموده است تا همچنان مردم را تشویق به ادامه این راه و پرداخت هزینههایى بیشتر نمایند؟ آیا هزینههایی که در این راه عبث پرداخت شده هنوز کافى نیست و باید همچنان این راه را پیمود؟
و اینها و عوامل مشابه هستند مصیبتهاى بزرگ و موانع سخت در راه رسیدن به آزادى و، وجود جمهورى اسلامى فرعى از این دردهاى مضمن اجتماعى ما هستند. از جمهورى اسلامى جز از رفتارهایى که تاکنون داشته و سیاستهایى را که نسبت به مسایل داخلى و خارجى اعمال نموده است، داشتن انتظار دیگرى بیهوده است، و اما از مردم ناراضى و آزادیخواه چه انتظارى مىرود؟
حال بعد از گذشت بیش از سى سال و بهویژه بعد از سال ۱۳۸۸ سالى پررنج و عـذاب، آیا توان و شهامت قبول این کمبودها را در خود داریم و آمادهایم با آنها برخورد انتقادى کنیم و راه روش خود را اصلاح کنیم نه رژیم جمهورى اسلامى را؟ آیا هنوز مىخواهیم در راه استحکام جمهورى اسلامى و به روى ریل انداختن قطار رژیم که از ریل خارج شده است و یا در راه بازگرداندن اعتبار و اعتماد به رژیمى که اعتبار و اعتماد خود را در سطح داخلى و خارجى از دست داده است گام برداریم و جمهورى اسلامى از نوع دیگرى بسازیم، یا همه نیروها را در راه سرنگونى رژیم و بناى حکومتى دمکرات بر اساس خواستهاى مردم بپا کنیم؟
راه اول راهى است که نهایت آن جز به قدرت رساندن جمعى از تشنگان قدرت دستاوردى براى مردم در بر نخواهد داشت، و راه دوم اگرچه سخت و هزینهبردار است، ولى نتیجه آن مىتواند آزادى و رهایى از چنگال خونین این رژیم خونریز باشد و انتخاب نهایى با مردم ایران است.