در حاشیه دو واقعه ٬ نگاه دیگری به اول ماه مه و اعتصاب عمومی در کردستان

اول مه

در ارزیابی از مراسم اول مه زیاد گفته شده است. با این وجهه نکته ای هنوز مسکوت مانده است. در حالیکه جنبش بورژوازی پرو غرب در یکسال گذشته کل وقایع سیاسی را تحت تاثیر خود قرار داد و تحرکات میلیونی دامن زد، طبقه کارگر به عنوان نیروی مقابل، در اول مه، بطور واقعی بطور احتماعی اساسا به میدان نیامد. نه تنها دو سندیکای هفت تپه و شرکت واحد نتوانستند در مراکز خود حتی کوچکترین حرکتی را در این روز سازمان دهند بلکه در مهمترین مراکز صنعتی ایران هم مثل سالهای قبل یک خاموشی کامل حکومت کرد. در چنین فضایی، علیرغم تمام تقلاهای ارزشمند، به سختی میتوان دل خوش کرد که در این روز واقعه مهمی رخ داد. البته از جنبش طبقه ای که هر روز دستمزد هزاران نفرش را نمی پردازند و تعداد بیشترش را هم روزانه روانه صف میلیونی بیکاران میکنند و در مقابل متاسفانه از سازماندهی یک تقلای جدی و قدرتمند هم ناتوان است، نمیشود انتظار بیشتری داشت.

میگویند و می پرسند اول ماه مه امسال سبز بود یا سرخ. اگر ملامت نشوم تمایل دارم با صراحت بگویم هیچکدام. مگر قدرتی به میدان آمد تا بشود رنگش را تشخیص داد؟ طبقه کارگر در تمام این سی سال تقلاهای بیشمار کرده است. با این حال به دلیل پراکندگی در جبهه های جنگش علیه جبهه متحد و قدرتمند مقابل راه به جایی نبرده است. باید یک بار با صدای بلند گفت که این وضع زیادی وخیم است. علت اصلی هم نه در نا آشنایی پیشروان و رهبران کارگری به مجمع عمومی و سندیکا و تشکل کارگری که در پراکندگی سیاسی خود آنهاست. این پراکندگی هم نه با شعار “متحد شوید”، که با تحزب سوسیالیستی ممکن است. بدون در پیش گرفتن تحزب از طرف لایه های پیشروان و رهبران مراکز مهم کارگری تقلاها کماکان پراکنده و کماکان بی اثر و یا کم ثمر خواهند بود و ما شاهد نمایشات قدرتمند این طبقه منجمله در اول مه نخواهیم بود. تمام تاریخ این طبقه به همه ما میگوید که پیشروی های طبقاتی ارتباط تنگاتنگی با درجه تحزب سوسیالیستی در میان لایه رهبران دارد. رهبران و فعالین کارگری بیاد دارند که سال های دهه شصت شمسی در حالیکه شهرهای ایران میدان اعدام و خفقان و سرکوب خونین بود در شهر سنندج به دلیل وجود یک تحزب نسبتا قوی کمونیستی در میان رهبران و در نتیجه در اثر یک تناسب قوای متفاوت سیاسی طبقاتی، مراسم های هزاران نفری کارگران در نقاط مرکزی شهر با قدرت برگزار میشد. تحزب کمونیستی تنها مسیری است که میتواند ما را جای دیگری ببرد و در موقعیت و تناسب قوای متفاوتی قرار دهد. سازماندهی اول مه قدرتمند و یک مقاومت با قدرت در مقابل سرمایه داران فقط از همین حلقه سازماندهی سوسیالیستی در مراکز مهم کارگری میگذرد.

 

کسی میتواند ایراد بگیرد که با این ارزیابی به تحرکات بخشی از فعالین و نهادهای کارگری کم بها داده ام. بطور قطع تقلاهای این بخش از فعالین جای قدردانی است اما کار اصلی اینها در دنیای واقعی به سختی از یک قطعنامه اینترنتی فراتر رفت. در دوره ای که جنبش سبز و تمام نیروهای راست و چپ آن طبقه کارگر را به تبدیل شدن به یک حلقه آن فرا میخواندند، سکوت و در عین حال چراغ سبز همین قطعنامه صادر شده به آن جنبش ارتجاعی جای تاسف بسیار بود. به قول اسد گلچینی این رفقا دندان برابری طلبی در قطعنامه خود را کشیدند تا از این طریق جزوی از آن حلقه گم شده باشند که سبز از آنها انتظار داشت. و البته این هم بخشی از عقب نشینی جامعه در دوران سبز محسوب میشود. در این وسط تنها استثنا مراسم هر چند محدود اما موفق کارگری در یکی از بازارهای شهر سنندج بود که توسط “فعالین شورایی” برگزار شد. این رفقا مرز روشن خود را هم در قطعنامه و هم در چگونگی اجرای مراسم اول مه با ارتجاع سبز کشیدند.

 

 

 اعتصاب عمومی در کردستان

 

در مورد این واقعه هم به ویژه به دلیل اهمیت آن بسیار بیشتر گفته و نوشته شده است. بیشترین گفته ها ادعاهای مربوط به ماهیت این حرکت بوده است.

 

اجازه دهید با هم سراغ بعضی از آنها برویم:

 

بالادستی چپ؟

ادعا میشود موفقیت اعتصاب نشان اتوریته بالای چپ و کمونیسم در کردستان است. چنین ادعایی نشان ما نمیدهد اگر چپ و کمونیسم در کردستان این اندازه قویست، چرا از سازماندهی یک تشکل کارگری نیمه قدرتمند عاجز است؟ و چرا تنها چیزی که ما از تصاویر مراسم های اول ماه مه می بینیم یک جمعیت حداکثر دویست نفره به ابتکار بسیار عالی جمعی از رفقای فعالین شورایی در یک میدان مرکزی شهر سنندج است؟ چرا هر روز کارگر اخراج و بیکار میشود و در مقابل کاری از دستش ساخته نیست؟ اگر کمونیسم این اندازه قدرتمند است، این چه نوع کمونیسم و چپ قدرتمندی است که در زندگی کارگر و تشکل و مبارزه و تقلاهای روزانه اش ناتوان از ذره ای تاثیر و تغییر است؟

چنین ادعایی ابدا به نفع تقویت کمونیسم در کردستان نیست. طبعا هر فعال چپی میتواند ادعای خود را داشته باشد اما تا آنجا که به زندگی کارگر و زحمتکش و زنان و جوانان ستمدیده برمیگردد اثر قابل تعریفی از تاثیرات فعالیت این کمونیسم و نقش دخالتگرانه آن در زندگی شبانه روزی آنها به چشم نمی خورد.

 

میتوان پرسید در اینصورت چرا این جامعه به فراخوان چپ هم به اعتصاب عمومی میرود؟ واقعیت این است که اعتصاب عمومی در کردستان یک سنت جا افتاده از سه دهه قبل است. اولین اعتصاب عمومی علیه اعدام ۵٩ نفر در مهاباد و اگر اشتباه نکنم در سال شصت بود به فراخوان مشترک کومه له و دمکرات. از آن تاریخ به بعد در مقاطعی که این جامعه از ناسیونالیست و کمونیست و انسان معترض احساس زخم بر تن کرده و مورد تعرض خونین قرار گرفته است، به فراخوان اعتصاب عمومی نه تنها جواب مثبت داده است بلکه در چند سال گذشته شهرهای شمالی تر کردستان که تحت تاثیر بیشتر ناسیونالیسم اند، بارها نه یک روز که یک هفته تمام پشت سر هم  در اعتراض به اعتصاب رفته و بازار شهر را تعطیل کرده اند. اعتراض به مرگ فجیع شوانه قادری از این نمونه هاست. در سالروز ترور قاسملو هم در سالهای اخیر در بخش های قابل توجهی و بویژه در شهرهای شمال کردستان یک اعتصاب عمومی کامل برقرار شد. در مورد اخیر هم اعدام جمعی و بویژه فرزاد کمانگر معلم دلسوز و قهرمان مقاومت در برابر شکنجه خون در رگ تمام جامعه را به جوش آورد. نتیجتا در دنیای واقعی هر سازمان سیاسی شناخته شده و نسبتا معتبری که صدایش به جامعه میرسید میتوانست فراخوان اعتصاب عمومی دهد و همان نتیجه را هم داشته باشد که شاهد بودیم. جواب مثبت به فراخوان کمونیست ها در کردستان البته نشان اعتبار کمونیسم در این جامعه است و به معتبرتر شدن آن هم در ابعاد اجتماعی کمک میکند. اما از اینجا نتیجه گرفتن که نشان بالادستی کمونیسم است، اتفاقا خیلی به نفع کمونیسم نیست، چه در آن صورت هر کارگر کمونیستی در هر جای این جهان میتواند بپرسد این چه نوع قدرتی است که زیر سایه آن کارگر قدرتی و تشکل و تاثیری در زندگی خود ندارد. به دنبال تحولات سالهای آغازین دهه نود میلادی در جهان، حضور آمریکا در منطقه، قدرتگیری ناسیونالیسم کرد در عراق و شکست شوروی، ناسیونالیسم کرد در تمام منطقه دست بالایی پیدا کرد که هنوز کمونیسم قادر به تغییر آن تناسب قوا نشده است. انشعابات راست و مدام راست تر از کومه له یکی از نشانه های ادامه همین پروسه در سال های اخیر است. کسی که این را به رسمیت نشناسد قادر به ارائه یک نقشه سوسیالیستی برای تغییر این واقعیت تلخ نیست. سنندج امروز را مقایسه کنید با دوره ای که در سال های دهه شصت شمسی تشکل کارگری در این شهر هزاران نفر را در نقاط مرکزی شهر به میدان مراسم اول مه می کشاند.آنهم در سالهایی که در بقیه ایران یک سکوت و سکون ملموسی زیرخفقان برقرار بود.

 

 

جنبش انقلابی کردستان؟

ادعای دیگر اشاره به پدیده ای است که “جنبش انقلابی کردستان” نام نهاده شده است. دقیقا مانند جنبش سبز که هر جریانی اسم معشوق خود را بر آن میگذارد تا از این طریق ازدواج خویش با آنرا توجیه کند، در کردستان هم عنوان مزبور اسم رمز جنبش ملی یا ناسیونالیستی در سه دهه گذشته تا به امروز است. بخشی از چپ این عنوان را برای این جنبش خلق کرده است تا توجیهی برای حضور خود در آن بیابد. تاریخ هیچ جامعه ای در این دنیا یک جنبش همگانی و فراطبقاتی آنهم این اندازه طولانی را به خود ندیده است. جنبش ها همه طبقاتی اند و تاریخ را همین جنبش های طبقاتی شکل داده اند. چپ های ملی بطور کلی و تا آنجا که در کتاب میخوانند و به احکام مارکسیستی مراجعه میکنند اغلب این را ازبرند. همین ها اما وقتی قرار است جایگاه سیاسی خود در یک جنبش بورژوایی را در “میهن” تعیین کنند، فراموشی این حکم مارکسیستی را به نفع سیاسی خود میدانند. جنبش ملی یا جنبش انقلابی کردستان هم حرکتی طبقاتی است که بورژوازی ناسیونالیست کرد سازمان داده است. کمونیسم و چپ در کردستان هم یک جنبش سوسیالیستی موجود در این جامعه است که در رقابت و تقابل با ناسونالیسم کرد سعی در سازماندهی نیروی خود در کردستان داشته و جبهه های نبرد را به نفع تقویت جنبش طبقاتی خود به پیش برده است. محصول این دو تقلای متفاوت دو جنبش با ویژگیها، منافع و هویت سیاسی متفاوت اند که در مقطعی از این تاریخ بازوی مسلح آنها به جنگ مسلحانه و سراسری با همدیگر هم  رفته اند. این دو جبهه با هم غیرقابل جمع اند. اعتصاب به مناسبت سالروز ترور قاسملو، جشن پیروزی جلال طالبانی، اول مه کارگری، اعتراضات هر روزه کارگران و مبارزه سازمان های متعدد با عنوان کومه له و دمکرات و پ ک ک و پژاک و همچنین کمونیست ها را همه در توربه ای ریختن و عنوان جنبش انقلابی کردستان بر آن نهادن چیزی بیش از یک فکاهی کم مزه نیست.

 

کارگر کمونیست میداند با این داده ها آش جالبی نمیتوان پخت. نتیجتا چه در سطح سراسری و چه منطقه ای جنبش ها همگی طبقاتی اند و کسی مجاز نیست فریب بخورد که گویا جنبش های اجتماعی منافع همه طبقات را تامین میکنند. نه سبز در سطح سراسری را و نه جنبش ملی در کردستان را نمیشود با تغییر نام به عنوان یک جنبش مترقی به خورد کارگر آگاه داد.  حتی تحرک یک روزه ای را که به شکل اعتصاب عمومی در کردستان خود را نشان میدهد نمیتوان یک حرکت با بار سیاسی و هویتی بیش از آنچه هست به جامعه معرفی کرد. این حرکت یک  اقدام علیه اعدام و ارعاب جامعه بود که در آن همه از کمونیست و سوسیالیست گرفته تا ناسیونالیست ها همگی نقش داشتند و در مقابل خطری که همه را تهدید میکند سنگری مشترک بستند. نتیجتا این اقدام گوشه ای از نه یک جنبش آزادی خواه و برابری طلب که تحرکی است علیه اعدام و ارعابی که رژیم اسلامی به آن دست زد. چنین اقدامی را ناسیونالیست ها و لیبرال های ایرانی و خود جنبش سبز هم میتوانست سازمان دهد اگر قدرت لازم را داشتند.

 مسئله این است که در کردستان تحزب سیاسی به نسبت بقیه مناطق ایران پیشرفته تر و تحت تاثیر یک دهه جنگ تمام عیار نظامی میلیتانت تر است. تجربه ای که هم کمونیسم و هم ناسیونالیسم در کردستان از جنگ و نبرد علیه رژیم اسلامی دارند را در بقیه مناطق ایران ندارند. اگر کمونیسم و ناسیونالیسم ایرانی در تاریخ خود از مذهب شیعه تاثیر گرفته و از این طریق رشته های سیاسی مشترک نه چندان کمی با اسلامیون حاکم داشته اند، در کردستان شیعه گری نتوانسته کسی را متوجه عکس امام در ماه کند. اصلا به همین دلیل در شهرهایی از کردستان که مذهب اصلی شیعه بود، مانند قروه و بیجار، در جنگ علیه جمهوری اسلامی در سالهای حمله نظامی به کردستان هیچ حضوری نداشتن . برعکس در مناطقی که شیعه گری ضعیف بود، وجود یک فرصت سیاسی علیه مذهب بطور کلی محسوب میشد، که به سکولارتر بودن سیاست در کردستان کمک کرده است. در سالهای اخیر که اعتراض در سطح سراسری ایران رنگ ناسیونالیستی به خود گرفته است، مناطقی از کردستان که سابقا تحت تاثیر مذهب شیعه در جنگ علیه رژیم اسلامی نقشی نداشتند، امروزه ناسیونالیسم کرد محل جذب آنها شده است. این فاکتور موجب شده با فراخوان سیاسی علیه وحشیگری حاکم، از سر هویت و تعصب ملی  با اعتصاب سیاسی سراسری در کردستان همراهی می کنند. امروز این نیروها را که در فضای سیاسی متفاوتی به چنین تحرکاتی می پیوندند را به حساب قدرت کمونیسم گذاشتن یک اشتباه سیاسی است که به یک نقشه سیاسی اشتباه تری در کار کمونیستی منجر میشود. این نوع ارزیابی ها در عمل ضرورت مبارزه جدی تر علیه ناسیونالیسم را لازم نمیداند.

  

 

شرکت مردم کردستان در “جنبش جاری”؟

ادعا شده که اعتصاب عمومی شیوه آگاهانه شرکت مردم کردستان در جنبشی است که یکسال گذشته در ایران جریان داشته است. شکل بیان این ادعای رومانتیک به شیوه ای هم هست که انگار روح همیشه بیدار کرد در تمام یکسال گذشته آنهم به شیوه بسیار ویژه و مملو از راز و رموز پیچیده ای که فقط این روح مقدس تشخیص آنرا  میدهد، به فکر پیدا کردن راهی برای شرکت در مراسم رنگین سبز بوده است. مدعی یان فکر نکرده اند اگر چنین است اعتصابات عمومی دوره های قبل برای شرکت در کدامین جنبش و برای همراهی با کدامین سواره جنگی در سطح سراسری بوده است؟ در کردستان دوره هایی اعتصاب عمومی شده که در سطح سراسری تقریبا تمام احزاب سیاسی مجتمع سبز در خدمت امام و بخشی هم مستقیما جنگجوی میدان های جنگ و کشتار در کردستان بودند.

 

 بدون استثنا تمام اعتصابات عمومی در کردستان علیه اعدام و ترور و ارعابی بوده که همه را از کمونیست و ناسیونالیست و سکولار و غیره تهدید کرده است. زمان تعین این اعتصابات هم نه در دست روح همیشه بیدار کسی که در اختیار جانیانی بوده که دار اعدام و ترور و ارعاب برپا کرده اند. در مورد اخیر اگر صفی به اتهام سیاسی آنهم از این دیار اعدام نمی شدند هیچ بانگ بلندی دو نفر را برای همدردی با ارتجاع جاری روانه خیابان نمی کرد.

 

علت عدم همراهی سبز در کردستان هم نه از سر قدرت کمونیسم که بخشا هم از سر ملی گرایی کرد بوده است. در تبریز و بقیه مناطق آذربایجان هم که سالهای اخیر جنبش ملی یا قومی نیروی قابل توجهی داشت، سبز نتوانست جایی پیدا کند. در مناطق جنوبی ایران هم تقریبا همین بوده است. میخواهم بگویم در مناطقی از ایران که ناسیونالیسم محلی نقشی در سیاست داشته، مانع شرکت مردم در سبز شده است. سبز جنبش بورژوازی پرو غرب ایران است که ناسیونالیسم محلی (در رقابت با ناسیونالیسم ایرانی) در هیچ جای ایران احساس راحتی با آن نداشته است. امروز که بخشی از این ناسیونالیست های محلی با سبز پیمان امضا میکنند، الزاما ما به ازای آنها در جامعه عینا و فورا به همین سیاست روی نمی آورد. برای چنین سیاست هایی در متن جامعه، هر نیرویی باید زحمت بیشتری بکشد تا نیروی تا دیروز پشت سر خود را در عمل امروز با خود همگام کند. در خود کردستان به دلیل یک تاریخ متفاوت، بردن مردم پشت سبز کار ساده ای نیست. اگر چنین بود امروز همه به جز حکمتیست ها که فک و فامیل “جنبش جاری” از آب درآمده اند لابد میتوانستند نفعی به آن ارتجاع برسانند.

 

کسی میتواند به من خرده بگیرد که به ناسیونالیسم محلی امتیاز میدهم. پاسخ من این است که بعداز سی سال نبرد علیه جمهوری اسلامی که هنوز اینجا ایستاده ایم، باید امثال من کمونیست را به واقعیت های این جامعه آشناتر کرده باشد. این تنها راه واقعی برای طرح نقشه ای است که این واقعیت تلخ را به نفع کارگر و کمونیسم تغییر دهد.

 

در خاتمه به عنوان خلاصه بگویم که چپ در ایران عادت کرده در مورد وزن و اعتبار اجتماعی خود چیزی ماورای واقعیت در جامعه را مدعی شود. احتمالا شکل زندگی تبعیدی در دیدن جامعه از سوراخ کامپیوتر و سایت های اینترنتی و زبان مدیای ساده لوح لوس آنجلسی و شبه لوس آنجلسی که نزدیک است دعوای سر کوچه را هم خیزش سیاسی به نفع خود گزارش کنند، سهمی در شکل گیری این نگرش داشته باشد. کمونیسم ما اما نمیتواند دنیا را چنین ساده لوحانه و سیاست و تناسب قوا را چنین شیر و خطی ارزیابی کند.