اعدام پنج زندانی سیاسی – فرزاد کمانگر، شیرین علمهولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان – و متعاقباً عکسالعمل مثبت اپوزیسیون خارج از کشور و برگزاری کمپینهای گوناگون و تعرض به سفارتخانهها و کنسولگریهای رژیم و همچنین پاسخ به فراخون اعتصاب حزب کمونیست ایران از جانب تودههای ستمدیده کُرد، منجر به واکنشها و عکسالعملهای گوناگونی گردیده است که بالطبع هر یک از آنها بنوبهی خود حاوی نگاهها و منفعتهای متفاوت طبقاتیست.
در یک نگاه باید گفت که علل و انگیزهی اساسی چنین واکنشهایی از جانب اپوزیسیون مدافعی مردمی کاملاً روشن است و به موازات آن هم، مشخص و آشکار استکه بسیاری از عناصر و نیروهای موجود، فاقد نگاه و باور عکسالعملی مثبت، نسبت به برخوردهای خشونتآمیز رژیم جمهوری اسلامی در قبال خواستهها و مطالبات پایهای کارگران و زحمتکشاناند. این عناصر و جریانات بنابه دهها دلیل مبلغ روشهای نابود کننده و هزینهپردازاند. نه تنها باوری به سیاست تعرض ندارند بل با دفاع فعال هم سر جنگ دارند. اساساً کار و بار و قصد و مقصودشان راه اندازی انقلابی “آرام” است؛ “انقلابی” که مبین افکار و تضمین کنندهی منافعی میلیونها انسان محروم نیست. اینان خشونت را نه ذاتی نظامهای هار و خشنی همچون رژیم جمهوری اسلامی بل در اتخاذ سیاستهای اپوزیسیون تحولگرا مربوط میدانند. دارند هرگونه حرکتی و از جمله پائین کشیدن پرچم جمهوری اسلامی بر سر, در سفارتخانهها و شکستن شیشههای کنسولگری – یعنی این مراکز توطئه و سرکوب – را به پای خشونت و مبارزهی “غیر متمدنانه” واریز مینمایند و مهمتر از همهی اینها دارند چنین حرکاتی را به حساب تضعیف “جنبشهای مدنی” مینویسند. جنبشهای بی ثمری، که حیاتِ قریباً سی ساله دارد و سودمندی جز ناامیدی و سرخوردگی در بر نداشته است. در هر صورت علیرغم وجود و نقش باز دارندهی مخالفین سیاستِ تعرض به دم و دستگاهای نظام جمهوری اسلامی و علیرغم اندوختن تجارب سی ساله و مشاهدهی سرکوبِ بیرویه و دائمی کارگران و زحمتکشان از جانب ارگانهای سرکوب، آیا نمیتوان به این جمعبند دست یافت که پاسخ به تعرضات گوناگون رژیم جمهوری اسلامی از جانب اپوزیسیون سالم در هر محیطی به جا و به حق است؟ آیا میتوان تا ابد و در هر شرایطی سیاست “نرم” و غیر کارساز را جایگزین سیاست تعرض و مقابلهای نمود؟ آیا لازم و ضروریست تا بساط رژیم جمهوی اسلامی را در هم ریخت و دامنهی امنیت و فعالیتهای ضد انقلابی سران آنرا محدود و محدودتر نمود؟
واضح استکه پاسخ صحیح به سئوالات فوق و از ایندست موارد به ارزیابی، منفعت و نگاهمان نسبت به ماهیت و خصیصهی ذاتی رژیم جمهوری اسلامی بر میگردد. به این مربوط میشود که تا چه اندازه پیرامون تحقق خواستههای کارگران و زحمتکشان داریم ارزیابی صحیحای ارائه میدهیم و به تبع از آنها تا چه اندازه مبلغ سیاستها و روشهای دگرگونهساز و صحیحایم. حقیقتاً که رژیمهایی همچون رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی به عنوان حامی طبقهی سرمایهدار صحنه و میدان را بر اساس امیال و منفعت سیاسی – اقتصادی خویش ترسیم و تعیین نمودهاند و روشن استکه بدون پای نهادن و وارد شدن عملی به میدان تحمیل شده، نمیتوان روند و اوضاع کنونی را در هم ریخت و پیروز از آن بدر آمد.
از نگاهی دیگر باید اذعان نمود که سرکوب و به بند کشیدن و اعدامهای اخیر از زمره سیاستهای یکی و دو روزهی سران حکومت نیست و ادامهی همان سیاستهای روزهای آغازین است؛ روزهایی که انسانها را به جرم آزادی و آزادیخواهی به مسلخ کشاندند تا بر آزادی و امنیت سرمایه خدشهای وارد نگردد. بحث بگیر و به بندها و اعدام مخالفین و مبازین در ایران از تک نمونهها هم گذشته و عمومیت یافته است. هر روزه است و به موازات آنها اعتراضات و اعتصابات از جانب کارگران، زحمتکشان و مخالفین هم در ایران هر روزه شده است. مشاهدهی این روند یعنی هزینهگیری رژیم از مردم و مخالفین و معترضین و همچنین هزینه پردازی از جانب مردم و مخالفین هم دائمی شده است.
این خصیصه، حیات سی ساله دارد و رژیم جمهوری اسلامی هم در داخل همچنان دارد بر سیاستهای سرکوبگرایانهی خود تداوم میبخشد و دارد بر قربانیها میافزاید. بی تردید مقابله و برون رفت از چنین وضعیتی در درون و بیرون، منوط به تصمیم متناسب و وفاداری و پایبندی به فعالیتهای عملی منطبق بر قواعد و قوانین نوشته شدهی درونِ جامعهیمان میباشد. چرا که رژیم جمهوری اسلامی بمانند هر رژیم ارتجاعیای دامنهی فعالیتهای خود را علیهی مردم و اپوزیسیون، صرفاً در درون تعریف ننموده است و آنرا به خارج از محیط خودی هم گسترش داده است. با این تفاصیل و در بستر چنین سیاست و تحرکات ضد انقلابیای، نمیتوان و صحیح هم نیست تا به فعالیت و تعرض اپوزیسیون سالم و انقلابی علیهی دم و دستگاههای توطئه و سرکوبگر رژیم در خارج از کشور ایراد گرفت. به این دلیل روشن که رژیم جمهوری اسلامی به هیچ قوانین انسانی پایبند نیست و در اینمدت و بر خلاف مبلغین و مدافعین سیاستهای “نرم” و “آرام” نشان داده استکه بر دوامی حکومتاش با توطئه، تزویر و با سرکوب مخالفین و آنهم در هر محیطی گره خورده است؛ نشان داده است به همت زور ضد انقلابیست که پا بر جاست و به اثبات رسانده استکه بدون استفادهی روزانهی آن هیچ است. واضح استکه اتخاذ سیاستها و تاکتیکهای نرم و دفاع غیر فعال در مقابل تعرضات رژیم و آنهم در میادین متفاوت طبقاتی نمیتواند به نفع انقلاب و انقلابیون تمام شود. مقاومت و ایستادگی و برخورد عکسالعملی متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعهیمان بنوبهی خود مبین پایبندی عمیق کمونیستها به منافعی محرومان است. چرا که این مناسبات و قانون را دشمن پای ریخته و نوشته است و دارد بر اساس آن عمل میکند و بنابراین در برابر چنین مناسبات و قوانین سرکوبگرایانهای میبایست با تمام وجود ایستادگی نمود و به تبع از آن سیاست تعرض را پیشهی خود ساخت تا زمانیکه ریشهی رژیم خشکانده شود.
به بیانی دیگر واضح استکه اعتصاب و تحصن از زمره روشها و اسلوبهای مبارزاتیاند؛ امّا بخودی خود تضمین و تأمین کنندهی خواستهها و مطالبات پایمال شدهی میلیونها انسان محروم نیست. بدون شک زمانی این تحرکات و روشها بازدهی و کارکردهای خود را بنمایش خواهد گذاشت که سازمان مدافعی کارگران و زحمتکشان تعرض خود را به پایگاههای سرکوبگر رژیم سازمان دهد. سودمندی هر روش اعتراضی نرم و مسالمت آمیز در بستر چنین تاکتیک صحیحای معنا مییابد. بدون پیوند این دو روش مبارزاتی و بدون پاسخگوئی عملی به سیاستهای تخریب کنندهی رژیم جمهوری اسلامی نمیتوان اوضاع را تغییر داد و ماشین کُشندهی نظام را از کار انداخت. این قانون و طبیعت دو منفعت متضاد طبقاتیست. چاره و راهکار دیگری نیست. به این دلیل که یکی نافی دیگریست. سرمایه تلاشاش در نابودی و به تاراج بُردن منافعی سازندگان جوامعی بشریست و در مقابل کارگران و زحمتکشان هم خواهان نابودی استثمار کنندگان و سرکوبگراند. به تأخیر انداختن این پروسه و روند از جانب اپوزیسیون چیزی جز کلانتر نمودن خسرانها و ضرر و زیانهای جنبشهای اعتراضی نیست.
دیدهایم که در اینمدت سرمایه با حامیان و مدافعیناش تقلاهای بسیار زیادی صورت دادهاند تا اعتراضات و مبارزات مردمی را از مسیر صحیح خود باز دارند. به کار هر روزهیشان تبدیل شده است و فریبکارانه دارند اعتصاب اخیر مردم کردستان را در پیوند با “جنبش سبز” توضیح میدهند و دارند تاکید میورزند که “نباید اجازهی هیچ نوع ماجراجوئی را در کردستان داد” – راه توده -، بدون اینکه بخواهند بر این نکته اشاره نمایند که نزدیکی و اشتراکِ منافعی تودههای ستمدیدهی کُرد با “جنبش سبز” در چیست و روشن سازند که اگر خلق کُرد در سالهای نخستین حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، سلاح بدست گرفت و در مقابل ارگانهای تا بُن دندان مسلح ایستادگی نمود، صرفاً و صرفاً برای آزادی و آزادگی بوده است. این رژیم جمهوری اسلامیست که بانی همهی نابسامانیها و خون و خونریزی در درون جامعه است و در این میان خلق کُرد بهمراه دیگر خلقهای ستمدیدهی ایران حامی و مدافعی رفع هرگونه خشونت و خون و خونریزیاند. این سرمایه و مدافعین نظاماند که جامعه را دارند در خلاف مسیر باطنی میلیونها انسان محروم سمتوسو میدهند. مگر بی دلیل استکه تودههای ستمدیده کُرد در تقابل با سیاستها و مطالبات “جنبش سبز” و رهبران آن به صف شدهاند؟ بر خلاف مشاطهگران و حامیان سرمایه باید اذعان نمود که تودههای ستمدیدهی کُرد عمیقاً و باطناً بر این باوراند که رهبران سبز از زمره آمران و عاملان سرکوب خلق کُرد به حساب میآیند و فراموش نکردهاند که چگونه این جانیان، خانه و کاشانهی آنانرا بر سرشان خراب و هزاران خانواده را داغدار نمودهاند؛ از یاد نبُردهاند که چگونه موسویِ پرچمدار “جنبش سبز”، هزاران تن از فرزنداناش را به جرم “ضد انقلاب” و وابسته به “بیگانگان” به جوخهی اعدام سپرد تا پرچم “اسلام ناب محمدی”اش بر زمین نیافتد.
در پرتوی چنین شناختیست که خلق کُرد از همان آغاز شکلگیری “جنبش سبز” خط فاصل خود را با آن کشیده است و در عمل نشان داده استکه منافعی وی با منافعی رهبران سبز از زمین تا آسمان است. واقعیت این استکه رنگ سبز و رهیران آن با خواستههای دیرینهی خلق ستمدیدهی کُرد، دشمنی دیرینهای دارند و نمیتوانند به عنوان یار و یاور آنان به حساب آیند. این جانیان و مدافعین قانون اساسی آنچنان جنایاتی در حق تودههای ستمدیدهی کُرد مرتکب گردیدهاند که آثار و نتایج مخرب آن بعد از گذشت دو دهه همچنان دارد بر شانههای تودههای محروم سنگینی میکند. کُشتار روستائیان بیدفاع و غیر مسلح “قارنا” و “قلهتان” و غیره توسط ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی از زمره وجشیگری رژیم جمهوری اسلامی در برابر “ماجراجویان” کردستان بوده است؛ “ماجراجوایانی” که صرفاً و صرفاً برای کسب مطالبات اولیهای همچون آزادی سرزمین و تکلم زبان مادری به پا خاسته بودند.
مسلم استکه ترس و واهمهی رژیم و همهی مدافعین نظام سرمایهداری از بازگشت فضای کردستان به دههی اولیهی حاکمیت رژیم جمهوری اسلامیست؛ دههای که خواب آرامش را از حاکمان و مدافعین قانون اساسی ربود و کُردستان را به سنگر انقلاب ضد امپریالیستی میهنمان تبدیل نمود. کُردستانی که رهبران سبز عزم خود را جزم نمودند تا “غائله”ی آنرا به یُمن سلاح و کُشت و کُشتار وحشیانهی تودهها خاتمه دهند. حقیقتاً که نمیتوان با گذشت زمان، چهرههای واقعی “رهبران سبز” و همچنین جنایات انجام شده در حول و حوش آنرا لاپوشانی نمود و آگاهانه بر روی آنها خاک ریخت. کُردستان و خلق کُرد در هیچ زمانی با سرمایه و جناحهای مغلوب دولنی از در سازش بر نیآمدند و همواره و بنابه سنن و پتانسیل مبارزاتیاش دست رد به سینهی همهی آنان زد. با این اوصاف هم جایگاه و نقش تودههای ستمدیدهی کُرد در برابر اوضاع کنونی و هم ماهیت “جنبش سبز” و رهبران آن برای خلق کُرد روشن است و بیهوده سران سبز دارند اینروزها و ریاکارانه برای زندانیان اعدام شده، اشک تمساح میریزند و بیهوده هم مدافعینشان دارند اعتصاب اخیر کردستان را به “جنبش سبز” ربط میدهند. سبز پرچم و آرمان خود را دارد و بارها و بارها فریاد زده استکه بدنبال برقراری جامعه، به دههی اوّلیهی حاکمیت رژیم جمهوری اسلامیست؛ همان دههای که به عنوان یکی از سیاهترین دههی رژیم جمهوری اسلامی به حساب میآید و هزاران تن از تودههای ستمدیدهی کُرد را به کام مرگ کشاند و هزاران تن دیگر را آواره نمود.
۱ خرداد ۱۳۸۹
۲۲ مه ۲۰۱۰
لنیک مطلب
http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2010/mai/sarmaghaleh-267.html