یدالله خسرو شاهی، چرا یک رهبر سوسیالیست جنبش کارگری؟

(برای ویژه نامه نشریه آرش)
 در مبارزه طبقاتی کارگران از دست رفتن هر فعال این طبقه ضایعه ای جانگداز است و در نوع خود غیر قابل جایگزینی می باشد. این مساله برای جنبش های کارگری تحت سیطره استبداد و دیکتاتوری سرمایه داری همچون ایران که برای پرورش فعالین و رهبران خود در تنگناهای سختی قرار دارند صد چندان بیشتر صادق است. از اینرو از دست رفتن یدالله خسرو شاهی، پر سابقه ترین فعال و رهبر سوسیالیست جنبش کارگری آنهم در دوران عروج جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه و در موقعیت انقلابی کنونی که تامین رهبری و هژمونی سیاسی طبقه کارگرعمیقا حیاتی است ضربه ای جبران ناپذیر می باشد.

درگذشت یدالله اما به یک واقعه تاریخی نیز در جنبش کارگری ایران بدل گشت. برای اولین بار در  تاریخ این جنبش ( حداقل در دوره پس از دهه بیست تا کنون) شاهد موج بلند و بی سابقه گرامیداشت و بزرگداشت و ابراز همدردی های صمیمانه طیف متنوعی از فعالین و نیروهای سیاسی نسبت به یک رهبر کارگری هستیم.

به این ترتیب فقدان آن ارج ومنزلت و احترام لازم و ضروری برای فعالین و رهبران کارگری در فرهنگ سیاسی ایران که یکی از مشخصه های عدم رشد این فرهنگ است پایان یافت. در دوران طولانی دو استبداد سلطنتی و اسلامی به مثابه استبداد ذاتی سلطه طبقاتی سرمایه داران ایران، به موازات تحمیل فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی به خود طبقه کارگر، و بهمراه سرکوب بی امان و ددمنشانه تلاش ها و مبارزات این طبقه برای بهبود وضع اش، فعالین و رهبران آن نیز از همان سطح منزلت و احترام موجود و مرسوم در جوامعی که کارگران از اندکی حق و حقوق برخوردارند محروم بوده اند. نزد سرمایه داران و دولت شان طبعا ارزش و منزلت فعالین و رهبران کارگری چیزی جز زندان و سلول انفرادی و  شکنجه و شلاق و نیروی ضد شورش و گلوله و دار نبود و نیست. در میان نیروهای طرفدار کارگران هم متاسفانه بعضا هر موضوع  موجه و ناموجه ای بهانه ای برای هتک حرمت از فعالین و رهبران کارگری بود.

اکنون با یدالله خسرو شاهی، که خود فرزند و پرورش یافته طبقه کارگر ایران بود و عزت و احترام و موقعیت اش به عنوان یک رهبر کارگری را از آن می گرفت، جایگاه والا و منزلت پر ارزش فعالین و رهبران کارگری بطور کلی باز ستانده شده و در فرهنگ سیاسی ایران تثبیت می شود.

از اینرو بنا به اهمیت نکات فوق و هم اینکه در بسیاری از پیامهای گرامیداشت از او بدرستی و به حق به عنوان یکی از رهبران سوسیالیست جنبش کارگری ایران یاد شده، شایسته است که به این موقعیت وی  مختصرا اشاره شود. از اینرو می توان با این سوال ها آغاز نمود که چرا از او به عنوان یکی از رهبران و نیز یکی از رهبران سوسیالیست جنبش کارگری یاد می شود؟ آیا طرح این موقعیت برای وی غیر واقعی و اغراق آمیز نیست؟ آیا صرفا برای ابراز احترام و بیان عواطف شخصی نسبت به او نیست که چنین ادعا می شود؟ یا از او برای  اهداف و منافعی دیگر بزرگ نمایی نمی شود؟  پاسخ به همه اینها بطور قطع منفی است چرا که این موقعیت یدالله واقعیتی پراتیک شده و تاریخ دار و مکتوب و لذا غیر قابل انکار است.

یدالله خسرو شاهی نماینده منتخب و دبیر سندیکای کارگران پالایشگاه نفت تهران در دو دوره سلطنت و پس از انقلاب ۵۷ ، عضو انتخابی شورای سراسری کارکنان شرکت نفت، و عضو کمیته اعتصابی بود که رژیم سلطنتی را بزیر کشید و کارگران نفت را در ابعادی میلیونی به «کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما» بدل نمود. این حقایق برای اینکه یک فعال کارگری را چندین بار به موقعیت رهبر ارتقا دهد بسیار بیش از حد کفایت است.  این را هم باید اضافه نمود که شرط منتخب بودن از طرف توده های کارگر شرط اولیه تبدیل شدن به رهبر کارگری است. اما این انتخابی بودن تفاوتی ماهوی با انتخابات اتحادیه های کارگری نهادینه شده در جوامع دمکراتیک دارد که انتخاب یک فعال فرصت طلب و نان به نرخ روز خور و حتی کارگر فروش هم به ریاست اتحادیه ممکن است رخ دهد. در شرایط استبداد سرمایه داری مثل ایران برای اینکه بتوان منتخب کارگران بود ( چه در پروسه انتخابات رسمی و چه به صورت پذیرش عملی کارگران در جریان مبارزه) و از سوی آنان به عنوان رهبر مبارزات برگزیده شد باید صادقانه و صمیمانه و بطور عمیق و گسترده جلب اعتماد نمود و در دل توده های کارگر نشست و از نفوذ معنوی و مقبولیت سیاسی برخوردار شد که این خود نتیجه و محصول کار و تلاش بی چشمداشت و  خستگی ناپذیر و فداکارانه در خدمت منافع کارگران است. پیدایش رهبر کارگری در طی چنین پروسه در هم تنیده ای با توده های کارگر و جاری در اعماق زندگی و مبارزه روزمره آنان است که به این رهبران اصالت و صلابتی ماندگار و پردوام می بخشد. یدالله خسرو شاهی از زمره چنین رهبرانی بود.

یک خصوصیت مهم او این بود که اگر چه از صنعت نفت برخاسته و میدان نفوذ و پایگاه توده ای مستقیم اش در بین کارگران نفت بود، اما هیچگاه چشم اندار و افق خود در مبارزه طبقاتی را به آن محدود نکرد. یدالله با محدود نگری صنفی و هویت سازی صنفی بیگانه بود و در مقابل بر هویت طبقاتی کارگران پای می فشرد. او به جای محدود شدن به دفاع از منافع کارگران نفت، در حین دفاع از منافع آنان پرچم دار دفاع از منافع کل طبقه کارگر در برابر سرمایه داران بود. این افق طبقاتی نه تنها در آگاهی و دانش وی از نظام سرمایه داری و شرایط مبارزه طبقاتی جاری در آن، که همچنین در زندگی و عمل مبارزاتی  وی نیز جاری بود. در همان اوایل انقلاب ۵۷ او ضمن فعالیت شبانه روزی در بین کارگران نفت از مبتکران و بنیانگذاران و سازماندهان نشریه «خبر کارگر» بود که به عنوان نشریه ای سراسری نقش موثری در مبارزات کل جنبش کارگری و ایجاد ارتباط بین مراکز مختلف کارگری و شبکه های متنوع فعالین کارگری ایفا نمود. در تبعید نیز در طی دو دهه تلاش برای جلب همبستگی بین المللی کارگری با جنبش کارگری ایران از توجه به نیازها و مشکلات هیچ بخشی از جنبش کارگری غافل نبود. همینطور او سالها پیش برای ایجاد اتحاد و انسجام مبارزه طبقه کارگر در سطح کلان جامعه علیه طبقه سرمایه دار و دولت اش، «منشور مطالبات کارگران» را تدوین نمود و همیشه آرزو داشت تا در فرصتی مناسب با همفکری همه تشکلات مستقل کارگری  و تدقیق آن، « منشور » را به پرچم مبارزه سراسری کارگران تبدیل نماید.

یدالله درکی بسیار جاافتاده از مقوله «منافع کل کارگران» که از سنن برجسته کمونیسم مارکس است داشت و هیچ چیز مانع و خللی در پیگیری عملی این منافع از طرف او ایجاد نمی کرد. بارها پیش می آمد که با دیگر فعالین ورهبران کارگری بر سر تبیین های سیاسی و تاکتیکی اختلاف پیدا می کرد اما این اختلافات ذره ای بر تعهد وی به منافع کل کارگران سایه نمی انداخت و امر همسرنوشتی و دفاع از آنان را با وجود هر اختلاف سختی هم کمرنگ نمی کرد. همینطور کسانی که از نزدیک با وی آشنا بودند می دانند که او با جمع ها و محافل و نیروهای سیاسی زیادی در طیف چپ رادیکال ارتباط و رفت و آمد داشت و در موارد متعددی  هم  وارد همکاری های نزدیک شد، اما هیچگاه اجازه نمی داد تا منافع خطی و گروهی اش در سیاست بر منافع کل کارگرن حاکم شود. او خط و گروه و سازمان و حزب سیاسی را برای تقویت وپیشبرد و کسب منافع طبقه کارگر می خواست و نه طبقه را برای پیشبرد منافع خطی و گروهی خود. این از سنن مبارزاتی برجسته او بود که اولی را در خدمت ارتقا دومی می خواست، و نه دومی را در خدمت اولی و در سراسر عمر بلند مبارزاتی اش به این سنت وفادار ماند.

خصوصیت دیگر یدالله به عنوان یک رهبر کارگری در برخورداری وی از تیزبینی در دل تحولات سیاسی و قدرت تشخیص منافع طبقه کارگر در هر مقطع و درک مصلحت های طبقاتی ضروری و جسارت سیاسی  در اتخاذ مواضع قاطعانه به هنگام لزوم بود. به عنوان فاکت می توان به جلوه های عملی این خصوصیات در سه تند پیچ سیاسی که جنبش مستقل کارگری در سالهای اخیر با آنها روبروشد اشاره داشت.

اول: در ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۲ نامه ای از طرف هیئت موسسان سندیکاهای کارگری به وزارت کار دوره خاتمی برای ایجاد تشکلهای کارگری منتشر شد. این نامه هم تهدیدی علیه تشکل یابی مستقل کارگری بود چرا که امر تشکل یابی را کاملا در چارچوب قانونیت سرمایه داری و جمهوری اسلامی و در همکاری و همگرایی با جریان حکومتی دوم خرداد در آن موقع دنبال می نمود. هم اینکه این امکان را در خود داشت تا به رها شدن و غیرقابل کنترل شدن تشکل یابی مستقل در بین نیروهایش منجر شود. چرا که بهر حال این فرمی از تلاش قانونی و مجاز تحت حاکمیت استبداد بود که بعضا به نتایج ناخواسته منجر می شوند. کمااینکه سربلند کردن سندیکای مستقل و رادیکال کارگران واحد از دل همین تلاش ها نکته فوق را ثابت نمود. این واقعه برای برخی صرفا فرصتی بود تا با پیراهن عثمان نمودن تهدید گقته شده ، کل هیئت موسسان و تلاش های آنرا حتی به قیمت لگد مال نمودن همان اندک امکانی که به پیدایش سندیکای خوب کارگران واحد انجامید طوری درهم بکوبند تا خود بتوانند به عنوان سرداران «گرایش رادیکال» دست سازشان جلوس نمایند.

یدالله به این می اندیشید تا با خنثی نمودن آن تهدید حل شدن جنبش مستقل کارگری در قانونیت ضد کارگری، و با دفع سو استفاده های رادیکال نمای ارزان از این ماجرا، به شرایط مناسب برای به فعل درآمدن همان اندک امکان پیدایش حرکت مستقل یاری رساند. چرا که جنبش کارگری ایران در شرایط دمکراتیک و برخوردار از امکانات زیاد برای رشد و نمو قرار نداشت و هر ذره از اینگونه امکانات برایش حیاتی بود. او به عنوان اولین کسی که به این واقعه واکنش نشان داد در مقاله ای با زیر تیتری به مضمون «توهم بر پلنگ تیزدندان و دغلکاری بر مستمندان»* آن تیزبینی و دوراندیشی و قاطعیت و مصلحت اندیشی را یکجا به نمایش می گذارد.

دوم: در اوایل سال ۱۳۸۵، اکبر گنجی به خارج آمد و کمپین «روزه سیاسی» برای حقوق بشر براه انداخته که مورد حمایت اپوزیسیون بورژوایی و دول غرب و آمریکا قرار گرفت و اسم جنبش کارگری و منصور اسانلوی زندانی را هم در آن گنجاند. این دوره ای است که امریکا عراق و افغانستان را در اشغال دارد و اختلاف اش با جمهوری اسلامی فزاینده است و کنگره اش بودجه ای را برای کمک به پروژه دمکراسی در ایران و تقویت حقوق کارگری به تصویب رساند. مساله این بود که در این شرایط چه روش برخوردی به تقویت جنبش مستقل کارگری کمک می کند. اینجا هم بلافاصله با عده ای غیرمسئول و بی قید به شرایط و موقعیت جنبش کارگری ایران مواجه شدیم  که صرفا فرصتی برای طرح و برجسته نمودن فرقه خود پیدا کردند. آنها با بزرگنمایی از «خطر سولیدارتی سنتر» پرچم «فساد در جنبش کارگری» را برافراشتند و در روز روشن، و در جلوی چشم رژیمی که روزانه مخالفین اش از هر نوعی را به اتهام وابستگی به امریکا و پول گرفتن از نهاد های امریکایی به زیر شکنجه ها قرون وسطایی می کشاند و به چوبه دار و جوخه اعدام می سپارد، با افتخار امر «افشای فعالین مرتبط با سولیدارتی سنتر در جنبش کارگری» یعنی همان «معرفی مخالفین به رژیم» را به فعالیت روتین «گرایش رادیکال» خود بدل نمودند.

یدالله با رد و نفی این تشبثات ضد کارگری که فعالین و تشکلات مستقل کارگری را به طور جدی به خطر می انداخت، خود آرام و بی جنجال مراقب تحرکات احتمالی مراکزی نظیر سولیدارتی سنتر بود  و در صورت نیاز آماده  دادن هشدارهای لازم و حساب شده نیز بود. او در همان حال معتقد بود ضمن اینکه از اینگونه تحرکات ضد کارگری احتمالی نه باید غافل گشت و همچنین  نه باید آنها را بزرگ نمود، اما تکیه گاه جنبش کارگری ایران چپ است و اینگونه تحرکات احتمالی با موانع سنگین در جنبش مواجه اند و راه به جایی نبرده و نخواهند برد. مساله در دید او اساسا سیاسی بود و نه توطئه گرانه. از اینرو به این توجه داشت آنجا که امریکا برای تامین نفوذش در جنبش کارگری بسترسازی سیاسی می کند را باید تشخیص داد و بی درنگ افشا نمود. کمپین «روزه سیاسی » گنجی در اوایل سال ۸۵ به نظر یدالله یکی از این بستر سازیهای سیاسی بود که آنرا بالافاصله در مقاله «جنبش کارگری و گنج نامه سرمایه داران» در تیرماه ۸۵ مورد حمله قرار داد و همانجا در امتداد افشای آن بستر سازی سیاسی دست راستی اولین کسی بود که بابت نفوذ مالی امریکا نیز هشدار داد. در اینجا هم شاهد ترکیبی از روشن بینی و تیزبینی و دوراندیشی و مصلحت اندیشی و قاطعیت در اتخاذ موضع سیاسی هستیم.

سوم: مساله برخورد به جنبش آزادیخواهانه کنونی مردم است. یدالله خیل سریع ماهیت ترقی خواهانه و آزادیخواهانه این جنبش را تشخیص داد، نیروی عظیمی که این جنبش در مبارزه علیه استبداد حاکم به میدان آورده که می تواند متحد طبقه کارگر باشد را دید، و به خطر مهار  و کنترل وانحراف و شکست آن توسط نیروهای بورژوایی و ارتجاعی وابسته به رژیم و خارج از رژیم واقف بود. او دنباله روی از جریانات موسوی و کروبی رابه هر بهانه ای ارتجاعی و ضد مردمی می دانست و مرزبندی شفاف با این جریانات و افشای آنان را برای موفقیت جنبش مردم حیاتی می دید. همچنین با این خط منشویکی که کل جنبش آزادیخواهانه مردم را ارتجاعی می خواند و به کیسه موسوی و کروبی می ریزد و خواهان تخطئه و نفی وطرد آنست و  خواستار جنبش کارگری خالص در زمان و مکانی مجزاست و تسلیم طلبانه کل جنبش آزادیخواهانه را برای ارتجاع و بورژوازی وا می گذارد، بی هیچ شک و ابهامی قاطعانه مخالف بود. در مقابل یدالله بر دفاع و تقویت و هدایت جنبش آزادیخواهانه کنونی مردم توسط حضور صف مستقل کارگری از طریق برپایی تشکلهای توده ای کارگران و بویژه برپایی شوراهای کارگری و همراه شدن این جنبش با جنبش کارگری برای رهایی از همه مصائب و ستم های کنونی تاکید داشت. یدالله این موضع را خیلی زود و هنگامی که بسیاری هنوز مشغول بررسی بودند یعنی در ۲۶ خرداد ۸۸ با نوشتن مقاله «کارگران و موقعیت حساس کنونی» اتخاذ نمود. در این مورد هم ما جلوه ای دیگر از همان خصوصیات رهبری در یدالله را در برابر خود داریم.

اما یدالله خسرو شاهی نه فقط یک رهبر کارگری بلکه همچنین رهبری  سوسیالیست بود. اگر چه هستند کسانی که مایلند این حقیقت را کتمان نمایند اما یدالله سوسیالیست حقیقتا بر جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ایران حک شده است. او بی هیچ شائبه رفرمیستی اعتقادی به امکان بهبود ماندگار و دائمی وضع طبقه کارگر در نظام سرمایه داری نداشت. به همین ترتیب هم هیچ ابهامی در مورد محدودیت های اساسی تشکل های توده ای کارگری نظیر اتحادیه و سندیکا برای فرا روی از نظام سرمایه داری نداشت. انقلاب کارگری، جنبش شورایی، کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر، برپایی حکومت کارگری، حرکت بسمت نظام سوسیالیستی، رسیدن به جامعه کمونیستی، بهمراه تاکید بر اهمیت تلاش برای بهبود وضع طبقه در همین شرایط و تحمیل بیشترین و پیشروترین اصلاحات به نفع کارگران به نظام سرمایه داری با اتکا به مبارزه مستقیم توده ای آنان، و با ارزش و پر اهمیت دانستن سندیکاها و اتحادیه های  مستقل کارگری، و بالاخره ایجاد حزب کمونیست طبقه به عنوان ابزار سیاسی و ضروری برای هدایت کل طبقه بسمت هدف نهایی و رهایی قطعی از بردگی مزدی ، همه از عناصر هویتی خط سیاسی و سوسیالیسم یدالله هستند.

یدالله همزمان کمونیسم بدون طبقه کارگر، و طبقه کارگر بدون کمونیسم؛ و بهمین ترتیب حزب کمونیست بدون طبقه، و طبقه بدون حزب کمونیست را مشکل و معضل مهم مبارزه طبقاتی کارگران در ایران می دانست. او نقش کارگران کمونیست را در حل  و رفع این مشکل و معضل تاریخی می دید. یدالله برای تبیین خط سیاسی مورد نظرش مفهوم ویژه ای را پرداخت که عبارت است از: «کمونیسم کارگران». او در میان سنت های سیاسی رایج در چپ ایران نظیر تروتسکیسم، کمونیسم کارگری، فدائیسم، حکمتیسم، مائوئیسم، راه کارگر، کومله، ضد سرمایه داری،  سنت خاص خودش یعنی «کمونیسم کارگران» را غنا می بخشید و حزب طبقاتی مورد نظرش را «حزب کمونیست کارگران» می نامید.

بنابراین  سنت سیاسی وی بیش از هرچیز با سنت بلشویسم همراه است و از نظر تاریخی هم در امتداد آن قرار می گیرد. در میان شخصیتهای قدیمی چپ و کارگری در ایران بیش از هرکس علی امید الهام بخش یدالله در مبارزه طبقاتی بود. از جمله خاطرات اش این بود که چگونه در اوان جوانی هنگامی که در پالایشگاه آبادان مشغول بکار شد برای اولین بار از طریق مشاهده جمله «به علی امید رای دهید» که برای تبلیغات انتخاباتی سندیکا در دهه بیست با ضد زنگ روی تانکر آب نقش بسته و هنوز هم آنجا بود با علی امید آشنا می شود. علی امید کارگر کمونیست و از رهبران جنبش توده ای کارگری در دوره رضا شاه و دهه بیست و از مخالفین حزب  توده در آندوره و از رفقا و همرزمان نزدیک یوسف افتخاری بود.  یوسف افتخاری خود توسط سلطانزاده عضو حزب بلشویک آموزش دیده و برای سازماندهی کارگری به آبادان اعزام شده بود. یدالله علی امید را ندیده بود. اما در سال ۵۰ با اطلاع از درگذشت علی امید که در هنگام سالمندی و  تنهایی در حمامی کار و همانجا زندگی می کرد با همکاری جمع کثیری از کارگران پالایشگاه تهران تشیع جنازه او را برگزار می کنند.

در پایان می بینیم که به اینترتیب سنت سوسیالیستی معینی در جنبش کارگری ایران که با هر سایه روشنی که ممکن است در بیان خود داشته باشد اما از بلشویسم مایه گرفت و طی نزدیک به یک قرن توسط فعالین برجسته اش دست بدست منتقل شد و توسط یدالله خسرو شاهی به نسل کنونی طبقه کارگر ایران رسید. بنابراین سوسیالیسم یدالله از همان استحکام طبقاتی و قدمت تاریخی برخوردار است که موقعیت وی به عنوان یک رهبر کارگری چنین است. یادش عزیزش گرامی و راه سرخ اش پر رهرو باد.

امیر پیام
۷ اسفند ۱۳۸۸
۲۶ فوریه ۲۰۱۰
amirpayam.wordpress.com

توضیح:  این مطلب ابتدا در نشریه آرش شماره ۱۰۴ منتشر شد.
زیرنویس:
* من متاسفانه نتوانستم اصل این مقاله را پیدا کنم و یدالله هم نبود که از او بخواهم. امیدوارم که بزودی کلیه آثار نوشتاری و صوتی و تصویری او در وب سایتی که به  نام اش تاسیس شده در اختیار همگان قرار بگیرد.