زندانى سیاسى بى تقصیر است٬ صدور شناسنامه قومى موقوف!

در ماههاى اخیر در اخبار کرارا میشنویم که چند “فعال مدنى کرد” دستگیر شدند٬ از فلان “فعال حقوق بشر آذرى” اطلاعى در دست نیست٬ … یا یک “زندانى سیاسى کرد” اعدام شد. در یک کلام٬ بخشى از فعالین سیاسى و مخالفین جمهورى اسلامى٬ بخشى از شهروندان و قربانیان سرکوب و اختناق اسلامى٬ توسط عده اى آگاهانه با صفت ملى و قومى معرفى میشوند. وقتى ناسیونالیسم عظمت طلب و آریائى مسلک از ادبیاتى مانند “فرزندان کورش کبیر”٬ “شیران بیشه ایران”٬ “پاسداران خاک پاک ایران” و غیره استفاده میکند٬ بدرست صداى خیلى ها در مى آید. چه آنها که مثل من کمونیست و انترناسیونالیست از بیخ و بن با ناسیونالیسم مخالف اند٬ و چه حتى آنها که از موضع “ناسیونالیسم فرو دست” به “ناسیونالیسم بالا دست” اعتراض دارند. ولى همین حساسیت به ناسیونالیسم عظمت طلب را کمتر میتوان در تقابل با ناسیونالیسم قومى دید. سهل است٬ باج دهى سیاسى هم رایج است. این استاندارد دوگانه از کجا مى آید؟ ریشه در چه منافع مشترکى دارد؟ و چرا علیه مبارزه براى آزادى زندانیان سیاسى و علیه تلاش براى الغاى مجازات اعدام است؟

ناسیونالیسم و “هویت ملى”
در فرهنگ و سیاست ناسیونالیستى همیشه حق بجانب “ملت خودى” است. همیشه “جشن ملى” یکى “شیون ملى” دیگرى است. همیشه پیروزى یکى معادل خانه خرابى همسایه است. همیشه پرچم “پیروزى ملى” روى تلى از جنازه “ملیت دیگر” کوبیده میشود. عرق ملى٬ هویت ملى٬ افتخار و برترى جوئى ملى وجه مشترک رگه هاى مختلف ناسیونالیسم است. این ارزش گذارى کاذب و ضد انسانى نمیتواند صورت بگیرد مگر اینکه در مقابل با درد دیگرى٬ درد همنوع٬ درد همسایه که چه بسا توسط دشمن واحدى لگد مال میشود٬ خنثى بود. براى ناسیونالیسم٬ چه عظمت طلب و چه قومى٬ هویت ملى و برجسته کردن آن بعنوان تعریف تمایز خود با دیگران یک اصل تخطى ناپذیر است. تفاوت ناسیونالیسم در قدرت با ناسیونالیسم در اپوزیسیون در اصول و روش و نگرش نیست٬ صرفا در موقعیت و رابطه هر یک با قدرت سیاسى و به این اعتبار در منافع اقتصادى است.

جناح چپ ناسیونالیسم هم که دوره اى بناحق سوسیالیست و کمونیست نامیده میشد در اساس همین مفروضات را دارد. براى ناسیونالیسم چپ نیز٬ عباراتى مانند “ملت ایران”٬ “هموطنان”٬ “هم میهنان”٬ “جامعه کثیرالمله”٬ در فرهنگ سیاسى و در فراخوانها ساختارى و هویتى است. ناسیونالیسم چپ دوره اى و تحت تاثیر بلوک بندیهاى سیاسى و ایدئولوژیک جهانى٬ “ملت” را به “خلق” و آرمان “آزادى ملى” را به “آزادى خلق” تغییر داد. اما هدف یکسان بود٬ نیروى اجتماعى متحقق کننده اش کمابیش یکسان بود٬ و اختلافات جناح هاى چپ و راست ناسیونالیسم برسر “خیانت به منافع ملى” بود. اگر ناسیونالیسم ایرانى منافع طبقه بورژوا را “منافع ملى” قلمداد میکرد٬ ناسیونالیسم چپ همین منافع را “منافع خلق” قلمداد میکرد. گونى “ملت و خلق” دو بیان ظاهرا متفاوت اما ماهیتا یکسان براى جوش دادن منافع متمایز جنبشهاى سیاسى – طبقاتى متخاصم در یک جامعه سرمایه دارى بود.

چپ مارکسیست و کمونیست ایران در دوره انقلاب ۵٧ ایران با تلاشهاى منصور حکمت در نقد دیدگاههاى ناسیونالیسم چپ به نفع منافع کارگرى و سوسیالیستى سنگرهاى مهمى را فتح کرد. با نقد ناسیونالیسم چپ که در پوشش کمونیسم حرف میزد٬ بار دیگر طبقه و جنبش طبقاتى و منافع طبقاتى و هویت انترناسیونالیستى توانست جاى شایسته خود را در تقابل با “ملت” و “جنبش ملى” و “منافع ملى” و هویت ناسیونالیستى پیدا کند. با این حال با تحولات جهانى و روند به راست چرخیدن سیماى سیاسى جهان و بهم خوردن صفبندیهاى سیاسى٬ بقایاى این ناسیونالیسم چپ مجددا خود را در بسته بندیهاى جدیدى ارائه کرد. نه فقط تتمه ناسیونالیسم خلقى تریبون منافع قومى زیر پوشش “حقوق خلقها” شد٬ بلکه حتى آنهائى که زمانى به لطف همین مارکسیسم در ایران از این نگرش ناسیونالیستى دور شده بودند٬ مجددا به همان ادبیات عتیق رجعت کردند. یک نمونه ایرج آذرین و گروهش است که با ادعاى “سوسیالیست” و “کارگر”٬ سازمانهاى چپ در کردستان را با اصطلاح “چپ کرد” خطاب میکند. ایرج آذرین با عبارتى مانند “چپ کرد”٬ “جنبش ملت کرد”٬ “خلق کرد”٬ “فعالین سیاسى کرد”٬ “روشنفکران کرد” و غیره٬ تماما تعلق خود را به ترمینولوژیهائى که مشخصات ناسیونالیسم بعنوان یک جنبش سیاسى است اعلام کرد. لابد و با همین منطق خودشان “چپ فارس” هستند! یا دیگران در استانهاى “غیر فارس” را باید “چپ ترک” و “چپ بلوچ” نامید؟ معلوم نیست چرا وقتى سوسیالیستها و کارگران در کردستان٬ حتى زمانى که بعنوان کمونیست و سوسیالیست متشکل میشوند و در تقابل با جریانات اصلى ناسیونالیسم تاریخ درخشانى دارند٬ با صفت “چپ کرد” و “فعال سیاسى کرد” و “روشنفکر کرد” خطاب شود؟ بزعم این چپ گویا “هویت ملى” جزو مشخصات ژنتیکى مردم در کردستان است!

واقعیت اما اینست که براى ناسیونالیسم هویت کاذب ملى مقدم بر نان شب است. بدون این “هویت ملى” بحثى برسر قدرت سیاسى و تقسیم اراضى و تیولدارى گوشه اى بعنوان حیات خلوت و بازار داخلى براى سهیم شدن از استثمار طبقاتى فاقد موضوعیت است. اینطور نیست که راجع به ستمى حرف میزنیم و براى رفع ستم موجود تلاش میکنیم. چون منطقا راه حل ستم٬ رفع ستم و تضمین برابرى حقوقى و اجتماعى است. اما “هویت ملى” مسئله اى فراتر از رفع تبعیض را دنبال میکند. تراشیدن “هویت ملى” و صدور شناسنامه قومى براى افراد جامعه و یا قربانیان یک جنایت٬ دمیدن در علقه ها و تعصبات ناسیونالیستى از یکسو و ایجاد نفرت و دشمنى ملى و قومى از سوى دیگر است. همین دیدگاه است که شکل افراطى آن در آذربایجان شعار “فارس سگ” میدهد٬ همین دیدگاه است که توسط ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانى مردم عرب زبان را راسیست وار “سوسمار خور” خطاب میکند٬ و همین دیدگاه است که در هر گوشه این کرده خاکى علیه همسایه و هر کسى که داغ لعنت ملى و قومى دیگرى بر پیشانى اش کوبیده اند جنایتى سازمان میدهد. ناسیونالیسم ذاتا دشمن برابرى انسانهاست. 

فدرالیسم قومى 
برجسته شدن هویت ناسیونالیستى در دو دهه اخیر یک محصول پایان جنگ سرد و عروج “نظم نوین جهانى” بود. دوره اى که طلوع خونین اش با جنگها و کودتاها و پاکسازیهاى قومى هولناک در چهار گوشه جهان همراه بود. دورانى که دیگر سوسیالیسم و همبستگى جهانى و هویت انترناسیونالیستى مد نبود٬ بلکه پرچمهاى ملى و منافع محدود و کشور سازى و نفرت از همسایه در بورس بود و در دانشگاهها روشنفکران بورژوا آن را تئوریزه میکردند. دوره اى که هر شیخ و آخوند و افسر ارتش و راهزن جاى رهبران سیاسى جنبشهاى اجتماعى نشستند و زیر نور رسانه ها در خدمت ارتجاع بین المللى قرار گرفتند. عقبگرد چپ سابق – و در واقع ناسیونالیستهائى که زیر فشار و اعتبار مارکسیسم اهدافشان را در زورق چپ پیچانده بودند – به سنگرهاى ناسیونالیستى و دمکراسى نظم نوینى و پست مدرنیسم از محصولات جانبى این دوران سیاه است. دراین فضا بود که در ایران نیز تئوریهاى “جامعه مدنى” و پست مدرنیسم براى تقابل با کارگر و کمونیسم پر و بال داده شد. نیروهاى دست ساز قومى در خدمت اهداف میلیتاریستى آمریکا و تروریسم بین المللى توسط موسساتى از قبیل آمریکن اینتر پرایز سر هم شد و فدرالیسم قومى به افق سیاسى اردوى ناسیونالیسم در کردستان تبدیل شد. امروز این فدرالیسم افقش کورتر از هر زمانى است و استراتژى اش با منتفى شدن حمله نظامى به ایران و روند رو به رشد مبارزات توده اى در ایران و منطقه تا اطلاع ثانوى ورشکسته است. انشعابات و از هم پاشیدن سازمانهاى فدرالیست یک نتیجه کور شدن این دورنماى ارتجاعى و ضد جامعه بود.

اما این اردو به اندازه کافى زهر خود را در جامعه ریخته است. به اندازه کافى در شیپور نفرت قومى و ملى دمیده است. با انواع ارتجاع در منطقه درهم آمیخته است. از نظر سیاسى این اردو در قالب دستجات و فرقه ها و احزاب با کمک مالى و رسانه اى دولتها تلاش وسیعى را براى کوبیدن مهر قومى و ملى به هر فعالیت و خواسته بدیهى شهروندان در جامعه کردستان آغاز کرد. تلاش براى قرنطینه کردستان ایران و جدا کردن سفره سیاسى اش از سرنوشت کارگران و مردم محروم در سراسر ایران٬ شانه بالا انداختن در مقابل دردها و مصائبى که به همه مربوط است٬ بحث “اقلیتهاى قومى” و کلا تقسیم بندى شهروندان براساس “اقلیت و اکثریت” قومى و مذهبى٬ و برجسته کردن هویت سیاسى قومى و ملى هدف آگاهانه این اردو بود. تا جائى که هر فرمول و عبارت در فرهنگ سیاسى تاکنونى براى اینان پسوند “کرد” و “ترک” و “بلوچ” و “عرب” و غیره گرفت و براى بخشى از نیروهاى اپوزیسیون و رسانه ها آگاهانه و متاسفانه براى بخشى معدود دیگر بطور غیر انتقادى و غیر واکسینه از ظرفیتهاى مخرب ناسیونالیسم قومى در ادبیات سیاسى شان جاى پاى خود را باز کرد. 

دستگیریها٬ اعدامها و اعتراض ها   
براى بیشتر ما تاکنون اینگونه بوده که وقتى خبر دستگیرى و سرکوب کارگران یا فعالین حقوق زن و یا دانشجویان و مردم زحمتکش را میشنیدیم٬ جملگى بنا به پرنسیپ آزادى بیقید و شرط فعالیت سیاسى و نفى زندان و سرکوب٬ خواهان آزادى فورى آنها میشدیم و دست به عمل مشخص اعتراضى میزدیم. نه شناسنامه و “ملیت و نژاد” کسى را چک میکردیم و نه براساس توافق و یا عدم توافق با عقاید افراد مورد بحث حرکتمان را سازمان میدادیم. حرکت عمومى علیه سرکوب و اختناق بود. واضح است درجه حساسیت و فعالیت در این زمینه میان جریانات مختلف همسان نبود. بعنوان مثال راست ها هیچوقت در دافع از کارگران زندانى کمپین نگذاشتند اما کمونیستها همواره از آزادى بیقید و شرط همه زندانیان سیاسى دفاع کردند. برخلاف این سنت آزادیخواهانه٬ تدریجا عده اى تلاش کردند که خبر دستگیریها و سرکوبها را با صفت و پسوند قومى منتشر کنند. و بدتر از این٬ با سازماندادن کمپین ها  حتى اعتصاب غذاى زندانیان سیاسى را در چهارچوب قومى دنبال کردند. ناگهان در مقابل جمهورى اسلامى که عامل همه این جنایات و سرکوبهاست٬ مهر قومى به چهارچوب سیاست کوبیده شد. 

بعنوان مثال در ایندوره جمهورى اسلامى٬ ندا٬ سهراب٬ اشکان٬ ترانه و بیش از صد و پنجاه نفر را به عناوین مختلف به قتل رساند. همه در ایران و دنیا بدرست علیه این جنایات اعتراض میکردند و کسى به محل تولد و تعلق احتمالى قومى و ملى جانباختگان اشاره اى مبهم هم نداشت. واکنش جامعه نیز به پرونده سازیها٬ بیدادگاهها٬ و جنایات  از یکسو نفرت از این نظام و از سوى دیگر ابراز همدردى و اعلام همبستگى انسانى با خانواده هاى قربانیان بود. چهره قربانیان براى هر آزادیخواهى این ضرورت را تاکید میکند که ماشین جنایت باید متوقف و درهم کوبیده شود. اما با اعدام جنایتکارانه احسان فتاحیان توسط جمهورى اسلامى ناگهان بحث “اعدام زندانى سیاسى کرد” توسط قوم پرستان و فدرالیست ها در شیپورها دمیده شد و از هر سو تهییج هاى ناسیونالیستى و صدور شناسنامه قومى شروع شد! عده اى آگاهانه قتل احسان را با پسوند “اعدام فعال و زندانى سیاسى کرد” معرفى کردند. اما خوشبختانه کسى قتل آرش رحمانى پور و محمد على زمانى را “اعدام فعالین و زندانیان سیاسى فارس” ننامید!

با اعدام جنایتکارانه فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان٬ در ابعاد گسترده ترى همین تبلیغات تفرقه گرایانه ناسیونالیستى شروع شد. این واقعیت که جمهورى اسلامى با اعدام این زندانیان چه هدف جنایتکارانه اى را دنبال میکند براى همه روشن است. مستقل از اینکه این جانباختگان کدام تعلق سیاسى یا قومى داشتند و یا نداشتند٬ تغییرى در عمل جنایتکارانه و هدف جنایتکارانه تر جمهورى اسلامى نمیدهد. میلیونها انسانى که براى نجات جان فرزاد معلم دلسوز بچه ها و دیگران تلاش کردند٬ به این دلیل نبود که فرزاد “کرد” بود یا “فارس”٬ به این دلیل بود که مخالف مجازات اعدام اند. به این دلیل بود که نمیخواستند فرزادها توسط این جنایتکاران قربانى شوند.
 
به طریق اولى امروز توجه جامعه و خانواده ها و بستگان زندانیان سیاسى به موقعیت خطرناک زندانها و سرنوشت زندانیان سیاسى است. کسى این زندانیان را تاکنون به “فارس” و “ترک” و “لر” و “سنى” و “شیعه” تقسیم نکرده و به این عناوین نشناسانده است. تاکنون کمپینى براى نجات اعدام زنان و مردان زندانى “فارس” راه نیافتاده است! همه از آزادى زندانیان سیاسى و نفى مجازات اعدام حرف میزنند. این فقط ناسیونالیستهاى قوم پرست هستند که با سو استفاده از محل تولد و براى بهر بردارى سیاسى و فرقه اى براى زندانیان “شناسنامه قومى” صادر میکنند و با این اقدامشان تخم تفرقه را در تلاش همگانى براى آزادى کلیه زندانیان سیاسى میکارند. بنظر این ناسیونالیستها ظاهرا نباید براى توقف شکنجه و اعدام و آزادى همه زندانیان سیاسى تلاش کرد! ظاهرا نباید براى لغو نفس مجازات اعدام و نفس وجود زندانهاى سیاسى مبارزه کرد! تصور کنید که اگر همه ما پلاتفرم و خط مشى ارتجاعى قوم پرستان را دنبال کنیم٬ آنوقت باید هر کسى براساس محل تولدش براى فرزندش کمپین آزادى راه بیاندازد و خواهان نفى اعدام و آزادى “فعالین سیاسى قوم و ملت و مذهب خود” شود! بنظر مسخره است اما واقعیت است. واقعیت تبلیغات سیاسى قوم پرستان همین است. آیا مبارزه علیه نفس مجازات اعدام و نفس وجود زندانى سیاسى را باید به موزائیک پست مدرنیستى و ارتجاعى اقوام و مذاهب قرون وسطى سپرد تا جمهورى جنایت اسلامى بهتر بتواند بکوبد و قربانى بگیرد!؟

اعدام و کشتارهاى اخیر گوشه اى از تهاجم جمهورى اسلامى به آزادیخواهى شهروندان آن جامعه است. ادامه سیاست سرکوب است و ابدا “کردستانى” نیست. حتى اگر این اعدامها ویژه کردستان بود٬ یک آزادیخواه نفى اعدام را فقط براى “کردها” نمیخواست. تاریخ سیاسى کردستان و عملکرد نیروهاى سیاسى پیشرو و کمونیست این را نشان میدهد. و بالاخره وجود مسئله ملى در کردستان ایران این مجوز را به ناسیونالیستها نمیدهد که هر تهاجم به مردم کردستان و هر زندانى و اعدام را بحساب جنبش ناسیونالیستى بگذارند. این سو استفاده سیاسى از رنج مردم محروم است. نه مسائل جامعه شهرى کردستان به مسئله کرد محدود میشود و نه اعدام هر فعال سیاسى٬ هر کمونیست و کارگر و آزادیخواهى در کردستان به “مسئله کرد” ارتباط دارد.

با اعدام جنایتکارانه فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان توسط جمهورى اسلامى٬ مسئله زندانیان سیاسى بیش از پیش و بدرست در مرکز توجه مردم در داخل و خارج کشور٬ سازمانهاى اپوزیسیون و افکار عمومى قرار گرفته است. مسئله محورى امروز آزادى بیقید و شرط کلیه زندانیان سیاسى و دادن پاسخى قاطع و توده اى به جمهورى اسلامى است. نجات جان زندانیانى که زیر شکنجه در زندانهاى بى نام و نشان هستند٬ نجات زندانیانى که حکم اعدام گرفته اند٬ لغو کلیه احکام صادر شده٬ آزادى کلیه زندانیان سیاسى٬ و لغو نفس مجازات اعدام مسئله امروز جامعه است. پیشروى و پیروزى این جنبش در گرو بمیدان آوردن کلیه نیروها و جنبشهاى آزادیخواهانه است که مخالف نفس زندانى سیاسى و نفس شکنجه و اعدام هستند. در این میان زندانیان سیاسى بى تقصیراند و باید در حلقه حمایت و همبستگى همگانى قرار گیرند.  

ناسیونالیستهاى قوم پرست و چپهاى ناسیونالیست اگر میخواهند کار مثبتى انجام دهند و در تلاش خانواده هاى زندانیان سیاسى و مردم آزادیخواه براى نجات جان زندانیان سیاسى شریک شوند٬ باید بدوا صدور شناسنامه قومى و سیاست قصابى ملى زندانیان سیاسى را کنار بگذارند. از این گذشته٬ قرن بیست و یکم است٬ چه وقت میخواهید از نفس جان انسان و حق حیات او مستقل از عقاید و تعلق ملى و قومى و مذهبى اش دفاع کنید؟ آیا این انتظار بزرگى از شماست؟ *

١١ مه ٢٠١٠