بار دیگر رژیم جمهوری اسلامی طناب دار را بر گردن تعدادی از مخالفین خود انداخت و جان پنج تن دیگر – فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان – را گرفت. اعدام کمونیستها، مبارزین و مخالفین از زمان حاکمیت سران حکومت به یک روز و دو روز خلاصه نمیگردد. همهی سالها و ماهها و روزها، فرزندان محرومترین اقشار جامعه به بهانههای متفاوت به زیر تیغ جلادان رفتهاند تا سرمایهداران با خاطری آسوده به حیات ننگین خویش ادامه دهند. این جانیان چهرهی ایران و کانون گرم خانوادهها را ماتمزده نمودهاند و دارند هر روز بر سیه روزی آنها میافزایند. این چه جامعهایست که برای مردم ساختهاند؛ این چه رژیمیست که حیات انسانی اینگونه دارد تلف میشود و به هدر میرود. مرگ و نابودی مدافعین مردم و مخالفین دارد توسط سران حکومت بسیار آسان انجام میگیرد و جان آدمی در چنین نظامهایی کمترین ارزشی ندارد. سران حکومت در عمل و بارها و بارها نشان دادهاند که پایداری حکومتشان با شکنجه و سرکوب و اعدامها گره خورده است؛ نشان دادهاند که معنای آزادی چیزی جز تسلیم و کرنش در مقابل جانیان بشریت و پذیرش فقر و محنت و بدبختی هر چه بیشتر نیست.
واضح استکه اعدامها در ایران قابل شمار نیست و سران حکومت در پروندهی خود هزاران جنایت و کُشت و کُشتار کارگران، زحمتکشان، زنان، دانشجویان و اقشار محروم را بایگانی نمودهاند. انتظار دیگری از آنان نیست. چرا که جمهوری اسلامی یعنی جنگ و جنایت؛ یعنی به یغما بُردن دسترنج و تتمههای کارگران و زحمتکشان؛ یعنی سرکوب ممتد مخالفین و مدافعین حقوق انسانی. با این زبان تولد یافت و با این زبان به میدان آمد و با هیچ زبانی به غیر از زبان سرکوب آشنا نیست. پایههای حاکمیت و خشت خود را با شکنجه و اعدام پی ریخته است و دارد هر روزه با آن جان تازهای میگیرد. میزند و میکُشد تا پا بر جا بماند. خشونتِ ذاتی جمهوری اسلامی ناشی از هویت پذیرائیاش میباشد و شناسنامهی سران حکومت بدون انجام آن و بدون بر افراشتن روزانهی دار و شکنجه بی اعتبار است و بی تردیداز قلم خواهند افتاد.
روزهای تلخ و اعدامهای دستهجمعی بهترین فرزندان تودههای محروم توسط جلادان و شکنجهگران رژیم جمهوری اسلامی در درون زندانهای مخوف و در دهههای متفاوت فراموش نشدنیست. براستی که سئوال این است جرم هزاران کمونیست، مبارز و مخالفین و اعدام شدگان اخیر چه بوده است؟ اینان مولد کدام شرایط بوده و میباشند؟ آیا آزاد زیستن حق ابتدائی انسانها نیست و در این میان کدامین آرمانها، سد راه پیشرفت بشریت و قطع آگاهیهای درون جامعه است؟ چه کسانی آمر و عامل کُشت و کُشتاراند؟ به غیر از این استکه قدرتمداران جهانی و رژیمهای سرکوبگر و وابستهای همچون رژیم جمهوری اسلامی بانی تباهی زندگی اولیهی انسانی و گسترش فقر و نکبت در جامعهاند؟ به غیر از این استکه زندگی در جوامعی امروزی چیزی جز مشاهدهی روزانهی فقر و بدبختی و جنگ و خون و خونریزی نیست؟ به غیر از این استکه این سرمایهداران و سران رژیم جمهوری اسلامیاند که این شرایط و زندگی نکبتبار را به میلیون انسان محروم تحمیل نمودهاند؟ به غیر از این استکه قدرت جمهوری اسلامی با سرکوب تعریف گردیده است و بدون ارتکاب جنایات قادر به حکمرانی نیست؟
این رژیم، معرف خون و خونریزیست و واضح استکه اوضاع و روند کنونی ادامه خواهد یافت و تا زمانیکه رژیم جمهوری اسلامی بعنوان رژیم هار و افسار گسیخته بر سر کار است، بساط اعدامها پا بر جا خواهد بود. چرا که بدون آن بی معناست و بدون آن هویت خود را از دست خواهد داد. واضح است تا زمانیکه حیات سرمایه در پهنهی ایران لنگر انداخته است، اعدامها و شکنجهی وحشیانهی تودههای محروم و فرزندانشان همچون هیولائی سهمیگن بر فضای جامعهیمان سنگینی خواهد کرد. واضح استکه با وجود این عناصر، ماشین سرکوب رژیم از شتاب خود باز نخواهد ایستاد و هماکنون و تعداد دیگری – بنابه خودِ خبرگزاریهای رژیم – به مرگ محکوم گردیدهاند و در صف اعداماند. همهی اینکارها دارد در نظامی صورت میگیرد که بالاترین مقام آن وقیحانه دارد خبر از “بالاترین آزادیها در ایران” را میدهد. آزادیای که کمترین قرابتی با آرمانهای اولیهی انسانی ندارد. به دلیل اینکه عدهای سودجو و منفور و آنهم به پاس سلاح و تجهیزات نظامی بر اریکهی قدرت تکیه زدهاند و دارند قلب انسانهای آزاده و مخالفین را در درون سینههایشان حبس میکنند.
این تصویر حقیقی چندین دههی جامعهیمان میباشد و بالطبع با وجود رژیم جمهوی اسلامی چشماندازی در تغییر چنین روندی متصور نیست. شکی در آن نیست که چرخهی زمانه همواره و دائماً نمیتواند بر اساس امیال و خواستههای سران حکومت به گردش در آید و واضح استکه روزی این جانیان تأوان تمامی کردههایشان را باز پس خواهند داد. واضح استکه این حرکت و روند یعنی بزیر کشیدن حاکمیت آنان و باز پسگیری تمامی اعمال کثیفشان از سوی انقلاب و انقلابیون را با هیچ توصیهی “انسانی” باز داشت. حقیقتاً جنایاتی که سران حکومت در حق محرومترین اقشار جامعه مرتکب گردیدهاند، نه فراموش شدنیاند و نه قابل بخشش. بالطبع پاسخ چنین اعمالی چیزی جز برخورد مقابلهای و سازمانیافته از جانب مدافعین منافعی کارگران و زحمتکشان نیست. زور دولتی، سی سالیست که دارد سازمانیافته عمل میکند و دارد طناب دار را بر در, هر خانهای میبرد و زندگی خانوادهها را به تباهی کامل میکشاند. همین چند روز قبل بود که این رژیم بیش از پنجاه تن از افغانیها را به بهانههای متفاوت از دم تیغ گذراند. انسانیهایی که قربانی مناسبات گندیدهی نظامهای امپریالیستیاند و بمنظور امرار معاش و زندگی مجبور به ترک خانه و کاشانهیشان خود گردیدهاند؛ انسانیهایی که از کمترین حقوق در جامعهی ایران برخورداراند و دارند به شدیدترین شکل ممکنه مورد استثمار، سرکوب، توهین و تحقیر قرار میگیرند.
این بساط باید خاتمه یابد و زنجیرهای آنرا با سازماندهی مدبرانه و با تعرض عملی به ارگانهای سرکوبگر نظام، از هم گسست. شکی در آن نیست که بدون تغییر معادله و روند تاکنونی، طناب دار و بگیر و به بندهای جمهوری اسلامی بر دوام خواهد ماند و جان انسانهای دیگری را خواهد گرفت. اعتراض حقیقی و ثمربخش در اتخاذ سیاستها و تاکتیکهای متناسب با واقعیات درونی رژیم جمهوری اسلامی نهفته میباشد. به دلیل اینکه این رژیم راهِ هرگونه گفتمان و دیالوگ اولیه را بسته است و بنابر این تنها با زبان تعریف و تثبیت شدهی وی میتوان به میدان آمد و از حق و حقوق اولیهی محرومترین اقشار جامعه دفاع نمود. در یک کلام باید گفت که خلاف آن پاسخگو نیست و هزینهپرداز است.
۱۱ آپریل ۲۰۱۰
۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۹