به یاد پنج گلبوته سرخ

انتظار                                           

مثلاً این سپیده سحر است که از پنجره می آید تو

و من لابد باید فکر کنم که صبح شده

و تو آمده ای

و همه چیز به خیر گذشته  است

حالا هرچه پلک به هم می زنم

چیزی نمی بینم و چشمانم از بی خوابی می سوزد

دیشب

چه خواب های وحشتناکی می دیدم

اما دروغ نیست

این راستی راستی سیپیده سحر است

میله ­ها فروریخته و تو باز آمده ای

و من دیگر خواب شکنجه­ و اعدامت را نمی بینم

نه نه

راستی راستی

این سپیده سحر است

و تو از دل

باد و بارانی برمی گردی که همه جا را فراگرفته است

و این که به گوشم می رسد

هق هق گریه­ من و مادرت نیست

صدای اعتراض مردم است

دارند ترا نجات می دهند