بررسی شکست تجربۀ شوروی / قسمت دوازدهم

۱ – مقدمه ای بر این قسمت از سر ضرورت

۲ –  پایان دوران کمونیزم جنگی و تثبیت کامل حاکمیت حزبی

مقدمه:

دورانیکه در ادبیات سیاسی بلشویکی تحت عنوان دوران انتقال به کار صلح آمیز  نامیده شده بود ،مقطع بعد ازپیروزی بر ارتشهای مهاجم داخلی را در بر میگرفت که طی آن سیاست اقتصادی نوین « نپ » در پیش گرفته شده بود. در آن دوران و سالها بعد از آن ، براثر اجرای سیاست اقتصادی نوین و برنامه های اقتصادی زمانبندی شدۀ بعدی ، نه اینکه در شوروی به « احیای صنایع بزرگ » دسترسی حاصل شد ،بلکه همچنین آن کشور در عرصۀ اقتصاد، در درردۀ یکی از جوامع پیشرفته ، قرار گرفت. 

هدف از پرداختن به سیاست اقتصادی نوین « نپ » ، آن نیست که داستان مربوط به چگونگی « احیای صنایع بزرگ » در شوروی رادوباره باز گو کرد .در آنمورد بحثهای مستدلی بکرات از جانب صاحبنظران متعددی ،ارائه شده اند .بلکه بنا به « بررسی شکست تجربۀ شوروی » ،منظور از پرداختن به سیاست اقتصادی بلشویکها بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی ،تعقیب همان مطالب محوری ارائه شده در قسمتهای قبلی، مبنی بر توجه به شرایط زیست و کار طبقۀ کارگر روسیه ،تحت حاکمیت بلشویکی میباشد. بعبارتی دیگر اینکه چگونه دولت بلشویکی بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی به ثروت و سامان و « احیای صنایع بزرگ » دست یافت ، فی النفسه و در خود هدف این بررسی نمیباشد .بلکه  اینکه در دسترسی به آن هدف، بر سر طبقۀ کارگر شوروی، بنام « حاکمیت کارگری » چه ها آورده شد ، محور اساسی این بررسی بوده و همچنین پرداختن به سیاست اقتصادی نوین « نپ » برآن محور قرار دارد.

 از طرفی در شرایط امروزی، پرداختن به چگونگی استثمار شدن طبقۀ کارگر روسیه، که مربوط به نود سال قبل از دورانیکه ما در آن بسر میبریم میباشد،شاید در ظاهر چوب به مرده زدن و بی ربط به جنبش عمومی در کشورهائی همچون ایران امروز بنظر آید! ولی در واقع، از آنجائیکه امروزه سنتهای لنینیستی ،اگرچه نه به تمامی و صد درصد بلکه دروجهی غالب، خصلت مبارزاتی مدافعین طبقۀ کارگر و حتی دیگر عدالتخواهان ، در کشورهائی همچون ایران راتشکیل میدهند ،لذا همچنانچه در قسمت اول این بررسی مورد اشاره قرارگرفت،پرداختن به هرمرحله ای از تجربیات مبارزاتی بلشویکی، بنوعی به آنچه که امروز در موقعیت اپوزیسیون دیکتاتوریهای حاکم بر جامعه انجام میدهیم و یا آنچه که بر مبنای همین سنتها و شیوه های مبارزاتی امروزمان، در فردای پیروزی حاصل از برآمدی توده ای ،قصد انجامش را داریم ،مربوط میباشند. آن مبارزی که فکر میکند که سنتها و سیاستهای مبارزاتی لنینیستی برمبارزۀ طبقاتی کارگران و جنبش عدالتخواهی در ایران ، تسلط نداشته است و یا اینکه اکنون غالب نیست ، لازمست مسیر تاریخی تأثیر پذیری جنبشهای کارگری و عدالتخواهی در ایران را از تحولات سیاسی روسیه در آنزمانها ، دوباره مورد بازبینی قرار دهد. تا به غالب بودن آن سنتها بر جنبش عدالتخواهی و کارگری فی الحال موجود در ایران ،پی ببرد. در آنمورد کافی است که از میان دلائل متعددیکه همگی حکم به دنباله روی جنبش کمونیستی در ایران از سنهای مبارزاتی لنینیستی میدهند ، به این واقعیت انکار ناپذیر توجه شود که طبقۀ کارگر در ایران ،علیرغم کوششهای شگرف رهبران کارگری وانقلابیون طرفدار آن طبقه ،هنوز پراکنده است و از انسجام و وجود تشکیلات فرا گیر و مستقل کشوری ،محروم میباشد. همین کمبود یکی از علل عمدۀ بی بهره ماندن طبقۀ کارگر از  برآمد مبارزات توده های زحمتکش در انقلاب ۱۳۵۷ بود. و اما این نقیصه چه ربطی به سنتهای مبارزاتی لنینیستی دارد؟  مسلمأ علل وجود آن نقیصه  از طرف انقلابیون زیادی مورد بررسی قرار گرفته اند، که لازم نیست در اینجا به آنها پرداخته شود. ولی از میان عللی که سبب ایجاد چنان نقیصه ای شده اند ،میتوان به وجود حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری ،در ایران اشاره کرد. اما نبودن آزادی و وجود خفقان در ایران تنها بخشی ،اگرچه مهم ،از موانع اساسی در رسیدن به آن هدف مطلوب بوده است. بخشی دیگر از آن واقعیات که بسهم خود سبب عدم موفقیت طبقۀ کارگر ایران در ایجاد حزب مستقل فراگیر خویش ،بوده است ، مربوط به چگونگی نگرش حاکم بر همان کوششها و از خود گذشتگیهای انقلابیون و رهبران کارگری در امر انسجام دادن به مبارزات کارگری و ایجاد تشکل مستقل آن طبقه ، چه در دیروز و چه در امروز ، بوده است.

 تاآنجائیکه به کوششهای گذشته مربوط است،عرصۀ دفاع از منافع طبقۀ کارگر ایران و یا حتی دیگر عرصه های مبارزات توده ای ، دهها سال در چنبرۀ فعالیت نسلهائی از کارگزاران شوروی ایرانی تبار، قرار داشت. در آن دوره ها گذشته از نمونه های استثنائی ،بطور کلی آدمهای شریف و پاکباخته ای ، هر چه که از دستشان برآمده بود بمنظور دفاع از طبقۀ کارگر ایران ،انجام دادند. ولی علیرغم نیت پاک آن انقلابیون و کوششهای بی دریغ آنها ،طبقۀ کارگر و مبارزات عدالتخواهی در ایران،بعلت وجود حکومتهای دیکتاتوری و استیلای سنتهای مبارزتی لنینیستی ، هم فرصتهای مناسب پیش آمده در گذشته ها را از دست داد ، و هم، امروز بی بهره از انسجامی فراگیر و همبستگی طبقاتی خویش میباشد.

 از حوالی سالهای ۱۳۴۰ ببعد تا به امروز هم ،دوره ای بوده است که طی آن ، گروه های متعدد مدافع طبقۀ کارگر،هر یک با نقد ویژه ای از گذشته ها ، در صدد انسجام دادن به مبارزات کارگری و عدالتخواهانه در ایران برآمده اند. نتیجه آن فعالیتها در ایران امروز بغیر از یکی دوتا سندیکای کارگری که شهرتی کشوری و بخشأ جهانی دارند، تعدادی سازمان و احزابی که هر یک به شیوۀ خاص خود در راستای دفاع از منافع طبقۀ کارگر مبارزه میکند ، بوده است.  که در واقع نه هیچیکدام از آن تشکلات به تنهائی و نه همۀ آنها باهم نمیتوانند جای خالی حزبی فراگیر و کارگری را در ایران پر کنند. زیرا که از طرفی هریک از اتحادیه ها و سندیکاهای موجود، سازمان صنفی مشخصی هستند که فقط میتوانند خواسته های صنف مربوطۀ  خود را در چهار چوب استیلای دیکتاتوریت برجامعه ، پیگیری نمایند. از طرف دیگر هر یک از آن سازمانها و احزاب موجودی که مدافع منافع طبقۀ کارگر ایران میباشند ، بنوعی از عدم ارتباط با کارگران و توده های زحمتکش در ایران رنج میبرند. که این نیز خود نقصی است عمده که پرداختن به آن فرصت ویژه ای را می طلبد. علاوه بر وجود چنان نقصی ، فعالیتهای  موجود هیچیک از آن احزاب و سازمانها هم ، چه از لحاظ  کمی و چه از لحاظ کیفی ،در حد فعالیت یک حزب فراگیری که توانسته باشد به عرصه های مختلف مبارزات عدالتخواهانه در جامعه مرتبط گردد ،نبوده است.

 ضمنأ فعالیتهای مبارزاتی جداگانۀ هر یک از آن احزاب و سازمانهای موجود ( تا آن حدیکه توانسته باشند بر مبارزات عدالتخواهانه تأثیر نهد)  نه در جهت تکمیل و ارتقاء فعالیتهای دیگر احزاب همتای خویش پیش رفته است و نه توانسته است همدلی و همپیمانی بیشتری در طبقۀ کارگر ایران ، ببآر آورد . بلکه حتی در موارد زیادی سوخت و ساز سازمانی اغلب آن تشکلات و موضع گیریهایشان در قبال همدیگر ، بگونه ای باعث تشتت بیشتر در صفوف مبارزاتی کارگران هم شده است.جهت اثبات این ادعا ،لازمست به ساختار و فعالیتهای درونی آنچنان سازمانهائی بنگریم . اولأ تمامی سازمانها و احزاب رادیکان و چپ ایکه در بطن شرایط انقلابی ۱۳۵۷ در ایران سربرآوردند ، بگونه ای در پی  مشکلات خاصی که دامنگیر هر یک از آنها شد وهمچنین متأثر از فضای حاصل از عقب نشینی جنبشهای کارگری و عمومی در ایران، ،ره زوال و یا انشقاق را در پیش گرفتتند. و جای به سازمانها و یا احزاب امروزی دادند. ثانیأ اغلب آن سازمانها و احزاب  موجودیکه امروزه در دفاع از منافع کارگران ایران مبارزه میکنند،هنوز از جنبه های بسیاری متأثر از چگونگی ساختار « سازمان انقلابیون » مورد نظر لنین و  سیاستهای مربوط به آن،  میباشند. جدا ازآن واقعیت ،صحت تاکتیکها و سیاستهای تعیین شده از جانب رهبری هر یک از آن سازمانها ، از روی موثر بودن آنها در ایجاد تغییرات مادی در وضعیت زیستی ،کاری و همبستگی مبارزاتی طبقۀ کارگر و یادیگر اقشار زحمتکش، سنجیده نمیشود. بلکه آن سیاستها ، از دید نخبگان حزبی بطور فی النفسه و در خود، « مقدس » شمرده میشوند . لذا در غیاب معیارهای  مادی و ملموس جهت سنجش  فعالیتها و عملکردها، عدم موفقیتها و یا غلط بودن تاکتیکها و سیاستها  به آسانی میتوانند به عنوان  فضیلت های حزبی ، قلمداد شوند.از طرفی دیگر ، بنا بر نگرش حاکم بر چنان تشکلاتی ، حزب و یا « سازمان » ، بعنوان ابزار و یا ستاد مبارزاتی ایکه لازم است  متناسب با نیاز مبارزۀ طبقاتی و رهائی نهائی کارگران بکار گرفته شود ،  مدنظر نمیباشد . بلکه حزب  هدف در خودی است که حتی در صورت انزوایش از مبارزات طبقاتی کارگران و جنبشهای عدالتخواهی ، مقدس و عزیزشمرده میشود و بهر قیمتی بایستی در صدد ابقاء آن برآمد. یکی دیگر از آثارتبعی چنان نگرشی آن بوده ست که  هیچیک  از آن سازمانها و احزاب مورد بحث، تا کنون  نتوانسته است بر اساس نیازهای مشخص و معین طبقۀ کارگر و یا جنبشهای عدالتخواهی ،  با دیگر همگنان خود ، مبارزۀ مشترکی را سازمان داده و آنرا پیش ببرد.

 و اما اگر خصوصیات فوق ،باعث ایجاد فعل الانفعالاتی  درون سازمانی شده اند که بدور از شرایط زیستی و واقعیت مبارزاتی طبقۀ کارگر و سایر اقشار زحمتکش ،صورت گرفته و نفع و یا ضرر شان هم کمتر به کارگران و یا توده های زحمتکش رسییده است ، ولی در عوض ، چگونگی ایجاد وکارکرد اغلب سازمانها و احزاب موجود و روابط درون تشکیلاتی آنها، متأسفانه تأثیرات منفی ای بر روند همبستگی مبارزاتی کارگران و جنبش عمومی مردم داشته است . آن واقعیات بدینصورت بوده اند که ؛ هر یک از سازمانها و احزاب سیاسی – انقلابی امروزی مشتق اولیه و یا مشتقات ثانوی و بعدی از سازمان آغازین خویش است که بزعم اعضایش ،دلائلی همچون  آزرده شدن و دل چرکینی از رفتار غیر دموکراتیک و بخشأ وجود سیاستهای نادرست رهبری تشکیلات ماقبل ،سبب  جدائی قهر آمیز تشکیلاتهای بعدی از سازمان ماقبل خویش  بوده است. دردناکتر آنست که مشکلاتی که دستآویز جداشدن بخشی از اعضاء از سازمانهای قبلی بوده است ، در تشکلات ایجاد شدۀ بعدی نیز باز تولید شده است.

 با توجه به چنان واقعیتاتی ، امروزه کدامیک از احزاب و سازمانهای ایرانی مدافع حقوق طبقۀ کارگر میتواند ادعا کند که به درجاتی کم یا زیاد ،و یا به گونۀ ویژه ای با مختصات فوق الذکر تداعی نمیشود ؟ آیا انعکاس هر میزانی از چنان وضعیت متشتتی در صفوف « رهبران سیاسی » میتواند باعث همبستگی و همدلی توده های زحمتکش شود؟

وجود وضعیت فوق الذکر درحالیست که حرکات پراکندۀ کارگری و عدالتخواهانه در ایران، بیش از هر زمانی احتیاج به همبستگی با هم و پشتیبانی از همدیگر دارند. این دوگانگی بین تشتت ( وحتی بخشأ دل چرکینی آشتی ناپذیر ) موجود در سازمانهای متعدد مدافع طبقۀ کارگر از یکطرف ،با نیاز واقعی جنبش های پراکندۀ کارگری و عمومی در ایران به همبستگی و پشتیبانی بیشتر از همدیگر از طرف دیگر ، از کدامین واقعیت سرچشمه میگیرند؟ در این میان نمیتوان به ویژگی های اخلاقی و خصوصی  افراد و اشخاص ، پیله کرد و آنها را مسبب اصلی قلمداد کرد. آنهائی که  درنزدیک با همان انقلابیونی که امروزه از همدیگر فاصله گرفته اند و یا نتوانسته اند ارتباط لازم را با جنبش توده ای برقرارکنند ،آشنا باشند ،نمیتوانند در شرافتمندی و پاک نیتی آنها ،شک کنند. ولی آنها علیرغم بر خورداریشان از چنان خصائل نیکی ، در مبارزاتشان برعلیه ناعدالتی ها ،نه با هم ، بلکه بدور از هم و بخشأ در مقابل همدیگر قرار دارند. اینها واقعیاتی هستند که بیان کردنشان نه اینکه « ریشه در درگیریهای خصوصی » ندارد بلکه اگر امروز به بهانۀ در جریان بودن « جنبش عمومی مردم ایران » از آن واقعیات چشم بپوشیم ، قطعأ در حاشیۀ همان جنبش عمومی مردم ایران ،باقی خواهیم ماند.

واقعیات فوق ،بدون اینکه بطور مستقیم به شخص و یا تشکیلات انقلابی مشخصی نسبت داده شود ،اشاره ای به پاره ای از  آن  خصوصیات مبارزاتی ایست  که هر یک از ما کمابیش و بطور مستقیم یا غیر مستقیم  از سنتهای مبارزاتی بلشویکی به ارث برده ایم.باید کوشید ریشه های نامطلوبی که باعث پراکندگی و ضعف مبارزۀ طبقاتی کارگران و جنبش عدالتخواهی در ایران شده اند، را باز یافت و در صدد خشکانیدن آن برآمد . قضاوت هر کس  و یا هر سازمان انقلابی ازخود، مبنی بر مبرا بودن از آن اشتباهاتی که بلشویکها ، در طی دوران مبارزات اپوزیسیونی و یا حاکمیت خویش ،مرتکب شده بودند ،کافی نیست .بلکه بایستی واقعیات را در قضاوت دیگران و عکس العمل توده های زحمتکش جستجو کرد.و لازمۀ آن کار آنست که در هر لحظه بکوشیم تا فضای مناسبتر از پیشی جهت تبادل نظرات ،به شیوه ای متمدنانه، بوجود آوریم.

و اینک بعد از مقدمۀ فوق لازمست به بررسی  سیاستهای اقتصادی نوین « نپ » پرداخت .

پایان دورۀ کمونیزم جنگی و تثبیت کامل حاکمیت حزبی

از هنگام خاتمۀ جنگهای داخلی و پایان دورۀ کمونیزم جنگی تا زمانیکه لنین توانسته بودنقش تعیین کننده ای درسیاست و اقتصاد جامعۀ شوروی ایفاء نماید، دوره ای بود که طی آن با عدول از شیوۀ ادارۀ اقتصاد دوران کمونیزم جنگی ، سیاست اقتصادی نوینی در پیش گرفته شده بود. در تمامی طول آن دوره ،ادارۀ امور اقتصاد در شوروی ،با تأسی به مناسبات متعارف بورژوائی ، در جهت رسیدن به هدف « احیاء هرچه سریعتر صنایع بزرگ » ، پیش برده میشد.

سیاستها و عملکردهای دولت بلشویکی در دورۀ بعد از پایان جنگهای داخلی ،  در دوعرصۀ مشخص سیاسی و اقتصادی ،قابل  بررسی میباشند. هر یک از آن دوعرصه ضمن برخورداری از ویژگی های مختص به خود ، همزمان از آن عرصۀ دیگر تأثیر می پذیرفت و بسهم خود نیز بر آن تأثیر می نهاد. ذیلأ سیاستها و عملکردهای بلشویکی در هر یک از آن عرصه ها را ، تحت عناوین  ۱ – وجه سیاسی حاکمیت بلشویکی بعد از پایان دوران کمونیزم جنگی  ۲ –  وجه اقتصادی حاکمیت بلشویکی بعد از پایان دوران کمونیزم جنگی ، مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

وجه سیاسی حاکمیت بلشویکی بعد از پایان دوران کمونیزم جنگی   

با فرا رسیدن پائیز ۱۹۲۰ جنگ و درگیری در روسیه تقریبأ بپایان رسیده بود. واقعۀ مهمی که زحمتکشان روسیه همواره در انتظار آن بسر برده بودند،بالاخره با خاتمۀ جنگها ، به وقوع پیوسته بود.گرچه در آنشرایط خاتمه جنگ بمعنای رفع یکی از بلایای اجتماعی بود. ولی با آن وصف زحمتکشان روسیه همچنان در چنگال دیگر آشفتگی ها و مصائب اقتصادی – اجتماعی گرفتار مانده بودند. مصائب و مشکلاتی که با خاتمه جنگها ،از پردۀ خواست « دفاع از میهن سوسیالیستی » و طلب فداکاری در راه نجات کشور ، برون افتاده بودند. و آن بدان معنی بود که نه اینکه ادامۀ سیاستهای کمونیزم جنگی امکان ناپذیر شده بود ، بلکه اجرای آن سیاستها در سالهای گذشته ، خود مشکلاتی ببآر آورده بود که آن مشکلات باضافۀ ناهنجاریهای اقتصادی – اجتماعی به ارث رسیده از سالهای قبل،جامعۀ روسیه را درچنبرۀ خود گرفته بودند.

 انزوای کامل روسیه از جامعۀ جهانی، وجود اقتصادی ویران و ورشکسته ، قحطی ،گرسنگی ،بسیج نیروهای انسانی برای جبهه ها در طی سه سالۀ جنگهای داخلی،از جملۀ عواملی بودند که درکنار کاهش شدید جمعیت شهرها بخشی از خصوصیت مربوط به شرایط مادی روسیۀ آنزمان را تشکیل داده بودند. کاهش شدید جمعیت شهر ها نیز بسهم خود هم معلول رکود شدید اقتصادی و هم یکی از علل تزاید هرچه بیشتر آن شده بود. در این مورد چنین نقل کرده اند که ؛ « از میان آمار بسیاری که تنزل فاجعه آمیز صنعت را نشان می داد شاید گویا تر از همه آمار کاهش جمعیت شهرهای بزرگ باشد. طی سه سالۀ پس از انقلاب مسکو ۵/۴۴ در صد و پتروگراد، که بیشترین تراکم صنعت را داشت ، ۵/۵۷ درصد جمعیت خود را از دست دادند [ این کاهش جمعیت دو دلیل عمده داشت : ] ارتش سرخ که افراد تندرست را به کام خود می کشید ؛  و روی آوری توده های مردم به دهات ، چه اگر غذائی پیدا می شد در آنجا بود. » ( ۱ )

افزون بر مسائل عدیدۀ آنچنانی ،در آن مقطع زمانی علیرغم تداوم و یا حتی تشدید اسلوبهای سرکوبگرانۀ دولتی، نارضایتی های گسترده ای بصورت اعترضات آشکاری برعلیه حکومت، در درون و یا در بیرون از حزب، در جریان بودند. از جملۀ اعتراضات و نارضایتی های موجود در آنزمان؛ « نا آرامی های دهقانی گسترده ای در طول زمستان ۱۹۲۱- ۱۹۲۰ در روسیۀ مرکزی » ( ۲ ) بود .

که البته ابراز نارضایتی و اعتراض به حکومت در چهارچوب  «ناآرامی های دهقانی گسترده » محدود نمانده بود بلکه « اوضاع درونی حزب نیز چندان رضایت بخش نبود .یک گروه ناراضی مخالف که خود را ” اپوزیسیون کارگری ” می نامید تحت رهبری شلیاپنیکوف ( Shlyapnikov ) ، کارگر فلز کار سابق که در اولین دولت کارگری سمت کمیسر خلق کار یافته بود و الکساندرا کولونتای که در اوان انقلاب از وجهه ای برخوردار بود شکل گرفت. سمت گیری اصلی برنامۀ این گروه مخالفت بابسط کنترلهای سیاسی و اقتصادی و قدرت فزایندۀ ماشین حزبی و دولتی بود. اینان مدعی پاسداری از خلوص آرمانهای اولیۀ انقلاب،و…..بودند » ( ۳ )

از وقایع دیگریکه جزئی از مختصات آنزمان روسیه را تشکیل میداد،شورش ناویان ناوگان سرخ مستقر در کرونشتات (kronstadt ) بود. ناویان ناوگان سرخ رامردانی تشکیل داده بودند که تا آنزمان افتخار عنوان قهرمانی انقلاب را کسب کرده بودند. لذا آنها از چشم تودۀ زحمتکشان روسیه ،دارای حرمت ویژه ای بودند . خواسته هائی که آنها در آنمقطع در مقابل دولت حزبی مطرح کرده بودند ،عبارت بودند از ؛ طلب « امتیازاتی بنفع کارگران و دهقانان و انتخابات آزاد شوراها » . شورش ناویان ناوگان مستقر در کرونشتات ،حرکتی اعتراضی برعلیه سلطۀ حاکمیت حزبی بود و هیچ ارتباطی با « اپوزیسیون کارگری » نداشت. دولت بلشویکی در آنشرایط کوشیده بود که حرکت اعتراضی ناویان ناوگان سرخ را به گارد سفیدیها ،اس . آر ها و یا منشویکها نسبت دهد ولی بعد ها بی پایگی چنان گمانی معلوم شده بود. ( ۴ )  

دولت بلشویکی چارۀ نهائی آن«شورش وسیع» رادرسرکوب قهرآمیزآن دیده بود.لذا« روز ۱۷ مارس……………….واحدهای ارتش سرخ از روی یخ بسوی پایگاه پیشروی کردند*.پس از نبردی خونین که در آن هر دو طرف با پایداری بسیار جنگیدند،عصیانگران مغلوب و پایگاه به تصرف درآمد.» ( ۵ )

اعتراضات ناویان ناوگان مستقر درکرونشتات همزمان با انعقاد جلسات کنگرۀ تاریخی دهم حزب بود. کنگره تصمیماتش را در فضای متأثر از شورش ناویان مذکور و سر کوب قهرآمیز آنان توسط نیروهای دولتی ،اتخاذ کرده بود. از جملۀ تصمیمات متخذه در کنگرۀ دهم ،قبول پیشنهاداتی مبنی بر « تشدید انضباط حزبی و تمهید سدهای دفاعی محکمتری در مقابل مخالفت در درون و بیرون حزب » ( ۶ )  بود.

 بخشی از تصمیمات کنگره براساس پیشنهاداتی که لنین ارائه داده بود ،اتخاذ شده بود. از جملۀ پیشنهادات اراده شده از جانب لنین به کنگرۀ دهم عبارت بود از منع هر گونه فعالیتهای فراکسیونی در داخل حزب. چنان پیشنهادی، بدوأ برعلیه فعالیتهای « اپوزیسیون کارگری » که « از حمایت و همدلی وسیعی در میان صفوف حزبی بهرهمند بود» ( ۷ ) ،  فرموله و به کنگره ارائه شده بود.گرچه خواسته ها و اعتراضات « اپوزیسیون کارگری » در میان صفوف حزبی از مقبولیت چشمگیری برخوردار بود، ولی نمایندگان حاضر در کنگره در فضای حاصل از سرکوب قهرآمیز اعتراضات ناویان ناوگان سرخ،در مجموع به پیشنهاد مربوط به منع هر گونه فعالیت فراکسیونی رأی مثبت دادند. و بدان وسیله پردۀ اختناق حزبی برجامعه، هر چه بیشتر از پیش قیر گونه تر گردید. در توصیف ابعاد  تمهیداتی که در کنگرۀ دهم حزب برعلیه مخالفان درون حزبی ،صورت گرفته بود، همان بس که به مخفی نگهداشتن پاره ای از تصمیمات کنگرۀ دهم که براساس آن اخراج اعضای کمیته مرکزی،از حزب ،تصویب شده بود، اشاره شود. جریان واقعه بدان شکل بود که در کنگرۀ دهم ، که لنین در آن نقشی فعال و تأثیر گذار ایفا کرده بود، قطعنامه ای « پیرامون وحدت حزبی » به تصویب رسیده بود که مطابق آن هر گونه فراکسیونیسم در حزب ممنوع شده بود. مادۀ آخر ( مادۀ هفتم ) همان قطعنامه که تا سه سال بعد از به تصویب رسیدنش از دید توده های تشکیلاتی و عموم مردم مخفی نگاه داشته شده بود، مربوط به تعیین ضوابطی جهت اخراج اعضای کمیته مرکزی از حزب بود. مضمون آن مصوبه چنان بود ؛

« بمنظور برقراری انضباط اکید در داخل حزب و درتمام کار ادارات شوروی و نیل به حد اکثر وحدت در عین برانداختن هرگونه فراکسیون بازی، کنگره به کمیتۀ مرکزی اختیار میدهد در صورت تخطی از انضباط یا احیاء فراکسیون بازی . یا توسل به آن کلیۀ مجازاتهای حزبی را تا اخراج از حزب بکاربرده و در مورد اعضاء کمیتۀ مرکزی آنها را به مرحلۀ نامزدی کمیتۀ مرکزی تنزل دهد. و حتی بعنوان اقدام نهائی از حزب اخراج نماید. شرط بکار بردن این اقدام نهائی در مورد اعضاء کمیتۀ مرکزی و نامزدهای عضویت کمیتۀ مرکزی و اعضای کمیتۀ تفتیش باید تشکیل پلنوم کمیتۀ مرکزی با دعوت کلیۀ نامزدهای عضویت کمیتۀ مرکزی و کلیۀ اعضاء کمیسیون تفتیش باشد. اگریک چنین جلسۀ عمومی مرکب از مسئولیتدارترین رهبران حزب با دوسوم آراء خود تنزل کمیتۀ مرکزی را به مرحلۀ نامزدی کمیته مرکزی یا اخراج از حزب ضروری شمارد، آنوقت چنین اقدامی باید بیدرنگ عملی گردد. » ( ۸ )

تصویب قطعنامه ایکه وحدت حزبی را ازطریق بکارگیری زور طلب کرده بود ،خود نیز نمایانگر عدم انسجام حزبی و وجود اختلافات اساسی در درون آن بود. مخالفان سیاسی درون صفوف حزب، خود نیز بخش کمی از طیف وسیعتر مخالفین سیاسی در جامعه بودند که طی سالهای حاکمیت بلشویکی از « کنترلهای سیاسی و اقتصادی و قدرت فزایندۀ ماشین حزبی و دولتی » به تنگ آمده بودند. ولی از آنجائیکه در دوران کمونیزم جنگی هر گونه مخالفتی با حکومت حزبی بآسانی به گارد سفیدیها و بورژوازی نسبت داده شده و بنا به قوانین جنگی سرکوب میشد، لذا در آن دوران ،آنچنان  نارضایتی هائی از حکومت امکان بروز آشکار نیافته بودند. خاتمۀ جنگهای داخلی ، نارضایتی های عمیق از دولت رادر سطح آشکاری عیان ساخته بود. در چنان شرایطی که مهیای بروز آشکار مخالفتها با حزب حاکم بود ،علنی کردن  قطعنامه ایکه از طریق تهدید و بکارگیری زور مخالفین حزبی را وادار به سکوت میکرد ، باعث طغیان هرچه بیشتر مخالفان دولت بلشویکی میشد. لذا با اینکه تمامی بندهای گنجانیده شده در آن قطعنامه و منجمله مادۀ آخر آن ،بتصویب نمایندگان کنگره رسید و از آن پس عملأ بمورد اجرا گذاشته شده بود ولی بنا به دلائل فوق ، « بنابر تصمیم دهمین کنگرۀ حزب کمونیست ( ب ) روسیه مادۀ هفتم قطعنامه در بارۀ وحدت حزب در آنموقع منتشر نشد. در کنفرانس سیزدهم حزب کمونیست ( ب ) روسیه در ژانویۀ سال ۱۹۲۴ تصمیم به انتشار این ماده گرفته شد . » ( ۹ )

در قسمتهای قبلی « بررسی شکست تجربۀ شوروی» بطور مبسوطی ذکر گردید که « لنین در گیر و دار جنگ داخلی « دیکتاتوری حزب » را مورد تأیید قرار داده گفته بود « دیکتاتوری طبقه را حزب به اجرا در میآورد» .نتیجۀ لازم این نظر، که کنگرۀ دهم استنتاجش کرد، تمرکز قدرت در ارگانهای مرکزی حزب بود.» ( ۱۰ ) پیامدهای آن وضعیت بصورت سرکوب مخالفین درون حزب ،انکشاف یافته بود. علاوه بر آن  سران بلشویکی در آنمقطع کمر به از بین بردن گروههای سیاسی مخالف در خارج از حزب هم ، بسته بودند.

 مسلمأ مرکزیت بلشویکی ( ح. ک. ب ر ) ، خیلی بیشتر از آنچه که  برسر مخالفین درون حزبی آورده بود را در « حق » دیگر گروههای سیاسی مخالف خود ، روا میداشت. آخرین ضربه های خصمانه و قهر آمیز بلشویکی که باعث براندازی آخرین بقایای منشویکها و اس ار ها شده بود،« مصادف با سرکوبی مخالفین در درون حزب حاکم » بلشویکی بود. در آن مورد گفته اند که « دوهزار منشویک ، منجمله تمامی کمیته مرکزی آن حزب،در آستانۀ ارائۀ نپ دستگیر شدند. ………………بسیاری از دستگیر شدگان بعدها آزاد گردیدند ، و به رهبران منشویک اجازۀ خروج از کشور داده شد. اما جمعی از رهبران سر سخت اس ار ها در ۱۹۲۲ بجرم فعالیتهای ضد انقلابی محاکمه و محکوم به اعدام یا حبسهای طویل المدت شدند. هیچیک از احکام اعدام به اجرا در نیامد. » (۱۱)

خشت اول پروسۀ محو کردن و روبه زوال بردن، قهرآمیز و مسلحانۀ منشویکها و اس ار ها ،در ژانویۀ ۱۹۱۸ نهاده شد. در آنزمان گروههای مسلح بلشویکی با انحلال مجلس موسسان زیر بنای دولت تک حزبی را فراهم ساختند. از آن تاریخ ببعد منشویکها و اس ار ها تحت تأثیر « عزم بلشویکها برای بدست گیری و اعمال قدرت عالیه » و ایجاد « دولت تک حزبی » با محدودیتهای قانونی و یا غیر رسمی و عملی روبرو شده بودند. در چنان فضائی روابط آن دوحزب با دولت حاکم ،بنا به درجۀ تبعیت آنها از سیاستهای لنینی و یا مخالفت با آن، فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده بود. چند هفته بعد از شروع دولت بلشویکی « گروهی از اس ارهای چپ از حزب اصلی بریدند و با بلشویکها وارد ائتلافی شدند؛ سه اس ار جپ به سمت کمیسر خلق منصوب گردیدند» ۱۲ ) ولی آنها بزودی  در پی اختلاف نظری که با بلشویکها پیدا کردند، درمارس ۱۹۱۸ استعفا دادند. در آنزمان میان اس ار های راست و منشویکها ، ( هریک بطور جداگانه ) ،از یکطرف و دولت بلشویکی از طرف دیگر خصومتهای خشونت آمیزی در گرفته بود. تا اینکه در « روز ۱۴ ژوئن ۱۹۱۸ فعالیت اس ارهای راست و منشویکها ……… ممنوع اعلام گردید» ولی « جنگ داخلی که وضع اسفناک رژیم را اسفناک تر کرده بود، در ابتدا موقعیت » آن « دوحزب راتا حدودی بهبود بخشید» ( ۱۳ ) در آنزمان منشویکها با صراحت اعمال روسهای سفید و دول متفق را محکوم کرده بودند و اس ار های راست هم ناپیگیرانه همان موضع را اتخاذ کرده بودند. آنها ، ضمن تاختن به سیاستهای داخلی بلشویکها، با اتخاذ چنان موضعی از رژیم بلشویکی حمایتی ضمنی کرده بودند.اتخاذ آنچنان مواضعی ،سبب شده بود که از منشویکها در نوامبر ۱۹۱۸ و از اس ارها هم در فوریۀ ۱۹۱۹ ،لغو ممنوعیت گردد. حتی به نمایندگان منشویکها و اس ارها اجازۀ سخنرانی در جلسات کنگرۀ سراسری شوراها در سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ ، داده شد. اما آنها « از قرائن حق رأی نداشتند» ( ۱۴ )

 دردوران جنگ داخلی ، بسیاری از منشویکها و اس ار ها یا  به حزب ( بلشویکها» پیوستند ویا ضمن وفادار ماندن به حزب مربوطۀ خویش، بخدمت رژیم درآمدند و در نهاد های شوروی بکار پرداخته بودند. اما در هیچ شرایطی منشویکها و اس ار ها مورد اعتماد لنین و بلشویکها قرار نگرفتند.« روزنامه های آنان هر چند گاه یکبار توقیف میشد ، اما اغلب تحت نامهای دیگری دوباره انتشار می یافتند.» ( ۱۵ ) . نهایتأ « حمایت توده ای هر دو حزب،که مقامات مدام برایشان ایجاد مزاحمت میکردند ، رو به زوال نهاد » .و پایان جنگهای داخلی بکلی زمینۀ ائتلاف و یا سازش با آنها را از بین برده بود. و همچنانچه فوقأ ذکر گردید، براندازی تتمۀ اپوزیسیونهای منشویک و اس اری،مصادف با سرکوبی مخالفین در درون حزب حاکم، عملی گردید.

در شروع«  نپ » و در طی مراحل بعدی بعمل در آوردن آن ،فضای خفقان هر چه بیشتر از پیشی ، تحت عنوان « عقب نشینی منظم » بر جامعۀ شوروی مستولی گردید. که لنین در ایجاد چنان فضائی نقش درجه اولی را بعهده گرفته بود. او در کنگرۀ یازدهم حزبی با اینکه از سلامتی کامل برخوردار نبود و همچون کنگرهای پیشین کاملأ در جریان حوادث قرار نگرفته بود ولی او ضمن گزارش سیاسی ایکه به کنگره ارائه داد ، بر مواضع مستبدانه اش در کنگرهای قبلی ،پای فشرده بود و از تیر باران کردن منشویک ها بعنوان عمل « پسندیده»  ایکه در دوران عقب نشینی لازم و ضروری بودند ، نام برده بود.( ۱۶ )

بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی ، لنین و دیگر بلشویکهای همنظر اودر مقابل اعتراضات توده ای در جامعه و یا در برابر نارضایتی های گروههای مخالف در درون حزب ،عکس العمل سرکوبگرانه و انحصار طلبانۀ ای را به شیوۀ ویژه ای  درپیش گرفته بودند . ویژگی عملکردهای حاکمیت بلشویکی در آن مرحله در میان کل پروسۀ فعالیتهای سیاسی – مبارزاتی آنها ، بدان لحاظ بود که در آن شرایط علیرغم کسب پیروزیهای نظامی در جبهه ها و رفع حملات آشکار بورژوازی داخلی و خارجی،از اعمال دیکتاتوری حزبی بر جامعه کمافی السابق، دفاع سرسختانهای شده بود.لذا آن مسئله بهمراه وجوه دیگری از شیوۀ ادارۀ امور جامعه ، در تعارض با فعالیت اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری موجود در شوروی آنزمان قرار گرفته بودند. که ذیلأ مطالب مختصری در اینمورد، ارائه میگردد. 

از زمستان ۱۹۲۰ ببعد که جنگ و درگیریهای نظامی در شوروی به پایان رسیده بود، بخصوص در طی سال ۱۹۲۱ و تا اواخر سال ۱۹۲۲ ،  حاکمیت سیاسی بلشویکی تثبیت شده ای در شوروی برقرار بود . در آن دوره هم، لنین در سایۀ نگرش خویش به جایگاه انقلابیون حرفه ای و تشکیلات مربوط به آنها ( ح. ک . ب. ر ) ،بگونۀ ویژه ای در صدد حذف طبقۀ کارگر از دخالت در تصمیم گیریهای مربوط به ادارۀ امور جامعه برآمده بود و در عوض کوشیده بود که تمامی قدرت و اختیارات جامعه در دستان عدۀ معدودی از نجبگان حزبی متمرکز گردد.

همچنانچه فوقأ ذکر گردید ،وضعیت موجود در آنزمان شوروی مورد مخالفت گروه « اپوزیسیون کارگری » قرار گرفته بود.ولی « اپوزیسیون کارگری » ،تنها گروه مخالف منحصر بفرد درون حزبی نبود که با سیاستهای دولت حزبی به مخالفت بر خاسته بود بلکه بغیر از آن گروه  ، گروهای مخالف دیگری در داخل حزب سر برآورده بودند که از آنجمله گروه « مرکزیت دموکراتیک  ، دسیستها» بود. آن گروه « در دوران کمونیسم جنگی پدید آمد.» ( ۱۷ ) ولی در دوران بعد از خاتمه جنگها مورد تقبیح سران حزب قرار گرفت . اما از میان گروههای مخالف درون تشکیلات آنزمان بلشویکها ، گروه « اپوریسیون کارگری » با توجه به حمایت وسیعی که از جانب توده های حزبی از آن شده بود و با توجه به انعکاس وسیع خواسته هایش در میان  اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری، از همۀ مخالفان درون حزبی  مهمتر بود و حاکمیت حزبی را بطور جدی بچالش طلبیده بود. ممنوع اعلام کردن فعالیت فراکسیونی « اپوزیسیون کارگری » با توجه به تداعی شدن خواستهای آن گروه با در خواستهای اتحادیه های کارگری ، بگونۀ ویژه ای مقدمه ای برمنع و یا محدود کردن  فعالیتهای مبارزاتی اتحادیه های کارگری بود. که ذیلأ بطور مختصر به چگونگی برخورد دولت بلشویکی به تشکلهای صنفی کارگری پرداخته خواهد شد.

جایگاه حزب ، اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری در حاکمیت شوروی

در قسمت ششم « بررسی شکست تجربۀ شوروی » به چگونگی ساختار و کارکرد شوراها در شوروی پرداخته شد . در آن قسمت سعی شد مستدل گردد که ابقاء و تداوم حاکمیت بلشویکی حاصل شیوه و رویۀ غیر دموکراتیک و انحصار طلبانه ای بود که منجر به حذف دهقانان ، طبقۀ متوسط و کارگران غیر حزبی در پروسۀ انتخاب نمایندگان کنگره های سراسری شوراها در روسیه ، میشد. حذف آن اقشار و گروههای اجتماعی در پروسۀ انتخابات ،بمعنای قبضه شدن کنگره ها در دست وفاداران بلشویکی بود که آن نیز،یکی از پایه های اساسی خودگماردگی همیشگی سران حزبی در دولت شوروی را تشکیل داده بود. خودگماردگی دولت بلشویکی تا زمستان ۱۹۲۰ و بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی با تشبث به وجود جنگ ،« بی فرهنگی و عقب ماندگی جامعۀ روسیه » و کوششهای مربوط به خنثی کردن توطئه های دشمنان ، توجیه شده بود . آنچنان توجیهاتی با توجه به شرایط آنزمان روسیه ، نزد اعضای حزبی ، مقبول بود. ولی بعد از خاتمۀ جنگها ، بخش زیادی از اعضای حزبی و کارگرانیکه در اتحادیه ها و سندیکاهای متعدد سازمان یافته بودند ،به مطلق العنانی حاکمیت سران بلشویکی و شیوۀ ادارۀ امور جامعه اعتراض کرده بودند. آنها بخشأ در آرزوی عودت الگوی ادارۀ امور جامعه در شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی، دست به اعتراض برعلیه حاکمیت حزبی زده بودند. بخشی از خواسته های آنها ، در پلاتفرم گروه مخالف « اپوزیسیون کارگری » گنجانده شده بود. که آنها عبارت بودند از ؛ سپردن ادارۀ امور اقتصاد به اتحادیه ها و سندیکاهای سراسری کارگری در شوروی ، کاستن قدرت بلامعارض حاکمیت حزبی در ادارۀ امور جامعه ، اصلاح سیستم انتخابات شورائی و…غیره. آن چنان درخواستهائی نزد لنین و مرکزیت بلشویکی که در صدد حفظ و ابقاء حاکمیت حزبی به هر قیمت ممکنی بودند ،نه اینکه پذیرفته نشده بودند ، بلکه آنطوریکه قبلأ هم مورد اشاره قرار گرفت ، فعالیت فراکسیونی گروه « اپوزیسیون کارگری » بدلیل مطرح کردن آنچنان خواسته هائی، ممنوع گردید .طرح ممنوعیت فعالیت آنها هم توسط شخص لنین  در کنگرۀ دهم حزب فرموله شده بود. که آن طرح در فضای حاصل از سرکوب شورشیان کرونشتات ،مورد تصویب کنگره قرار گرفت. ( ۱۸ ) 

 رهبران گروه « اپوزیسیون کارگری » ، که از جملۀ  اعضای معتبر و شناخته شدۀ بلشویکی بودند ، در پی تهدید شدن به اخراج از حزب ، مجبور شدند یا خواسته های خود را مسکوت دارند و یا تن به اخراج شدن از حزب بدهند که در حالت اخیر آنها میبایستی پذیرای مجازاتهای سنگینی میشدند که در خارج از صفوف حزبی بر مخالفین دولتی اعمال میگردید. آنها در آن شرایط ماندن در حزب و دست کشیدن از فعالیت فراکسیونی خویش را برگزیدند. ولی اگر سران بلشویکی توانسته بودند از طریق ضوابط حزبی رهبران گروه « اپوزیسیون کارگری » را وادار به سکوت کنند ،در عوض  آنها به همان آسانی نمیتوانستند پایگاه اجتماعی ایکه خواهان اجرای نقطه نظرات آن گروه بود ، یعنی بخشهائی از کارگران متشکل در اتحادیه ها و سندیکاها را مجبور به عقب نشینی و دست کشیدن از خواسته های خود کنند . بعبارتی دیگر ممنوع اعلام داشتن فعالیت فراکسیونی گروه « اپوزیسیون کارگری » که از حمایت وهمدلی وسیعی در میان کارگران و اعضای حزبی برخوردار بود ، مرکزیت حزبی را( که در واقع همان دولت بلشویکی بود)  در مقابل تشکیلاتهای صنفی کارگران قرار داده بود. از دید لنین و دیگر بلشویکها ، آنچنان تعارضی میبایستی بهر قیمت ممکنی بنفع  ابقاء حکومت حزبی و تبعّیت اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری از دولت  ، برطرف میگردید. اولین قدمها جهت چاره اندیشی آن مسئله ، تئوریزه کردن چگونگی اطاعت اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری از حاکمان حزبی بود. آنچنان وظیفه ای را لنین از طریق تنظیم و ارائۀ قطعنامه هائی به کنگرۀ دهم حزب و یا نوشتن متون پیشنهادی ایکه به پلنوم کمیته مرکزی حزب در ۲۸ دسامبر ۱۹۲۱ ، ارائه داده بود ،  بعهده گرفت. ( ۱۹ )  در آنشرایط گرچه موضع نهائی لنین راجع به بی اختیار کردن اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری در تصمیمات مربوط به ادارۀ امور جامعه ، با دیگر سران درجه اول بلشویکی همچون تروتسکی و بوخارین یکسان بود . ولی در شیوۀ رسیدن به آنچنان هدف مشترکی ، بین لنین و دو همتای دیگرش اختلاف نظر وجود داشت. نظرات مختلفی که در آن شرایط در مورد جایگاه و فعالیت اتحادیه ها در جریان بودند ، بدین قرار بود که ؛

« ترتسکی با الهام از تجربۀ جنگ داخلی بار دیگر طرح تبدیل سندیکا ها به ” سندیکاهای تولید ” و منضم ساختن آنها به ” ماشین دولت کارگری” را پیش کشیده ، و بوخارین ، پس از چندی درنگ ، به حمایت او برخاست. در انتهای دیگر طیف اپوزیسیون کارگری مایل بود سازماندهی و کنترل تولید را از طریق سندیکاها ، به نمایندگی از سوی کارگران ، دردست کارگران قرار دهد؛ و این نظری شبیه سندیکالیستی بود. لنین ، با مانور میان دو جناح درگیر ، سرانجام توانست جناح مرکز حزب را حول قطعنامه ای که از کنار مسائل حیاتی می گذشت بدون آنکه به آنها پاسخی دهد گردآورد. از آلوده شدن به ” نظامی کردن ” اجتناب شد. سندیکاها ” تشکلهای توده ای غیر حزبی” شناخته شدند که باید به حزب جلب شوند. ادغام آنها در ماشین دولتی خطا شمرده شد . ترغیب و نه زور ، ابزار صحیح آنها تشخیص داده شد ، لکن امکان استفاده از ” جبر پرولتری ” نیز مردود اعلام نشد » ( ۲۰ )

قبل از پرداختن به چگونگی تقابل مواضع جناحهای مخالف و یا مرکز باهم ،لازمست  به واقعیت انکار ناپذیری که سبب ایجاد آن گیر و دارشده بود ،اشاره ای شود. واقعیت آن بود که اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری موجود در شوروی ، چه در دورۀ شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی  ویا چه در دورۀ کمتر از سه سال جنگهای داخلی و همچنین در طول سالهای بعد از خاتمۀ آن جنگها ،با طیب خاطر و داوطلبانه سر در فرمان حزب حاکم ننهاده بودند. بلکه علیرغم وجود اعضا و هوادارانی از بلشویکها در رهبری ویا بافت سازمانی سندیکاها و یا اتحادیه های کارگری، آن تشکلها عمدتأ در بر گیرندۀ کارگران غیر حزبی بودند. که کارگران غیر حزبی هم  بخشأ تحت نفوذ منشویکها و یا اس . ار های چپ قرار داشتند . آن بخش مورد نظر تبعأ با مواضع و سیاستهای حزب حاکم مخالف بودند. بخش دیگر ، قشر کارگرانی بودند که تحت نفوذ هیچیک از احزاب موجود ، نبودند. طبق شواهد تاریخی زیادی که به بخشهائی از آنها در قسمتهای پیشین اشاره شد،حمایت داوطلبانه از بلشویکها ، بفاصلۀ بسیار کوتاهی بعد از کنگرۀ دوم شوراهای سراسری در روسیه ، که آنها در آن کنگره به اکثریت آراء دست یافته بودند،در چهار چوب اعضاء و هواداران حزبی آنان محدود مانده بود. مخالفت کارگران راه آهن مسکو که سندیکای آنها تحت نفوذ منشویکها قرار داشت ، با سیاستهای حزب حاکم، در ماههای اولیۀ شروع حاکمیت بلشویکی ، نمونه ای از وجود آن واقعیت بود. بغیر از آن نمونه میتوان شکوه های خود لنین از بابت کم و « نازک بودن قشر کارگران » وفادار به حزب حاکم که زیر فشار کارهای اجرائی ، خسته و فرسوده شده بودند ،اشاره کرد که آن بیان هم در حد خود گواه بر بی بهره بودن بلشویکها از حمایهای داوطلبانۀ کارگران غیر حزبی از آنان بود. بغیر از موارد فوق الذکر ،میتوان به وضعیت سندیکاها و اتحادیه های کارگری در دورۀ کمونیزم جنگی ،اشاره کرد. در دورۀ حدودأ سه سالۀ جنگهای داخلی ، همه چیز و از آن جمله توان و پتانسیل سندیکاها و اتحادیه های کارگری ، اجبارأ بخدمت دفاع از « میهن سوسیالیستی » در آمده بودند. بکار بردن اجبار در بخدمت گرفت سندیکاها و اتحادیه های کارگری ،در حد خود نشانگر عدم همراهی داوطلبانۀ بخش قابل ملاحظه ای از اعضای آن تشکلات کارگری از حزب حاکم بود. بغیر از آن موارد، میتوان دست از کار کشیدن بخش چشمگیری از کارگران کارخانه های عمده در شهرهای پر جمعیت و رویکردن آنها به دهات را، نام برد . ( برای نمون؛ در دورۀ کمونیزم جنگی از ۴۰ هزار نفر کارگر کارخانۀ پوتیلوف در شهر پتروگراد ، ۱۵ هزارنفر آن ،باقی مانده بودند .بقیه جهت یافتن غذا به دهات روی کرده بودند. ) ( ۲۱ ) که آن نمونه هم در حد خود نشان از تن ندادن آن بخش از کارگران به سیاستهای حزب حاکم و سعی انفرادی هر یک از آنان جهت حل مشکلاتی بود که دامنشانرا گرفته بود.

موارد برشمرده شدۀ فوق نمونه هائی بودند که دلالت بر عدم همراهی داوطلبانۀ سندیکاها و اتحادیه های کارگری ،از حاکمیت حزبی ، میکردند.علاوه بر آن دلائل ،همان ضرورتی که باعث مطرح شدن بحثهای کنگرۀ دهم حزب ، مبنی برجلب اجباری و یا از راه ترغیب سندیکاها به حزب  شده بود، خود گواه بارزی بر جدائی میان خواستۀ کارگران متشکل در سندیکاها و اتحادیه ها از سیاستهای  حزب حاکم بود.   

رویگردانی سندیکاها و اتحادیه های کارگری از سیاستهای حزب حاکم در شوروی ،در فضای حاصل از اعتراضات توده ای در بیرون از حزب و یا نارضایتی هائی در داخل صفوف خود حزب ، لنین و دیگر رهبران درجه اول حزبی را بر آن داشت تا هماهنگ با سرکوبی آن اعتراضات و ممنوع اعلام کردن آن مخالفتها، بفکر مطیع گردانیدن سندیکاهای کارگری باشند. هدف ترتسکی و بوخارین از یکطرف و لنین از طرف دیگر ،راجع به مطیع گردانیدن سندیکاها و اتحادیه های کارگری و فرمان راندن حزب حاکم بر آنها، یکی بود. منتها در شیوۀ رسیدن به آن هدف ، لنین راهی مجزا از ترتسکی و بوخارین را در پیش گرفته بود. ترتسکی جلب اجباری و فوری سندیکاها را به حزب توصیه کرده بود. او ضمنأ پیشنهاد کرده بود که در آنصورت سندیکاها  تحت ضوابطی اجباری ، که شبیه به مقررات نظامی در دوران کمونیزم جنگی بود،در عرصۀ  تولید بکار گرفته شوند . بوخارین هم در مجموع همان نظر ترتسکی را پذیرفته بود.

علاوه بر تروتسکی و بوخارین ، لنین هم بر متابعت و فرمانبرداری سندیکاهای کارگری از حزب حاکم پای فشرده بود. ولی او در دسترسی به آن هدف ، برخلاف آن دو همتای دیگرش ، بکار بردن زور را بعنوان اولین و تنها التر ناتیو موجود،  جایز نشمرده بود. بلکه او بمنظور جلب سندیکاها به حزب و مجاب گردانیدن آنها به سیاستهای دولت ، خواهان بکارگیری رویۀ ترغیب در بستری از  « جبر پرولتری » بود. او منظور خویش از آن بابت را توسط قطعنامه هائی که به کنگرۀ دهم و پلنوم حزبی ارائه داده بود ، بیان کرده بود .

قبل از بیان مطلب مورد نظر ،لازم است گفته شود که قطعنامه های صادره از جانب لنین در شرایط اجرای سیاست اقتصادی نوین « نپ » ، به پلنوم حزبی پیشنهاد شده بود. در آنشرایط طبق روال سیاست اقتصادی نوین ، « بازرگانی آزاد و سرمایه داری مجاز شمرده شده و …….امور این بازرگانی و سرمایه داری توسط دولت تنظیم» میگردید.( ۲۲ ) در آن شرایط بخشی از نهادهای تولیدی در جامعه  بصورت کارخانه های خصوصی و یا اجاره ای ، در چهاچوب تعیین ضوابطی که بعدأ به آنها بطور مبسوطی اشاره خواهد شد ، به سرمایه داران خصوصی واگذار شده بود. بخش دیگر نهادهای تولیدی در اختیار دولت قرار داشت که آن بخش هم « تا حدود زیادی بر اساس بازرگانی مبتنی » بود. ( ۲۳ )  با توجه به واقعیات فوق ،در بدو شروع نپ    طبیعی مینمود اگر که کارگران در مقابل سرمایه دارانیکه قرار بود بنگاه هائی را بطور  خصوصی و یا اجاره ای در اختیار بگیرند،دست به اعتراض و مخالفت بزنند. که  البته علاوه بر عکس العمل اعتراضی کارگران نسبت به فعالیت سرمایه داران ،همچنین قویأ بیم آن میرفت که  کارگران همان موضع اعتراضی را در بعد وسیعی بر علیه هیئت مدیرۀ بنگاهای دولتی که بر اساس بازرگانی و کسب سود مبتنی بودند ،اتخاذ نمایند. با توجه به آن واقعیات بود که لنین بخشأ بمنظور فرموله کردن چگونگی مقابلۀ دولت حزبی با اعتراضات جاری کارگری و یا بخشأ بجهت پیشگیری در مقابل اعتراضات احتمالی کارگران ، قطعنامه های مورد نظرش را خطاب به سندیکاهای کارگری صادر کرده بود.

پس نظر لنین در بارۀ تبعیت سندیکاهای کارگری از حزب حاکم را، بایستی دربطن چنان فضا و شرایط مشخصی مدنظر قرار داد . بخشی از آن قطعنامه ها ،مربوط به نقش و جایگاه اتحادیه ها در اعتراضات کارگری و ارتباط آنها با دولت بلشویکی و یا با سرمایه داران خصوصی ایکه بخشی از نهادهای اقتصادی را دراختیار گرفته بودند ، بود . که ذیلأ بطور مجزا مورد بررسی قرار خواهند گرفت .

۱-  اتحادیه های کارگری و نقش آنها  در نهادهای اقتصادی دولتی.

لنین در ۱۲ ژانویۀ ۱۹۲۲ قطعنامه ای حاوی تعیین وظائف اتحادیه های کارگری به پلنوم کمیته مرکزی حزب  ارائه داد که مورد تصویب پلنوم قرار گرفت. آن قطعنامه حاوی مجموعه ای از نقطه نظرات او در بارۀ روابط سندیکاها با حزب حاکم بود. که بخشهائی از آن مجموعه به تنهائی و بدون ارتباط با قسمتهای دیگر آن قطعنامه ،حکم به « آزادی فعالیت » اتحادیه های کارگری و « استقلال » آنها از حزب حاکم داده بود.در صورتیکه او توسط مضمون قسمتهای دیگر همان قطعنامه ، « آزادی فعالیت » و « استقلال » عمل اتحادیه ها را مشروط به دفاع آنها از حزب حاکم کرده بود . و بدان وسیله عملأ آزادی و استقلال اتحادیه را ، تهی از مفهوم حقیقی آن عناوین کرده بود. لذا معنای واقعی هر بخش از آن قطعنامۀ مذکور را، بایستی در ارتباط با مفاهیم دیگر بخشها و با پیام اصلی ایکه او در آنشرایط خواسته بود به کارگران بدهد ،باز شناخت.

پیام اصلی و هستۀ سخنان لنین در آن مقطع ، محق جلوه دادن هرآنچه که حزب حاکم انجام داده بود و یا در آنشرایط قصد انجامش را داشت ، بود . بالتبع چنان پیامی او استقلال و آزادی عمل سندیکاها و اتحادیه های کارگری را مشروط به دفاع آنها از حاکمیت حزبی کرده بود. شرط مهمی که از جانب او فرموله شده بود و توانسته بود همچون مانعی سر راه مبارزات کارگری و فعالیت سندیکاهای آنها قرار گیرد ،این چنین فرموله شده بود ؛ « هدف غائی هرگونه اقدام طبقۀ کارگر تنها میتواند عبارت باشد از تحکیم دولت پرولتری و قدرت دولتی پرولتاریا از طریق مبارزه با کج رویهای بوروکراتیک این دولت یا اشتباهات و ضعف های آن و یا تمایلات طبقاتی سرمایه داران که از تحت کنترل این دولت خارج میگردند . و غیره. باین جهت نه حزب کمونیست و نه حکومت شوروی و نه اتحادیه ها بهیچوجه نباید فراموش کنند ونباید از کارگران و توده های زحمتکش پوشیده نگاهدارند، که علت و توجیه مبارزۀ اعتصابی را در کشوریکه قدرت دولتی آن در دست پرولتاریا است تنها میتوان کج رویهای بوروکراتیک در دولت پرولتری و وجود انواع بقایای نظام کهنه سرمایه داری در موسسات آن از طرفی و عدم رشد سیاسی و عقب ماندگی فرهنگی توده های زحمتکش از طرف دیگر دانست. ( ۲۴ )

سیاستها و عملکردهای دولتهای مردمی و کارگری ایکه توانسته باشند کسب حاکمیت کنند،معرف درجۀ مقبولیت آنها نزد توده های زحمتکش خواهد بود. بدیهی است که دولتهای مردمی در بدو و شروع فعالیتشان ،حقانیت خویش را یا از آراء موافق توده های زحمتکش و یا از مبارزات پیروزمند طبقۀ انقلابی ، کسب میکنند. ولی مقبول بودن اولیۀ چنان دولتی بهنگام شروع حاکمیتش نزد تودهای زحمتکش ، برای همیشه ماندن آنرا در حاکمیت، بیمه نخواهد کرد و پذیرفته شدن اولیۀ چنان دولتی نزد توده های زحمتکش ، بمعنای تأیید همیشگی عملکردها و سیاستهای آن دولت توسط همان توده های زحمتکش، نمیباشد. بلکه درستی سیاستها و عملکردهای آن دولت و دفاع عملی اش از منافع آنی و آتی کارگران و دیگر زحمتکشان  است که مقبولیت اولیۀ آن دولت را نزد کارگران و تودۀ مردم زحمتکش بازتولید مینماید . در غیر آنصورت ،یعنی اگر چنان دولتی نتواند و یا نخواهد تأثیر مفیدی بر زندگی و معیشت تودۀ زحمتکشان داشته باشد ،مسلمأ حمایت توده ها از خود را از دست خواهد داد.

خود گماردگی حاکمیت بلشویکی ،که بفاصلۀ کوتاهی بعد از انعقاد کنگرۀ دوم شوراهای سراسری در روسیه، شروع شده بود، مبتنی بر وفاداری و رضایت قلبی اکثریت زحمتکشان آن دیارنبود.ضمنأ تداوم حاکمیت سه سالۀ اول آنها هم در فضائی از عدم وفاداری اکثریت جامعه به آنها حاصل شده بود . مسلمأ  بوجود آمدن آنچنان بی میلی و مخالفت هائی برعلیه حاکمیت بلشویکی ،بخشأ نشأت ازعدم توانائی آنها در کاهش مشکلات اقتصادی و یا بعبارت بهتر، ریشه در اجرای طرحهای اقتصادی تخیلی و نادرست آنها ،داشته بود. در آنچنان شرایطی ، گرچه سران حزبی حاکمیت خود را کارگری و نظامی که به توده های زحمتکش تحمیل کرده بودند را، « پرولتاریائی » ، مینامیدند ، ولی واقعیت آن بود که آنچنان حکومتی ، از طرف تودۀ زحمتکش ،با طیب خاطر ، پذیرفته نمیشد. در چنان فضائی بود که لنین قظعنامه های مربوطه اش را خطاب به کارگران و اتحادیه های آنان صادر کرده بود.

طبق قطعنامه های مورد نظر که قسمتهائی از آن فوقأ نقل شد ، اعتراضات و مبارزات کارگری،بشرطی که خطری برای موجودیت دولت حزبی ،ببار نمیآوردند و باعث تحکیم آن دولت میشدند، مجاز شمرده شده بودند.لنین در آنمورد چنین ادامه داده بود؛

« .. در موردکشمکشها و مناقشات بین برخی از گروههای طبقۀ کارگر با برخی از موسسات و ارگانهای دولت کارگری ، وظیفۀ اتحادیه ها عبارت است از کمک به رفع مناقشات بنحوی هرچه سریعتر و هر چه بی درد تر با تأمین حداکثر سود برای آن گروه کارگری که وی نمایندۀ آنست . ولی در حدیکه این سود به زیان گروههای دیگر نباشد و برای بسط دولت کارگری و اقتصاد آن بطور کلی زیانبخش واقع نشود. زیرا تنها این بسط است که میتواند مبنائی برای رفاه مادی و معنوی طبقۀ کارگر بوجود آورد. تنها شیوۀ صحیح و سالم و مصلحت آمیز رفع کشمکشها و مناقشات بین برخی از بخشهای طبقۀ کارگر و مقامات دولت کارگری عبارت است از شرکت وساطت آمیز اتحادیه ها که بنمایندگی از طرف ارگانهای مربوطۀ خود بر اساس خواستها و پیشنهادهای دقیقأ فرموله شده طرفین یا با ارگانهای اقتصادی ذینفع وارد مذاکره میگردد و یا اینکه قضیه را به مقامات عالیتر دولتی محول میکند. » ( ۲۵ )

لنین با ارائۀ رهنمود های خود به اتحادیه های کارگری ، که نقل فوق یکی از آنها میباشد ، قصد گوشزد کردن دوبارۀ وظائف رهبران اتحادیه های کارگری ،به آنها را کرده بود. که چگونگی مضمون آن رهنمودها ذیلأ مورد بررسی قرار خواهند گرفت. ولی قبل از بیان آن مطالب لازمست به این نکته اشاره شود که او در همانحال بطور ضمنی جایگاه هر یک از اتحادیه های کارگری در دفاع از مبارزات صنف مربوط به خود را، در حد ایفای نقش واسطه گری آنها محدود نموده بود .که ایفای آنچنان نقشی در آنشرایط ، با توجه به گمارده شدن اعضای حزبی در رهبری اتحادیه ها و وابسته بودن آنها به حزب حاکم ، بسادگی امکان پذیر بود. در واقع در آنشرایط اگرچه اکثر کارگرانیکه بدنۀ اصلی اتحادیه ها را تشکیل داده بودند ،قلبأ بلشویکها را همراهی نمیکردند ،ولی رهبرانیکه بر اتحادیه های آنها گمارده شده بودند ،در زمرۀ اعضای حزب حاکم بودند. که البته وابسته بودن رهبران و مرکزیت اداری اتحایه ها به دولت حزبی و جدائی آنها از تودۀ کارگرانیکه بدنۀ اصلی اتحادیه های کارگری را تشکیل داده بودند ،واقعیت ناشناخته ای نبود که  فقط از طریق آنچنان بیاناتی بطور ضمنی برملا میشدند.بلکه همچنانچه در قسمت ششم این بررسی به آن اشاره شد، سازمان حزبی بلشویکها علاوه بر قسمتهای فوقانی نظام دولتی ،همچنین بر سطوح پائینی ادارات و یا بر سازمان اداری و رهبری اتحادیه های کارگری هم ،مستولی شده بود .که خود سران بلشویکی آشکارا به مستولی شدن حزب بر اتحادیه های کارگری اقرار کرده بودند. ذیلأ بمنظور یادآوری ، قسمتهائی از اظهارات لنین، که طی آن به اعمال دیکتاتوری حزبی برجامعه وچگونگی مناسبات اتحادیه های کارگری با دولت حزبی ،اشاره شده بود ، ارائه میگردد .( در قسمت ششم « بررسی شکست تجربۀ شوروی » بخشی ازآن اظهارات نقل گردید که ذیلأ قسمتهائی از آن جهت یادآوری دوباره مورد اشاره قرار میگیرد )

«  حزب که کنگرۀ آن همه ساله تشکیل میگردد ، ……………………. توسط یک کمیته مرکزی مرکب از ۱۹ نفر رهبری میشود. ضمنأ کارهای جاری در مسکو توسط هیئتهائی از این هم محدود تر یعنی باسطلاح « ارگ بورو » ( بوروی سازمانی ) و « پولیت بورو » ( بوروی سیاسی ) انجام میگیرد که هر یک مرکب از ۵ عضو کمیته مرکزی هستند و در جلسۀ عمومی کمیته مرکزی انتخاب میگردند. لذا چنین نتیجه میشود که یک « الیگارشی » کاملأ حسابی وجود دارد. هیچیک از موسسات دولتی در جمهوری ما هیچ مسئلۀ مهم سیاسی یا سازمانی را بدون رهنمود کمیته مرکزی حل و فصل نم نمایند .

حزب در کار خود مستقیمأ به اتحادیه ها تکیه دارد.که اکنون طبق آمار کنگرۀ اخیر ( اوریل ۱۹۲۰ ) بیش از ۴ میلیون عضو دارند و رسمأ غیر حزبی هستند. عملأ تمام ارگانهای رهبری اکثریت عظیم اتحادیه ها و البته در نوبت اول مرکز با بوروی کل اتحادیه های سراسر روسیه ( شورای مرکزی اتحادیه های سراسر روسیه ) از کمونیستها تشکیل میگردند و تمام رهنمودهای حزب را بموقع اجرا میگذارند.بالنتیجه من حیث المچموع یک دستگاه پرولتری رسمأ عیر کمونیستی و نرمش دار و نسبتأ پردامنه و بسیار نیرومند حاصل میآید که حزب بوسیلۀ آن بطور محکمی با طبقه و توده مربوطست و دیکتاتوری طبقه بوسیلۀ آن تحت رهبری حزب عملی میگردد . » ( ۲۶ )

. در شرایط بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی در شوروی ،که کمافی السابق  وجود دیکتاتوری حزبی و نبودن آزادی و دموکراسی بخشی از مشخصات چنان شرایطی بود، سران بلشویکی ، رهبران و سازمان مرکزی هریک از اتحادیه ها را ،که در واقع گماشتگان حزبی در اتحادیه ها راتشکیل میدادند، طی توجیهاتی ، ملزم به دفاع از دولت حزبی در مقابل خواسته های صنفی کارگران، کرده بودند. بعبارت دیگر،از طریق ارائۀ  آنچنان قطعنامه هائی ، سعی شده بود ، قبلأ پیش داوریهای نادرستی به رهبران اتحادیه های کارگری القاء گردد. طبق چنان القائاتی، اعتصابات کارگری به « عدم رشد سیاسی و عقب ماندگی فرهنگی توده های زحمتکش » ،نبت داده شده بود. مسلمأ پذیرش و یا تحمیل چنان تلقیاتی نسبت به « مبارزۀ اعتصابی » کارگران ، سبب میشد که رهبران اتحادیه ها ، در کشمکش بین کارگران و موسسات دولتی ، حکم به محق بودن ارگان دولتی و ناحق بودن اعتصابات و اعتراضات کارگری بدهند. بدیهی بود که نادیده گرفتن آن پیش داوریها ،و یا دفاع از مستقل بودن اتحادیه ها در مقابل قدرت دولتی ، ( ۲۷ ) با توجه به فضای خفقان حاکم برجامعه که هرگونه مخالفتی را با دولت غیر ممکن ساخته بود،می توانست اعضای مرکزی اتحادیه ها را در مضان تهمت « منشویک » بودن قرار دهد که نهایتأ میتوانست برای آنها گران تمام شود. لذا در بستر وجود چنان شرایطی بود که سازمان مرکزی اتحادیه های کارگری به زائده های دولت حزبی  تبدیل میشدند.

علاوه بر اینکه سازمان اداری و رهبران سطوح بالای اتحادیه های کارگری را بطور واقعی اعضای حزبی تشکیل داده بودند و از آن طریق نظرات دولتی بر خواسته های صنفی کارگران ،ترجیح داده میشد ، همچنین بنا به مضمون قطعنامۀ مذکور ،حل نهائی اختلاف کارگران با مدیران نهادهای دولتی ، به ارگانهای بالاتری در دولت حواله داده شده بود. که آنچنان روالی هم بمثابه آن بود که « متهم » به قضاوت خویشتن بنشیند. زیرا که در آنصورت قبول و یا رد درخواستهای کارگران ، به تصمیم دولت بلشویکی ، که خود بنوعی مورد اعتراض کارگران قرار میگرفت و شکایاتی بر علیه اش اقامه میشد، مربوط میگردید.مسلمأ در آنچنان شرایطی که خواسته های صنفی کارگران از طرف سران بلشویکی تقبیح شده بود ،طبیعی می نمود که هر یک از رده های بالای دولتی هم ، حکم به برائت مدیران دولتی و محکوم کردن کارگران بدهند. و اما علاوه بر تمامی اینها ،لازمست به جایگاه خواسته های صنفی کارگران ازچشم سران بلشویکی در آنشرایط ،اشارهای کوتاه شود.

جایگاه منافع صنفی کارگران در سیاست اقتصادی نوین « نپ»   

تقبیح منافع صنفی کارگران توسط لنین در شرایط اجرای سیاست اقتصادی نوین « نپ » ،بخشی از تمهیداتی بود که در اوائل شروع « نپ » به بهانۀ « ارتقاء دادن بیدرنگ سطح نیروهای مولدۀ اقتصاد دهقانی » ، صورت گرفته بود. در آنمورد قضیه از آن قرار بود که بنا به سیاست اقتصادی نوین « نپ » ،مقارن بهار ۱۹۲۱  « تدابیر فوری وبسیار قاطع وبسیار معجل برای بهبود وضع دهقانان واعتلاء نیروهای مولدۀ آنان » اندیشیده شده بود. ( ۲۸ ) مطابق آنچنان تدابیری که در قسمت بعدی به تفصیل مورد بررسی قرار خواهند گرفت، جهت دسترسی به غلۀ مورد احتیاج کارگران و زحمتکشان شهری ، سیاستی بنام « مالیات جنسی » ،بجای سیاست « اخذ اجباری غله » ازدهقانان که در دورۀ کمونیزم جنگی باب شده بود ، طرح و به اجرا گذاشته شد. که بنا به مضمون چنان سیاستی، دهقانان اختیار نگهداری و یا فروش آن بخش از محصولات سالانۀ خویش که پس از تحویل « مالیات جنسی » بدولت ،برایشان باقی میماند ،را کسب کرده بودند . ضمنأ در همان حال دولت تصمیم گرفته بود که از طریق « احیای صنایع کوچک » کالاهای مصرفی دهقانان را تولید و از راه مبادلۀ آنها با آن بخش از غله ایکه در اختیار دهقانان باقی می ماند، به غلۀ بیشتری دسترسی پیدا کند.جدا ازچنان هدفی دولت قصد کرده بود که از طریق معامله که بخشأ میبایستی با دهقانان صورت میگرفت ، بخشی از سرمایۀ مورد نیازش را جهت « احیای صنایع بزرگ » در اختیار گیرد. بدیهی بود که طرح آنچنان سیاستی ، چشم اندازی جهت گشایش وضع نا بسامان اقتصاد دهقانی را ترسیم کرده بود. ولی در عوض در آن میان از کارگران « از خود گذشتگی و قنائت پیشگی » بیشتر از پیش ،طلب شده بود. زیرا که در آنشرایط « احیای صنایع کوچک » و دسترسی دولت بلشویکی به کالاهای مورد نیاز دهقانان ، از قبل استثمار شدید کارگران صورت میگرفت. در آن شرایط سیاست بلشویکی مبنی براهمیت مطلق قائل شدن برای بهبود وضع دهقانان ،وطلب انجام کار بیشتر و شاق تری ،بدون پاداش و مزد اضافی ، از کارگران ،مورد انتقاد بخشی از رهبران کارگری و دیگر اعضای بلشویکی ، قرار گرفته بود. ولی از دید سران حزبی ، طرح خواسته های صنفی از جانب کارگران « کفر » تلقی شده بود. لنین خود در اینمورد چنین گفته بود؛

« …. آنچه اکنون بیش از هر چیز فوریت دارد،تدابیریست که با اتخاذ آنها میتوان سطح نیروهای مولدۀ اقتصاد دهقانی را بیدرنگ ارتقاء داد. فقط بدینوسیله میتوان هم به بهبود وضع کارگران نائل آمد و هم به تحکیم اتحاد کارگران با دهقانان یعنی تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا. آن پرولتر یا نمایندۀ پرولتاریا که بخواهد برای بهبود وضع کارگران از راهی غیر از این برود عملأ دستیار گارد سفیدیها و سرمایه داران خواهد شد. زیرا که رفتن از راهی غیر از این معنایش اینستکه منافع صنفی کارگران مافوق منافع طبقاتی قرار داده شود و منافع تمامی طبقه کارگر، دیکتاتوری وی ، اتحاد وی با دهقانان علیه ملاکین و سرمایه داران و نقش رهبری وی در مبارزه بخاطر رهائی کار از زیر یوغ سرمایه فدای منافع بلاواسطه و آنی و جزئی کارگران گردد. » ( ۲۹ )

اینکه اگر طبقۀ کارگر در کشوری به حاکمیت برسد، میکوشد تا ضمن بهبود وضع زیستی خویش ،چشم به رهائی نهائی کار از یوغ سرمایه و منافع آتی خویش ، داشته باشد و با طرح برنامه ها و سیاستهای مناسبی در راه تحقق آنها گام بردارد، امریست مسلم و جای هیچ شبهه ای نیست ولی اینکه بلشویکها در تمامی طول دوران حاکمیت خویش ( بغیر از شش ماهۀ اول حاکمیتشان ) همواره منافع آنی کارگران را به امید رسیدن به فردای بهتری ،فدا کرده بودند و لذا از کارگران همواره انجام کار بیشتر، تحمل رنج و مشقت مرگبارتر ، و قناعت پیشگی فزونتر از روز پیش ، طلب کرده بودند ،بجز نگرشی مذهب گونه به رهائی نهائی کارگران از مذلت نظام سرمایه داری ، چیز دیگری را به اثبات نرسانده بود.  

مطالبی که در صفحات اخیر عرضه گردید ،بررسی جنبه ای از نگرش لنین به اعتراضات کارگری و جایگاه اتحادیه ها در طرح خواسته های صنفی کارگران در مقابل ارگانهای اقتصادی دولتی بود . علاوه بر آن مطالب لازمست به نظرات لنین در ارتباط با نقش  اتحادیه ها در ادارۀ آن دسته از بنگاهها  ئیکه اموراتشان به مدیران خصوصی واگذار شده بود، پرداخته شود.

۲ –  « اتحادیه ها و ادارۀ امور بنگاهها »

 همچنانچه قبلأ مورد اشاره قرار گرفت در شرایط شروع « نپ » ،علاوه بر ارگانهای اقتصادی دولتی که بهدف کسب سود و « مبتنی بر بازرگانی » اداره میشدند ، قسمت دیگری از نهادهای اقتصادی را بخش خصوصی و یا مدیرانی که از « اختیارات کامل دیکتاتوریها» برخوردارشده بودند ،در ازاء تحویل بخشی از سودهای حاصله به دولت ،در اختیار گرفته بودند. واگذاردن ادارۀ بخشی از نهادهای اقتصادی شوروی به مدیران و سرمایه داران خصوصی ،برداشتن قدمهای اولیه ای در پیمودن مسیر رسیدن به « احیای صنایع بزرگ » ، بود. « احیای صنایع بزرگ » ( ۳۰ ) در شوروی ، هدف دور دستی بود که قرار بود طی پروسه ای به آن دست یافته میشد .بزعم بلشویکها ،مرحلۀ آغازین آن پروسه اجرای سیاست مربوط به بالابردن بازدهی کار در جامعه بود. مسلمأ در شرایط آنروز روسیه که توان اقتصادی قبلأ رشد نیافتۀ جامعه بر اثر جریان جنگها ،هر چه بیشتر از پیش ویران گردیده و به قهقرا برده شده بود ، بالابردن بازدهی کار را نمیشد در کوتاه مدت از طریق ارتقاء وسایل تولید ،متحقق ساخت .لذا بلشویکها در بالابردن بازدهی کار به عمده ترین عامل موجود که همانا نیروی کارکارگران روسیه بود ،روی آورده بودند. ضمنأ از طرفی آنها در پیشبرد امورات خویش احتیاج مبرمی به دانش و تخصصهای لازم جهت پیشبرد امورات اقتصادی و تولیدی داشتند . ولی از آنجائیکه اشخاصی که برخوردار از چنان توانائی و کار دانی هائی بودند ، نه در صفوف حزبی و نه در میان کارگران، بطور کافی پیدا نمیشدند ، لذا بلشویکها در صدد اعادۀ « حیثیت » ازمدیران و متخصصانی که قبلأ خود، آنها را محروم از شرکت در ادارۀ امور اقتصاد کرده بودند،برآمده بودند.و از آنها در قبال برآورد کردن خواسته هایشان،طلب همکاری کرده بودند. لذا در مراحل اولیۀ شروع« نپ »  آنها باسپردن بخش چشمگیری از نهادهای اقتصادی به چنان مدیرانی ، دست آنها را در استثمارکردن کارگران شاغل در آن نهادهای اقتصادی،کاملأباز نهاده بودند. در چنان شرایطی بود که رهنمود های لنین در مورد نقش  اتحادیه های کارگری در ادارۀ امور آنچنان بنگاههائی فرموله شده بود. او خود در آن مورد گفته بود ؛

« … موفقیت هر چه سریعتر و پایدارتر در راه احیا صنایع بزرگ- ……………………………………بنوبۀ خود ، در اوضاع و احوال کنونی روسیه بدون تردید تمرکز تمامی قدرت را در دست مدیریت کارخانه ها ایجاب می نماید. این مدیریت که طبق قاعدۀ عمومی بر اساس یکتارئیسی ایجاد شده است باید هم تعیین میزان مزد و هم توزیع پول و جیره و لباس کار و انواع لوازم دیگر را بر اساس و در حدود قراردادهای کلکتیو منعقده با اتحادیه ها و با حداکثر آزادی مانور و موکدترین وارسی موفقیتهای واقعی در امر بالابردن تولید و بی ضرری و سودآوری بنگاه و جدیدترین روش در انتخاب بر حسته ترین و قابلترین مدیران و غیره بنحوی مستقل انجام دهد.

هر گونه مداخلۀ مستقیم اتحادیه ها در ادارۀ امور بنگاهها ،در یک چنین شرایطی باید بدون شک مضر و غیر مجاز شمرده شود. » ( ۳۱ )

آنچه که در آنشرایط از دید لنین و بلشویکها حائز اهمیت درجه اولی بود ،عبارت از « بالابردن تولید و بی ضرری و سود آوری بنگاه » های خصوصی و دولتی بود. زیرا که بالابردن تولید و کسب سود بعنوان مسالح اولیۀ  « احیاء صنایع بزرگ » تشخیص داده شده بود. که البته قصد بلشویکها جهت کسب درآمد و بالابردن تولیدات در جامعه ، فی النفسه و در خود جای هیچگونه ایرادی نبود .بلکه اشتباهات و کجرویهای آنها در چگونگی « احیای صنایع بزرگ » بود .از دید آنها ارتقاء نیروهای تولیدی چنان جایگاه عمده ای را یافته بود که بهر قیمتی میبایستی به آن دست یافته میشد. لذا آنها از طریق استثمار شدید و فداکردن طبقۀ کارگر شوروی، به آن دست یافتند.  در صورتیکه همچنانچه در قسمتهای قبلی هم مورد اشاره قرار گرفت ،در پیشنهادات اقتصادی ایکه مارکس بمنظور شروع سوسیالیسم در جامعۀ مورد نظرش ارائه داده بود، بالابردن تولید و کسب سود جزئی از اهداف اولیه دولت کارگری در شروع حاکمیتش بحساب آمده بود. ولی آنچه که رهنمودهای مارکسی را ازعملکرد و سیاستهای لنینی متمایز میگرداند ، آن بود که مارکس اولأ به دولت کارگری پیشنهاد کرده بود که بخش چشمگیری از سرمایۀ اولیۀ مورد احتیاجش را از طریق بستن مالیاتهای تصاعدی بر سود سرمایه داران و بر حقوق و درآمدهای گزاف درجامعه و …غیره بدست آورد. ثانیآ بنظر او کسب درآمد توسط چنان دولتی ،صرفأ بمنظور بالابردن و ارتقاء ابزار تولید در جامعه  نبود بلکه او همزمان با ارائۀ چنان پیشنهادی ، بهبود وضعیت معیشتی تودۀ زحمتکش جامعه و کوشش در جهت ایجاد خدمات عمومی  را جزء لایتجزای وظائف دولت کارگری در فردای پیروزی سیاسی بحساب آورده بود.( در اینمورد به مطالب مربوطه در قسمتهای قبلی  « بررسی شکست تجربۀ شوروی » مراجعه شود)

 اما در روسیۀ آنزمان انگیزۀ کسب « موفقیت  هرچه سریعتر و پایدارتر در راه احیای صنایع بزرگ» ، چنان حزب حاکم را  در ورطۀ  فشار آوردن بر طبقۀ کارگر شوروی فرو برده بود که آنها تأسی کردن  به هرگونه مضامین و مظاهر مناسبات بورژوائی را تحت ادعاهائی همچون دفاع از حاکمیت کارگران و « سوسیالیسم » ، توجیه میکردند . در پرتو چنان انگیزه ای بود که از « یکتارئیسی مدیران » کارخانه ها و « تمرکز تمامی قدرت در دست » آنها ،دفاع سرسختانه ای شده بود. ضمنأ تحت همان انگیزه ، دست آنچنان مدیرانی « در امر بالابردن تولید و بی ضری و سودآوری بنگاه » ها کاملأ باز گذارده شده بود بطوریکه آنها مختار بودند  با برخورداری از « حداکثر آزادی مانور » ، میزان مزد ،جیرۀ لباس و دیگر مایحتاج کارگران بهنگام انجام کار را ، « بر اساس و در حدود قرار دادهای کلکتیو منعقده با اتحادیه ها » را تعیین کنند.

مسلمأ وجود  قراردادهای کلکتیوی ( جمعی ) که در آنشرایط بین مدیران و اتحادیه های کارگری ،منعقد میشد،نمیتوانست اختیارات مدیران در استثمارکردن شدید کارگران را محدود سازد. زیرا که اولأ در آنشرایط آنچه که نزد دولت بلشویکی الویتی مطلق داشت ، « بی ضرری و سودآوری بنگاه » ها بود. اثرات تبعی چنان ایده ای از طرفی بصورت حمایت های بیدریغ دولتی از مدیران انکشاف یافته  بود و از طرف دیگر به اتحادیه ها هشدار داده شده بود که مبادا خواسته های آنها برای « بسط  دولت کارگری و اقتصاد آن » زیانبخش واقع شوند. تحت چنان شرایطی که اتحادیه های کارگری در چهارچوبۀ اما واگرهای دولتی کاملأ محدود و بی اختیار میشدند، قراردادهای کلکتیو نمی توانست بنفع کارگران منعقد گردد.

 گذشته از اینکه در آنچنان قراردادهائی  نفع مدیران بر منافع کارگران ترجیح داده میشد، با آنوصف ضمانت اجرای آن حد از موارد توافق شده هم ،خارج از محدوۀ مبارزات صنفی و اعتصابی کارگران تعریف شده بود . طبق مضمون قطعنامه های مذکور، در صورت استنکاف مدیران بنگاهها از اجرای مواردی از قراردادهای مربوطه ،اتحادیه های کارگری از طریق دولت اجازۀ پیگیری خواسته های خویش را یافته بودند. که آن هم، باز هرچه بیشتر سبب بی اختیار شدن اتحادیه های کارگری  و تبدیل آنها به زائده های دولت حزبی شده بود.

از طریق ارائۀ  مطالب منعکس در صفحات فوق ،سعی شد وجه سیاسی شرایط مادی حاکم بر جامعۀ شوروی در طی سالهای بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی  ،مورد بررسی قرار گیرد. مسلمأ مسائل سیاسی را نمیتوان جدا از مسائل اقتصادی تصور نمود ،بلکه مسائل سیاسی در حد خود ریشه در واقعیات اقتصادی دارند و همچنین به نوبۀ خود بر آن تأثیر مینهند.لذا ضرورت پرداختن به وجه اقتصادی سیاستها و عملکردهای بلشویکی در طی دورۀ بعد از خاتمۀ جنگهای داخلی ، ایجاب میکند که بطور ویژه به آن بخش از شرایط مادی جامعۀ شوروی ، پرداخته شود . قسمت بعدی حاوی چنان مطالبی خواهد بود.

 

توضیحات :

۱-       انقلاب روسیه ۱۹۲۹-۱۹۱۷ از ای.اچ.کار صفحۀ ۳۴

۲-        ”         ”            ”                   ”    صفحۀ ۳۵

۳-        ”        ”            ”                   ”    صفحۀ ۴۵

۴-        ”       ”             ”                   ”   صفحۀ ۴۶ پاراگراف آخر

۵-       و ۶ –   ”        ”            ”                   ”    صفحۀ ۴۷

* ( کرونشتات جزیره ایست در نزدیکی غرب لنینگراد در خلیج فنلاند .آب خلیج در زمستان میبندد.- توضیحات در مورد کرونشتات مربوط به شمارۀ ۵ که در منبع اصلی آمده است. )

۷ – انقلاب روسیه ۱۹۲۹- ۱۹۱۷ از ای.اچ.کار صفحۀ ۴۵  خط آخر از پاراگراف اول

۸ – مجموعه آثار لنین صفحۀ ۷۹۰ ستون اول پاراگراف آخر

۹ –     ”       ”   ”  صفحۀ ۹۰۸ ستون اول ( مربوط به توضیحاتیکه تحت شمارۀ ۳۲۴  درهمان صفحه وجود دارد)

۱۰ -( وتوضیحات شمارۀ ۱۲ ) مربوط به انقلاب روسیه ۱۹۲۹-۱۹۱۷ از ای.اچ.کار صفحۀ ۴۹ میباشند.

۱۱ – انقلاب روسیه ۱۹۲۹-۱۹۱۷ از ای.اچ.کار صفحۀ ۵۱

۱۳ و ۱۴ و ۱۵- انقلابروسیه         ”      ”     صفحۀ ۵۰

۱۶ – مجموعه آثار لنین صفحۀ ۸۴۱ ستون اول

۱۷ –    ”        ”   ”  صفحۀ ۷۸۲ و همچنین توضیحات مربوط به شمارۀ ۳۲۲  در صفحۀ ۹۰۸ همان منبع

۱۸ –   ”        ”   ”  صفحات ۷۹۰ و ۷۹۱

۱۹ –  ”        ”   ”   صفحات ۷۹۰ و ۷۹۱ و همچنین صفحات ۸۲۸ تا ۸۳۳ ازهمان منبع

۲۰ – انقلاب روسیه ۱۹۲۹- ۱۹۱۷ از ای.اچ.کار صفحۀ ۴۷ پاراگراف آخر و صفحۀ ۴۸ پاراگراف اول

۲۱ – مجموعه آثار لنین صفحۀ ۶۲۳ ستون دوم پاراگراف سوم

۲۲ –    ”       ”    ”  صفحۀ ۸۲۸ ستون دوم پاراگراف ماقبل آخر

۲۳ – و ۲۴ – ”      ”  صفحۀ ۸۲۹

۲۵ –           ”      ”  صفحۀ ۸۲۹ ستون دوم پاراگراف آخر و صفحۀ ۸۳۰ ستون اول پاراگراف اول

۲۶ – و ۲۷ – ”     ”   صفحۀ ۷۴۵

۲۸ – و ۲۹   ”     ”  صفحۀ ۸۰۳

۳۰ و ۳۱ –   ”    ”  صفحۀ ۸۳۰