بررسی شکست تجربهً شوروی / قسمت نهم

کمون پاریس وتجربۀ شوروی  

ازجملهً سیاستهای شش ماههً اول حاکمیت بلشویکی ،که از مارس ۱۹۱۸ ببعد،ازآنها عدول شد،به اجرای گذاشتن اصول کمون پاریس بود. تعیین حداکثر حقوق ودستمزدهای پرداختی به میزان دستمزد  یک کارگر متوسط ، یکی از آن اصولی بود که برای اولین باردرکمون پاریس تجربه شده بود که بلشویکها کوشیدند،کلیشه ای ازآنرا، بهمراه دیگر بخشهای اصول کمون پاریس، به اجرا درآورند. درمورد سیاست بلشویکی تعین میزان حقوق و دستمزد ها ،درصفحات قبلی مطالبی ارائه شد. لنین درمورد درپیش گرفتن وعدول از آن مورد مشخص ،چنین گفته بود:

« اکنون ما مجبور شده ایم بوسیلۀ قدیمی، یعنی بوسیلۀ بورژوائی، متوسل شویم و درمقابل « خدمتگذاری» بزرگترین کارشناسان بورژوآ با پرداخت حقوقی بسیار گزاف باآنان موافقت نمائیم……………………………………………………………

روشن است که چنین اقدامی بمعنای مصالحه و عدول از آن اصول کمون پاریس و هر نوع حکومت انقلابی است که بموجب آن حقوق باید به سطح دستمزد یک کارگر متوسط برسد و با مقام پرستی نه در گفتار بلکه در کردار مبارزه شود.» ( ۱ )

مسلمأ پرهیز از اجرای اصول کمون پاریس و در پیش گرفتن سیاستی متضاد با مضامین آن اصول ،در حد خود دلیلی بر عدم موفقیت و شکست بلشویکها در اجرای آنچه که خود « سوسیالیسمش » نامیده بودند، بود.

اینکه دولتهای متمدن ،همواره عملکردها و سیاستهای دوره های قبل خود را مورد بازبینی قرارمیدهند و در حد امکان میکوشند تا کمبود ها ویا نواقص شناخته شدۀ سیاستهای خود را رفع نمایند ،امری بدیهی و پسندیده ایست . بخصوص عملکردهای دولت انقلابی حاصل از قیامی توده ای درفردای شروع حاکمیت،بعلت تثبیت نشدن و قوام نیافتن ارگانهای متعارفش ،میتواند در راستای تأمین منافع طبقۀ قیام کننده، دچار تغییر و تحولات زیادی گردد. ولی عدول از اجرای اصول کمون پاریس بعد از تجربۀ شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی،بخشی از بروزات مربوط به دوری گزیدن از اجرای الگوئی از ادارۀ امور جامعه بود،که از همان بدو حاکمیت بلشویکی میشد در پرتو مقداری از واقع بینی انقلابی ،به غیر عملی بودن آن  الگو، در شرایط ویژۀ آنزمان روسیه ،پی برد. لنین در ماههای قبل و بعد از شروع حاکمیتش،پنداشته بود که آنچنان الگوئی هم به آسانی قابل اجرا است و هم اجرای آن میتواند تنها راه برون رفت روسیه از فلاکت و پای نهادن در درگاه « سوسیالیسم » باشد.او هرگونه مخالفت بانظرات خویش در آن مورد را تخطئه کرده و آنرا بورژوائی خوانده بود. اما او بهمراه دیگر بلشویکها ،بعد شش ماه به اجرا گذاشتن آنچنان الگوئی،تحت فشار واقعیّات  به غیر عملی بودن آن پی برده و مجبور به عدول از اجرای آن شدند. آنها در آن حالت ، باز هم بری از همان واقع بینی ،بطرف مسیر دیگری از ادارۀ امور جامعه، تغییر ریل دادند.در آن مسیر آنها به استثمار شدید کارگران و سلب اختیار کردن کامل از کمیته های کارگری در ادارۀ امور جامعه، رسمیت دادند .بعبارت دیگر بلشویکها بعد از شش ماه حاکمیت برروسیه با صدور فرمانها ئی ویا در پی اجرای تصمیمات حزبی ،از سیاست های قبلی خویش مبنی بر اجرای کنترل کارگری بر ادارۀ امور اقتصاد جامعه واجرای اصول کمون پاریس ،عدول کردند.که قبل از پرداختن به چگونگی تغییرات حاصله در سیاستهای شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی ، بجاست به ابهاماتی که براثر ادبیات سیاسی بلشویکی و تبلیغات کارگزاران بعدی آنها ،به بخش چشمگیری از انقلابیون مدافع طبقۀ کارگر،القاء شده است ، اشاره ای بشود.

اینکه حاکمیت بلشویکی بعد از مرگ لنین همجهت و همخوان با منافع طبقۀ کارگر شوروی ، پیش نرفت، واقعیتی بود که امروزه کمترین شبه ای درآن مورد بجای مانده اشت.ولی آنچه که تاکنون در رابطه با تجربۀ شوروی توّهم برانگیز بوده است،چگونگی تجربۀ حاکمیت بلشویکی در دوران حیات خود لنین بوده است. براثر چنان ابهاماتی ، نزد خیلی ها مضامین لنینی ، علیرغم تمامی کجرویها و اشتباهات اساسی اش،بعنوان الگوئی از مبارزه که گویا در راستا و همجهت با مارکسیسم بود ،بعنوان راهنمای عمل قرار میگیرد.

امروزه گفته میشود که بلشویکها در مدت مشخصی ازتاریخ، یعنی در مدتی که لنین در راس حاکمیت روسیه قرار داشت ،علیرغم تمامی انحرافات و کجرو یهایشان ،موفق به « شکست » بورژوازی شدند. اینچنین حکمی ،از دهه های گذشته بصورتی دیگر صادر شده است و امروزه نیز همچنان ورد زبان مدافعین آن میباشد. آنها مدعی اند که بلشویکها در زمان حاکمیت لنین برروسیه، از لحاظ سیاسی موفق به شکست بورژوازی وایجاد حکومتی کارگری بر روسیه شدند! طبق چنان ادعاهائی گویا صرفأ مسائل اقتصادی بود که باعث شکست حاکمیت بلشویکی شدند! لذا بنا به چنان برداشتهائی چگونگی شروع و تداوم سیادت سیاسی بلشویکی در طی دوران حاکمیت لنین ، الگوئی شده است که تا به امروز سرمشق بخشی از عدالتخواهان و کارگران مبارز قرار گرفته است.

 جدا از موارد فوق، گروهی دیگر از انقلابیون با تأثیر از ادبیات سیاسی بلشویکی ،مبارزه به شیوۀ لنینی را تنها شیوۀ کارگری و« درست » جهت ادامۀ انقلاب فوریه – مارس ۱۹۱۷ در روسیه، بحساب میآورند.لذااز نظر آنها، چگونگی شروع و تدام حاکمیت بلشویکی در زمان حیات لنین،بعنوان تنها معیاری تلقی میشود که گویا امروزه بایستی هرگونه مبارزات کارگری ویا برآمدهای مبارزاتی توده ای ،در آنچنان شابلونی قرار گیرد. بر اساس آنچنان نگرشی ،در کشوری مانند ایران ،سازمان ها و یا احزاب « کارگری» متعددی تشکیل شده است که اعضا و فعالین هر یک از آنها ،عمدتأ از روشنفکران انقلابی مدافع طبقۀ کارگر تشکیل شده است. و این درحالیست که مبارزات و جنبشهای  کارگری سوخت و سازی جدا از فعالیت مبارزاتی آنچنان سازمانهائی را دارند. رهبران هر یک از آن سازمانها ،خود راتنها نمایندۀ برحق و رهبرطبقۀ کارگر و دیگران را « منحرف و یا کج فهم» بحساب میآورند. لذا هر یک از آنها، همین امروز که در اپوزیسیون جمهوری اسلامی قرار دارند ، هر گونه همکاری مبارزاتی با دیگر همگنان خود را بعنوان سازشی « غیر اصولی » قلمداد میکند.آنها توقع دارند که دیگر سازمانهای مورد نظر ،تحت رهبری آنها قرار گیرند. همه رهبران آن سازمانها در ظاهر دم از  دموکراسی وضرورت وجود آزادیهای سیاسی در جامعه میزنند. و این درحالیست که آنها امروزه تحمل هیچگونه دگر اندیشی ای رادر درون تشکیلات خود ندارند. در پرتو برخورداری از چنان موضع انحصار گرایانه ای، اگر آنها در فردا بنا به هر دلیل فرضی ای  حاکمیت سیاسی را بکف آورند،هیچ تضمینی نیست که بلشویک وار همۀ دگراندیشان درون طبقۀ کارگر ویا سازمانهای هوادار آن گرایشات را سرکوب ویا مجبور به تبعیت از خود، نکنند.( بقول معروف سالی که نکوست از بهارش پیداست.) طبق آنچنان قضاوتهائی هر برآمد مبارزاتی توده ای ویا کارگری که خارج از شابلون معیارهای فکری آنها قرار گیرد،«آب به آسیاب بورژوائی می ریزد وغیر انقلابی» قلمداد میگردد. دارندگان چنان دیدگاهی هرگونه بررسی و بازبینی ای از تجربۀ شوروی را بشرط دفاعش از سنتها و سیاستهای مبارزاتی لنین ،جایز میشمرند. در غیر آنصورت آنها با طرح سئوالات مخصوصی که در چنتۀ خویش تهفته دارند ، هر نقد مستدلی از سنتها و نگرش مبارزاتی لنین را نادیده میگیرند. مضمون یکی از آن سئوالهای مورد نظر که به شکلهای مختلفی از جانب آنان مطرح میشود اینست ، علیرغم عقب افتادگی روسیه و ضعف وجود اجتماعی طبقۀ کارگر و ….غیره و غیره،آیا بلشویکها میبایستی انقلاب را ادامه میدادند یا نه ؟ از دید چنان انقلابیونی بغیر از مسیر لنینی « ادامۀ انقلاب»، هیچ شقوق انقلابی دیگری نه در شرایط ۱۹۱۷ در روسیه و نه در شرایط امروزی، قابل تصور نیست. مسلمأ در مورد روسیه بایستی گفت که گذشته ها گذشته است و امروزه نمیتوان آب رفته ( در روسیه ) را به جوی بازگرداند.ولی اگر امروز نمیتوان وقایع گذشته را تغییر داد، در عوض میتوان با تعمق بیشتری از تکرار کجرویهای بلشویکی پرهیز کرد.طی مطالبی که در قسمتهای قبلی ارائه شدند، سعی شد مستدل گردد که شیوۀ بلشویکی ادامۀ انقلاب فوریه – مارس ۱۹۱۷ شیوۀ درستی نبود. مطالب مربوط به قسمتهای قبلی « بررسی شکست تجربۀ شوروی» ،بخصوص مطالب قسمت هشتم آن ، کوششی است که قصد دارد نشان دهد که شیوۀ درست ادامۀ آن انقلاب میتوانست وجود داشته باشد. و امروزه هم  آن شیوه و اصول مورد نظر میتواند در مبارزات کارگری و یا در فردای پیروزی سیاسی آن طبقه مفید و راه گشا باشد.

با ارائۀ مطالب مربوط به قسمت هشتم این بررسی ، سعی شد مستدل گردد که سالها قبل از شروع حاکمیت بلشویکی، شیوه درست و الگوی واقع بینانه ای ، از جانب مارکس پیشنهاد شده بود.که طی آن به چگونگی شروع و تداوم انقلاب کارگری پرداخته شده بود.اما بنا به دلائی که تا کنون ارائه شده اند ،لنین به شیوۀ دیگری در صدد ادامۀ انقلاب فوریه- مارس ۱۹۱۷ برآمده بود. تسلط و چیره شدن  دیدگاه لنینی در روسیه سبب شد که  تنها یک تعبیر و آنهم تعبیری غلط از شروع و ادامۀ انقلاب به جامعۀ کارگری در جهان القاء گردد. و همان تعبیر کماکان نزد بسیاری از انقلابیون امروزی معتبر است.     

آنچنان نظراتی که فوقأ به بروزاتی از آنها اشاره شد، عمری طولانی بقدمت شروع تجربۀ شوروی تا به امروز را دارند. که بطور ویژه و جداگانه  پرداختن به هریک از آن  نظرات و بروزات تبعی آنها ،مستلزم  فرصت و امکانات معینی است که در چهار چوب امکانات و فرصت مربوط به « بررسی شکست تجربۀ شوروی » نمیگنجند. ولی « بررسی شکست تجربۀ شوروی » ،اگر چه نه در جزئیات و بطور ویژه ، بلکه در بیانی کلی چنان نظراتی را هم بمصاف میطلبد. بطور نمونه مطالب مربوط به قسمت هشتم بنا به ضرورت معینی ، به ارتباط  بخشی از نظرات مارکس با تجربۀ شوروی، پرداخته است. که جواب ضمنی به سئوالاتی که نمونه ای از آن فوقأ عرضه شد، جزئی از ضرورت مورد نظر میباشد.که البته همان ضرورتها بازهم ایجاب میکند که علاوه بر مباحث قسمت هشتم ،به تجربیات کمون پاریس و نظر مارکس در آن مورد ،پرداخته شود.نظر مارکس در مورد کمون پاریس میتواند بعنوان معیاری در سنجش عملکردهای شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی ، بکار آید.لذا قسمت حاضر به آن مباحث میپردازد.

در هرحال بعد از ارائۀ مباحث معترضۀ فوق لازم است در ادامۀ بررسی تجربۀ شوروی گفته شود که بلشویکها در طی دورۀ شش ماهۀ اول حاکمیت حویش، مضامینی قانونی وضع کرده بودند که بر بستر اجرای آنها،گروه ها و کمیته های مجزای کارگری هر یک بگونه ای در صدد کسب دستآوردهای ناپایدار و موقتی برآمده بودند.که حفظ و یا تداوم بخشیدن به آن دستآوردها امکان ناپذیر بود.زیرا که وضع آنچنان قوانین و یا صدور فرماتهای مربوطه، نه اینکه در جهت رفع آشفتگی و وخامت اقتصادی موثر نبودند بلکه اجرای آن فرامین  و در پیش گرفتن آنچنان شیوه هائی از ادارۀ امور اقتصاد،هر چه بیشتر از پیش بر وخامت و آشفتگی اقتصادی روسیه افزوده بود. بطوریکه ادامۀ آنچنان وضعی امکان ناپذیرشده بود. پس عدول از اجرای اصول کمون پاریس توسط بلشویکها را بایستی در بستر پرهیز اجباری آنها از تداوم اجرای نا موفق سیاستی وسیع و دامنه دار تر ، مدنظر قرار داد.زیرا که در پیش گرفتن آن سیاست که سعی در اجرای اصول کمون پاریس ،بخشی از آنرا تشکیل داده بود،باعث ویرانی و آشفتگی هرچه بیشتر از پیش وضع اقتصادی جامعه، در شش ماهۀ اول حاکمیت بلشویکی ، شده بود.که بحث بیشتر درآن مورد به بعد از ارائه مطالب مربوط به کمون پاریس موکول میگردد.

همچنانچه خودلنین هم گفته بود،پرداخت حقوقهای گزاف« مصالحه وعدول از اصول کمون پاریس » بود. ولی آیا بلشویکها پس ازشش ماه حاکمیت خویش برروسیه، فقط در آنمورد بود که ازاجرای اصول کمون پاریس عدول کرده بودند یا اینکه اجرای دیگر اجزاء اصول کمون پاریس و فرمانهای بلشویکی در مورد چگونگی کنترل کارگری بر تولید و توزیع فرآورده های صنعتی را هم متوقف وبجای آنها روشهای متعارف بورژوائی را انتخاب کرده بودند؟ آیا پرداخت حقوقهای گزاف فقط شامل حال بزرگترین کارشناسان بورژوائی شده بود، یا اینکه بلشویکها دوباره به اکثر شرایط  سیاسی واقتصادی پیشنهادی بورژوازی ومدیران وکارشناسان آنها، تن درداده بودند ؟ به این چنین سئوالات و جوابهای مربوطۀ آنها ، درصفحات بعدی پرداخته خواهد شد. ولی قبلأ  دررابطه با عدول بلشویکها از اصول کمون پاریس باید گفت که علت اساسی عدم موفقیت آنها دراجرای اصول کمون پاریس درروسیهً آنزمان،از طرفی مربوط به غیر واقعی وتخیلی بودن طرح اقتصادی اولیه شان، که ثمرهً مطلوبی حاصل نگردانید، بود.واز طرف دیگرشرایط مادی مشخص روسیه هم پذیرای اجرای اصول کمون پاریس نشده بود. دراین مورد ، طی بررسی های مربوط به سیاست وعملکردهای بلشویکی در« دورهً تنفس» که مبتنی بر باز بینی از عملکردهای شش ماهۀ اول حاکمیت آنها،خواهد بود، مطالب بیشتری عرضه خواهد شد.ولی قبل ازپرداختن به آن مسائل لازمست  تجربیات کمون پاریس بطور مختصر مورد بررسی قرارگیرند. لذا جهت یادآوری، اشاره ای کوتاه به اتفاقات حاصله در پاریس  آنزمان  مفید خواهد بود.

اشاره ای کوتاه و تیتروار به اتفاقات پاریس ازتاریخ ۱۹ ژوئیهً ۱۸۷۰ تا۲۸ ماه مه ۱۸۷۱ ( ۲ )

۱ – حوادث زمینه ساز ایجاد کمون پاریس؛ عبارت بودند از اینکه در ۱۹ ژوئیهً ۱۸۷۰ با حملهً فرانسه به آلمان جنگی بین آن دوکشور درگرفته بود که در۲ سپتامبر همان سال « ارتش فرانسه در سدان متلاشی میشود وناپلئون سوم اسیر میگردد.» . دو روز بعد از واقعهً شکست ارتش فرانسه ،یعنی درچهارم سپتامبر همان سال،درفرانسه اعلام حکومت جمهوری شد ودولت بورژوائی تحت عنوان ، دولت « دفاع ملی» که بعداً به دولت خیانت ملی مشهور شد،تشکیل شده بود.از وقایع مهم دیگر درهمان مقطع زمانی ،محاصرهً شهر پاریس بوسیلهً ارتش آلمان در۱۸ سپتامبر همان سال بود.نمایندگان مجلس ملی که در۸ فوریهً ۱۸۷۱ انتخاب شده بودند، پنج روز بعد از انتخابات تشکیل جلسه دادند. از ۶۳۰ نمایندهً حاضر در آن مجلس، ۴۳۰ نفر آنان از سلطنت طلبان یعنی طرفداران ناپلئون سوم، بودند. کمتر ازدوهفته بعداز تشکیل مجلس،قراردادصلحی بین آلمان وفرانسه منعقد گردید که بموجب آن ، قرارگذاشته شد که شهر آلزاس وبخشی ازشهر لرن به همراه  غرامت نقدی سنگینی درازاء آزاد کردن ۴۰۰۰۰ نفر ازاسرای جنگی فرانسه نزد آلمان، به دولت آلمان پرداخت شود.آلمان تا دریافت تمامی غرامت تعین شده،تصمیم به تداوم محاصره پاریس گرفته بود.

در ۱۸ مارس ۱۸۷۱  کارگران مسلح که بعد از شکست ارتش ناپلئون، نیروی عمدهً جمهوریت را تشکیل داده بودند،اقدامات دولت جدید راخیانت به فرانسه تلقی کرده وبا تشکیل گارد ملی، انقلاب را آغاز کردند. دولت بورژوائی همراه اعوان وانصارش به ورسای گریخت وقدرت حاکمه دراختیار کمیتهً مرکزی گارد ملی قرار گرفت.همان روز ۱۸ مارس، روز « اعلام موجودیت کمون پاریس بود که کمیته مرکزی گارد ملی قدرت را به کمون واگذار کرد. درهمان زمان آلمان باآزاد کردن ۱۰۰۰۰۰ نفراز اسیران فرانسه، فراترازتعهد اولیهً خودعمل کرده بود.وبدان منوال ارتش دولتیان درورسای را بطور چشمگیری تقویت کرد.

 چهار روز بعد از اعلام موجودیت کمون پاریس، در شهرهای لیون ومارسی هم کمونهائی ایجاد شده بودند که البته عمری و قدرتی کمتر از کمون پاریس داشتند.

۲ – ایجاد کمون پاریس درشرایط تلاشی نظام سلطنتی وایجاد جمهوری نیم بندی درفرانسه،حاصل شد. نیروی کمون بخش عمدهً نیروی مسلح جمهوری را تشکیل داده بود.کمون مدت بیشتر از دو ماهی دوام آورد،که درتمامی طول آن مدت،تحت محاصره نظامی واقتصادی ارتشهای آلمان ونیروهای دولت درورسای قرار گرفت. نهایتاً در فاصلهً ۲۸- ۲۲ ماه مه همان سال درحالیکه « جنگندگان کمون درجنگهای خونین خیابانی قهرمانانه با قوای نابرابر ضد انقلابی ورسای مصاف ..» میدادند،از نیروهای دولتی شکست خوردند وبا شکست آنها اقدامات وتجربیات کمون پاریس متوقف شد.

۳ – درفاصلهً مه- ژوئن « ضد انقلاب درپاریس دست به انتقام بیرحمانه ای میزند: تیربارانهای دسته جمعی وتبعید دهها هزار نفر ازجملهً وقایعی » بودند که آنها آفریدند.

مضمون و محتوای حاکمیت کمون پاریس؛

۴ – از روز ۱۸ مارس ۱۸۷۱ سران عمدهً بورژوازی پاریس بهمراه ادارات مربوطه واعوان وانصارش،به ورسای فرار کرده بودند.بافرارآنها ،کارگران و دیگر زحمتکشان پاریس،باضافهً طبقهً متوسط یعنی دکانداران ،تجار ، بازرگانان وشهروندان پاریسی تحت نظام کمونی ، پاریس را در ظرف کمتر از سه ماهی اداره کرده بودند.

۵ – امورات کمون  به شیوه ای دموکراتیک اداره میشد ،که بعدها شیوۀ ادارۀ کمون  بنام اصول کمون پاریس شناخته شده است.

۶ – کمون در طول کوتاه عمرش اقدام به اجرای کارهای مفید بسیاری کرد که از جمله عبارت بودنداز؛

الف : تعیین میزان حداکثر حقوق ودستمزدها ی پرداختی ، برابر با حقوق یک کارگر متوسط.

ب : ایجاد سیستم دموکراتیکی بمنظور اعمال ارادهً جمعی تودهً مردم بر ادارهً امور جامعهً خویش. طبق نظام کمون تمامی مسئولین ومجریان رده های مختلف ادارهً امور جامعه،از طرف تودهً مردم بطور مستقیم انتخاب میشدند.واز طرفی دیگر ، همان مردم از حق برکناری مستقیم هریک از مسئولین امور،برخوردار بودند.آنها در هرزمان که خود تشخیص میدادند،حق داشتند هریک از مسئولین را برکنار و دیگری را بجایش برگمارند.

ج : درنظام کمون ،دولت درمورد ادارهً امور جامعه هم  تصمیم میگرفت وهم خود مجری تصمیمات خویش بود.

د : تسلیح همگانی ،بجای ارتش ونیروهای سرکوبگر قبلی معمول شد.

 

بغیرازموارد فوق،کمون پاریس درطول عمر کوتاهش کارهای مفید دیگری همچون حذف ارتش وکارمندی دولت که بجای آنها شرکت داوطلبانه افراددرقبال دریافت حقوقی که حداکثرآن معادل دستمزد یک کارگر متوسط بود و لغو بدهی ومال لاجاره های معوقه و غیره وغیره را انجام داده بود.اصول کمون پاریس برمبنای کارهای بسیار مفید وپسندیده ایکه کمون در طی عمر کوتاهش انجام داده بود،فرموله شدند.

آن کارهای مفید بربستر وجودشرایط مادی ویژه ای، درمدت بسیار کوتاه وتنها دریک شهرمعین که دولت انقلابی ومردمانش درتمام طول عمرکمون درسنگرهاویادرمیادین جنگ مشغول دفاع ازخودودستآوردهای خویش بودند،به انجام رسیده بودند.بعبارتی دیگر شرایط مادی ویژه پاریس در آنزمان هم خالق و هم مهد نابودی نظام کمون پاریس بود .

اهدافی که کمون قصد دستیابی به آنرا کرده بود ویا عملکردهای عدالتگرانه ودموکراتیکی که درپیش گرفته بود،ازدید هرآدم منصفی که انگیزهً کسب سود تخدیرش نکرده باشد،پسندیده وانسانی جلوه خواهند کرد.ولی متاًسفانه کمون نه توانست به اهدافش برسد ونه اقلاً توانست که  دستآوردهایش را حفظ کند.اماً علیرغم اعزاز اهداف وعملکردهائی که کمون پاریس در مدت کوتاه عمرش به انجام رسانده بود،تقلید کلیشه ای ازآن اصول درهرشرایط متفاوت ازشرایط پاریس آنزمان،نمیتواند نتایج مطلوبی ببارآورد.

گرچه شرایط مادی ویژه ایکه حاکم بر پاریس آن زمان ، بستر ایجاد آن تجربیات نیک شده بود. ولی همان شرایط دربرگیرندهً عوامل نامساعد ومخربی بود که تداوم  تجربیات نیک کمون پاریس را غیرممکن ساخته بود. بعبارتی دیگر؛گرچه شرایط مادی ویژه پاریس درآندم،خالق تجربیاتی بودکه براساس آن تجربیات اصول کمون پاریس فرموله شدند،ولی بخشی از همان شرایط ویژه،زمینه ساز ومسبب شکست نظام کمون پاریس بود.

از خود گذشتگی کموناردها وانقلابیون پاریسی ،در کنار وجود دولتی که دوماه از توانائی های لازم جهت در هم شکستن مقاومت انقلابیون پاریسی ،بی بهره بود، جزء اساسی ترین عواملی بودند که باعث خلق نظام کمون پاریس شدند . ولی در کنار آن صفات و رفتار پسندیده و ضعف قوای دولتی،انقلابیون پاریسی مرتکب اشتباهات و کجرویهای اساسی دیگری شده بودند،که آن اشتباهات بهمراه خود آمادگی قوای دولتی و تأثیر عوامل دیگری که خنثی کردن آنها در آن شرایط مشخص از اراده و توانائی انقلابیون پاریسی خارج بود،  باعث شکست کمون پاریس شدند. مارکس بموقع،  باارائۀ رهنمود های خود به کارگران فرانسه ، کوشیده بود آنها را از روبروشدن با عوامل مخرب و بازدارنده ایکه سر راه مبارزۀ طبقاتی آنها قرار گرفته بود ، برحذر دارد. ولی علیرغم هشدارهای او نظام کمون پاریس ضمن ایجاد شدن و تجربۀ دوماهۀ عمرخود، در مواجهه با آن عوامل بازدارنده و مخرب از پای در آمد.

جایگاه عوامل بازدارنده و شرایط نامساعدی که زمینه ساز شکست تجربۀ کمون پاریس شده بودند ، بعدأ در پویۀ شروع « سوسیالیسم » لنینی در شوروی، نادیده گرفته شدند. وپایه های ایجاد « سوسیالیسم » در کشور دهقانان خرده پا، صرفأ بر ازخود گذشتگی پیشروان کارگری و انقلابیون طرفدار آن طبقه، گذارده شد. مسلمأ چنان زیر بنائی سست تر از آن بود که بتواند زیر بار اقدامات بلشویکی مبنی بر « قطع ارتباط کامل با جمیع مصالح سرمایه » ،تاب آورد.

مارکس به هنگام وقوع قیام کارگران ودیگرزحمتکشان پاریسی،درقید حیات بود.اگرچه اوخوددرآنزمان درپاریس حضور نداشت وشخصاً درجرگهً حوادث وهمراه پاریسیان نبود. ولی اواز دور بطور فعالانه توسط ارتباطات گسترده و تنگاتنگی که توانسته بود باانقلابیون درپاریس ویادرشهرهای دیگرفرانسه  برقرارکند،اوضاع شهرپاریس،عکس العمل وتوطئه های ضد انقلابیون درخارج ازپاریس برعلیه کموناردهارازیرنظرداشته بود.وپاریسیان راازرهنمودهای خویش آگاه ساخته بود. لذا او اموراتی، همچون اجرای سیاست کاهش حقوق ودستمزدها وسپردن تمام مناصب اداری،قضائی وآموزشی به مسئولینی که ازطریق آراء عموم مردم انتخاب میشدند ویا اینکه منفصل شدن هریک ازمسئولین از وظائف مربوطه درهرزمان لازمی توسط همان مردم ودیگر اقدامات انقلابی کموناردها را، تماماً از دور مد نظر خویش قرار داده بود.اوچه قبل ازوقوع قیام کارگران درپاریس وچه درجریان تجربه ومبارزات آنها ویا بعداز شکست کموناردها ،عملکردها و مواضع مبارزاتی آنهاراتجزیه وتحلیل نموده بود. اوعلاوه برارائهً رهنمودهای معین و تأیید جنبه های درست مواضع آنها و کارهای نیکشان، همچنین بخشهای مشخصی ازمواضع کموناردهاوعملکردهای آنهاراموردانتقاد قرارداده بود.بدیهی است که درطی آن سه مرحله،او نیروی طبقاتی وشرایطی که فرانسه درآن قرارگرفته بود را،مناسب شروع وتداوم نظام سوسیالیستی ،بحساب نیآورده بود.رواین نظر درموارد مشخصی انقلابیون پاریسی رامورد انتقاد قرارداده بود. ولی با تمام این تفاصیل او،همواره نفس مبارزه آنها را تأیید کرده و آنراستوده بود .

مارکس ضمن تاًثیر گذاری بر عملکردهای کموناردها و پاریسیان ،خود نیز همچنین از ابداعات نیک آنها بهره ودرس میگرفت. تنها تغییری که مارکس،بنا به درسگیری ازتجربیات کمون پاریس،درمواضع قبلی خود،راجع به امکان شروع وتداوم نظام سوسیالیستی (درپیشرفته ترین کشورها) ،داده بود،فقط دریک مورد مشخص بود که بصورت اصلاحیه ای به متون قبلی مانیفست اضافه شد. اصلاحیهً مارکس درآن مورد مشخص چنین بود؛ « طبقهًً کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر وآماده ایرا تصرف نماید وآنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد. » ( ۳ ) او با گنجاندن و ذکر آن اصلاحیه در مانیفست ، تأکید دوباره ای بر درون مایه و اصول حاکم بر رهنمود های موجود در مانیفست، ( که در قسمت هشتم به آنها اشاره شد)، مبنی بر چگونگی شروع و تداوم حاکمیت کارگری،کرده بود. ذیلاً به بخشهائی از بیانات وموضع گیریهای مارکس در مورد کمون پاریس، اشاره خواهد شد.

برآورد مارکس ازتوانائی وجود اجتماعی طبقهً کارگر فرانسه که کارگران پاریس ،بخش محدود و زیر مجموعه ای از کارگران سراسر فرانسه  را تشکیل داده بودند،در۱۰ سپتامبر ۱۸۷۰ یعنی شش ماه قبل از تشکیل کمون پاریس، چنین بود:

« طبقهً کارگرفرانسه،درشرایط بی نهایت دشواری قرارگرفته است.هرنوع تلاش برای سرنگونی حکومت جدیددربحران کنونی که دشمن تقریباً پشت دروازه های پاریس است،یک عمل دیوانه وار ازروی  نا امیدی است.کارگر فرانسه باید وظیفهً خودرا به عنوان عضو اجتماع انجام دهند ودرعین حال نباید به وسیلهً خاطرات ملی ۱۷۹۲ تحت تاًثیرقرارگیرند.آنطوریکه دهقانان فرانسه تحت تاًثیر خاطرات ملی امیراطوری اول قرارگرفتند.کارگران وظیفهً تکرارگذشته راندارند،وظیفهً آنها ساختمان آینده است.آنان باید با خونسردی وقاطعیت از امکان مساعد آزادی ناشی ازجمهوری،برای کارسازمان طبقاتی خاص خوداستفاده کنند.چنین سازمانی نیروی هرکولی تازه ای،برای احیاء فرانسه وکوشش مشترک،یعنی آزادی کار به آنها خواهد بخشید.سرنوشت فرانسه بستگی به انرژی وحزم آنهاست.» ( ۴ )

علیرغم هشدارهای مشخص وروشن مارکس به کارگران فرانسه،کارگران پاریس در۱۸ مارس ۱۸۷۱ حکومت را فراری دادند ودرهمان روز،موجودیت کمون پاریس رااعلام کردند وخودنیز حاکمیت سیاسی رادراختیارنمایندگان کمون گذاشتند. مارکس علیرغم اینکه اقدامات مبارزاتی کارگران پاریسی ،مطابق هشدارهای قبلی اش نبود،ولی او بهنگام ویا پس ازعمل مبارزاتی کارگران پاریس،ازاقدامات انقلابی آنها، دفاع سرسختانه ای کرده بودوبا ارائهً رهنمودهای مفید خود،به آنها یاری رسانده بود.

کارگران پاریس بعدازگذشت شش ماه از ارائهً رهنمودهای اولیهً مارکس ، درشرایطی قرار گرفتند که بااقدامات انقلابی خود ضمن بکارگیری بخشی از رهنمودهای اولیهً مارکس ،حزم ودوراندیشی لازمی که اوپیشنهاد کرده بود را،ازدست داده بودند.مارکس شش ماه قبل از ایجاد کمون پاریس، « هرنوع تلاش برای سرنگونی حکومت جدید در بحران » آنروزی فرانسه را ،مفید بحال مبارزه طبقاتی کارگران بحساب نیآورده بود. طبق آن مضامین لازم بودکه کارگران اول « باخونسردی وقاطعیت از امکانات مساعد آزادی ناشی از جمهوری برای کار سازمان طبقاتی خاص خود استفاده» میکردند. او در آنشرایط به طبقۀ کارگر فرانسه توصیه کرده بود که با استفاده از آزادیهای بدست آمده در جهت ایجاد و تحکیم هرچه بیشتر سازمان طبقاتی خود آنان،بکوشند.

هشدارهای  مارکس در آنشرایط  به کارگران فرانسه برآن اساس بود که کوشش در جهت سرنگون کردن حکومت جدید، وآنرا ساقط کردن ،باعث قرار گرفتن بارگرانی بر شانه های ضعیف کارگران فرانسه میشد.مسلمأدر آنشرایط ،نیروی طبقاتی و سازمان خاص طبقۀ کارگر فرانسه نمیتوانست زیر چنان بارگرانی، تاب آورد. بهمین منظور مارکس شش ماه قبل از ایجاد کمون پاریس ، به طبقۀ کارگر فرانسه توصیه کرده بود که جایگاه طبقاتی خود را ، در جامعۀ آنروز فرانسه بدرستی در یابند. زیراکه در آنشرایط طبقۀ کارگر نیروی اصلی بافت طبقاتی آن کشور را تشکیل نداده بود.بلکه غیر از طبقۀ کارگر، اقشار و طبقات غیر کارگری دیگری وجود داشتند که هر یک بنوعی در چهار چوب جمهوری و تحولات دموکراتیک مربوط به آن ،زی نفع بودند.

همچنانچه قبلاً ذکر گردید علیرغم هشدارها و رهنمود های قبلی مارکس،کارگران پاریس، که خود بخشی و زیر مجموعه ای از طبقۀ کارگر فرانسه را تشکیل داده بودند، به قیام برخاستند وخارج از توان طبقاتی خویش و شرایط مادی حاکم بر فرانسه و بویژه بر پاریس آنروز،درپی ایجاد نظامی کمونیستی برآمدند.باآنوصف مارکس مضامین هشدارهای قبلی خودراسد راه دخالت فعالش دروظائفی که کمون خود را ملزم به اجرای آنها کرده بود، نساخت. اوبهنگام شروع نطام کمون ودرطی مدتی که آن نظام توانسته بود برقراربماند،با ارائهً رهنمودهای خودبه انقلابیون ودفاعیه هائی که ازعملکردهای آنان درمقابل دشمنان و مغرضان کمون،انتشار میداد،درصددیاری رساندن به انقلابیون پاریس برآمده بود.

ادبیات ونظرات مارکس درآن مدت بیش از دوماهیکه کمون پاریس دوام آورده بود،به اضافهً هشدارهای قبلی او و یا انتقادات مشخصی که بعد از شکست کمون ارائه داده بود،همگی اجزاءبرآوردها وقضاوت او ازتجربهً کمون پاریس راتشکیل میدهند.مسلماً فقط مضمون قسمتی ازآن کلیات،بطور انتزاعی وبدون درنظرگرفتن ارتباط ارگانیکش با دیگراجزاء مختلفهً نظرمارکسی ،نمیتواندبعنوان نگرش وقضاوت کامل مارکس به«جنگ داخلی در فرانسه- کمون پاریس» تلقی گردد. 

بلشویکها بااتکای صرف به تحسین وتمجید های مارکس از عملکردهای پسندیدهً کارگران کمون پاریس وتوجه نکردن به هشدارهای اولیه او ویا نتیجه گیری های نهائی اش که بعد از شکست کمون،ارائه داده بود،کوشیدند با استفاده ازنیروی ناکافی قشر ضعیفی از پیشروان کارگری، در کشوردهقانان خرده پا،اصول کمون پاریس را بهمراه دیگر ضوابط مورد نظر خویش، به اجرا درآورند.

 در اشاره به هشدارهای قبلی مارکس به طبقهً کارگر فرانسه ،فوقاً مطالبی ارائه شد.ذیلاً نظرات او درطی ویا بعداز ختم تجربیات کمون پاریس ،مورد توجه قرار میگیرد. 

طی گذشت شش ماه از رهنمود وهشدارهای اولیهً مارکس به کارگران فرانسه،بورژوازی آن دیاربه سرکردگی « دولت خیانت ملی» دردسیسه ایکه با بورژوازی فاتح آلمان برعلیه خلق فرانسه تهیه دیده بودند،شرایطی را به جامعه  تحمیل کردند.که کارگران پاریس را ترغیب به « سرنگونی حکومت جدید» نمود.آنها با فراری دادن حکومت و اعوان و انصارش به ورسای،سعی در ایجاد نظام کمونی مورد نظر خود، که مختصاتی از آن فوقأ معرفی شد،کردند.  ولی چون حاکمیت سیاسی وابداعات انقلابی تثبیت نشدهً کارگران، محدود به تنها شهر پاریس بود وآن شهرهم مورد تعرض نظامی و درمحاصرهً اقتصادی دشمنان داخلی وخارجی قرارداشت،لذا حاکمیت سیاسی و اقدامات انقلابی و مفید آنها نتوانست تداوم یابد.

کمون پاریس با اینکه  شکست خورد،ولی با اقدامات وموضعگیریها ی درست ونادرستی که درپیش گرفته بود،صحت نظریه های مارکسی را به اثبات رساند. طبقهً کارگر پاریس براثر کارکرد و فقدان عواملی اساسی به شکست کشیده شدند که مارکس درشش ماه قبل وجود آنهارا خاطرنشان کرده بود. علاوه بر هشدارها و اظهار نظرهائی که مارکس قبل از شروع حاکمیت کمون ، به پاریسیان ارائه داده بود ،او همچنین در بیشتر از دوماه عمر کمون ،ضمن زیر نظر داشتن عملکردهای کموناردها و انقلابیون پاریسی ، رفتارهای انقلابیون و چگونگی ادارۀ امور کمون ،را مورد تجزیه و تحلیل قرارداده و جوانب پسندیدۀ رفتار پاریسیان را ستوده و کجرویهای آنان را مورد انتقاد قرار داده بود. که آنچنان اظهاراتی حاوی درسهای گرانباریست که مورد غفلت و بی توجهی بلشویکها قرار گرفته بود. بخشی از آن اظهارات چنین بودند؛    

« کمون پاریس به شعار انقلابهای بورژوائی : « حکومت ارزان قیمت» باحذف دومنبع بزرگ مخارج یعنی ارتش دائمی وکارمندی دولت، تحقق بخشید.وجود کمون خود مستلزم عدم سلطنت بود که دست کم دراروپا، مانع معمولی ولباس مبدل ضرور برای تسلط طبقاتی است.کمون به نهادهای کاملاً دموکراتیک پایه واساس داد. اما نه حکومت ارزان قیمت هدفش بود ونه « جمهوری حقیقی». انها فقط نتایج آن بودند.

تعبیرهای متنوعی که ازکمون شد ومنافع گوناگونی که هرکس به نفع خود آنرا توضیح میداد،ثابت میکند که کمون یک شکل کاملاً بسط یابنده است،درحالیکه تمام اشکال پیشین حکومت به طور قطع اختناقی بودند. راز کمون درهمین امر بود.» ( ۵ )

گفته های فوق که بیانی ازواقیات کمون پاریس بود،نشانی ازتعهد کارگران پاریسی به ایجاد نهادهای دموکراتیک وپایبندی آنها به اجرای دموکراسی ووجود آزادی، بهنگام شروع نظام سوسیالیستی،بود.انقلابیون پاریسی با ابداعات دموکراتیکشان ، عملاً ثابت کردند که وجود آزادی در یک« جمهوری حقیقی» و« به کف آوردن دموکراسی » شرطی لازم اما ناکافی جهت شروع وتداوم سوسیالیسم میباشد.کارگران پاریس گرچه بدواً باقیام خودحاکمیت سیاسی پاریس رادرکف اختیار خود گرفتند،ولی برخلاف بلشویکها،تداوم بیشترازدوماه حاکمیت آنها،ازطریق بکاربردن زورواعمال«اسلوبهای دیکتاتوری» برشهروندان پاریسی حاصل نشده بود.بلکه همان روز ۱۸ مارس،گارد ملی که اکثراًاز کارگران مسلح تشکیل شده بود،بعداز به کف آوردن حاکمیت پاریس، آنرا توسط کمیته مرکزیش، به نمایندگان کمون انتقال داده بود.گرچه اکثریت نمایندگان کمون راهمان نمایندگان کارگران تشکیل داده بودند،ونتیجتاً ازآن طریق حکومت کارگری دوباره برپاریس ابقاء گردید،ولی متکی نشدن کارگران به زور ،جهت ابقاء وتداوم حاکمیت خودبرشهر وندان پاریسی،سنت تازه ای بود، که معنای عملی رهنمود مارکس به حکومت کارگری درمورد « به کف آوردن دموکراسی » را متحقق ساخته بود.

 که البته مارکس درتحلیل هائی که بعد ازشکست کمون پاریس ازآن بابت ارائه داده بود.ضمن تاً یید پایبندی کارگران پاریس به وجود دموکراسی در جامعه،انتقال سریع وتعجیلی قدرت سیاسی از گارد ملی به نمایندگان کمون،درشرایط جنگی ومحاصره ایکه پاریسیان رادربرگرفته بود،مورد انتقاد قرارداد. ولی قطع نظر از تعجیل آنها در موردانتقال قدرت سیاسی به نمایندگان مردم،نفس تعهد کارگران کمون پاریس به اجرای دموکراسی که مورد تاًیید وتحسین مارکس هم قرارگرفته بود،سنتی انقلابی بود که لازمهً شروع سوسیالیسم درهرشرایطی مبیاشد .سنتی که بلشویکها با تاًسی به لنین باآن بیگانه بودند.مارکس درمورد مقبول شدن کارگران پاریس  نزد طبقۀ متوسط آن شهر، چنین گفته بود؛

« آری این نخستین انقلابی بود که درآن،طبقهً کارگرحتی ازطرف تودهً بزرگ طبقهً متوسط پاریس،دکانداران،تجار،بازرگانان- به استثنای سرمایه داران کلان- به عنوان تنها طبقه ای شناخته شد که لیاقت ابتکار اجتماعی دارد.» (۶)

بدیهی است که لنینیسم بیگانه با جوهر چنان موضع گیری هائی بود.زیرا که بلشویکها بمحض سرکارآمدن، تجار وواسطه های تجاری ودیگر اقشار خرده بورژوای شهری را ازشرکت درانتخابات محروم کردند،وتنها متکی بر حمایت قشرضعیفی ازکارگران وفاداربخود، که اکثراًحزبی بودند، چنان فضای اختناقی درروسیه بوجود آوردند که درسایهً آن دگراندیشان کارگری هم یارای مخالفت نمانده بود.

بر خلاف بلشویکها ،موضع کارگران پاریسی نسبت به طبقهً متوسط ، مبتنی برواقع بینی انقلابی آنان بود. در آنشرایط کارگران به حمایتهای طبقۀ متوسط از خود ویا لااقل به بی طرف بودن و دفاع نکردن آنها از حکومت ، نیازداشتند.اقدامات رفاهی وامنیتی ایکه آنها درشهر معمول داشتند،بگونه ای شامل حال طبقهً متوسط  هم شده بود. واز آنها درمقابل سرمایه داران عمده حمایت کرده بود.طبقهً کارگر پاریس گرچه مسلح بود،ولی روابط سیاسی واجتماعی خودراباطبقهً متوسط پاریس، برمبنای قدرت اسلحه اش تنظیم نکرده بود.آنها همچنین مواضع طبقاتی ویا حتی خاطرۀ خیانتهای طبقۀ متوسط به خود، که در دهه های قبل ( یعنی در ۱۸۴۸) از آنها سر زده بود، را سد راه گرویدن طبقۀ متوسط به صفوف انقلاب نکردند. بلکه کارگران پاریسی در آن مقطع مشخص تاریخی ضمن حفظ صف مستقل مبارزاتی خویش،بااقدامات دموکراتیک خود،سبب جلب حمایتهای طبقۀ متوسط بخود، شده بودند.

علیرغم تعهد کارگران درکمون پاریس به اجرای دموکراسی وجلب حمایت طبقهً متوسط پاریس،متاً سفانه نظام کمون بعدازگذشت دوماهی براثر قرارگرفتن درتنگنای محاصرهً اقتصادی وروبرو شدن با توطئه ها وحملهً نظامیان دولتی که از طرف لشکریان محاصره کنندهً آلمانی حمایت میشدند، شکست خورد.ولی شکست کارگران درپاریس ، نه بعلت وجود دموکراسی ونهادهای عالی دموکراتیک بود ونه اساساً طبقهً کارگر پاریس دموکراسی راصرفاً بخاطر رضایت خاطر وجلب طبقهً متوسط ،درپیش گرفته بود.بلکه وجود دموکراسی ضرورتی بود که خود کارگران قبل و بیشتر از طبقۀ متوسط به آن نیاز داشتند.

نیاز طبقۀ کارگر به دموکراسی و آزادیهای سیاسی ، امری نیست که صرفأ مختص به دوران مبارزات اپوزیسیونی کارگران ، باشد. بلکه تازمانیکه طبقات اجتماعی وجود داشته باشند وتا زمانی که دولت بعنوان ابزار سیاسی طبقهً مسلط برجامعه حکمرانی کند،ارتقاء کیفی طبقهً کارگر ودیگرزحمتکشان بدون وجود دموکراسی حقیقی درجامعه،امکان پذیر نخواهد بود.مسلماً کسب حاکمیت سیاسی توسط کارگران،نه اینکه ضرورت وجود دموکراسی درجامعه را ازبین نخواهد برد بلکه، درآنشرایط پیشروی کارگران بطرف مدارج عالی تری ازسوسیالیسم، بستگی به وجود آزادیهای سیاسی و  دموکراسی ونهاد های عالی دموکراتیک خواهد داشت.

 بنابه مضامین مارکسی لزوم« به کف آوردن دموکراسی» درفردای پیروزی کارگران واستفاده ازآن درشروع سوسیالیسم، امر بدیهی وروشنی است.ضمناً نیاز هر انسانی به آزادی ووجودسیستم های حقیقتاً دموکراتیک،چنان مبرهن است که احتیاج به اثبات آن ازطریق تئوریک ویا مراجعه به گفتهً عدالت خواهان نامی،نخواهد داشت.ولی ازآنجائیکه، بورژوازی وحکومتهای تابع آن همواره دموکراسی را بنا به تحقق منافع طبقاتی خویش،تعبیر وبه اجرا درآورده اند.لذاتأکیدات هر چه بیشتر بر وجود دموکراسی حقیقی در جامعه و مبارزه کردن جهت بدست آوردن آن،بخشی از وظائف تعطیل ناپذیر کارگران در هر شرایطی میباشد.

تجربهً کوتاه مدت سیستم دموکراتیک کمون پاریس،درسایهً کارکردهای تاکنون شناخته شدهً ای که درجوامع بورژوائی،بنام دموکراسی صورت گرفته است ،ازدید عامهً کارگران وزحمتکشان،مستور مانده است.وجوداین واقعیت درکنار کارکرد عوامل دیگری همچون،شیوهً دیکتاتوری نخبگان حزب بلشویک بر شوروی ،که بعنوان شیوهً حکومت کارگری معرفی شد واکنون نیز چنین تداعی میشود، تاًکیدکردنهای مجدد براحقاق،همان نیازهای انکارناپذیر انسانی به وجود دموکراسی حقیقی، رابه مراتب بیشتر ازدوران قبل از تجربهً شوروی ،ضروری ساخته است.

ولی علیرغم تمامی تاًکیدات لازمه ازآن بابت،نبایستی فراموش کردکه؛به کف آوردن آزادی ودموکراسی، هدف نهائی طبقهً کارگر نیست. اگرچه کارگران بهنگام مبارزات اپوزیسیونی خود ویا درفردای پیروزی نیاز به آزادیهای سیاسی و دموکراسی خواهند داشت،ولی آنها مبارزهً طبقاتی راصرفاً بخاطررسیدن به دموکراسی انجام نمیدهند؟ ویا اینکه وجود فضای دموکراتیک درجامعه، درهرشرایطی باعث گرویدن طبقهً متوسط به مبارزات رهائی بخش کارگران ازقید استثمارسرمایه نخواهد شد؟ بلکه وجوددموکراسی حقیقی، بستری مناسب وفضای لازمی است که تحقق وتداوم  حاکمیت کارگری به وجود آن بستگی دارد.ضمناً  وجود دموکراسی به تنهائی ،گرویدن طبقهً متوسط به مبارزات کارگران را تضمین نخواهد کرد.بلکه دموکراسی حقیقی وآزادیهای سیاسی زمانی باب طبع  آن اقشار وطبقات است که درحفظ ودفاع ازمنافع مادی آنها بطور جدی موًثر باشد. واین واقعیت، اساس گرویدن طبقهً متوسط به طبقهً کارگر ویا دوری جستن آنها،ازآن طبقه میباشد. ولی وجود همین واقعیت هم نبایستی سبب آن شود که کارگران درفردای پیروزی، بلشویک وار طبقهً متوسط را درردیف سرمایه داران عمده قرارداده وباعث تقویت مواضع بورژوازی ومحروم شدن خود ازدانش وکاردانی های طبقۀ متوسط،شوند.دراین مورد رفتارکارگران پاریس باطبقهً متوسط ،نمونه ای درست وانقلابی بود،که درشرایط مشخص کمون پاریس،انجام یافته بود.  نظر مارکس درموردرفتار کارگران پاریس با طبقهً متوسط آن شهر وگرویدن آنهابه کارگران ویا بطور کلی مواضع سیاسی آن طبقه بعد از شکست کمون پاریس ، چنین بود:

«کمون باموافقت نامه ای هوشمندانه،طبقهً متوسط راازاین علت دائمی اختلافات داخلی یعنی حساب های بدهکار وبستانکار، نجات داد.این بخش ازطبقهً متوسط پس از آنکه درسرکوب قیام کارگران درژوئن ۱۸۴۸ کمک کرد، خود بلافاصله وبدون هیچ تشریفاتی،توسط مجلس موًسسان قربانی طلبکارانش شد.ولی تنها به این علت نیست که امروزدرکنار طبقهً کارگر قرارگرفته است.آنها حس کرده بودند که فقط یک الترناتیو وجود دارد.یا کمون یا امپراطوری تحت هرنامی که ظاهر شود.اما امپراطوری ازراه غارت اموال عمومی،تشویق کلاه برداری های بزرگ مالی،تحریک سرمایه ها به تمرکزباسرعتی مصنوعی ودرنتیجه پائین آوردن مرتبهً اجتماعی آنان،آنهاراازلحاظ اقتصادی ورشکست کرده بودوازلحاظ سیاسی حذف نموده بود ………………………………………سپاس این تودهً بزرگ طبقهً متوسط ،آیاپس ازاین شکست سخت کنونی بازهم ادامه خواهد یافت؟ تنها زمان نشان خواهد داد.» ( ۷ )

اگر کموناردها در ۱۸۷۱ توانسته بودند که با رفتار درستی ،حمایت طبقهً متوسط پاریس را،جلب نمایند ،ولی برعکس آنان،طبقهً متوسط روسیه،درپی شیوهً مخصوصی که بلشویکها درشش ماههً اول حاکمیتشان،درحق آنها رواداشتند، «ازلحاظ  اقتصادی ورشکست وازلحاظ سیاسی حذف» شدند.مسلماً آن چنان برخوردی به طبقهً متوسط روسیه،نه اینکه آن طبقۀ را مجاب به همکاری داوطلبانه با بلشویکها نکرده بود، بلکه حتی اعمال اسلوبهای دیکتاتوری بلشویکی، مانع خرابکاری ویا کم کاری های آنان نشد.آنان در مقابل چپ روی های بلشویکها،به شیوهً مقاومت ومبارزهً منفی، ازبقاء خود دفاع کرده بودند.نتیجتاًچنان موضعی در کنار ضعف و عدم کارآئی کنترل کارگری بر اقتصاد و ادارۀ امور آن،  هرچه بیشتربر آشفتگی وویرانی اوضاع اقتصادی جامعه افزوده بود. وهمین مسئله بخش عمده ای از دلائلی بود که لنین وبلشویکها را برآن داشت تا بعدازشش ماه حاکمیت،با عدول از اجرای اصول کمون پاریس،سیاست دیگری را درقبال طبقۀ متوسط ، طرح نمایند. همچنانچه قبلاً بیان گردید اینها مسائلی هستند که دربخشهای بعدی مورد بررسی قرارخواهند گرفت.ولی قبل ازآن لازمست به اظهارنظرات مارکس بعدازشکست کمون پاریس اشاراتی شود.

مارکس درنامه ای که بعد از شکست کمون پاریس به فردیناند دوملا نیوونهیوس نوشته بود در بارهً حکومت کمون وعلت عدم تداوم نظام کمون پاریس ،اظهار نظر کرده بود.مضمون چنان اظهاراتی بخشی ازنگرش مارکسی به تجربهً کمون پاریس را تشکیل میدهد که با هشدارها ورهنمودها وتمجید وتحسینهای قبلی او،درمورد شرایط مادی موجود درفرانسه و وضعیت کمون پاریس، درارتباطی ارگانیک باهم قراردارند.

واینک بخشی ازآن نامه:

نامهً مارکس به فردیناند دو ملانیوونهیوس :

« …….. از این گذشته،شرمساریهای حکومتی که بطور ناگهانی دراثر قیام خلق روی کارآمده باشد بهیچوجه یک خصیصه « سوسیالیستی» نیست.برعکس سیاستمداران پیروز بورژوا بلافاصله دراثر«پیروزی» خود دچار خجلت میشوند.درحالیکه سوسیالیست لااقل میتواند بدون احساس شرمساری دست بکار شود.ازاین بابت اطمینان داشته باشید که یک حکومت سوسیالیستی نمیتواند زمام اموریک کشور رادردست گیرد مگر آنکه اوضاع آنچنان تکامل یافته باشد که قبل از هرچیز بتوان به آن اقدامات مقتضی ای دست زد که تودهً بورژوا را تار ومار کرده وفرصت مطلوب برای عملیات دامنه دار بدست آورده شود.

ممکن است شما کمون پاریس را بمن یادآوری کنید، اماصرفنظر ازآنکه این اقدام قیام یک شهر تحت شرایط استثنائی بود،اکثریت کمون نیز بهیچ وجه سوسیالیست نبود ونمیتوانست هم باشد. ولی ( کمون) بامقدار ناچیزی ازعقل سلیم انسانی میتوانست باورسای بمصالحه ای برسد که برای تمام توده های خلق سودمند باشد( یعنی) تنها چیزی که درآن ایام قابل دسترسی بود،تنها تصاحب بانک  فرانسه میتوانست به خودستائی های ورسای بنحو وحشت انگیزی خاتمه بدهد وغیره و غیره ….(۸ )

امروزه نزد بخش عظیمی از مبارزین راه رهائی طبقۀ کارگر،انتقادات مارکسی از کمون و کموناردها، محدود به نظر او در مورد تصاحب نکردن بانک فرانسه ،میگردد. در صورتیکه جایگاه آن بخش از انتقادات مارکس از کموناردها را بایستی همچون تاکتیکی ممکن که میتوانست دولت را مجبور به  « مصالحه » با انقلابیون پاریسی کند،در نظر گرفت.انتقادات مارکس از کموناردها،علاوه بر ذکر آن مسائل مشخص، در بر گیرندۀ مضامینی است که آن مضامین کمتر مورد توجه آن دسته از انقلابیون قرار میگیرد.

نظرات فوق تاًکید مجددی بود برضرورت فراهم آمدن شرایط مادی شروع وتداوم سوسیالیسم درهر کشوری.مارکس بازهم ازطریق نامهً فوق الذکر« اوضاع آنچنان تکامل یافته»ی هر کشور را شرط شروع وتداوم حکومت سوسیالیستی قرارداده بود.او درسالهای قبل از ایجاد کمون پاریس ،رشد وتکامل نیروهای مولدهً وازآنجمله ،رشد وارتقاء وجود اجتماعی طبقهً کارگر رابعنوان فراهم آمدن اوضاع تکامل یافته ایکه درخور شروع وتداوم سوسیالیسم درهر کشوری هستند را،بیان داشته بود.درقسمتهای قبلی این بررسی باارجاع به نظرات مارکس ، درمورد جایگاه رشد وتکامل نیروهای مولده وارتقاء وجود اجتماعی طبقهً کارگر درشروع وتداوم سوسیالیسم،مطالبی ارائه شد. ذیلاً با اتکاء به نتیجه گیریهای مارکس از شکست کمون پاریس،اززاویهً دیگری آماده نبودن وارتقاء نیافتن وجود اجتماعی طبقهً کارگر،که یکی ازعلل اساسی آن شکست بود،مورد بررسی قرارخواهد گرفت.

مارکس درنامهً فوق الذکر،علاوه بر محدود ماندن قیام درپاریس،عدم رشد وارتقاءوجود اجتماعی قیام کنندگان را،ازعوامل اصلی شکست سوسیالیسمی که درپاریس شروع شده بود،بحساب میآورد.او باارائه چنان فرمول بندی ای، به شیوه ای دیگر تکامل یافتن وفراهم آمدن شرایط مادی هرکشوری را،شرطی لازم در رشد وارتقاء وجود اجتماعی طبقهً کارگر،محسوب داشته بود. سخن او دربیان علل تداوم نیافتن سوسیالیسم درکمون پاریس،بطورمشخص آن بود که، « اکثریت کمون نیز سوسیالیست نبود ونمیتوانست هم باشد».اینکه اکثریت کمون سوسیالیست نبودند،واقیتی بود که ترکیب وتناسب قوای طبقاتی،شهر پاریس درآن مقطع،آنرا به وضوح نشان میداد.ولی اینکه چرا درآنمقطع مشخص، اکثریت کمون نمیتوانست سوسیالیست باشند،مسئله ای بود که ربط مستقیمی با بافت طبقاتی و درجۀ رشد وجود اجتماعی طبقۀ کارگر در پاریس آنزمان ،داشت. جواب مشخص تر آنچنان سئوالی را میتوان درهشدارهای اولیهً  مارکس درشش ماه قبل از شروع نظام کمون پاریس، ویا درنظرات سالهای قبلی او،یافت. که بخشی از آن نظرات بهمراه دیگر موضع گیریهای او، راجع به چگونگی شروع سوسیالیسم ،در قسمت هشتم « بررسی شکست تجربۀ شوروی» ،ذکر شده اند .

درصفحات قبلی،باارجاع به نظرات مارکس،مطالبی درموردچگونگی فراهم آمدن شرایط مادی رشد وارتقاء طبقهً کارگری که بتواند با قیام یپروزمندش پای درشروع سوسیالیسم نهد و بااقدامات مقتضی زمینهً تداوم وارتقاء آنرا فراهم سازد، ارائه شد.ذیلاً درخاتمهً مبحث مربوط به تجربهً کمون پاریس،مطالبی درمورد ترکیب طبقاتی اعضای کمون پاریس ومتد مارکس دربرخورد به گرایشات سیاسی  مختلف درون کمون پاریس،ارائه میگردد.

وجود گرایشات سیاسی متباین ومتعدد درمیان اعضای کمون پاریس.

درمیان اعضای کمون پاریس،همان گرایشات سیاسی انقلابی ومبارزاتی ایکه دردرون طبقهً کارگر فرانسه موجود بودانعکاس یافته بود.مسلماً تمامی دیدگاههای سیاسی- مبارزاتی موجود درجامعهً آنروز فرانسه،نتوانسته بودند همپای مارکسیسم وقایع و شرایط آنروز فرانسه وشهر پاریس رابادیدی علمی بنگرند.وآن گرایش مبارزاتی ای هم که توانسته بود بگونه ای مارکسیسم رادرمیان اعضای کمون پاریس نمایندگی کند، ضعیف بود ونسبت به دیگر گرایشات ودیدگاههای سیاسی درون اعضای کمون،دراقلیت بسیار ناچیزی قرار داشت. توصیفات ذیل معرف وجود گرایشات مبارزاتی مختلف در کمون پاریس و چگونگی موضع گیریهای آنها در مورد مسائل مربوط به ادارۀ کمون پاریس ، میباشد.

« اعضای کمون پاریس عبارت بودند ازیک اکثریت بلانکیست که در کمیته مرکزی گارد ملی نیز اکثریت داشتند ویک اقلیت یعنی اعضای اتحادیه بین المللی کارگران { انترناسیونال اول} که اعلب ازهواداران مکتب سوسیالیستی پرودون بودند. درآنزمان بلانکیست ها درمجموع صرفاً ازلحاظ غریزهً انقلابی وپرولتری سوسیالیست بودند وفقط عدهً معدودی ازآنان به برکت وجود ویان – که به سوسیالیزم علمی آلمان آشنا بود- به آگاهی بیشتر دراصول نائل شده بودند……………………….

باوجود آنکه کمون ازبلانکیست وپرودونیستها تشکیل یافته بود،بچه کارهای صحیح فراوانی دست یازیدند.بدیهی است که از نظرتصویب نامه های اقتصادی کمون وجهات مشهور ونا مشهور آن،دردرجهً اول طرفداران پرودون موًثر بودند.همچنانکه بلانکیست ها مسئول اقدامات وعدم تحرکهای سیاسی بودند………………………………………………………………………….

پرودون- سوسیالیست دهقان کوچک وپیشه وران- ازاتحادیه{ کارگران } بسیار متنفربودومیگفت که خیراتحادیه بیش از شر آنست.وبنابراین ماهیتاً بی ثمر وحتی زیانبخش است. زیراکه مانع آزادی کارگر میشود. ومعتقد بود که اتحادیه یک دگم خالص بیهوده ومزاحم است……………………………………………………………………………………………………………………..

در۱۸۷۱ حتی درپاریس که مرکز کارهای هنری دستی بود،صنعت بزرگ بحدی زیاد شده بود که مهمترین تصویب نامهً کمون،مربوط به سازماندهی صنعت بزرگ وحتی مانوفاکتور بود. که نه فقط میبایست براساس اتحادیه کارگری هرکارخانه باشد بلکه میبایست تمام سازمانهای تعاونی رادر یک اتحادیهً بزرگ متحد سازد.مختصر کلام: تشکیلاتی که بنا به گفتهً صحیح مارکس درکتاب « جنگ داخلی» سرانجام به کمونیزم یعنی نقطه مقابل مکتب پرودون منتهی میشود وبهمین جهت بود که کمون،آرامگاه مکتب سوسیالیزم پرودونی شد…………………………………………………………………………………….

وضع بلانکیست ها هم بهترازاین نبود.آنها که درمکتب توطئه تربیت شده بودند واز طریق انضباط شدیدی- که خاص این مکتب است- باهم ارتباط داشتند وازاین نقطه نظر حرکت میکردند که گروه نسبتاً کوچکی ازانسانهای مصمم و جدی ومتشکل قادرند که دریک لحظه مناسب نه تنها عنان دولت رادردست گیرند بلکه باصرف انرژی زیادوبدون توجه به همه چیزهای دیگرمیتوانند آنقدر آنرا حفظ کنندت تا بتوانند تودهً مردم رابه انقلاب بکشانند.وآنرا به دورگروه کوچک رهبری متشکل سازند.این کارمستلزم شدیدترین تمرکز مستبدانه تمام قدرت دردست حکومت انقلابی جدید بود.

اما کمون که اتفاقاً اکثریت آن از خودهمین بلانکیست ها تشکیل یافته بود چه کرد؟ درتمام اعلامیه های خود خطاب به فرانسویان آیالات،آنها رابه تشکیل یک فدراسیون آزاد ازکمونهای تمام نواحی فرانسه وپاریس ویک سازمان ملی که برای نخستین بار بوسیلهً خود ملت بوجودآمده باشد،دعوت میکرد.» ( ۹ )

طبق مضامین فوق ویا شواهد تاریخی بسیار دیگری،قسمت عمدهً تمامی ابداعات انقلابی افتخار آمیز کمون،منتج از عملکردهای مبارزاتی پرودونیست ها ویا بلانکیست ها وطرفداران آنها بودند.ازطرف دیگر بنا به شواهد تاریخی انکارناپذیر دیگر،مارکسیسم درجدال نظری بی امان با آن دو مکتب فکری وسیاسی، هرچه بیشتر انکشاف وسیقل یافته بود.درکنارتوجه به آن واقعیات تاریخی،آنچه که امروزه حائز مدنظرقراردادن است،رویه واسلوب مارکس به پرودونیستها وبلانکیست ها،بهنگام عمل انقلابی آنها ویا درگرماگرم اقدامات مربوط به کمون بود.

مارکس علیرغم اختلافات نظری شدیدی که با پرودون وبلانکی  داشته بود،وعلیرغم اینکه میدانست که انقلابیون کمون بیشتر ازطرفداران آن دو مکتب مبارزاتی تشکیل شده بودند،ولی او،چه بهنگام ایجاد کمون وچه بعد ازشکست آن،کارهای پسندیده ونیک کمون راهمچون حاصلی ازمبارزهً انقلابی کل کارگران،علیرغم وجودگرایشات سیاسی مختلف درآن،ستوده بود ویا درمقام دفاع ازآنها پایدار مانده بود.بنا به آثار مارکس راجع به کمون پاریس ،اودرآن هنگام،علیرغم توجه به اشتباهات،نواقص وانحرافاتی که دردیدگاه مبارزاتی پرودون وبلانکی،وجودداشته بود،ولی توان مبارزاتی آنها وطرفدارانشان،برعلیه ناپلئون وتی یر ونیروهای ضد انقلابی وابسته به آنها را،درزمرهً قوا ونیروی انقلاب،محسوب میداشت.لذااودرآن شرایط ،بدون اینکه انحرافات واشتباهات سایر گرایشات سیاسی درون کارگران رادستآویز دوری گزیدن خود ازآنهاسازد ویا بی آنکه،باعمده کردن نقاط ضعف آنها،سبب تضعیف صف انقلابیون درمقابل ضد انقلاب شده باشد،بهنگام عمل مبارزاتی آنها وقرارگرفتنشان درمقابل بورژوازی فرانسه، سعی درتقویت نقاط قوت آنها نموده بود وتمام رهنمودها وپیشنهاداتش را بنام کل طبقهً کارگرفرانسه ویا درموارد مشخص درپاریس، ارائه داده بود.مضمون هشدارهای اولیهً او،گرایش ویا گرایشات سیاسی مشخصی را،مورد «سرزنش» قرارنمیداد.بلکه اواز طریق بیان آن هشدارها، مصلحت تمامی طبقهً کارگررادرنظرگرفته بود.ویادردورهً کوتاه عمر کمون،زمانیکه اوکارهای نیک وپسندیدهً کمون راتوصیف وتحسین میکرد،آنها راهمچون برآیندی کلی از  دستآورد طبقهً کارگر وانقلابیون پاریسی ، بحساب آورده بود.

 خلاصه اینکه بنا به آثاریکه از مارکس بجای مانده است،او بهنگام مقابله ومبارزهً انقلابیون پاریس با ضد انقلاب ،علیرغم پای فشردن بر اجرای اصول درست مبارزهًً طبقاتی، به طرق مختلف،وازآنجمله ازطریق تحسین کردن وتاًیید کارهای درست انقلابیون، درصدد تقویت صف انقلاب بر میآمد.

موضعی که مارکس درجریان تجربیات کمون پاریس،نسبت به گرایشات مبارزاتی مختلف دردرون طبقهً کارگر،اتخاذ کرده بود،نمونهً درستی بود که درجریان تقابل انقلابیون با ضد انقلاب،بقصد ایجاد وحدت وانسجام در صفوف انقلابیون بعمل درآمده بود. جای چنان موضعی درتجربهً شوروی، وحتی ازماهها قبل از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ ،بطور کلی خالی بود.موضع ورویهً لنین درآنشرایط ،دربرخورد به دیگر گرایشات سیاسی درون طبقهً کارگر،رویه ای خصمانه بود که بدون درنظر گرفتن نقاط قوت وکارهای درستی که آنهاانجام داده بودندویامیتوانستند انجام دهند،وباعمده کردن نقاط ضعف طرفداران آن گرایشات،همردیف بابورژوازی حکم به سرکوب وحذف آنهاداده بود.

لنین اتحاد طبقهً کارگردرمصاف بابورژوازی را،صرفأ در همرنگ بودن وهمانند او فکر کردن،میدید.درشرایط ۱۹۱۷ روسیه که طبقهً کارگر قبلأ ًضعیف آن دیار، درمقابله با سنن وفرهنگ بجاماندهً فئودالی وبورژوازی تازه بدوران رسیدهً روسیه،احتیاج به انسجام بیشتری داشت، لنین هرکارگر وزحمتکشی که بااونبود را،ضدخودبحساب میآورد. اودرآنشرایط ،اتحاد طبقهً  را، بدواًدر تعلق خاطر کامل کارگران ودیگرزحمتکشان،به برداشتها وتعابیر مبارزاتی خود،میدید.درسایهً چنان دیدی بودکه گرایشات منشویکی و اس.اری،درون طبقهً کارگرهمپای بورژوازی،تجارو بازرگانان، وسایر اقشار طبقهً متوسط ،دشمن تلقی شدند ویکی ازنتایج تبعی چنان موضع گیری غلطی آن بود که ،ادارهً امور اقتصادی روسیه درشش ماههً اول حاکمیت بلشویکی، از دانش وتوانائی های منشویکها وطبقهً متوسط  بی بهره مانده بود.

بلشویکها درطی شش ماههً اول حاکمیت خویش، بدون درنظر گرفتن واقعیات وتوانائی های جامعهً روسیه،کوشیدند با اجرای کلیشه ای از اصول کمون پاریس،وسعی در تحقق بخشیدن به مضامین تخیلی طرح اقتصادی لنین،«سوسیالیسم» را بطور گسترده،درجامعهً جنگ زده وعقب ماندهً روسیه معمول دارند. ولی همچنانکه قبلاً مشروح گردید آنها درطی آن مدت، دررسیدن به اهداف خویش ناموفق شدند لذاپس از گذشت شش ماه از اجرای آن موارد،آنها هم از طرح اقتصادی اولیهً خویش وهم از اجرای اصول کمون پاریس ،عدول کردند وبجای آنها برنامه وروشهای دیگری را درپیش گرفتند.که چگونگی این گونه تغییر مواضع بلشویکی ،درقسمت بعدی مورد بررسی قرارخواهد گرفت.

                                              m.rahsepar@hotmail.com

 توضیحات

۱ – مجموعه آثار لنین صفحۀ ۶۰۹ ستون دوم پاراگراف دوم

۲ –  با استفاده از نسخۀ فارسی جنگ داخلی درفرانسه – کمون پاریس، نوشتۀ مارکس، صفحات ۲۰ تا ۲۴  

۳ – در این مورد به پیشگفتارهای مانیفست کمونیست ، مارکس  و همچنین به صفحۀ ۵۹ از جنگ داخلی در فرانسه – کمون

پاریس – مراجعه شود.                                                                     

۴- جنگ داخلی در فرانسه – کمون پاریس – مارکس ، صفحۀ ۴۴ پاراگراف آخر و صفحۀ ۴۵ پاراگراف اول

۵ –    ”     ”          ”               ”               ”     صفحۀ ۶۱ پاراگراف دوم

۶ –    ”     ”          ”               ”               ”     صفحۀ ۶۲ پاراگراف دوم

۷ –    ”     ”          ”               ”               ”        ”    ۶۲ پاراگراف سوم      

۸ –    ”     ”          ”               ”               ”    صفحۀ ۱۱۷

۹ – مقدمۀ فردریک انگلس بر جنگ داخلی در فرانسه – کمون پاریس – صفحات ۳۲  و ۳۳  و ۳۴